یک اقتصاددان معتقد است: تصور غلط ما از ثروت، باعث شده که شبانهروز و حریصانه به دنبال کشف یا گسترش منابع جدید نفت و گاز باشیم و چشم به روی انزوا یا مهاجرت انبوه نیروهای مستعد خود به کشورهای پیشرفته ببندیم و طبیعی است که تا زمانی که به جای نیروهای انسانی، نفت و سایر منابع طبیعی ثروت تلقی شوند همین وضعیت تداوم خواهد یافت.
مرتضی افقه، عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: این وابستگی باعث شده که فراموش کنیم و یا از همان ابتدا متوجه نشویم که نفت به خودی خود ثروت نیست بلکه انسان و عقل و اندیشه او ثروت است. سالهای نسبتاً طولانی ایران و چند کشور نفت خیز دیگر را کشورهای ثروتمند نفتی خطاب میکردند. همین لقب اغوا کننده باعث خطای ساکنین این کشورها شده است، به طوری که از ثروت اصلی و بی بدیل خود یعنی برخورداری از جمعیتی جوان و مملو از عشق و علاقه و انگیزه غفلت کنند. این غفلت از استعدادها باعث شد تا نیروی انسانی مستعد به انزوا کشیده شود و یا زمینه مهاجرتشان به کشورهای دیگر فراهم گردد.
وی ادامه داد: برخلاف کشورهای توسعه یافته که فکر و اندیشه و ابداع انسان منشأ و محرک پیشرفت کشور است، در ایران، نفت این وظیفه را به عهده گرفته است. با وجود درآمدهای حاصل از فروش نفت خام، دیگر نیازی به نقش آفرینی دانشگاهها برای پرورش انسانهای مولد ثروت و مبتکر و محرک رشد و رفاه نبود و نیازهای کشور از طریق واردات کالاهایی که حاصل فکر و اندیشه نیروهای انسانی کشورهای پیشرفته بود تأمین میشد. متأسفانه برخلاف شعارها و آرزوهای دوره انقلاب، بعد از انقلاب این وضعیت بهبود قابل توجهی نیافت و بعضاً تشدید شد. با وجود درک مشکلات و زیان های ناشی از وابستگی به درآمدهای نفتی، تلاشی جدی و فراتر از تکرار شعارها برای کاهش این وابستگی صورت نگرفت و یا با کج فهمیِ مسئله برای رفع این وابستگی، مسیری خطا در پیش گرفته شد و پیمودن این مسیر اشتباه همچنان ادامه دارد.
این دکتری اقتصاد توسعه افزود: غفلت از نقش نیروی انسانی در فرایند رشد و پیشرفت و در مقابل حساسیت در مقابل منابع طبیعی به حدی است که امروز اگر یک چاه نفت دچار آتش سوزی گردد تمام امکانات لجستیک و انسانی خود را بسیج میکنیم تا آن را مهار کنیم (و البته باید چنین کرد) اما در مقابلِ آمار رسمی و متواتر مبنی بر مهاجرت سالانه 200 تا 300 هزار نفری نخبگان کشور آب از آب تکان نمیخورد.
وی عنوان کرد: در چنین فضائی که نیروی انسانی موتور رشد و پیشرفت کشور تلقی نمیشود و نقش چندانی در افزایش تولید ملی ندارد، دانشگاه به کالائی لوکس و زینتی تبدیل میشود و مدرک دانشگاهی به ابزاری برای کسب پرستیژ اجتماعی و تفاخر و چشم و هم چشمیهای سخیفانه افراد و خانواده ها تبدیل میشود و یا پیش نیاز کسب مدیریتها و رانتهای سیاسی و غیرسیاسی میشود. اگرچه در هرحال وجود و گسترش دانشگاهها در کشور منشأ تحولات مثبت فراوانی بودهاند اما به دلایل پیش گفته این نقش به حداقل خود تقلیل یافته یا به دلیل وجود جوانان مستعد و نخبه، به جای ایفای نقش اصلی که کمک به افزایش تولید و رفاه جامعه است، به ایفای نقش فرعی از طریق فعالیتهای سیاسی اجتماعی میپردازد.
افقه ادامه داد: به همین دلیل شاید بتوان ادعا کرد که امروز انبوه دانشگاههای کشور، بیش از آنکه به تولید ملی کشور کمک کنند به مصرف کننده تولید ملیای تبدیل شدهاند که خود متکی به فروش نفت است. نتیجه آنکه، سالهاست کسب مدارج و مدارک دانشگاهی جایگزین کسب علم و دانش مولد شده است. یکی از عوارض این کج اندیشی، گسترش بیماری "تیتر یا عنوان" در جامعه است به گونهای که حتی کسانی که مدارک دانشگاهی هیچ تأثیری در درآمد و جایگاه اجتماعی آن ها ندارد (مثلاً خود صاحب کسب و کاری موفق هستند) به هر وسیله و از هر راهی در پی کسب مدرکی دانشگاهیاند تا با عناوینی همچون مهندس و دکتر خطاب شوند و اینگونه نیاز خود به داشتن "تیتر" را جواب بدهند. جالب آنکه اخیراً در مراکز علمی و دانشگاهی نیز این بیماری تسری پیدا کرده و برخی به هر وسیله تلاش میکنند تا به رتبه استادی ارتقاء یابند تا با تیتر "پروفسور" خطاب شوند و به این ترتیب زحمات واقعی و صادقانه متفکرین واقعی دانشگاهی را نیز با تردید مواجه کنند.
وی با اشاره به اینکه گسترش و شیوع این بیماری در جامعه باعث شده خرید و فروش مدارک علمی از سطوح متوسطه تا دانشگاه به کسب و کاری سودآور و پر رونق تبدیل شود، خاطرنشان کرد: کافی است از خیابانهای اطراف دانشگاه تهران (و احتمالا اطراف سایر دانشگاههای کشور) عبور کنید و انبوه اطلاعیههای خرید و فروش مدارک دانشگاهی آن هم در جلوی چشمان همه مسئولان ذیربط را به طور عریان و فارغ از هر ترس و واهمهای ملاحظه کنید و مضحکتر آنکه در این خیابانها کسانی مشغول جارزدن برای فروش مدارک و مقالههای علمی و آی اس آی هستند که عمدتاً تحصیلاتشان به سختی در حد ابتدائی است و تأسف بارتر اما، عادی شدن این وضعیت است. یعنی سرقت علمی و دزدی فکر و اندیشه دیگران نه تنها امری عادی شده بلکه به یک کسب و کار پرسود نیز تبدیل شده است و این بدترین شرایط برای یک جامعه است که امور غیرعادی برای همه عادی شود.
این عضو هیات علمی دانشگاه چمران تصریح کرد: اغلب کشورهای در حال توسعه مثل ایران سیستم نوین آموزشی را از کشورهای پیشرفته وارد کرده و مثل بسیاری از کالاها و خدمات وارداتی که به دلیل ناسازگاری ساختاری امکان بهره مندی از همه قابلیتهای آنها وجود ندارد، سیستم آموزشی هم در بسیاری موارد به دلیل تناسب نداشتن با نیاز واقعی هنوز نتوانسته نقشی در خور در فرایند رشد و توسعه کشور ایفاء کند. به جز ناسازگاریهای ساختاری، عامل مهم دیگری که مانع رشد و تکامل و یا بومی سازی سیستم آموزشی به خصوص در سطح آموزش عالی شد، وجود منابع طبیعی به خصوص ذخایر قابل توجه نفت و گاز در کشور بود. کشف منابع عظیم نفت و گاز در سال 1287 شمسی (برابر با 1908 میلادی) باعث شد تا درآمدهای آن در همه اجزاء و ساختارهای جامعه رسوخ کند و هر چه به امروز نزدیکتر شدهایم سهم و نقش نفت در زندگی مردم به طور مستقیم و غیرمستقیم بیشتر و بیشتر شده است. در اوائل دهه پنجاه شمسی با افزایش 6 برابری قیمت و درآمدهای نفتی، این منبع طبیعی نقش خود را در اقتصاد و سایر اجزاء جامعه گسترش داد و تثبیت کرد به طوری که نفت و درآمدهای حاصل از آن سال هاست که منشأ و محرک رشد و پیشرفت و رفاه اقتصادی-اجتماعی کشور شده است.
افقه یادآور شد: پیشرفت و رفاه جوامع در ادوار گذشته عمدتاً متکی به وجود منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی بود، اما بعد از قرون وسطی و تحولات فکری-فرهنگی ناشی از آن، به تدریج منابع طبیعی و عواملی غیر از انسان نقش ثانوی یافتند و در مقابل نقش انسان و قوه فکری او پررنگ تر شد. هر چه به امروز نزدیکتر شدهایم نقش انسان و عقل و خرد خلاقیت او در فرایند رشد و رفاه جوامع پیشتاز و پیشرفته امروزی بیشتر و پررنگتر شده به طوری که امروزه انسان، نقش اصلی و محوری را در فرایند رشد و رفاه این جوامع ایفاء میکند.
وی ادامه داد: براساس ادبیات علمی امروز، توسعه "فرایندی است که از طریق تسلط بر طبیعت و محیط پیرامون، دامنه انتخاب انسان افزایش مییابد (آزادی انتخاب او گسترده میشود) و با افزایش دامنه انتخاب، برخورداری و رفاه در جامعه افزایش مییابد". اگر این گزاره را بپذیریم بنابراین باید گفت که برای تسلط بر طبیعت تنها و تنها یک وسیله وجود دارد و آن عقل و خرد و ابداع انسان است که از طریق آموزش و تحقیق به افزایش علم و دانش و شناخت طبیعت و محیط پیرامون منتهی میشود. شناخت انسان از ویژگیهای طبیعت پیرامون باعث میشود تا انسان، آنها را در جهت رفع نیازهای مادی و معنوی خود به خدمت بگیرد و این یعنی رشد و پیشرفت اقتصادی. در واقع، تحولات نوین در جوامع از زمانی رخ داد که بشر به توانائی عقل بر فائق آمدن بر مشکلات و رفع نیازهای مادی و غیرمادی خود پیبرد و از آن زمان تاکنون، فکر و اندیشه انسان موتور محرک رشد و رفاه اقتصادی بوده و هست.
افقه اظهار کرد: با این وصف، کشف قدرت عقل برای به خدمت گرفتن نیروهای طبیعت، شرط لازم برای رشد و رفاه جوامع و شرط کافی، تغییر نگرش انسان به حیات مادی و جایگاه انسان در این حیات مادی بوده است. به عبارت دیگر، دانشمندان علوم انسانی، بیش از متفکرین سایر حوزههای علمی در تحولات کنونی نقش داشتهاند. در واقع، در تحولاتی که در حوزههای فلسفه و به تبع آن در سایر حوزههای علوم انسانی رخ داد موجب تغییر نگرش نسبت به انسان، به جهان مادی و به جایگاه انسان در این جهان گردید. این تجدیدنظر نسبت به انسان و حیات مادی و در نهایت نسبت به کسب لذت و بهره مندی از زندگی دنیایی منتهی شد و زمینه را نه تنها برای رشد و گسترش مطالعات در حوزههای علوم طبیعی فراهم کرد بلکه بستری ایجاد کرد تا از یافتههای پیشین این علوم در زندگی مادی و افزایش رفاه استفاده شود.
وی تصریح کرد: در سدههای گذشته اما رشد و پیشرفت جوامع توسعه یافته به کندی پیش میرفت و حرکت آن نیز منوط بود به ظهور انسانهای خاص و برجسته تا از طریق ابداع و اختراع، زمینههای به خدمت گرفتن نیروهای طبیعی برای رفع نیازها و خواستههای بشر صورت گیرد. در واقع، رشد اقتصادی همانگونه که برخی متفکرین بیان کردهاند حرکتی یکنواخت نداشته و پیشرفتها همیشه منوط به ظهور انسانهای خاص از جمله مخترعین و مکتشفین بوده است، اما هر چه به امروز نزدیکتر شدهایم نظام فکر و اندیشه با تأسیس و گسترش دانشگاهها منسجمتر و هدفدارتر شده است.
این اقتصاددان ادامه داد: گسترش دانشگاهها باعث شد تا اندیشمندان حوزههای علمی هدفدارتر و منسجمتر به فعالیتهای علمی بپردازند. به علاوه، جامعه پیشرفته امروز به جای نشستن به انتظار ظهور انسانهای خاص و ویژه از روی تصادف یا کنجکاوی، عالمانه اختراع و ابداع و اکتشافی انجام دهند و نیز از طریق تأسیس مراکز دانشگاهی و پژوهشی، خرده فکر و اندیشههای افراد عادیتر نیز به کار گرفته شدند تا از همه ظرفیتهای فکری و استعدادی انسان ها برای پیشرفت علم بهره ببرند. به همین دلیل در دهههای اخیر دیگر نامی از افراد خاص و برجستهای همچون ادیسون و نیوتن و لاوازیه آنگونه که در تاریخ علم وجود دارد، شنیده نمیشود. در واقع، آنچه امروز به شتاب خیره کننده علم و دانش و تکنولوژی و به تبع آن رفاه و برخورداری جوامع منجر شده حاصل عملکرد دانشگاههای عمدتاً کشورهای پیشرفته است که از همه خرده فکر و اندیشهها با هدایت و رهنمایی افراد برجسته استفاده میکنند.
وی افزود: حاصل آنکه رشد و رفاه امروزی جوامع حاصل یک و تنها یک عامل به نام انسان است که هیچ بدیلی برای آن در فرایند رشد و پیشرفت جوامع وجود ندارد. در واقع منابع طبیعی به خودی خود نه ثروتاند و نه امتیاز برای یک جامعه. منابع طبیعی وقتی میتوانند برای جامعه امتیاز و یا ثروت تلقی شوند که انسانها با عقل و اندیشه خود در آنها دخل و تصرف کنند. بیجهت نیست که کشورهای پیشرفته کنونی، پیش از آنکه به دنبال تسلط بر منابع جوامع دیگر باشند به فکر شکار و جذب انسانها و افراد با استعدادهای خاص آن جوامع هستند. در واقع، جوامع پیشرفته که سالهاست به نقش عقل و اندیشه در افزایش رشد و رفاه خود پی بردهاند به انحاء مختلف در پی پرورش نیروهای داخلی و یا جذب انسانهای با استعداد از سراسر جهان از جمله از کشورهای عقب مانده و در حال توسعه هستند تا از طریق به کارگیری هوش و استعداد و تجربه آنها به رشد تولید و رفاه خود شتاب بیشتری بدهند. در نقطه مقابل اما بسیاری از کشورهای درحال توسعه با کج فکری و کوتاه بینی، زمینه دفع انسانهای مستعد و باهوش و متخصص خود را فراهم کرده و روند مهاجرت نخبگان به کشورهای پیشرفته را سرعت میبخشند. به عبارت دیگر، کشورهای عقب مانده و در حال توسعه، خواسته یا ناخواسته، زمینه دفع و رانش ثروتهای واقعی خود (انسانها) به کشورهای پیشرفته را فراهم کرده و از این طریق به رشد و رفاه این کشورها و تعمیق عقب ماندگی خود کمک میکنند تا همچنان تحت تسلط و سیطره مستقیم و غیرمستقیم این جوامع باقی بمانند.