شنبه, 11 ارديبهشت 1395 13:51

تیمور رحمانی: آیا متمدن شدن یک موضوع فرهنگی است یا اقتصادی؟

نوشته شده توسط

تیمور رحمانی: دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران

روزمره با جملاتی در میان عوام و حتی خواص و متخصص روبرو می شویم که با مقایسه فرهنگ جامعه ما با کشورهای توسعه یافته شامل اروپا، آمریکا، ژاپن و حتی اخیرا کشورهایی مانند کره جنوبی، از ضعف و اشکال فرهنگی ما و قوت و برتری فرهنگی آنها سخن گفته می شود. این موضوع حتی در مقایسه مردم کشورهای در حال توسعه دیگر با جهان توسعه یافته نیز صادق است. به عنوان مثال، گفته می شود که هندی ها چنین هستند و عربها چنان هستند یا آفریقاییها ذاتا و به دلایل فرهنگی مستعد توسعه نیستند و مردمان آمریکای لاتین به دلیل متفاوت بودن پیش زمینه فرهنگی تمدن پذیر نیستند. حتی در مقایسه تاریخی جوامع اطراف سرزمین خودمان نیز با ایران چنین اظهار نظرهایی فراوان است که به طور مشخص در مقایسه عربها با ایران بسیار حاد است. مقایسه ها و نتیجه گیریهایی فوق بویژه در آن زمینه ای متداول است که به روابط اجتماعی و اقتصادی افراد با همدیگر می پردازد. در مواردی چون صداقت در داد وستد، عدم تقلب در معاملات، پاسخگویی سازمانها و ادارات دولتی و حسن انجام وظایف آنها، عدم سوء استفاده از امکانات عمومی، احترام به قوانین و بویژه قوانینی مانند رانندگی که جلوه اجتماعی بیشتری دارد، آلوده نساختن و عدم تخریب محیط زیست، رعایت نظم و عدم تعدی به حق دیگران در دریافت خدماتی که منجر به صف و نوبت می شود، مشتری مداری کسب و کارها و مواردی از این دست به عنوان برتری جوامع توسعه یافته نسبت به ما و در غالب موارد به عنوان علت توسعه یافته بودن آنها و عدم توسعه یافته بودن ما ذکر می گردد.

ضمن احترام به همه علوم انسانی دیگر و ضمن پذیرش این موضوع که مطلق گرایی در علم و بویژه علوم انسانی می تواند زیانبار باشد، اما مطابق روال معمول علوم تجربی که نتیجه گرا بودن و کسب کاربرد از شناخت پدیده ها اولویت آن است، می توان به دنبال پاسخ به سوال مطرح شده از این زاویه بود که عامل مسلط در شکل گیری تمدن و متمدن شدن و ایجاد تمایز میان جوامع متمدن و نامتمدن یا توسعه یافته و توسعه نیافته فرهنگی است یا اقتصادی. آیا جوامع از نظر فرهنگی تعالی یافتند و متمدن شدند و مستقل از اقتصاد این متمدن شدن رخ داد؟ آیا در جوامع از نظر فرهنگی متمدن شدن اتفاق افتاد و آنگاه زمینه پیشرفت و ترقی اقتصادی را فراهم ساخت؟ آیا جوامع مستقل از فرهنگ دچار پیشرفت و ترقی اقتصادی شدند و در مواردی این تعالی اقتصادی سبب متمدن شدن جوامع از نظر فرهنگی نیز شد؟ آیا جوامع تقریبا مستقل از فرهنگ به پیشرفت و ترقی اقتصادی دست یافتند و نتیجه حتمی آن تعالی فرهنگی و متمدن شدن همه جانبه شد؟

در میان چهار پرسش مطرح شده، آنچه از نظر تجربی قرین به حقیقت است مورد چهارم است و آن اینکه متمدن شدن و بهبود روابط اجتماعی افراد اساسا دارای منشاء اقتصادی است و نه فرهنگی(لازم به ذکر است اینجا راجع به جنبه هایی از متمدن شدن بحث می شود که توافق عمومی در مورد آن وجود دارد. به عنوان مثال، کسی منکر رعایت قوانین رانندگی یا عدم تخریب محیط زیست به عنوان نشانه متمدن بودن نیست در حالی که در زمینه هایی چون دینداری چنین توافق عامی وجود ندارد. همچنین لازم است ذکر شود که ادیان الهی مدعی این نشده اند که رشد و ترقی اقتصادی می آفرینند چرا که به صراحت تغییر در جهت مثبت را نتیجه تلاش بشر دانسته اند اما در عین حال سعی خود را بر آن نهاده اند تا نتیجه رشد و توسعه اقتصادی به عنوان محصول تلاش انسان را تلطیف نمایند و مقوم پیامدهای مثبت اجتماعی آن باشند). اگر امروزه بخشی از جهان به سطحی از توسعه اقتصادی دست یافته است که جهان متمدن نامیده می شود این صرفا ناشی از الزامات ترقی و تعالی اقتصادی است که جلوه های مثبت از روابط اجتماعی نیز در آنجا پدیدار شده است و اگر کشورهایی توسعه نیافته و در مسیر متمدن شدن تلقی می شوند این نیز انعکاس درجه توسعه اقتصادی آنها است. هنگامی که جامعه ای  رشد و توسعه اقتصادی خود را آغاز نمود که صرفا با وجود آزادی اقتصادی و رقابت امکان پذیر و تداوم پذیر است آنگاه منطق هزینه- فایده ورای روابط اجتماعی، آن جامعه و مردمان آن را وادار می کند که آنگونه رفتار نمایند(مثلا در احترام به قانون و رعایت حق دیگران) که ما آن را رفتار متمدنانه تصور می نماییم. به عنوان مثال، در رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و به طور مشخص رعایت حق دیگران در جامعه ای که از نظر اقتصادی توسعه یافته است، عدم رعایت سبب تحمیل آنچنان هزینه هایی به معنی دقیق اقتصادی و صرفنظر کردن از آنچنان فواید و منافعی به معنی دقیق اقتصادی می گردد که تداوم آن از نظر اقتصادی مقرون به صرفه برای افراد آن جامعه نخواهد بود و نیرویی جمعی برای اعاده رعایت آن فراهم می نماید. این در حالی است که در یک جامعه توسعه نیافته عدم رعایت قوانین مذکور به تحمیل هزینه و صرفنظر کردن از فواید چندانی نمی انجامد که اعاده رعایت آن را اجتناب ناپذیر نماید. به همین ترتیب، در یک جامعه توسعه یافته از نظر اقتصادی و با توجه به کشش درآمدی تقاضا و تغییر نیاز انسانها از کالاهای اولیه مواد غذایی و پوشاک به سمت کالاهای لوکس، نیاز به محیط زیست پاک و به دور از آلودگی سبب فراهم شدن نیروی کافی برای حفاظت از محیط زیست می گردد و نتیجه آن آلودگی کمتر و عدم تخریب محیط زیست است که بنظر رفتاری متمدنانه می آید. به همین ترتیب، عدم پاسخگویی و سرباز زدن کارمندان بخش عمومی از انجام وظایف خود سبب تحمیل آنچنان هزینه ای و صرفنظر کردن از آنچنان منافعی برای جامعه می شود که نیروی لازم برای رفع آن را فراهم می سازد. بنابراین، تمام آنچه نشانه های رفتار متمدنانه در روابط اجتماعی به نظر می رسد در اصل انعکاس حاکم شدن منطق هزینه- فایده همراه با آزادی اقتصادی و رقابت است که رفتار روزمره شهروندان را برای پرهیز از هزینه و ایجاد فایده چنان تغییر می دهد که آن رفتار متمدنانه به نظر برسد. در واقع کافی است مدت کوتاهی در این حاکمیت منطق هزینه- فایده همراه با آزادی اقتصادی خلل ایجاد شود تا شاهد برگشت چند دهه ای و چند قرنی در رفتار همین جوامعی باشیم که اکنون متمدن شان می دانیم.

حتی توجه به آنچه که جلوه های فرهنگی تمدن است(مانند توجه به موسیقی، نقاشی و مواردی از این دست) نیز پیامد ترقی و تعالی اقتصادی است و نه زمینه ساز ترقی و تعالی اقتصادی. اگر در گذشته شاهد شکل گیری تمدنهایی مانند بین النهرین، مصر، یونان، ایران، روم، چین و امثالهم بوده ایم که نشانه هایی از موسیقی، نقاشی و شعر و ادبیات را بروز داده است،  با وجود آنکه همراه با آزادی اقتصادی و رقابت به شکل امروزه آن نبوده است(گرچه از این نظر هم تفاوت محسوس بین آنها وجود داشته است)، آن اندازه رشد و ترقی اقتصادی رخ داده است که فرصت برای شکوفایی سایر نشانه های تمدن را فراهم نماید. در واقع، در آن تمدنها حاکمان و طبقه اداره کننده جامعه و برخوردار از نظر اقتصادی آن اندازه هوشمند بوده است تا ترتیباتی فراهم نماید که بخش عظیم افراد جامعه گرچه نابرخوردار بوده اند اما به عنوان نهاده اصلی تولید باید در حد تداوم حیات بهره مند می بوده اند تا به تولید در حد تداوم حیات خود و ایجاد منافع اقتصادی قابل توجه برای طبقه حاکم می پرداخته اند. آنگاه این طبقه حاکم که بیش از نیازهای اولیه خود منافع اقتصادی کسب می کرده است فرصت پرداختن به هنرو ادبیات و مواردی از این دست را می یافته است یا حداقل توان خرج کردن برای آنها را کسب می کرده است و این چنین جلوه های به ظاهر غیر اقتصادی تمدن تا حدی نمایان می گشته است. آنچه تمدن امروزه را متمایز می نماید، آزادی اقتصادی و رقابت است. در چنین محیطی، آنچه رفتار نامتمدنانه است سبب تحمیل هزینه برای غالب افراد جامعه و عدم بهره مندی غالب افراد جامعه از فوایدی می شود و همین موضوع سبب شکل گیری زمینه برای جلوگیری از آن رفتار نامتمدنانه می شود. آنچه ما را هنگام مشاهده رفتار افراد جوامع توسعه یافته دچار بهت و حیرت می نماید(گرچه برای خود آنها رفتاری معمول و روزمره است) و به تحسین وا می دارد، در اصل محصول و نتیجه ترقی و تعالی اقتصادی است و نیروهای خودکار و دست نامرئی که برای تداوم این بهره مندی اقتصادی پیوسته فعال و در کار است. هیچ جامعه ای در ذات خود نامتمدن و نامستعد برای متمدن شدن نیست. عبور از بربریت کهن به تمدن امروزی هیچ پیش شرط فرهنگی ندارد اما یک پیش شرط اقتصادی دارد و آن آزادی اقتصادی و رقابت است تا ضمن ایجاد رشد اقتصادی همه آحاد جامعه را آن اندازه بهره مند و شریک در میوه هایی رشد اقتصادی نماید که امکان شکل گیری رفتار متمدنانه را فراهم نماید. ما اقتصاد خوانده ها گرچه می دانیم توسعه اقتصادی به معنی عام آن و شکل گیری تمدن های امروزی در جهان توسعه یافته دارای همبستگی تقریبا کامل با آزادی اقتصادی و رقابت است و در آن صورت بدون آزادی اقتصادی و رقابت رخ دادن آن امکان ناپذیر بود، اما هنوز در مورد اینکه چگونه آزادی اقتصادی و رقابت رخ می دهد و چگونه می توان در این زمینه توصیه سیاستی ارائه نمود به تئوری نسبتا جامعی دست نیافته ایم. این البته عیب نیست چون علم فیزیک هم هنوز در مورد سیاه چاله ها به جمع بندی نرسیده است و علم پزشکی نیز در درمان سرطان بسیار ناتوان است.    

منبع: کانال تلگرام  

https://telegram.me/teymureconomist

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: