در نظام حکومتی و اداری کشور، عامل پیشرفت و ارتقای شغلی و درآمدی نه بر اساس این که چه چیزهایی را میدانید و چه دانشهایی دارید بلکه بر این اساس است که چه کسانی را میشناسید.
شاخصهای حق اظهار نظر و پاسخگو بودن حکومت، سلامت مالی و مبارزه با فساد و ویژه خواری، برابر بودن همه در پیشگاه قانون. درواقع گفته میشود حکمرانی خوب، کلید خلق ثروت، مدیریت ثروت و سهیم کردن همه جامعه در ثروت است.
اقلیتی که میتوانند رانتها و امتیازهای ویژه به دست آورند از عوامل جلوگیریکننده خروج از دام درآمد متوسط هستند
بعد از انقلاب، ما خودمان را منزوی ساختیم و شاید عامدانه نخواستیم در مسابقه جهانی برای رسیدن به شاخصهای شناختهشده و مورد اجماع جهانی وارد شویم. اینگونه شد که از مزایای حضور در یک مسابقه محروم شدیم.
صندوق بینالمللی پول در یکی از گزارش های اخیر خود هشدار داد که قاره آسیا در سالهای آتی با پنج چالش جدی «دام درآمد متوسط»، «ضعف نهادها و حاکمیت»، «جمعیت رو به پیری»،«نابرابریهای رو به افزایش» و «محدود بودن توسعه مالی» مواجه است و کشورهای این منطقه اگر میخواهند به رشد و توسعه پایدار و ماندگاری دست یابند باید آنها را برطرف سازند..
از میان چالش هایی که صندوق بین المللی پول برشمرده، عارضه «دام درآمد متوسط» شاید مهمترین چالشی باشد که گریبانگیر بسیاری از کشورهای در حال توسعه شده است. متاسفانه با وجود اهمیت این چالش و نقشی که در کندی آهنگ رشد وتوسعه اقتصادی و عقبماندگی ما از بقیه رقبا دارد در ایران به شدت مغفول مانده است .این شاخص نه تنها از سوی سیاستگذاران و تصمیمسازان مورد توجه قرار نگرفته بلکه از سوی اقتصاددانان هم کمتر به آن پرداخته شده است . به همین منظور این موضوع را با دکتر جعفر خیرخواهان، اقتصاددان درمیان گذاشتیم که در حال حاضر بیشترین مطالعه در این مقوله را انجام داده است. وی علاوه بر تحقیق وتدریس دستی هم درترجمه آثار اقتصادی دارد که از میان آنان می توان به معمای فراوانی –تری لین کال،راه دیگر-ارناندو دسوتو،اقتصاد سیاسی اقتصاد کلان-آلن درازن وریشه های اقتصادی دموکراسی و دیکتاتوری –عجم اوغلو و جیمز رابینسون همراه با علی سرزعیم اشاره کرد . در حال حاضر شرایط کشور به گونهای است که همگان منتظر معجزه اقتصادی در دوران پسا تحریم اند .شاید این دوران یکی از دوران های طلایی برای رهایی از دام درآمد متوسط باشد .در این گفت وگو پیش از پرداختن به چگونگی اثر رفع تحریم ها برای رهایی از این دام برای آشنایی بیشتر خوانندگان به بررسی مفهوم و مراد اثر این اصطلاح بر اقتصاد پرداخته ایم.
دریک سخنرانی اشاره به «دام درآمد متوسط» داشته ايد. مراد از اين مفهوم چيست؟
دام درآمد متوسط اصطلاحی است که از عمر آن چند سالی بیشتر نمیگذرد. این یک اصطلاح اقتصادی است و اشاره به این واقعیت دارد که طی 50 تا 60 سال گذشته، معدود کشورهایی در جهان بودهاند که توانستهاند از گروه کشورهای دارای درآمد متوسط به گروه کشورهای پردرآمد برسند (کشورهایی مثل ژاپن و کره جنوبی یا تایوان در منطقه آسیا موفق شدند از این دام رهایی یابند). با اینکه طی این مدت، بسیاری از کشورهای جهان توانستند از گروه کشورهای کمدرآمد و فقیر خارج شوند یعنی ازدام فقر بیرون بیایند اما خروج از گروه کشورهای درآمد متوسط به این راحتی میسر نیست. بررسیها و شواهد نشان میدهد ایران از جمله کشورهایی است که ظاهرا در این دام گرفتار شده است و به این زودیها نمیتواند از آن به درآید. البته در صورت تداوم سیاستهای درست اقتصادی که در دوران دولت اصلاحات شروع شد و به فرض رسیدن به اهداف چشم انداز این شانس وجود داشت که بتوانیم با رشد پیوسته 8 درصدی خود را در فاصله زمانی مثلا 20 ساله به آستانه کشورهای پردرآمد برسانیم، اما عملکرد بهشدت نادرست و زیانبار دولت نهم و دهم و رکود و رخوت عمیقی که اقتصاد و سیاست و اجتماع را در خود گرفتار کرده است این فرصت طلایی را تا حد زیادی از ما گرفته و حتی بهنظر میرسد هر روز که میگذرد فاصله ما برای رسیدن به سطح کشورهای پردرآمد بیشتر میشود.
ويژگي كشورهاي گرفتار در «دام درآمد متوسط» چيست؟
اگر خلاصه بخواهم عرض کنم این کشورها نهادهای مفید و لازم برای خارج شدن از دام درآمد متوسط را ایجاد نکردهاند. با تقسیم سرمایهها و داراییهای یک کشور به دو بخش سخت و ملموس و نرم و ناملموس این دسته از کشورها شاید از نظر موجودی سرمایه سخت مثل سرمایه فیزیکی و ماشینآلات و جاده و کارخانه در حد مناسبی باشند، همان طور که ایران با استفاده از رانت نفت توانست چنین زیرساختهای اقتصادی را ایجاد کند، اما از حیث سرمایههای نرم مثل توان مدیریتی و تصمیمگیری درست و بهنگام بسیار ضعیف بوده و دچار کسری شدیدی هستیم.
مهم ترین سرمایه نرم یک کشور، نهاد حکمرانی خوب است که به رهبری در سطوح ملی و اقلیت فرادستان و نخبگان یک کشور بازمیگردد. رهبران ملی باید بتوانند مدلی برای خلق ارزش اقتصادی در کشور تعریف کرده و آن را عملیاتی کنند. رهبران ملی با گفتار و کردار خود مشوق کارآفرینی، نوآوری و تحرک اجتماعی هستند. رهبران ملی اگر فرصتهای برابر را در اختیار همگان گذاشته، طردکننده نبوده و جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم نکنند در خدمت توسعه و رونق اقتصادی خواهند بود. نهادهایی مثل تحقیق و توسعه (R & D)، ارزشدادن به دانش و فناوری، همچنین احترام گذاشتن به حقوق مالکیت فکری و معنوی و به ثبت رساندن اختراعات، برای رشد اقتصادی بالا بسیار مهم است. تقویت چنین نهادهایی از جمله وظایف حاکمیتی است. یعنی در واقع همانطور که ارتشی از سربازان برای برقراری امنیت و دفاع از مرزهای کشور داریم باید لشکری از قضات و وکلای کارآزموده برای دفاع از حقوق مردم و سرمایهگذاران داشته باشیم، اما متاسفانه از چند دهه گذشته تاکنون حکومتها در ایران کار خاصی در این حوزههای تعیینکننده برای ارتقای رشد اقتصادی نکردهاند. مثلا ما هنوز عضو سازمان جهانی مالکیت فکری نیستیم و قوانین کپی رایت را رعایت نمیکنیم. حاکمیت قانون بسیار ضعیف است، قوه قضاییه کارآمد و مستقلی برای داوری و میانجیگری معتبر بین طرفین دعوا نداریم.
اگر باور داریم که سرمایه و سرمایهگذاری برای رشد اقتصادی مهم و حیاتی است پس باید به سرمایه احترام بگذاریم منظور هم سرمایه فیزیکی و هم سرمایه فکری و صاحبان اندیشه و ایدههای نو است. چون سرمایهها به جایی خواهند رفت که خواهان برای آنها وجود داشته باشد و برخورد مناسبی با سرمایهها بشود. در کنار نظام قضایی قوی و سالم، نیازمند نظام حسابداری و گزارشگیری و حسابرسی قوی هستیم. متاسفانه تورمهای بالا ارزش تجزیهوتحلیل ارقام دفاتر حسابداری شرکتها و بانکها را کاهش داده است. همچنین فرهنگ و نگرش و تلقی جامعه نسبت به روشهای کسب ثروت و درآمد نادرست است و افراد از هر راه راست و کجی که بتوانند به دنبال کسب ثروت هستند. وجود نظام کهنه قبیلگی به شکل توزیع فرصتهای اقتصادی و داراییهای جامعه بین فامیل و رفقا نیز از موانع رشد اقتصادی هستند.
پيامدهاي كوتاه مدت و بلندمدت اين دام بر كشورها چيست؟
پیامد کوتاه مدت دام درآمد متوسط این است که رشد اقتصادی در این دسته از کشورها بسیار پرنوسان و ناهموار است یعنی در یک سال شاهد رسیدن رشد به مثلا مثبت پنج درصد و سال بعد به منفی پنج درصد هستیم. این کشورها توانایی مقابله با تکانهها و آسیبهای مختلف وارده به اقتصاد را ندارند یعنی همان تابآوری یا اقتصاد مقاومتی که گفته میشود. در بلندمدت نیز میانگین رشد اقتصادی آنها بسیار ناچیز و اندک است که آنها را در سطح درآمد متوسط ماندگار میسازد. درواقع به دلیل ضعف و کسری نهادی که اشاره شد سقف و حد پرش آنها محدود میشود و چون این نهادهای مهم عمدتا نامریی هستند اصطلاحا در یک سقف شیشهای گیر میافتند.
راهكارهاي خروج كشور از اين دام چيست؟
در بالا به آنها اشاره کردم که توجه به نهادسازی به ویژه در عرصه اعمال و به کارگیری قدرت حال چه در سطح کلان کشوری و چه در سطح مدیریت شرکتها و بنگاههای تولیدی و مالی مثل بانکهاست که قدرت دموکراتیک و پاسخگو شود. اینها همان حکمرانی خوب و حاکمیت شرکتی است. برچیدن انحصارات و تقویت رقابت و میدان دادن به بخش خصوصی یکی از مهم ترین اقدامات است. تاریخ به ما میآموزد هیچ کشوری از طریق سرمایهداری و مالکیت شرکتهای بزرگ دولتی نتوانسته است اقتصاد قوی داشته باشد. اجازه دادن به حضور و فعالیت نیمی از افراد جامعه که به حاشیه رانده شدهاند. دنیا در مسابقهای شدید و با سرعت به جلو میرود و البته گاهی مثل بحران مالی جهانی اخیر تلوتلو خورده یا متوقف میشود اما شتاب اختراعات و نوآوریها و ریسک کردنها بالا ست. حال جالب است که ایران در این مسابقه با بیمیلی شرکت کرده و به جای اینکه بدود و پرش و جهش کند تنها از یکی از پاهای خود به شکل لنگان لنگان استفاده میکند یعنی نیروی کار زنان را نادیده گرفته و آنها را تشویق به خانهنشینی میکند.
آيا شاخص هایی که معمولا از وضعیت اقتصادی کشورها ارائه می کنند قابل قبول و عام براي رده بندي كشورها از لحاظ درآمد وجود دارد؟
شاخص تاکنون پذیرفتهشده جهانی همین تولید ناخالص داخلی سرانه و نرخ رشد آن است که البته ایرادهایی هم بر این شاخص وارد است. چون این شاخص فقط به جنبه پولی و بازاری فعالیتها توجه کرده و همچنین جنبههای رفاه اجتماعی و نیز محیط زیستی را در نظر نمیگیرد. با این حال اگر بخواهیم تنها به یک شاخص اکتفا کنیم میتواند بهترین شاخصی باشد که همبستگی نسبتا خوبی با سایر شاخصهای عملکرد یک کشور دارد. البته چند سالی است که شاخص رشد فراگیر از سوی بانک جهانی مطرح شده که پارتا داسگوپتا استاد اقتصاد و محیط زیست دانشگاه کمبریج آن را توسعه داده است و رشد اقتصادی را با توجه به تخریب محیط زیست و کاهش یافتن منابع طبیعی در نظر میگیرد و از آن کم میکند. مثلا کشور قطر که رشد اقتصادی 10 درصدی داشته است با توجه به شاخص رشد فراگیر به رشد منفی 17 درصد میرسد. اگر بخواهیم از شاخص رشد فراگیر استفاده کنیم رشدهای اقتصادی که در دوران دولت احمدینژاد به اتکای استخراج و فروش نفت به دست آمده است در واقع باید به رشد منفی تبدیل شود. چون در واقع این هنری نیست که با فروش یک منبع خام به دنیا که هیچ نقشی در تولید و ایجاد آن نداشتهاید شکم مردم خود را سیر کنید. دردآور اینکه چنین کالایی قیمت بسیار پرنوسانی دارد و میتواند التهابات و آشفتگیهای شدیدی در اقتصاد و زندگی مردم به وجود آورد که با کاهش شدید آن هم اکنون رودررو شدهایم. هنگامی که نیک بنگریم میبینیم این ازجمله کوتهفکرانهترین یا به واقع ابلهانهترین کارهایی است که یک دولت میتواند انجام دهد که ما بهویژه در سالهای وفور نفت در دهه 1380 انجام دادیم؛ معتاد کردن جامعه به پول نفتی که خیلی راحت میزان آن به نصف و کمتر میرسد.
در حال حاضر وضعیت اقتصادی ایران بر اساس شاخص تولید ناخالص داخلی سرانه که از سوی نهاد هایی مانند بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول منتشر می شود را چگونه ارزیابی می کنید؟
باید خیلی روشن اذعان و اقرار کنیم که ایران در مسابقه رقابت اقتصادی بین کشورهای جهان شکست خورده به حساب میآید و در گروه بازندگان جای گرفته است. ایران اگر در طی 40 سال گذشته، رشدی مداوم و در حد 6 درصد سالانه میداشت که استحقاق رسیدن به چنین رشدی را نیز داشته است باید اینک دستکم درآمد سرانه 20 هزار دلاری میداشت نه اینکه درآمدی در حد پنج تا شش هزار دلار داشته باشیم. یعنی باید سطح زندگی مردم سه، چهار برابر بهتر میبود که تفاوت بسیار بزرگی است و البته به توزیع عادلانه یا ناعادلانه مواهب این رشد هم باید توجه شود که آن هم بحثی دیگر میطلبد. نکته مهم دیگر در مورد رشد اقتصادی در ایران همان طور که در بالا هم اشاره شد این است که متاسفانه این درآمد سرانه اندکی هم که ما به آن دست یافتهایم عمدتا با اتکا به نیروی فکر و زور بازو نبوده است بلکه با استخراج منابع طبیعی پایانپذیر و نیز به قیمت تخریب محیطزیست بهدست آمده است.
در حال حاضر وضعيت ايران به لحاظ درآمدي و توليد ناخالص داخلي چگونه است؟
ایران از نظر وسعت و جمعیت تقریبا یک درصد مساحت و جمعیت جهان را دارا ست، اما وقتی به نقش ایران در تولید جهانی میرسیم سهم ایران بسیار کمتر از یک درصد یعنی چیزی حدود نیم درصد است. اگر ما یک درصد تولید جهانی را داشتیم درآمد سرانه ایران به جای 5 هزار دلار باید 10 هزار دلار بود. و اگر از مزیتهای استثنایی خود مثل نیروی کار جوان و تحصیلکرده، بازار بزرگ داخلی و کشورهای پیرامونی و موقعیت جغرافیایی و ترانزیتی و غیره استفاده میکردیم میتوانستیم به سطح درآمد سرانه 20 هزار دلار و بیشتر برسیم.
جايگاه ابعاد شاخص پیشرفت اجتماعی در برابر تولید ناخالص داخلی سرانه ايران چگونه است؟
به دلیل نقاط ضعفی که شاخص تولید ناخالص داخلی دارد از شاخص پیشرفت اجتماعی هم برای مقایسه کشورها استفاده میشود. متاسفانه وضعیت ما در این شاخص هم بدتر از تولید یا درآمد سرانه است. شاخص پیشرفت اجتماعی شکل کاملترشده شاخص توسعه انسانی UNDP است و به تازگی توسط گروهی به سرپرستی امارتیا سن و جوزف استیگلیتز در حال تهیه و تکمیل شدن است. هنگامی که به وضعیت ایران در شاخص پیشرفت اجتماعی نگاه میکنیم میبینیم بین درآمد سرانه ایران و رتبه ما در این شاخص یک فاصله زیادی وجود دارد. یعنی برنامهریزان و تصمیمگیران ایران با توجه به درآمد سرانهای که داشتهایم نتوانستند شاخصهای پیشرفت اجتماعی را متناسب با آن افزایش دهند و ما در سطحی پایینتر از میانگین مورد انتظار هستیم. به بیان دقیق تر با توجه به میزان درآمد سرانه ایران (که البته بالا هم نیست) انتظار میرود رتبه ما در حوزه پیشرفت و رفاه اجتماعی مثلا در رده شصتم جهان باشد اما رتبه نودم هستیم. باز هم روشنتر بخواهم بگویم یعنی حتی از همین درآمد سرانه اندک که میتوانست بین دو تا چهار برابر بیشتر باشد نیز به نحو بهینه استفاده نکردیم. در حالت تمثیل شبیه پدری هستیم که نانآور خوبی نبوده و پولی مکفی برای یک زندگی شایسته به خانه نمیآورد و در کنار چنین کوتاهی، زندگی و آسایش را نیز بر اهل خانه حرام میکند. میزان بالای آلودگی هوا، دزدی و جرم و جنایت، کشتار جادهای، خودکشی و تبعیض و تحقیر ارباب رجوع در ادارات دولتی و راهروهای قوه قضاییه و سایر موارد که در شاخص پیشرفت اجتماعی وجود دارد گویای چنین وضعیتی در ایران است.
وضعيت كشور از لحاظ شاخص هاي بهره برداري از منابع انساني و منابع طبيعي چيست؟
باارزشترین سرمایه و دارایی یک کشور نیروی انسانی آن است که در مورد استفاده از آنها به هیچ وجه وضعیت خوبی نداریم. یعنی بیکاری و اتلاف منابع بیداد میکند. بیشترین میزان بیکاری در بین جوانان و حدود 30 تا 40 درصد بود و در بین دختران و زنان بیشتر از این است.
منابع طبیعی هم با کمترین میزان پردازش و افزودن کار و دانش و سرمایه به آن به مصرف میرسد یا صادر میشود. مرتب خبرهایش را میشنوید که زعفران یا زرشک ایرانی با نام و برند کشوری دیگر در جهان به فروش میرسد و نفت هم عمدتا به شکل خام صادر میشود.
دليل عقبماندن تدریجی اقتصاد ایران در مقایسه با کشورهای رقیب در اکثر شاخصهای معتبر جهانی چيست؟
نگاه کوتاه مدت و آنی به مسائل باعث میشود تا تنها به فکر حال باشیم و نتوانیم فکر و اندیشه خود را به درستی پرورش داده و به کار گیریم. پنجره فرصتی جمعیتی ایران و تنوع و فراوانی منابع میتوانست زمینههای رشد و جهش اقتصادی را در ایران فراهم کند اما به دلیل اتکا به رانت نفت، استفاده مناسبی از این امکانات نشد و پتانسیلها از قوه به فعل درنیامده است. این هراس به تدریج دارد به واقعیت تبدیل می شود که پاداش جمعیتی حاصل از پنجره فرصتی جمعیت تنها به بار و هزینه جمعیتی بینجامد.
همچنین چون در نظام حکومتی و اداری کشور، عامل پیشرفت و ارتقای شغلی و درآمدی نه بر اساس این که چه چیزهایی را میدانید و چه دانشهایی دارید بلکه بر این اساس است که چه کسانی را میشناسید یعنی حاکم بودن روابط به جای ضوابط، به خانهنشینی و عزلت نخبگان یا مهاجرت آنها به خارج منجر میشود یعنی همان فرار مغزها که ایران رتبه نخست جهان را کسب کرده است.
وقتی رهبران سیاسی و پیروان آنها به خود حق میدهند در همه چیز دخالت کنند کارآفرینان بالقوه هم به جای رقابت برای تولید محصولات بهتر و استفاده از فناوریهای جدید و کاهش هزینه تولید به دنبال پلزدن و ارتباط برقرار کردن با مقامات سیاسی میروند. کاری که بابک زنجانی در دوران احمدینژاد کرد و یک شبه ره صدساله را پیمود. نتیجه امر فساد سیاسی و اقتصادی، اتلاف منافع، رقابت ناعادلانه و رقابتپذیری پایین اقتصادی است. به نظر میرسد در بعد از انقلاب، ما خودمان را منزوی ساختیم و شاید عامدانه نخواستیم در مسابقه جهانی برای رسیدن به شاخصهای شناختهشده و مورد اجماع جهانی وارد شویم. اینگونه شد که از مزایای حضور در یک مسابقه محروم شدیم. مزایایی مثل یادگیری از دیگران، ایجاد جنبش و شور و حالی که هر مسابقه به وجود میآورد. حتی نتوانستیم با کشورهای همفکر خودمان یک اتحاد و ائتلاف تشکیل دهیم و در آن مسیری که فکر میکردیم درست است با آنها مسابقه دهیم.
بر مدیران و مقامات ارشد کشور یک نوع روزمرگی، بلاتکلیفی و نبود اجماع برای نقشه راه واحد حاکم بوده است. شعارهای بیپایه و گزافهگویی جای افکار پخته و منجسم را گرفته و در دوره احمدینژاد حتی چنان راه افراط را در این زمینه پیش گرفتیم که مطرح شد خواهان مدیریت جهان هستیم. آن دولت همچون طبلی توخالی بود که وجهه و آبروی کشور را به حراج گذاشت چون در صحنه عمل چیزی برای عرضه کردن در چنته نداشت. برای مثال از لحاظ برند کشوری و شهرت و آوازه داشتن در بین 75 کشور جهان در رتبه 72 قرار داریم و جایگاه مان تنها از سودان و پاکستان و افغانستان بالاتر است.
نقشR&D براي ارتقاي درآمد ايران چيست؟
در دنیای کنونی که محصولات تولیدی پیشرفتهتر شده و طراحیهای پیچیدهتر میشوند قطعا تحقیق و توسعه بسیار مهم است تا بتوانیم نیازهای گوناگون و بهسرعت در حال تغییر مصرفکنندگان را پاسخ دهیم و در بازارهای جهانی نیز حضوری شایسته داشته باشیم. سهم تحقیق و توسعه در کشورهایی مثل کره جنوبی حتی به چهار درصد تولید ناخالص داخلی میرسد که در ایران حدود نیم درصد است و آن هم بهدرستی هزینه نمیشود و تقلب و کپیبرداری جای پژوهشهای اصیل و کاربردی را گرفته است. اما لازمه به نتیجه رسیدن و اقتصادی و تجاری شدن چنین فعالیتهایی، ارتباط مستمر و منظم داشتن با بقیه جهان و احترام به حقوق مالکیت فکری و ایجاد فضای آزاد برای اندیشهورزی است.
آيا میتوان از نظريه اقتصادي خاصی براي ارتقاي سطح درآمد وهمچنین رشد و توسعه کشورهایی مانند ایران استفاده یا باید نسخه ای بومی برای این مهم تهیه وتدوین کرد؟
قطعا هر کشور زمینهها و بستر تاریخی خاص خود و نیز نهادهای متفاوت با بقیه کشورها دارد که در نتیجه نسخهای واحد از دیگران گرفتن و الگو ساختن به نتیجه مطلوب نمیرسد. اما درسها و اصول و ارزشهایی وجود دارد که جنبه جهانی دارند و حداقل میتوان آنها را با توجه به فرهنگ خاص خود منطبق کرد. مثل همین شاخصهای حکمرانی که اتفاقا در دین مبین اسلام و سخنان پیشوایان دین هم بر آنها تاکید شده است. شاخصهای حق اظهار نظر و پاسخگو بودن حکومت، سلامت مالی و مبارزه با فساد و ویژه خواری، برابر بودن همه در پیشگاه قانون. درواقع گفته میشود حکمرانی خوب، کلید خلق ثروت، مدیریت ثروت و سهیم کردن همه جامعه در ثروت است. رعایت این اصول است که ارزشهای بلندمدت برای جامعه ایجاد میکند.
از فرصت پیش آمده حاصل از توافق چگونه می توان استفاده کرد؟
ابتدا باید یک خانهتکانی در افکار و اذهان خودمان بهوجود آوریم و آدابدان بوده و میزبان مناسبی برای ورود گردشگران خارجی، صاحبان فکر و اندیشه خارجی، سرمایهگذاران و سرمایهداران خارجی باشیم. همچنین از تولید و صادرات کالاهای اولیه و خام و ساده به سمت تولید کالاها و خدمات پیچیدهتر و با بهرهوری بالا برویم. سعی کنیم بدانیم مزیتهای ما چیست و یاد بگیریم چگونه این مزیتها را با انواع مزیتهای خارجی ها پیوند داده و بتوانیم ارزش افزوده و ثروت بالایی خلق کنیم. لازمه اینها هم این است که وارد بازارهای جهانی بشویم و برندهای جهانی داشته باشیم.
به عنوان پرسش آخر به نظر شما در صورت حرکت به سمت رهایی از این دام با چه مقاومت ها و از چه سویی روبه رو خواهیم بود؟
اقلیتی که میتوانند رانتها و امتیازهای ویژه به دست آورند از عوامل جلوگیریکننده خروج از دام درآمد متوسط هستند. چون هنگامی که فضا باز و رقابتی شود منافع راحت به دست آمده آنها از بین خواهد رفت. شرایط جدید پساتحریم هم به زیان اقتصادی برخی تمام خواهد شد که شاهدیم چنین گروههایی چگونه مانع تراشی میکنند.
منبع: روزنامه قانون - علی طجوزی