شنبه, 28 آذر 1394 19:41

علی دینی ‏ترکمانی: در پرداختن به توزیع درآمد، عدالت درگیر اخلاق می‌شود

نوشته شده توسط

علی دینی ‏ترکمانی
رابرت لوکاس جمله‌ معروفی دارد که می‌گوید توزیع درآمد موضوعی نیست که در حیطه علم اقتصاد باشد بلکه پرداختن به آن مضر هم هست. اوایل دهه ١٩٨٠ ایشان این نظر را داشت و مبتنی بر گفته دکتر شاکری، در پرداختن به توزیع درآمد، عدالت درگیر اخلاق می‌شود و اخلاق هم مسئله‌‌ای است که از فردی به فرد دیگر متفاوت است و اجماعی در آن وجود ندارد. ممکن است کسی بگوید ثروت بابک زنجانی برحق و مشروع است و نباید از او مالیات گرفته شود و دیگری نظر مخالفی داشته باشد که او چنین ثروتی داشته باشد و عده‌ای در فقر مطلق باشند. بنابراین به دلیل تفاوت‌ها در نگاه به این موضوع، گفته می‌شود نباید درگیر مسئله عدالت شد. نکته دیگر اینکه می‌گویند در علوم انسانی گریزی از درگیرشدن با قضاوت‌های اخلاقی و ارزش‌گذاری‌های ذهنی وجود ندارد. در واقع ادعای بی‌مورد و واهی است که رادیکال‌ها می‌گویند نباید به این موضوع پرداخت. در اینجا معیار «بهینه پرتویی» مطرح می‌شود که می‌گوید نمی‌شود وضعیت کسی بهتر شود، مگر اینکه وضعیت دیگری بدتر شده باشد و البته استدلال می‌کند که سازوکار بازار آزاد خودبه‌خود این را تأمین می‌کند، اما مسئله‏ای که وجود دارد این است که معیار بهینه پرتویی مبتنی بر قضاوت ارزشی است که کارایی را بر عدالت اجتماعی و توزیع اولویت داده است. برای همین است که می‌گوید فرقی نمی‌کند که چه کسی در نظام توزیع چقدر سهم ببرد، زیرا در نهایت کارآیی لازم ایجاد می‌شود. به همین دلیل می‏گویند توزیع درآمد از یک قانون طبیعی پیروی می‌کند و هر کاری کنیم، ممکن است وضع کسی بهتر شود اما وضع دیگری بدتر شود، اما میانگین ضریب جینی سر جای خود باقی می‌ماند، پس بهتر است توزیع نابرابر سر جای خودش بماند. اینجاست که آمارتیاسن جمله معروف خود را می‌گوید: «معیار بهینه پرتویی از اندیشه جهنمی سردرمی‌آورد». و واقعیت هم همین است. اگر به تجربه تاریخی نگاه کنیم همه اقتصادهای دنیا می‌خواستند از قانون پرتو پیروی کنند، اکنون رمان‌نویس‌هایی مانند چارلز دیکنز باز هم رمان‌هایی مانند الیور توئیست را در آمریکا و اروپا می‌نوشتند، اما می‌بینیم در کشورهای اسکاندیناوی وضعیت بهتر شده که ناشی از سیاست‌های بازتوزیع درآمد است که رخ داده است. فیلسوف سیاسی برجسته قرن بیستم، جان راولز جمله معروفی دارد که می‌گوید همان‌طور که حقیقت معیار ارزیابی نظام‌های فکری است، عدالت هم فضیلت نظام‌های اجتماعی است، یعنی ما اینجا صحت و سقم حرف‌هایمان و حقیقت نظریه را ارزیابی می‌کنیم. اگر نظریه‌ای مبتنی بر حقیقت باشد برای ما ارجحیت دارد. اما در مورد نظام‌های اجتماعی، معیار ارزیابی چیست؟ اینکه تا چه حدی مبتنی بر عدالت هستند؟ اینجا بحث اساسی است. به تعبیر آمارتیاسن تمام عالمان علوم اقتصادی ناچار هستند به سؤال سقراط پاسخ دهند؛ سعادت واقعی زندگی در گرو چیست؟ این یک پرسش اساسی است و گریزی از آن نداریم. نمی‌توانیم به‏عنوان نرماتیوبودن آن را کنار بگذاریم. اتفاقا باید به آن پاسخ دهیم. ما کشورهایی مانند اسکاندیناوی را که ضریب جینی ٢٥ تا ٣٠صدم دارند، کشورهای موفقی می‌بینیم یا برزیل که ضریب جینی ٥٥صدم است؟ کدام‌ها الگوی بهتری هستند؟ قطعا نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد کشورهای اسکاندیناوی و ژاپن در صدر تمام رتبه‌بندی‌های جهانی هستند. فساد کمتر، درآمد سرانه بیشتر، تورم کمتر، بی‌کاری کمتر. از این زاویه که نگاه می‌کنیم درمی‏یابیم که توزیع درآمد نه تنها با رشد اقتصادی ناسازگار نیست؛ بلکه می‌تواند از طریق شکل‌دادن ترکیب تقاضای مؤثر و هدایت‌بخشی از تقاضا به سمت تولیدات داخلی، موجب رشد اقتصادی بیشتر شود و می‌تواند عدم تعادل‌های
بین بخشی را کمتر کند. الان در نظریه مقداری پول، تمام بحثی که بین دوستان وجود دارد ربط‌دادن تورم به حجم پول است. کسی نمی‌گوید این نقدینگی چطور توزیع می‌شود؟ وقتی بخش عمده این نقدینگی وارد بخش مستغلات می‌شود و حباب قیمتی ایجاد می‌کند و نرخ واقعی ارز پایین می‌آید، بخش‌های تولیدی، کشاورزی و صنعت اصلا نمی‌تواند رشد کند. بنابراین عرضه کالا و خدمات کمتر می‌شود و باید واردات انجام شود که ارز خارج می‌شود یا باید فشار تورمی را تحمل کنیم. ما الان یک الگوی مصرف نمایشی داریم که تأثیر خودش را می‌گذارد. چند نفری که پورشه دارند، الگوی مصرفی را شکل می‌دهند که در نتیجه ساختار مصرفی شکل می‌گیرد که عمدتا واردات‌گراست و در خدمت تأمین تولید داخلی قرار نمی‌گیرد. درآمد پورشه‌سواران از کجا ناشی می‌شود؟ بخشی از علت به توزیع نابرابر درآمدی در اقتصاد برمی‌گردد که از زوایای مختلف قابل بررسی است.
کاهش احتمال بحران‏های مالی با توزیع عادلانه درآمد
داستان هست‌ها و بایدها یک مسئله مهمی است که به نقد جدی نیاز دارد و یک‌سری در سطح بالا مثل آمارتیاسن آن را نقد کرده‌اند. مسئله این است که تأکید بیش از اندازه روی هست‌ها سر از رویکرد محافظه‌کارانه درمی‌آورد. مثلا می‌گوییم در سطح جهانی ضریب جینی بالای ٦٠صدم است و توزیع درآمد در ملت‌ها بسیار نابرابر است. زمانی نگاه ما این است که باید نابرابری کاهش پیدا کند و برای این امر سراغ بسیج اجتماعی می‌رویم. محرومان و بازیگران اصلی را که می‌توانند به این موضوع کمک کنند، در قالب کروم‌‌های اجتماعی جهانی وارد صحنه می‌کنیم. اینجا یک رویکرد رادیکال‌تری داریم که وضع موجود را نمی‌پذیریم و به ساختارشکنی از وضع موجود روی آورده‌ایم، چون پشتش یک تحلیل عالمانه وجود دارد اینکه صرفا با تأکید به حذف‌ها و روال موجود کارش را انجام دهد، کاری از پیش نخواهد رفت. رابرت کاکس، نظریه‌پرداز در حوزه روابط بین‌الملل، نام تئوری هست‌ها را تئوری حل‌المسائلی می‌گذارد. یعنی اینکه فرض می‌کنیم ساختارهای موجود خوب هستند و در چارچوب ساختارهای موجود یک‌سری مسائل ریز و کوچک تعریف می‌کنیم و با آنها بازی می‌کنیم. در حالی که اصل بحث روی ساختارهاست که کج‌کارکردی‌های اساسی دارند و باید اصلاح شوند. اتفاقا اگر توزیع درآمد عادلانه شود، احتمال وقوع بحران مالی ٢٠٠٧- ٢٠٠٨ هم کمتر می‌شود چون این نابرابری بیش از اندازه است که باعث می‌شود سرمایه در اقتصاد دنیا متمرکز شود و از فعالیت‌هایی سر دربیاورد که چندان مولد نیست و جلوی کاهش نرخ سود را بگیرد و بعد حبابی درست شود و حباب بترکد و کل اقتصاد جهانی را در گرداب وارد ‌کند.

منبع: شرق

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: