چهارشنبه, 04 آذر 1394 15:58

سعید لیلاز در دانشگاه شهید بهشتی: تزريق ٢٥٠ميليارددلار نفت رايگان به اقتصاد در سال ٩٠

نوشته شده توسط

سعید لیلاز در بدو ورود به دانشگاه متوجه پنجره‌های باز کلاس‌ها و شوفاژهای روشن می‌شود، همین موضوع نکته‌ای می‌شود تا به شکلی محسوس و ملموس، برگزارکنندگان و حاضران در نشست را توجیه کند که بخشی از توسعه از «ما» ناشی می‌شود که یکی از بازخوردهای آن نیز می‌تواند همین بازکردن پنجره برای تنظیم دمای اتاق باشد درحالی‌که انرژی و سرمایه در حال اتلاف است. گرچه این کارشناس اقتصاد عنوان «توسعه‌نیافتگی در ایران» را اولین چالشی می‌داند که می‌توان به آن پرداخت اما از آن صرف‌نظر می‌کند و با این فرض که ایران یک کشور توسعه‌نیافته است، به سخنرانی می‌پردازد. در ادامه، سخنان لیلاز در دانشگاه شهید بهشتی را که به‌همت انجمن علمی تاریخ این دانشگاه برگزار شده بود، بخوانید
توسعه يعني ساختار و رشد موزون و همگن
عنوان جلسه شاید اولین چالشی است که باید مطرح کرد چراکه این عنوان دقیق نیست. به نظر من اقتصاد جزئی از توسعه است و بخشی از هدف توسعه را تشکیل می‌دهد. وقتی از توسعه صحبت می‌کنیم الزاما نباید و نمی‌توانیم هر نقدی درباره حاکمیت یا نیروهایی که گویی از بالا نازل می‌شوند، داشته باشیم و خودمان را بری از ایراد بدانیم. من با این حرف آدام اسمیت موافقم که می‌گوید بهترین محبتی که آدم‌ها می‌توانند به اقتصاد ملی کنند، این است که فقط به خودشان فکر کنند. این حرف در اقتصاد درست است از آنجایی که به‌خصوص بعد از تجربه ٣٥ سال اخیر متوجه شدیم، هرگاه کسی تلاش کرده به مام میهن فکر کند، بدترین کارکرد و عملکرد را نسبت به میهن داشته است. توسعه یعنی ساختار و رشد موزون و همگن که در آن همه شاخص‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، روانی و امنیتی یک جامعه، موزون یا نسبتا موزون دنبال می‌شود. اینکه یک جامعه این‌طور مانند ایران نسبت به محیط‌زیست خود بی‌تفاوت باشد، به منزله توسعه‌نیافتگی است. اگر دقت کنیم بدون تردید بالاترین درآمد سرانه در دنیا به قطر تعلق دارد اما هیچ‌کس، هیچ معیار و هیچ شاخصی قطر را یک کشور توسعه‌یافته نمی‌داند چراکه اقتصاد و رشد اقتصادی بخشی از توسعه است و توسعه موضوع بسیار فراگیرتری است. توجه به محیط‌زیست، فرهنگ، آموزش و... همگی با هم تلقی یک پیکره کلی از توسعه‌یافتگی را به دست می‌دهد و اقتصاد هم یکی از بخش‌های آن است. اینکه درباره ایران حرف می‌زنیم، یک نوع تخصیص ماجراست وگرنه توسعه‌نیافتگی بیش از اینکه یک مفهوم ملی و کشوری باشد، یک مفهوم جغرافیایی است. بخش‌هایی از دنیا کاملا توسعه‌نیافته هستند؛ گرچه با موضوعی روبه‌رو هستیم که اساسا محل چالش است و نمی‌تواند دقت‌نظرهایی مانند علم فیزیک یا ریاضی بر آن اعمال شود اما یکی از دقیق‌ترین تقسیم‌بندی‌ها، تقسیم‌بندی‌ای است که به نام «شمال و جنوب» مطرح است. خطی کشیده‌اند که به طرز شگفت‌آوری هم مستقیم است و هم تقریبا ٩٠ تا ٩٥ درصد همه توسعه‌یافته‌ها و همه توسعه‌نیافته‌ها را در خود جای داده است. از این رو ما نمی‌توانیم فقط درباره مسئله ایران بحث کنیم
ايران گورستان ماشين‌آلات در خاورميانه
حال اگر بخواهم درباره موضوع بحث وفادار باشم، اگر به مفهوم توسعه‌نیافتگی در ایران قائل باشیم و فرض کنیم ایران توسعه‌نیافته است (گرچه موضوع توسعه‌یافته یا نیافته‌بودن ایران نیز بحث زیادی دارد) به نظر می‌رسد عامل اقتصاد سهمی در توسعه‌نیافتگی ندارد. اگر به تاریخ ١٠٠ ساله اخیر نگاه کنیم، دست‌کم از سال ١٣٠٠ به این سو، به قیمت امروز، حدود چهار ‌هزار ‌میلیارد دلار درآمد نفتی به جامعه ایران تزریق شده است. این مسئله را با این مقایسه کنید که در سال ١٩٨٧ دولت «حبیب بورقیبه» در تونس فقط به این دلیل که نتوانست ٣٠‌ میلیون دلار از بانک جهانی وام بگیرد، سرنگون شد. چهار ‌هزار ‌میلیارد دلار پول بسیار زیادی است. برنامه‌های سوم و چهارم قبل از انقلاب بدون تردید طلایی‌ترین دوره تاریخ اقتصاد ایران از نظر پیشرفت است که به همگن‌ترین شکل ممکن اتفاق افتاده است. کل اعتبار ارزی برنامه عمرانی سوم شاه، ٦,٥‌ میلیارد دلار بود و این مبلغ در برنامه چهارم که قرار بود غوغا کند، به ١٠‌ میلیارد دلار افزایش پیدا کرد. در برنامه پنجم که یک انحراف و اعوجاج عجیب‌وغریب ساختاری در آن اتفاق افتاد، عملکرد به حدود ١٠٠‌میلیارد دلار رسید مثلا ما در سال ١٣٩٠ بیش از ٣٠٠ ‌میلیارد دلار درآمد نفتی وارد اقتصاد کرده‌ یا نفت و انرژی اولیه رایگان به اقتصاد کشور تزریق کرده‌ایم. برون‌داد این ماجرا در سال ١٣٩٠ که ١٢٠‌ میلیارد دلار فقط نفت صادر شده و حدود ٢٥٠‌ میلیارد دلار نیز نفت رایگان به اقتصاد ایران تزریق شده، یک رشد اقتصادی چهار درصدی بوده است که در سال‌هایی که این نفت وجود نداشته، رشد اقتصادی دو درصد می‌شد بنابراین اگر نگاه کنیم، می‌بینیم اگر اقتصاد را شامل عواملی مانند سرمایه درنظر بگیریم، در اینجا جامعه ما حساسیت خود نسبت به سرمایه را از دست داده‌ است. در حوزه نیروی انسانی نیز، بیشتر ما محصول دوره‌ای هستیم که جامعه ایران یک‌سوم درآمد خانوار را صرف آموزش فرزندان خود کرده‌ است. در دهه ٦٠ تا ٧٠ درحالی‌که جمعیت کشور کمتر از ٦٥‌ میلیون نفر بود، در برخی مقاطع تا ٢٢‌ میلیون نفر معلم، دانش‌آموز و دانشجو سر کلاس بودند و ایران بالاترین سرانه‌های آموزش را در دنیا داشت. حالا فشار جمعیت آموزش‌پذیر نسبت به دهه ٦٠ تا ٧٠ بسیار کم شده و حدود پنج‌ میلیون دانشجو و سالانه یک‌ میلیون فارغ‌التحصیل داریم. درحالی‌که در دهه‌های گذشته به قیمت سوءتغذیه پدران و مادران، عمده درآمد خانوار صرف آموزش رسمی و غیررسمی فرزندان شده است و اینک از نظر نیروی انسانی، کشور برای رسیدن به توسعه مشکلی ندارد و این چارچوب توسعه مسئله نیروی انسانی هم نبوده است. در حوزه ماشین‌آلات و سخت‌افزار، ایران به گورستان ماشین‌آلات در خاورمیانه معروف است. به اطمینان عرض می‌کنم در بهترین سال‌هایی که در بخش صنعت بوده‌ایم و بهترین عملکرد را در حوزه اقتصاد داشته‌ایم، توانستیم حدود ٦٠ تا ٧٠ درصد از ظرفیت ماشین‌آلات کشور را استفاده کنیم. حالا بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند این میزان به کمتر از ٤٠ درصد رسیده است. یعنی بیش از ٦٠ درصد ظرفیت تولیدی کشور بلااستفاده شده است. این سه مورد، سه ضلع مثلث مشکلات عمده اقتصاد ایران را تشکیل می‌دهند، گرچه مشکلات دیگری هم وجود دارد و اضلاع بیشتری قابلیت اضافه‌شدن به شکل هندسی اقتصاد ایران را دارند، اما من این سه مشکل را اساسی می‌دانم و ازاین‌رو اگر برای اقتصاد یک مثلث قائل شویم که یک ضلع آن سرمایه و دو ضلع دیگر نیروی انسانی آموزش‌دیده و ماشین‌آلات باشد، باید ایراد را در جایی بیرون از اقتصاد جست‌وجو کنیم. چراکه این سه مورد در طول چند دهه اخیر به اندازه نیاز در دسترس بوده است. موانع توسعه ایران بیش از هر چیز به نظر می‌رسد موانع تاریخی، جغرافیایی و تا حدی اقلیمی باشد و فقط هم به ایران مربوط نمی‌شود. مثلا عربستان ٨٠٠ تا هزار‌میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد، اما هیچ کشوری در دنیا عربستان را یک کشور توسعه‌یافته قلمداد نمی‌کند. یکی از قدیمی‌ترین برنامه‌نویسی‌ها در تاریخ دنیا متعلق به ایران است، یعنی ما قبل از هند و بعد از اتحاد جماهیر شوروی، دومین کشور برنامه‌نویس هستیم که ١٠ برنامه توسعه ایجاد کرده‌ایم. توسعه، به معنای وجه آمرانه آن‌که گروهی از نخبگان، جامعه را به میل یا اکراه به دنبال خود بکشند، نه در شوروی و نه در هند اتفاق نیفتاده است و در چین نیز که در حال اتفاق افتادن است یک نظام کاملا کاپیتالیستی ایجاد شده که تحت پوسته دیکتاتوری‌ای که لباس کمونیسم به تن دارد به پیش می‌رود و هنوز هم چالش‌های آن شروع نشده است. من فکر می‌کنم، در صد سال اخیر مشکل توسعه‌نیافتگی، مسئله اقتصاد نبوده‌ است بلکه هرچقدر که تلاش کرده‌ایم، پول خرج کرده‌ و برنامه‌ریزی کرده‌ایم، در نتیجه همه عرق‌ریزان روحی و جسمی بزرگی که داشته‌ایم، سرریز منابع و وفور منابع مانند هر جامعه بشری دیگری ساختارهای کشور را فاسد کرده است. به نظر می‌رسد برای اینکه به توسعه دست پیدا کنیم باید به آزادسازی اقتصادی روی بیاوریم و این آزادسازی اقتصادی به دلیل شکنندگی گروه‌های جامعه عملی نیست؛ یعنی گویا با یک کلاف سردرگم مواجه هستیم؛ اگر به مناظره‌های اقتصاددانان لیبرال و نهادگرایان توجه کنید، هم طرفی که می‌گوید باید اقتصاد ایران آزاد شود و هم طرفی که می‌گوید این ساختار اجتماعی به مرز شکنندگی رسیده، درست می‌گویند
گفتمان و تعامل طبقاتي لازمه توسعه است
برای اینکه بتوانیم بدون ورود به مقوله تاریخ، به ریشه‌ها و موانع توسعه‌نیافتگی بپردازیم، باید وارد آرایش نیروهای اجتماعی و طبقاتی ایران شویم. این آرایش در ایران به‌گونه‌ای است که هیچ گروهی برای خود شایسته نمی‌بیند که برای پیشبرد کشور، با گروه‌های دیگر گفتمان و تعامل کند. ما هنوز به آن مرحله از توسعه‌یافتگی فرهنگی و طبقاتی نرسیده‌ایم که بدانیم بدون تحمل همدیگر هم می‌توانیم کشور را به پیش ببریم. فکر می‌کنم در حال حاضر این موانع تاریخی، میراثی به‌جا گذاشته که با ورود عنصر نفت در صد سال اخیر وضع را ناهنجارتر کرده است به‌گونه‌ای که جامعه ایران تا به یک بحران تمدنی نرسد گویی وفاقی بر سر مسائل آن شکل نمی‌گیرد. مثلا مسائلی که در سال ١٣٨٩ در ایران اتفاق افتاد، یک وفاق ملی حداقلی بود که آثار آن در انتخابات ٩٢ دیده شد. یعنی به محض اینکه ایران در اثر حوادث ٨٨ در معرض گسست تمدنی قرار گرفت، تمدن‌ایران در هر دو سوی طیف‌های سیاسی و اجتماعی به این نتیجه رسید که ظرف جامعه در حال شکسته‌شدن است و بعد از رسیدن به این جمع‌بندی، هر دو طیف جامعه تلاش کرد به مرکز و در واقع پیداکردن یک راه‌حل میانه گرایش پیدا کند. حالا هم آثار این راه حل میانه را که در اقتصاد، اجتماع و فرهنگ ایران اتفاق افتاده، در توافق هسته‌ای، می‌توان دید. من فکر می‌کنم بعد از این به سمت تعمیق و گسترش این وفاق پیش خواهیم رفت اما با آهستگی بیشتر. این هم ناشی از این است که خوشبختانه اولا درآمد نفت رو به کاهش است و دیگر نمی‌تواند در ساختارهای کشور تلاطم اجتماعی ایجاد کند که یک طبقه اجتماعی بگوید من با نفت و بدون کمک طبقات دیگر اجتماع می‌توانم جامعه را اداره کنم؛ چراکه اگر نفت نباشد ما بهتر برنامه‌ریزی و تحمل می‌کنیم و بهتر کار خواهیم کرد
منتظر بحران کفن‌ودفن سال‌های ١٤٢٠ تا ١٤٤٠ باشید
درآمدهای بادآورده نفت یک عنصر تشدیدکننده بی‌ثباتی و توسعه‌نیافتگی در ایران بوده و هست چراکه در پنج دولت قبلی از دولت هویدا تا دولت مهندس موسوی و بعد از آن دولت هاشمی و اصلاحات و احمدی‌نژاد، هر گاه که درآمدهای نفتی ایران افزایش یافته، دچار بی‌انضباطی‌های شدید مالی و متعاقب آن دچار تلاطم‌های شدید اجتماعی و سیاسی شده‌ایم و این تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی برعکس جامعه ایران را به عقب رانده است. وقتی درباره پنج دولت صحبت می‌کنیم که گویی به لحاظ سیاسی، ایدئولوژی و فکری از پنج سیاره متفاوت آمده‌اند و عملکرد آنها درباره این عنصر درآمد بادآورده به یک شیوه است؛ معلوم می‌شود که مسئله، مسئله ایدئولوژیک و فکری نیست بلکه مسئله ساختارهای مادی یک کشور است. ازاین‌رو عنصر ورود درآمدهای نفتی به اقتصاد ایران در شرایط فعلی را غیر از موارد تاریخی، عنصر مهمی به‌عنوان یک مانع توسعه‌نیافتگی می‌دانم چراکه بنا به ذات خود، تلاطمی ایجاد می‌کند که با تمام قوا وارد اقتصاد می‌شود. نفت از بشکه‌ای ١٥٠ دلار به ٣٠ دلار می‌رسد و دوباره به ١٥٠ دلار می‌رسد و ما موفق نشده‌ایم جلوي ورود این تلاطم به اقتصاد را بگیریم. یکی دیگر از عوامل بی‌ثباتی در ایران که ممکن است اندکی پیچیده‌تر باشد، تحولات جمعیتی بوده است. به این عامل که من نقش بسیار مهمی برای آن قائل هستم کمتر توجه شده است. اگر دقت کنیم در دهه ٦٠ به ازای هر سال دو میلیون، یعنی حدود ٢٠ میلیون در ١٠ سال، ثبت تولد داشته‌ایم. این جمعیت ٢٠ میلیونی در دهه ٦٠ از زمان تولد تا سال ١٤٢٠ و ١٤٤٠ ایران را تحت فشار قرار داده و خواهد داد چراکه هیچ‌وقت فضا و زیرساخت مناسب و مورد نیاز برای این گروه مهیا نبوده و نیست. این جمعیت وقتی به سن دبستان رسیدند ساختار آموزش‌وپرورش ایران را به تلاطم کشیدند. وقتی به راهنمایی رسیدند در این مقطع بحران معلم و کلاس پیدا کردیم و بعد که به ١٦سالگی رسیدند جنبش دوم خرداد را پدید آوردند. وقتی این جمعیت به سن ٢٠سالگی و سن اشتغال و ازدواج رسیدند قاعدتا باید سالانه ٩٠٠ هزار تا یک‌میلیون ازدواج داشته باشیم اما هیچ‌گاه نتوانستیم بیش از ٧٠٠ هزار ازدواج در سال انجام دهیم و سرانجام این زوج‌های شکل‌نگرفته، به شکلی مانند ازدواج سفید بروز می‌کند. وقتی می‌خواهیم با ایجاد دانشگاه آزاد، زمان ازدواج را به تأخیر بیندازیم اتفاقات کنترل‌ناپذیر دیگر رخ می‌دهد. وقتی این موج به پیش برود در سال‌های ١٤٢٠ تا ١٤٤٠ ما بحران کفن‌ودفن هم پیدا خواهیم کرد. این موج جمعیتی با عبور خود در پشت سر مقدمات یک نوع آرامش هم ایجاد می‌کند که اگر به همراه آن تلاطم ورود درآمد نفتی هم کم شود و به آرامش نسبی در جامعه برسیم از این به بعد شاهد وضعیت باثبات‌تری در توسعه خواهیم بود. اما برای توسعه به مفهوم رشد متوازن و همگن، باید به ثبات در جامعه و بین طیف‌های جامعه برسیم. اگر طبقات و گروه‌های اجتماعی خود را در توسعه ذی‌نفع نبینند بساط توسعه را در هم می‌پیچند و رشد اقتصادی را متوقف می‌کنند. حالا نگاه کنید طبقات محروم در جامعه ایران تقریبا رو به اضمحلال هستند و معتقدم اگر در دو، سه سال آینده قرار باشد رشد اقتصادی اتفاق بیفتد، قطعا با مخالفت طبقات فرودست جامعه مواجه خواهد شد. می‌توانید این را یک پیش‌بینی گستاخانه فرض کنید اما اگر احساس مشارکت در برداشت و بهره‌مندی از محصولی که در نتیجه توسعه به دست می‌آید در همه گروه‌های اجتماعی، از طبقه حاکم، که در سال‌های اخیر شکل گرفته، تا طبقات نقطه مقابل و محروم جامعه، ایجاد نشود، اجازه شکل‌گیری به آن نمی‌دهند و بی‌ثباتی به شکل‌هایی که تاکنون وجود داشته ادامه خواهد یافت.

منبع: شرق

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: