حکمرانی در جهان امروز بر اساس ایدهها شکل گرفته است و سیاستگذاریها در درون آن معنا پیدا میکند. ایدههای حکمرانی همان سطح معرفتی است که بازیگران در پاسخ به چرایی مشروعیت حضور خود در نبرد قدرت عنوان میکنند. ایدههایی که تاریخی، سنتی و اقبال عمومی داشته باشند، میتوانند نهادها و مکانیزمهای اثربخش تولید کنند. قدرت در ایده نهفته است و شیوه شبکهسازی و انسجام مفاهیم یاریگر حکمرانی است.
حتی جماعتهایی که بر اساس تغلب حکمرانی میکنند، پس از چندی که عصبیت فروکش کند برای همبستگی ملی و مشروعیت نهادی به سمت نخبگان و نهادهای ایدهمحور حرکت میکنند. ایده حکمرانی در دنیا قواعدی دارد و اگر برخی از کشورها توانستهاند امنیت و استقلال را در کنار آبادانی و شادی شهروندان داشته باشند اصولی را رعایت کردهاند.
۱- سیاستزدگی، کلیشه حذف سیاست: قدرت در همه جا حضور دارد و هر ایده حکمرانی که قدرت و الزامات آن را انکار کند به انکار متغیری دست زده است که هر چه پوشیده شود بهصورت ناخودآگاه مناسبات نظمدهی را ویران میکند. ایدههای حکمرانی که قدرت را به رسمیت میشناسند و متناسب با بازیگران و نخبگان از سیاست استفاده میکنند، میتوانند برای مهار شرها، سیاست داشته باشند. اندیشه سیاسی جدید بر اساس به رسمیت شناختن قدرت، لذت و ثروت در دنیای واقعی انسانها است و سیاستگذاری که ثروت را طمع و دلالی، سیاست را غیراخلاقی و لذت را حیوانی فرض کند به انکار موضوعاتی دست زده است که ایده حکمرانی برای ساماندهی آنها تاسیس شده است. رشتههایی از علوم گمان میکنند با کلیشههای مفهومی دوری از سیاستزدگی و بیطرفی میتوانند فضای بهداشتی و اخلاقی خلق کنند تا تنها وظیفه خود را به درستی انجام دهند. ایده حکمرانی بر اساس شبکههای قدرت و به رسمیت شناختن ساختارهای واقعی زندگی انسانها تنظیم میشود و هر گونه ضدیت با واقعیتها و انکار آنها حکومت و سیاستگذاری را از مطالبات شهروندان دور میکند و در برخی مواقع وارونگی در ورودی سیستم سیاستگذاری شکل میدهد.
۲- انحصار دانش و برنامهریزی: همه دانشها ادعای حکمرانی دارند. به خصوص در جوامع در حال گذار، سیاست در حالی انکار میشود که بیشترین تمایل به درگیری در بازیهای قدرت وجود دارد. اگر تقسیم کار حرفهای و حکومت قانون وجود داشته باشد، شهروندان برای پاسخگو کردن حکومت و چرخش نخبگان با مکانیزمهای حزبی، رفراندوم و انتخابات در سیاست مداخله میکنند و گاهی نیز بهصورت غیررسمی در قالب اعتراض و جنبش سیاستها را اصلاح میکنند. اگر گذار سریع باشد و قطعیتها به هم ریزد به خصوص مرجعیتها و نخبگان در هم شکسته شوند به سرعت همه دانشها و طبقات و بازیگران توهم سیاستدانی و سیاستگذاری پیدا میکنند. سیاست محل گرفتن رانت و حتی کسب شخصیت میشود؛ به نحوی که همگان خود را سیاستمداران و سیاستاندیشان حرفهای فرض میکنند. در چنین فضایی همه علوم و دانشها به شکل انحصاری هرم قدرت را نشانه میگیرند و سعی میکنند مانیفست تولید کنند بر این گمان که اگر لویاتان دولت را تصرف کنند همه مشکلات را حل خواهند کرد؛ در صورتی که مشکلات دائمی و قدرت در همه سطوح زندگی روزمره در جریان است. هر صنف، نهاد و معرفتی نیز به قدرت دست پیدا کند سایر معرفتها را بیمقدار میپندارد و با انحصارگرایی سعی در سیاستگذاری عمومی میکند. دانشهای انحصاری جدا و رقیب یکدیگر مجمعالجزایر و ملوکالطوایف نهادی پراکنده و اغلب قائم به افراد را رقم میزنند که نتیجه آن موازیکاری و شکست سیاستها است.
۳- مکانیزم یا سازوبرگهای عملیاتی: توقف در سطح فلسفه و آن هم ارائه فلسفههایی که واقعیت را نفی و امکان گفتوگو را سلب میکند، سیاستگذاری را به قصد ایجاد مدینه فاضله به سمت تمامیتخواهی سوق میدهد. حکمرانی علم و تجربهای است که علاوه بر سطوح معرفتی در مکانیزمها و سازوبرگهای اجرایی نیز تکنیکهای بینالمللی دارد. هر گونه تجربه کردن محلی و خلق تکنیکهای دستساز میتواند برای دولت-کشور هزینهزا باشد. سازوبرگهایی که پاسخهای سریع و راهکارهای بازتابی به مشکلات پیچیده میدهند در مقام اجرا نسلهای مختلف یک کشور را افسرده، مضطرب و بیآینده میسازند. مانیفستهای خلق الساعه و تکنیکهای ساده منجر به ظهور سیاستهایی میشود که بینظمی و برهم زدن برنامههای توسعه را رقم میزند. رشتههای مختلف علمی بهخصوص در سطح علوم انسانی تکنولوژی قدرت دارند و اگر تنها به تکنیکهای مهندسی، پزشکی و طبیعی پرداخته شود عقلانیت حکمرانی به لحاظ شاخصهای اقتصادی، سیاسی، بینالمللی و فرهنگی در هم میریزد. سازوبرگهای حکمرانی منطق چندبعدی، متکثر، منعطف و خلاقی را طلب میکند تا راهگشای مشکلات شهروندان شود.
*روحاله اسلامی، رئیس گروه مطالعات و برنامهریزی فرهنگی اجتماعی دانشگاه فردوسی است.
منبع: دنیای اقتصاد