«جذاب مثل غافلگیری با گروه موسیقی در خیابان و خاص مثل خواستگاری در ارتفاع چند هزار متری آن هم داخل یک بالون. برنامهها زیادند، از غافلگیری در رستوران و کافه و سینما تا سفر کیش و گردش با کشتی و… انتخابش اما با مشتری است و این جیب آنهاست که تعیین میکند چقدر باید هزینه کنند. دایره حول محور «سورپرایز» میگردد؛ سورپرایز را غافلگیری، حیرت، تعجب، تحیر و … معنی کردهاند و حالا محمدمهدی حبیبینژاد میگوید که تأکید آنها بر غافلگیری نیست، بر ثبت خاطره است. او مدیر گروهی است که برای سورپرایز کردن، راه افتاده و حالا میگوید که نخستین طراح سورپرایز در ایران است و ایده راهاندازی گروه، متعلق به گروهاش و از هیچ جای دنیا کپیبرداری نشده است. ٣٥ ساله است و از یک سال پیش، تصمیم گرفته این گروه را فعال کند. تیم او، سناریوهای مختلف برای غافلگیری را طراحی میکند و به مشتریان میدهد. قیمت سادهترین و مختصرترین سناریو همراه با اجرا، ٣ میلیون تومان است و با مفصلتر شدن برنامه، هزینهها هم میلیونی بالا میرود. با همه اینها اما محمدمهدی حبیبینژاد که مدیر گروه است، میگوید که قیمتها کمتر از هزینههای واقعی است.
چطور شد که به فکرتان رسید، چنین گروهی راهاندازی کنید؟
ما قبل از این کار، سابقه راهاندازی کسب و کارهای زیادی داشتیم. اتفاقی که افتاد و باعث شد این گروه سورپرایزی ایجاد شود، نتیجه چند کار با هم بود. یعنی ما از مجموع چند کسبوکار که تجربه کردیم، به این گروه رسیدیم. ما دنبال خاطره ساختن برای آدمها هستیم و سورپرایز بهانهای است.
از کی کارتان را شروع کردید؟
حدود یک سالی میشود.
در این مدت چند مورد سورپرایز داشتهاید؟
عددش را میدانیم اما نمیخواهیم اعلام کنیم. ما بازار سورپرایز را در ایران داریم و نخستین طراح سورپرایز در ایران هستیم، کسی که دارد بازار سورپرایز را راه میاندازد، خیلی کارش سخت است، ما باید خیلی از نکات را رعایت کنیم، هم از نظر فرهنگی و اخلاقی و هم قانونی. آدمهایی هستند که منتظرند ببینند ما داریم چه میکنیم، خیلیها دنبال رصد کردن ما هستند. اما ما خیلی دنبال در بوق و کرنا کردن کارمان نیستیم. بازخوردها را ببینید، متوجه میشوید که اعتبار خوبی در میان مردم داریم و یکی از دلایلش، کیفیت اجراست.
گروه شما الهام گرفته از یک نسخه خارجی است؟
اصلاً. هیچکدام از ایدههای ما را نمیتوانید در هیچ جای دنیا ببینید، ممکن است سورپرایزهای سینما را - البته نه به شکل ما - در کشورهای دیگر دیده باشید اما نحوه اجرای ما متفاوت است؛ چرا که سورپرایزهای ما خاص روحیات و علایق افراد است. یعنی وقتی به ما سورپرایز سفارش داده میشود، روحیات و علایق افراد را میشنویم و بر اساس آن یا از سورپرایزهای متداولمان استفاده میکنیم یا اگر آرزوی خاص یا مورد عجیبی باشد، برایش یک داستان طراحی میکنیم. مثلاً ما موردی داشتیم که زن و شوهر در حال جدایی بودند، یا قهرند و به نظر میرسد سورپرایز گام آخر است. یا مثلاً یک مورد مرد ٤٠ سالهای داشتیم که آرزو داشت با اعضای تیم پرسپولیس دیدار کند که ما برای نخستین بار در ایران این سورپرایز را محقق کردیم و همه تیم هم در این برنامه شرکت داشتند، از کادر فنی تا آقای برانکو.
استقبال مردم از این برنامهها چطور است؟
مهمتر از استقبال، این است که مردم از دیدن خاطره دیگران هم خوشحال میشوند. خیلیها میگویند فضای کشور ما، فضای شادی نیست. وقتی ما در اجرای سورپرایز میرویم، یکدفعه ممکن است ٢٠٠ تا ٥٠٠ نفر آدم جمع شود. از اجرای سورپرایز تا دیدن اجرا، حس مثبت به مردم منتقل میشود. ما خودمان تا اینجای کار، از نتیجه راضی بودهایم.
برای یک سورپرایز معمولاً چند نفر درگیر میشوند؟
به طور مستقیم شاید بتوان گفت ٥٠ نفر. اما باز هم بستگی به نوع سورپرایز دارد، مثلاً برای سورپرایز موسیقی ١٠ تا ١٢ نفر درگیر میشوند. یا مثلاً هفته گذشته یک سورپرایز داشتیم که در آن یک گروه آواز مشارکت داشتند که حدود ٢٠ نفر درگیر شدند. یک نوع سورپرایز هم داریم به اسم رویدادی که ابعاد آن خیلی زیاد است. در یکی از این نوع سورپرایزها، ٤٠٠ دانشآموز را سورپرایز کردیم.
ماجرایش چه بود؟
ما کلاً سه نوع سورپرایز داریم، متداول، شخصی و رویدادی. در گروه رویدادیها، افراد زیادی شرکت میکنند. یکی از آنها همین ٤٠٠ دانشآموز بود که مدرسهشان در منطقه محروم کهریزک قرار داشت، دانشآموزان از محلههای آسیب دیده و ضعیف بودند. چند خیّر که خودشان کسانی بودند که سورپرایز شده بودند، هزینهها را تامین کردند تا ما برای ٤٠٠ دانشآموز بلیت کنسرت بهنام بانی بگیریم. یک روز مدیر مدرسه در حیاط مدرسه، پشت میکروفن به بچهها میگوید که قرار است امروز شما را جایی ببریم. به نظرتان کجا؟ هر کدام چیزی گفتند. وقتی مدیر به آنها گفت که ساعت ٥ قرار است برویم کنسرت بهنام بانی، همهشان از ذوق بالا و پایین میپریدند و هورا میکشیدند و جیغ میزدند. آنها بچههایی بودند که تا آن زمان، کنسرت نرفته بودند. تجربه آن رویداد، خیلی سنگین بود، ما کل بالکن برج میلاد را رزرو کرده بودیم اما خیلی در خاطر بچهها و ما ماند.
هزینههای این برنامهها خیلی باید بالا باشد؟
بله، اما همین کسانی که سورپرایز شدهاند، پولش را تأمین کردهاند، وقتی خاطره قشنگی برای افراد ثبت میشود، گاهی خودشان تمایل پیدا میکنند تا دیگران را سورپرایز کنند. مثل اتفاقی که برای این دانشآموزان افتاد.
کار چه سختیهایی دارد؟
پیامهای زیادی به ما برای سفارش میدهند. ما هم بر اساس روحیات افراد، سورپرایز را طراحی میکنیم. گاهی پاسخگویی به افراد خیلی زمانبر میشود، چون خود افراد هم شناخت دقیقی از روحیات همدیگر ندارند و ما کمک میکنیم تا روحیاتشان دربیاید و بر اساس آن داستان را طراحی کنیم.
معمولا چه سوالاتی از مشتریان پرسیده میشود تا بر اساس آن داستان طراحی شود؟
ما روحیات افراد را میسنجیم، یکسری سوالات هست که بر اساس آن ما پیشنهاد میدهیم از سورپرایزهای متداول استفاده کنند. متداولها مثل سینما، موسیقی، مختصات عشق، بالون، کشتی و کیش است که البته زیاد از این اجراها داریم. ما معمولاً به افراد پیشنهاد میدهیم که کدام مدل بهتر است. مثلاً یک آقایی بود که آرزویش سرآشپز شدن بود، همسرش موضوع را با ما در میان گذاشت و ما هم محققش کردیم. گاهی هم ماجرا پیچیده میشود.
یعنی چطور؟
مثلاً وقتی دو نفر با هم قهرند. همین جمعه که گذشت هم یک مورد قهر داشتیم، ما اول خاطرات خوبشان را مرور کردیم و بعد برایشان داستان نوشتیم. گاهی رابطه در جای حساسی قرار دارد اما با یک سورپرایز زندگی دو نفر برگشته. به هر حال اتفاقات ما احساسی است و روحیه آدمها را درگیر میکند. هر آدمی، به چیزی علاقه دارد و بر اساس آن هم سناریو نوشته میشود.
هر سورپرایز حدوداً چقدر درمیآید؟
بسته به سناریو و جزئیات آن دارد.
یعنی چند میلیون تومان؟
از ٣ میلیون تومان شروع میشود. ببینید چون بازار این کار را راه انداختهایم، با حاشیه سود پایینی کار را انجام میدهیم. در حالی که برای هر برنامه، امکان ندارد زیر ٥ نفر درگیر شوند.
به نظر میرسد برای انجام برنامهها هم ارتباطات خوبی با بخشهای مختلف دارید؟ همین که میگویید برای یک برنامه تیم پرسپولیس را هماهنگ کرده بودید.
کلاً ما به ارتباط و رابطه اعتقادی نداریم. ما با هر مجموعهای ارتباط برقرار میکنیم و خودمان را پرزنت میکنیم. همین الان هم با کلی جاهای جدید ارتباط گرفتهایم، اعتقادمان این است که با رابطه نمیشود کار را جلو برد.
وقتی ویدیوهایتان را نگاه میکردم، به نظرم آمد که یک نوع فرهنگ مصرفگرایی را ترویج میدهد، قبلاً افراد در محیطهای کوچک و دورهمیهای خودمانی همدیگر را سورپرایز میکردند، حالا شما فرهنگ دیگر و روش دیگری را برای این کار ترویج میدهید که البته با هزینههای زیادی انجام میشود.
همیشه برای مقایسه باید معیاری داشته باشیم، قیمتهای ما اصلاً با عددها و قیمتهای واقعی بازار مطابقت ندارد. هزینههای اصلی خیلی بیشتر است. شما الان بروید یک رستوران خوب غذا بخورید، باید چند صدهزار تومان هزینه کنید. مردم زیاد کادو خریدهاند، زیاد میهمانی گرفتهاند اما شاید هیچ کدامش خاطره نشده است. این خاطرهها آدم را به ذوق میآورد؛ چیزی که ما زیاد از افراد میشنویم این است که «من هیچ وقت این روز را فراموش نمیکنم.» مصرفگرایی در کار ما ایجاد نمیشود. مشتریان ما از قشرهای مختلف درآمدی هستند، حتی از شهرهای حاشیهای خوزستان هم سفارش سورپرایز داشتهایم. اینطور نیست که بگوییم مخصوص طبقه خاصی است یا یک کالای لاکچری به حساب میآید. ما داستان میسازیم و این داستان جزئیات زیادی دارد.
درست است اما وقتی یک نفر برای یک عروسی بالگرد اجاره میکند، میتوان گفت که چون پول داشته، توانسته این کار را انجام دهد اما این اتفاق جنبههای اجتماعی دیگری دارد و آن هم ایجاد یک نوع فرهنگ تجملگرایی است. این کار شما هم ترویج چنین فرهنگی است.
ببینید، وقتی کسی دیگری را دوست نداشته باشد، هیچ وقت این کار را برایش انجام نمیدهد. برای آن مثالی که زدید، بیشتر پزدادن مهم است اما با کار ما نمیتوان پُز داد، این کار، خاص است و با هدف دوست داشتن اتفاق میافتد. افراد میتوانند کارهای خیلی خاصتری انجام دهند، مثلاً سفر خارجی بروند یا … اما کارهای ما خاطره ثبت میکند. آنهایی که دنبال تجملگراییاند، دنبال این کارها نمیآیند.
برنامه سورپرایز چه مدت بعد از سفارش آماده میشود؟
حدود دو هفته.
در شهرهای دیگر هم برنامه اجرا میکنید؟
خیر اما هماهنگ میکنیم که به تهران بیایند و در تهران سورپرایز شوند.
در این یک سال، خاصترین سورپرایزتان چه بوده؟
همهاش خاص بوده، هم سینما، هم بالن و … خیلیها به ما زنگ میزنند و میگویند بهترین سورپرایز کدام است اما این موضوع بستگی به خود افراد و روحیاتشان دارد. یک آقای درونگرا، وقتی سورپرایز کیش میشود، گریهاش میگیرد، این سورپرایز را واکنش همان آدم خاص میکند. یا مثلاً ما مادری را سورپرایز کردیم که همسرش فوت کرده بود. خیلی تحت تأثیر قرار گرفت اما ویژهترین سورپرایزمان، همان ٤٠٠ دانشآموز بود.
روزنامه شهروند