×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 91
سه شنبه, 03 ارديبهشت 1398 14:06

عباس عبدی : سهم تز در تقویت آنتی‌تز!

عباس عبدی
روزنامه‌نگار
روزنامه «دنیای‌اقتصاد» این موضوع را به‌عنوان پرونده در دستور کار خود قرار داده که چرا جریان چپ دوباره در دانشگاه زنده شده است؟ با توجه به اینکه این روزنامه به نحوی سخنگو یا بازتاب‌دهنده اصلی نگاه لیبرال یا اقتصاد بازار است، بنده بخش اصلی پاسخ و تحلیل خود را روی همین ویژگی روزنامه متمرکز می‌کنم.
 
 

ابتدا باید گفت که جریان چپ هیچ‌گاه نمرده بود که بخواهد دوباره زنده شود. چپ در کلیت خود، معرفی است از گرایش به‌سوی عدالت و برابری که همیشه می‌تواند آرمان و ارزش‌های مهمی باشد. پس از انقلاب و سقوط شوروی این جریان دچار رکود شد، ولی در دهه ۷۰ خورشیدی در ذیل مطالعات فرهنگی خود را بازیابی کرد و در دهه ۹۰ و در ادامه نیز به حوزه سیاست و اقتصاد ورود بیشتری پیدا کرد. بنابراین باید به علل رشد آن پرداخته شود و نه حیات دوباره‌اش.

فراز و نشیب جریان‌های فکری در ایران ناشی از عوامل و علل گوناگون است. مهم‌تر از همه این است که بیشتر و به نوعی متاثر از جریان‌های فکری و غالب روشنفکری و اجتماعی غرب هستند. از زمان مشروطیت تاکنون شاهد این فرآیند هستیم. در یکی از مقالاتم جلال آل‌ احمد و تحولات او را معرِف این روند دانسته و توضیح دادم. حتی گرایش اسلامی در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی قرن بیستم متاثر از مفهوم بازگشت به خویشتن امثال فرانتس فانون بود که در ایران مصداق آن گرایش به اسلام شد. اسلامی که می‌توانست ظرفیت مناسبی را حتی برای گرایش‌های چپ اقتصادی نیز فراهم کند. اگر دو مفهوم بازگشت به خویشتن و دفاع از برابری یا نفی نظام طبقاتی را از گرایش به‌وجود آمده به اسلام پیش از انقلاب بگیریم، چندان چیز مهمی از آن گرایش باقی نمی‌ماند. بعدها و در ادامه این تاثیرپذیری و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ارائه نظریه پایان تاریخ، نوعی گرایش ضد چپ و لیبرال در ایران تقویت شد.

گرایش چپ از این مقطع تا سال ۲۰۰۸ در قالب مفاهیم اجتماعی و مطالعات فرهنگی ظهور و بروز داشتند، ولی پس از این تاریخ دوباره به مساله نابرابری اقتصادی و سرمایه‌داری پرداختند. اکنون نیز پس از بحران ۲۰۰۸، ادبیات چپ در غرب نیز مورد استقبال قرار گرفته است و این استقبال، بازتابی نیز در داخل کشور خودمان دارد. این فرآیند به نسبت، نشان‌دهنده تاثیرپذیری زیاد جامعه فکری ما از غرب یا حتی فقدان نسبی استقلال فکری است، به‌طوری‌که بتواند در جامعه ایران غالب شود. اگر دقت کنیم عموما هم مطالب ترجمه‌ای را ترویج می‌کنند و در هر پاراگراف یا جمله‌شان به یکی دو تا از صاحب‌نظران غربی ارجاع می‌دهند! بنابراین تقویت این جریان در ایران امر غیرمنتظره‌ای نیست. البته این شدت از اثرپذیری منحصر به جریان چپ نیست؛ لیبرال‌ها و... نیز کمابیش همین‌طور هستند.

نکته دیگری که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد تمایز میان نقش دانشمندی و روشنفکری است. نقش اصلی و غالب دانشگاه در جهان تقویت وجه دانشمندی است. هرچند در بیشتر آنها کمابیش و تا حدی نقش روشنفکری را نیز ایفا می‌کنند. در ایران نیز گمان نمی‌کنم در وجه دانشمندی اقتصاد، نگاه چپ غالب و یکه‌تاز باشد. پیش از این نیز نبود؛ ولی در ایران از یک سو وجه روشنفکری دانشگاه بر وجه دانشمندی آن غلبه دارد و از سوی دیگر روشنفکران غالب نیز عموما گرایش‌های چپ دارند و این گرایش با ملاحظات و نیازهای دانشجویی نیز همخوانی بیشتری دارد. جنبش دانشجویی به‌دلیل ویژگی‌های جمعیتی و سنی تناسب بیشتری با موضوع برابری‌طلبی دارد. برابری‌طلبی در حوزه زنان، اقوام و طبقات هر کدام با ترجیحات این جنبش همخوانی دارند و به نوعی نیز جنبش چپ از همه این موارد دفاع می‌کند در حالی که گرایش لیبرال به هر دلیلی معمولا در این موارد کوتاه می‌آید یا موضع نمی‌گیرد. در نتیجه مخاطبپو و جذابیت خود را نزد دانشجویان از دست می‌دهد.

عامل بعدی ساختار سیاسی و اجتماعی ایران است که دولتی حجیم با پول نفت و بخش خصوصی ضعیف یا وابسته به آن و رانتی است که به لحاظ عینی و ذهنی زمینه را برای پذیرش و اجرای درست گزاره‌های لیبرالی فراهم نمی‌کند و بخشی از کسانی که متولی دفاع از این ایده می‌شوند، به نوعی آلوده به این ساختار معیوب و چرخه فساد هستند. این سه عامل برای توضیح علت رشد این جریان کافی است. ولی همان طور که نوشتم می‌خواهم بر عامل دیگری که مرتبط با جریان مدافع اقتصاد لیبرال است تاکید کنم. به‌نظر بنده بخشی از تقویت جریان چپ در دانشگاه‌ها و جامعه، معلول نحوه مواجهه طرفداران اقتصاد بازار با این مساله است. ریشه این‌گونه برخوردها نیز در بی‌توجهی به همان تمایز میان دو نقش روشنفکری و دانشمندی است.

علم از مرحله دانشمندی تا رسیدن به حوزه اجتماعی مسیری را طی می‌کند که به نسبت پیچیده است. اینکه برای یک بیمار نسخه‌ای نوشته شود، وظیفه پزشک و دانشمند است، ولی اینکه بیمار آن نسخه را مصرف می‌کند یا چگونه مصرف خواهد کرد، بحث دیگری است. شاید درباره دارو این مساله خیلی حاد نباشد، هرچند در جوامع توسعه‌نیافته برای مصرف دارو هم این مشکل جدی است، ولی در حوزه سیاست و جامعه چنین نیست که یک نسخه برای همه نوشته و دستور اجرای آن نیز داده شود و هر کسی هم نپذیرد تخطئه شود. به‌نظر می‌رسد که برخی از طرفداران یا بهتر است گفته شود دانشمندان اقتصاد بازار در مواجهه با جامعه و گرایش‌های به نسبت چپ بیشتر درصدد نسخه‌پیچی هستند و حتی گاه با مردم از موضع بالا و بدون ذره‌ای شک و شبهه و بدون فروتنی لازم برخورد می‌کنند. این دیدگاه وجود چپ را به جای یک واقعیت، نوعی بیماری تلقی می‌کند. اتفاقا این نحوه برخورد از سوی برخی از طرفداران چپ با لیبرال‌ها نیز وجود دارد. این برخوردهای تخریبی با اتهام‌زنی و انگیزه‌شناسی و تخطئه آنها همراه است. طرفین رفتارهای یکدیگر را با ادبیاتی تهاجمی محکوم می‌کنند و به انگیزه‌هایی فراتر از دانش و عقلانیت ابزاری ربط می‌دهند، به همین علت گفت‌وگویی شکل نمی‌گیرد. آنچه در میان است، دشمنی و تخطئه کامل و محکوم کردن یکدیگر است.

نوع نگاه خاص طرفداران لیبرالیسم نسبت به چپ هم باعث می‌شود اهمیت این موضوع و مسائلی که مورد توجه چپ است، از طرف آنان نادیده گرفته شود. مثلا بخشی از مطالب رسانه‌های طرفدار لیبرالیسم برخاسته از این دیدگاه ضد چپ است. باید در نظر داشت که چپ نماینده بخش مهمی از آرمان‌های انقلاب است: اهداف برابری و عدالت. این آرمان را نمی‌توان نادیده گرفت. حتی اگر کسی معتقد باشد که با شیوه‌های چپ این آرمان‌ها محقق نمی‌شود. ولی هر گاه این آرمان‌ها نادیده گرفته شوند، به صورت‌های مختلف درِ خانه سیاست و اجتماع را خواهند کوبید تا وارد شوند. خاستگاه اجتماعی چپ را نمی‌توان نادیده گرفت. حتی اگر چپ هم وجود نداشت یا از بین رفته بود، جامعه آن را دوباره اختراع می‌کرد. این منطق درباره لیبرالیسم هم صادق است. به نظرم باید از کوشش بیهوده برای شکل‌دادن یک جامعه یکدست و همگون دست شست و به سوی به رسمیت شناختن همه نگاه‌ها و گرایش‌ها حرکت کرد. اگر دموکراسی ریشه عمیقی داشت، شاید رقابت‌های انتخاباتی و ضرورت جلب آرای مردم موجب نزدیک شدن نگاه‌ها نیز می‌شد. همچنان که احزاب چپ اروپایی به چنین روندی ملحق شدند.

از سوی دیگر ایده‌های اقتصاددانان لیبرال روی کاغذ و کتاب یک چیز است، ولی در مرحله عمل، این گروه‌های اجتماعی و سیاسی و نیز ساختار اقتصادی است که تعیین‌کننده چگونگی اجرای آن است. سیاست اقتصادی چون یک نسخه پزشک نیست که فقط یک مصرف‌کننده که همان بیمار باشد داشته باشد. باید قدری انعطاف‌پذیری داشت و جریان و سیاست اقتصادی را صفر و یک نکرد. در جامعه‌ای که حاکمیت قانون شاخص اندکی دارد، چگونه می‌توان بدون قید و شرط از اصول این اقتصاد، دفاع نظری و از آن مهم‌تر دفاع اجرایی و عملی کرد؟ در جامعه‌ای که ناتوان از گرفتن مالیات، بیگانه با شفافیت و فاقد رقابت موثر است، هر گونه تاکیدهای یک‌سویه بر اقتصاد بازار و بدون لحاظ کردن برخی مقدمات موجب واکنش منفی می‌شود. از این نظر نحوه مواجهه طرفداران اقتصاد بازار و محکوم کردن یک‌جانبه دیگران در بروز این وضع بی‌اثر نیست.

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: