شنبه, 27 شهریور 1395 14:33

کتاب اقتصاد سیاسی سیاست صنعتی، ها جون چانگ

نوشته شده توسط

 

عنوان: کتاب اقتصاد سیاسی سیاست صنعتی

 نویسنده: ها جون چانگ

 مترجم: اصلان قودجانی

 ناظر علمی: احمد میدری

 ناشر: اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی خراسان رضوی، مرکز مطالعات و بررسی های اقتصادی

سال نشر: 1392

 

 

 

مقدمه کتاب: به دنبال الگوهای جدید مدیریت اقتصادی

 

دوره ربع قرن پس از جنگ جهانی دوم واقعاً «عصر طلایی» سرمایه‌داری بود.[1][1] همه کشورهای صنعتی بزرگ در آن دوره به رشد اقتصادی بی­سابقه­، بدون تورم زیاد، و به اشتغال نزدیک به کامل دست یافتند. چنان اوضاعی کیفیت کلی زندگی در آن کشورها را به شدت بهتر کرد. آن دستاوردها به قدری محسوس بود که جای پای مدیریت اقتصادی کینزی محکم شد و به مثابه بهترین شیوه اداره یک نظام سرمایه‌داری عملی یا «نظام اقتصادی مختلط[2][2]» بر سیاستگذاری اقتصادی در اکثر کشورهای صنعتی جهان حاکم گشت.[3][3]

 

 اما سقوط آن رشد سریع و اشتغال کامل در دهه 1970 در اکثر کشورهای صنعتی بزرگ به مثابه تلنگری هشیارکننده بود که نشان می­داد در «عصر طلایی سرمایه‌داری»، تغییرات ساختاری بینادینی در نظام اقتصادی کشورها و در كل جهان پدید آمده است. جذب برق­آسای نیروی کار کشاورزی به بخش­های صنایع و خدمات باعث از بین رفتن نیروی کار مازاد و افزایش قدرت کارگران در بازارهای نیروی کار شده بود که اغلب پیامدهای تورمی ایجاد می­کرد. سرمایه­گذاری شرکت­های چندملیتی در محصولات کارخانه­ای یکی از شیوه­های مفید برای جابجایی بين­المللي سرمایه تلقی می شد. انتقال سرمایه همراه با کاهش سایر موانع در مسیر جابجایی سرمایه، موجب گشت که مدیریت اقتصادی درون کشورها خیلی ناکارآمدتر شود. ژاپن به یکی از کشورهای صنعتی پیشتاز بدل شد و کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا يعني هنگ کنگ، سنگاپور، تایوان و کره جنوبی (که در این نوشته به اختصار NIC نامیده می شوند) به قدرت­ بزرگ جهاني در برخی بازارها - از قبیل منسوجات، الکترونیک، کشتی­سازی و فولاد تبدیل گردیدند. این تحولات مترادف با جابجایی عمده در کانون­ تولید صنعتی، یعنی «کمربند قهوه ای[4][4]» ایالات متحده و مراکز صنعتی اروپای غربی بود که منجر به دگرگونی بنیادین در نقشه صنایع دنیا گردید.

 

ظهور افکار راست جدید و انتخاب شدن ریگان و تاچر در آخرین سال­های دهه 1970 و اوایل دهه 1980 تا حدی شکست ایالات متحده و بریتانیا در سازگاری بموقع با آن تغییرات بنیادی را تشدید کرد. آن تغییرات منادی «دنیای نوین وحشی» مورد نظر مکتب پول­گرایی و اقتصاد طرف عرضه می­نمود.[5][5] شکست بی چون و چرای تجربه سوسیالیستی فرانسه در زمینه «کینزی­گرایی دوآتشه[6][6]» در اوایل دهه 1980 نیز ظاهراً راست جدید را در عقیده خود راسخ­تر کرد: طرح جدیدی برای «آزاد سازی» مداخلات دولت و سایر انعطاف­ناپذیری­های ناشی از ظهور «نظام اشتراکی» در لباس مبدل دولت رفاه.

 

با این حال آزمونهای راست جدید در ایالات متحده و انگلستان در اوایل دهه 1990، هر چند که البته در برخی - و نه همه حوزه­های نظام اقتصادی و اجتماعی همچنان پابرجا مانده بود، به سرعت ناکارآمد شد.[7][7] کاهش رقابت­مندی نظام اقتصادی انگلستان (که در کسری تجارت هنگفت نمایان می­شد) و به خطر افتادن جایگاه ایالات متحده به عنوان بزرگ­ترین قدرت اقتصادی جهان (که در کسری بی حد و حساب تجاری و در کسری بودجه ظهور می­کرد) کافی بود تا تقلای تازه­ای برای آزمودن شیوه­های نو در اداره نظام اقتصادی سرمایه‌داری را به راه اندازد یا آزمودن الگوهایی دیگر در مدیریت اقتصادی - به ویژه در نیمه دوم دهه 1980- را سبب شود.

 

یکی از این تلاش های تازه، توجه به تفاوت بين الگوهای دیرینه و منحصر به فرد از لحاظ انباشت سرمایه و سیاستگذاری اقتصادی در هر یک از کشورهای سرمایه‌داری است.[8][8] تفاوت نظام­های مختلف مدیریت اقتصادی در «عصر طلایی» - که اوضاع در تمام آن کشورها خوب بود - به درستي آشكار نمي­شد. آن تفاوت­ها تازه از اواخر دهه 1970 نمایان گرديد و ضرورت تجدید ساختار اقتصادی در مقياس فراگير باعث گشت قابلیت­هاي نظام­های مختلف در مدیریت اقتصادی - از لحاظ انطباق با تحولات ناشی از تفاوت در عملکردهای اقتصادی عيان شود.

 

یکی از مجموعه تلاش­ها برای یافتن الگوهای جدید در مدیریت اقتصادی را می­­توان در نوشته­های «صنف­گرایی اجتماعی[9][9]» پیدا کرد.[10][10] این نوشته­ها با استناد به مشاهده تجربی در کشورهای پیشرفته - به ویژه در اسکاندیناوی آغاز می­شود که با بیکاری­های عمده (مشخصه اصلی بسیاری از کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته از اوایل دهه 1970) روبرو نشده­اند. این کشورها توانسته­اند اشتغال نزدیک به کامل را با تورم نسبتاً اندک و رشد مداوم درآمد و مصرف برای اکثریت افراد جامعه برقرار سازند. وانگهی کشورهای مذکور - مهم­تر از آن و حتی خلاف عقل متعارف اقتصادی توانسته­اند تجدید ساختار نظام­­های اقتصادی خود را به شکلی کم دردسر و بدون اختلاف­نظر به انجام برسانند در حالی که اتحادیه­های کارگری در آن کشورها قدرتمند بوده­اند (اتحادیه­هایی که متهم به افزایش دستمزدها و مقاومت در برابر تغییرات ساختاری هستند) و میزان مالیات دریافت شده از مردم نیز زیاد بوده است (مالیات­هایی که معمولاً علت بی­انگیزگی و مایه کاهش فعالیت­های کارآفرینانه تلقی می­شوند).

 

علت اصلی عملکرد عالی در آن کشورها را در چانه­زنی سه­جانبه بین تشکیلات کارفرمایان متمرکز[11][11]، اتحادیه­های کارگری متمرکز، و دولت می­توان پیدا کرد. این چانه­زنی­ها موجب هماهنگی بین مقادیر سرمایه­گذاری، دستمزدها و اشتغال می­شود تا از تغییر ساختاری موثر - بدون ایجاد تورم شدید و بیکاری­های زیاد - اطمینان حاصل شود. [12][12]همچنین خط­مشی دستمزد مساوات­طلبانه (به ویژه در سوئد و دانمارک) و «سیاست فعال در بازار نیروی کار[13][13]» (شامل کارآموزی مجدد و کمک برای جابجایی کارگران) به مثابه ابزارهایی بودند که کشورهای مذکور با توسل به آنها از شیوه­های غیرانسانی و تفرقه‌افکنانة تغییر ساختار صنعتی دوری کردند؛ شیوه­هایی که در آنها برخی اقلیت­های جامعه مجبور به تحمل کل بار تغییر ساختار می­شوند. چنین واقعیتی در برخی کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته رخ داد و بیکاری­های بلندمدت فراوان و منطقه­ای پدید آورد.[14][14]

 

دیگر تلاش برای یافتن الگوهای جانشین در حوزه مدیریت اقتصادی، در بحث­های به اصطلاح «سیاست صنعتی» دیده می­شود.[15][15] علیرغم اهمیت سیاست صنعتی - در بسیاری از کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته (به ویژه ژاپن و فرانسه) و برخی کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا (به ویژه کره جنوبی، تایوان و سنگاپور) در دوره پس از جنگ جهانی دوم تا اواخر دهه 1970 کاملاً در نوشته­های دانشگاهی انگلیسی­زبان از این موضوع غفلت شد. مفهوم سیاست صنعتی ظاهراً به نظر اقتصاددانها یک موضوع موجه برای بحث­های دانشگاهی نبوده است، مثلاً در یکی از معروف­ترین فرهنگ­های لغات[16][16] علیرغم تنوع مطالب آن مجموعه، مدخلی به عنوان «سیاست صنعتی» وجود ندارد. با این حال در دهه 1980 توجه به این موضوع پس از عقب نشینی کانون­های قدیمی صنعت در جهان مانند ایالات متحده، اروپای غربی و نیز عملکرد موفق ژاپن و کشورهای تازه صنعتی شرق آسیا (مثل کره جنوبی) به سرعت رشد کرد.

 

طرفداران سیاست صنعتی معتقدند توفیق کشورهای شرق آسیا بیشتر به اقدام فعالانه دولت­های آنها در تدوین یک نظام اقتصادی موشکافانه مربوط بوده است که انباشت سرمایه، نوآوری و رشد بهره­وری را تشویق می­کند.[17][17] آنان می­گویند مشخصه مداخله دولت در کشورهای مذکور، مشارکت بی­واسطه دولت در سرنوشت تکتک صنایع (به ویژه از لحاظ سرمایه­گذاری و تغییرات فناورانه) بوده است. علاوه بر این طرفداران سیاست صنعتی می­گویند شکست بخش صنعت کارخانه­اي در بسیاری از کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته - به ویژه در ایالات متحده و انگلستان - فقط ناشی از سوء­مدیریت کلان اقتصادی نبوده، بلکه به تأخیر در سرمایه­ ، کمبود نوآوری و رشد بهره­وری مربوط است. آنان معتقدند بخش صنایع کارخانه­ای در این کشورها فقط با سیاست صنعتی احیا می­شود که با سیاست­های کلان اقتصادی - همان سیاست کلان اقتصادی که رکن اصلی الگوی کنیزی در مدیریت اقتصادی بود - همخوانی دارد.

 

نوشته­های سیاست صنعتی - برخلاف نوشته­های صنف­گرایی اجتماعی که اخیراً به پیشرفت­های نظری فراوان رسیده است - به فقدان مبانی نظری مطلوب دچار هستند. این کاستی تا حدی به دلیل تأکید افراطی طرفداران سیاست صنعتی بر مباحث سیاستی عملی است ولی بیشتر ناشی از تهی بودن نظریه اقتصاد متعارف از مطالبی است که بتواند سیاست صنعتی را تبیین کند. وقتی مبانی نظری برای تبیین کارهای سیاست صنعتی موجود نباشد، حتی پر و پا قرص­ترین طرفداران این سیاست هم نمی­توانند بیش از توصیف تفصیلی از عملکرد این شیوه - مثلاً در ژاپن - کاری بکنند و قادر نیستند ثابت کنند که سیاست صنعتی کارآمد است زیرا فرهنگ هرکدام از کشورهای مجری آن سیاست کاملاً منحصر به فرد است. خوشبختانه در سال­های اخیر پیشرفت­هایی در نظریه اقتصادی رخ داده است که می­تواند این وضعیت نامطلوب را بهتر کند.

 

ظهور «اقتصاد نهادگرای جدید» ما را هشیار کرده است که بازار یگانه روش - یا حتی روش غالب - برای سازماندهی زندگی اقتصادی انسان­ها نیست.[18][18] حالا معلوم شده که نهادهای غیربازاری هم بخش­هایی جدانشدنی از زندگی اجتماعی-اقتصادی بوده، صرفاً مجموعه­هایی دست و پاگیر نیستند که بهتر باشد آنها را دور بیندازیم. پیشرفت مهم دیگر در نظریه اقتصادی، افزایش توجه به تغییرات فنی بوده است که در نظریه اقتصادی متعارف به خوبی به آن دقت نشده است.[19][19] نوشته­های جدید درباره تحولات فناورانه موجب دگرگونی عمده در دیدگاه­های موجود نسبت به نظام اقتصادی سرمایه‌داری شده­اند. حالا هر روز بیش از قبل سرمایه‌داری را به مثابه یک جریان مداوم می­بینیم که یادگیری در آن جریان جایگاهی خاص دارد. وجهه متعارف اقتصاد سرمایه‌داری به عنوان نظامی که همواره در تعادل است و فقط در معرض تکانه­های بیرونی قرار دارد (تکانه­هایی که آنها را باید با تعدیل­های فوری و بدون دردسر بر طرف کرد) - هر روز کمتر مقبول می­نماید. ظهور نوشته­های «شکست حکومت» تأثیر مهمی در بی اعتبار کردن وجهه دولت­ها به عنوان متولی «نظام اقتصادی رفاهی» - و خادمان از خود گذشتة جامعه - داشته است.[20][20] نوشته­­های مذکور ما را به تأمل درباره چگونگی و دلایل ناکامی دولت از ایفای وظایفش در چارچوب اقتصاد رفاه و بسیاری از دیگر نظریه­های مداخله­گرایانه واداشته است.

 

البته این پیشرفت­های نظری خيلي هم جدید نبوده­اند. آدام اسمیت، کارل مارکس و آلفرد مارشال همگی به شیوه خود به شکل­گیری تقسیم کار در جامعه سرمایه‌داری و پیامدهای آن در سازماندهی زندگی اقتصادی و سیاسی مردم توجه کردند. آدام اسمیت، کارل مارکس، جوزف شومپیتر و فون هایک فقط چند نفر از خیل اقتصاددانان بزرگی بودند که دریافتند نظام اقتصادی سرمایه‌داری در جریان مداوم تحول فناورانه و تغییرات نهادی قرار دارد. نسل­هایی از اقتصاددانان - از کارل مارکس در جناح چپ تا جورج استیگلر در جناح راست - دغدغه جایگاه دولت و دلیل وجود سیاست گروه­های ذینفع در نظام اقتصادی سرمایه‌داری را در سر پرورانده­اند.

 

آنچه تازه است، گرد آمدن این عقاید «پیش از این پراکنده»، و شکل­گیری نوعي جانشین برای نظریه اقتصادی متعارف بوده است، نظریه متعارف با مدل­های مجلل - اما بیش از اندازه صوری­اش - تقریباً به طور کامل توانایی ما برای پرداختن به موضوع تحول اقتصادی و تضاد منافع در گروه­های مختلف اجتماعی را از بین برده است. به کارگیری پیشرفت­های نظری جدید در علم اقتصاد برای پرداختن به سیاست صنعتی، از اهداف بلندپروازانه و تازه این کتاب محسوب می­شود.

 

ساختار این کتاب

 

این کتاب در چهار بخش تنظیم شده است. نخستین فصل به مرور نوشته­های حوزه مداخله دولت مربوط است. چهار گروه از این نوشته­ها - یعنی مطالب شکست بازار، نوشته­های قراردادگرا[21][21]، نوشته­های اقتصاد سیاسی و نوشته­های شکست حکومت - را بررسی می­کنیم و البته ادعا نمی­کنیم بررسی ما جامع بوده یا قضاوتي تمام و كمال دربارة همه نظریه­ها ارایه می­کند. گفته خواهد شد که  نمی­توان با يقين به مداخله دولت رای داد زیرا - همان گونه که در نوشته­های شکست حکومت به درستی گفته شده است - حتی بدون توجه به دلایل اخلاقی و سیاسی در نوشته­های قراردادگرا یا اقتصاد سیاسی - هزینه­های فرآیند اصلاح شکست بازار به دست دولت شاید بیش از منافع آن باشد.

 

در فصل دوم نظریه نهادگرای جدید را درباره مداخله دولت مطرح می­کنیم. اقتصاد نهادگرای جدید به شدت به نظریه بنگاه­ها و قراردادها معطوف است ولی می­خواهیم در آن فصل نشان دهیم که نظریه مذکور می­تواند آشنایی ما با مداخله دولت را بسیار بهتر كند. در فصل دوم هزینه­های مداخله دولت را در قالب هزینه مبادله ناشی از 1- تصمیم­گیری و اجرای سیاست­ها و 2-  مربوط به  تغییر نظام حقوق مالکیت از راه متأثر کردن حکومت، بررسی خواهیم کرد. توصیه متداول در مکتب شکست حکومت برای این هزینه­ها چیزی جز کنار گذاشتن مداخله حکومت نیست ولی خواهیم گفت که اغلب بهتر است آن هزینه­ها را با نوآوری­های نهادی و تشکیلاتی کاهش دهیم. سپس باز هم بحث را پیش برده، می­گوییم هرچند مداخله دولت باعث پیدایش برخی هزینه­های مبادله می­شود، با خود منافعی ایجاد می­کند و آن منافع بزرگ­تر از صرفاً منابع کارآیی پس از اصلاح شکست­های بازار است که با کاهش هزینه­های مبادله در بخش خصوصی حاصل می­شود.

 

در فصل سوم - که فصل اصلی کتاب است - به کاربرد نظریه مداخله دولت در حوزه سیاست صنعتی می­پردازیم. پس از مروری مختصر بر بحث­های سیاست صنعتی، دو بعد از سیاست صنعتی را با استفاده از مکاتب اقتصاد اتریشی، شومپیتری و اقتصاد نهادگرای جدید بررسی می­کنیم. در بعد ایستا چگونگی غلبه سیاست صنعتی بر محدودیت­های بازار - به عنوان یک ساز و کار همکاری - را شرح می­دهیم. خواهیم گفت که حتماً باید مباحثی مانند صداقت، انصاف و انعطاف­پذیری را در طراحی سیاست صنعتی موفق در نظر گرفت. در بعد پویا به بررسی کارکرد سیاست صنعتی در ترویج تحولات صنعتی می­پردازیم. گفته خواهد شد که تغییرات اغلب مستلزم همکاری بین عوامل بوده، به این ترتیب شاید حد مشخصی از ترویج مخاطره­پذیری در جامعه برای تسریع در تحولات صنعتی لازم باشد. فصل سوم را با بحث درباره مشکلات احتمالی سیاست صنعتی و راه­حل­های آنها به پایان می­رسانیم. درباره معضلات اطلاعات، کارآفرینی، خط­مشی سیاسی و نهادهای پشتیبان صحبت خواهیم کرد.

 

در آخرین فصل، سیاست صنعتی در کره را به عنوان مصداقی از مداخله موفقیت­آمیز دولت بررسی می­کنیم. خواهیم گفت که برخلاف عقیده متداول، توسعه سریع در کره مدیون کارآیی مداخله دولت و به ویژه سیاست صنعتی بوده است. سیاست صنعتی کره را به تفصیل شرح داده، توضیح می­دهیم که آن کشور چگونه توانست مزایای سیاست صنعتی را به حداکثر رسانده، هزینه­های آن را به حداقل تقلیل دهد. در نهایت مبانی سیاسی و نهادی سیاست صنعتی موفقیت­آمیز در کره را بررسی می­کنیم. هر چند به اهمیت عوامل تاریخی و فرهنگی واقف هستیم، به کارکرد نوآوری­های هشیارانه سیاسی و نهادسازی­ها در ایجاد آن مبانی تأکید می­کنیم.

 



 

 

 

پانویسها:

[1]. See Marglin and Schor, 1990, and Armstrong et al., 1991.

[2]. mixed economy

[3]. بحث­هاي كامل­تر دربارة اثر افكار كينزي بر سياستگذاري اقتصادي – پس از جنگ جهاني دوم – را در مقالة هال مي­توان يافت:

Hall, 1989.

 

[4] . منظور از این اصطلاح (Rust Belt) که از دهه 1980 وضع گردید، مناطقی است که مرکز تولید کالاهای صنعتی مصرفی و سنگین هستند م.

[5]. براي آشنايي با افكار راستِ جديد رجوع كنيد به:

King and Gamble, 1988.

 

[6] . unilateral Keynesianism

[7] . تحول سياستگذاري اقتصادي وابسته به راست جديد در انگلستان را مي­توان در اين منبع يافت:

Green, 1989.

 

[8]   از دهه 1980 بحث مفصلی با عنوان «گونه­های نظام سرمایه­داری» شکل گرفت. محور این بحث تفاوت میان نظام سرمایه­داری در کشورهای مختلف غربی است. همان­طور که چانگ می­گوید تفاوت میان گونه­های مختلف سرمایه­داری تا قبل از آن چندان مورد توجه قرار نگرفته بود اما پس از بحران­های دهه 1970 تاکنون وبه ویژه پس از بحران­های مالی این تفاوت­ها مورد توجه گسترده قرار گرفته است. برای مطالعه ادبیات موجود در این زمینه می­توانید به منابع زير رجوع كنيد:

Peter, Hall A. and David Soskice. (2001). Varieties of Capitalism. Oxford University Press

و

معتمد نژاد، رامین 1390. «انحصارها بر اقتصاد ایران چیره شده­اند»، نشریه مهرنامه. شماره 19، صفحات 47-.40

 

[9]. social corporatism

[10] . از كارهاي قديم در اين حوزه مي­توان به اينها اشاره كرد:

Goldthorpe, 1984; Schott, 1984; Bruno and Sachs, 1985; and Katzenstein, 1985.

از كارهاي تازه­تر مي­توان اين­ها را برشمرد:

Rowthorn and Glyn, 1990; Rowthorn, 1990; Pekkarinen et al. 1992.

دربارة انتقادهاي چپ نسبت به تجربة صنف­گرايي صنعتي رجوع كنيد به:

Panitch, 1981; Pontusson, 1987; Maier, 1987.

[11]. centralized

[12] . لو (LO, 1987) پشتوانه­هاي نظري اين­گونه سياستگذاري­ها را از منظر اتحاديه­هاي كارگري بيان مي­كند.

[13]. active labor- market policy

[14]. Rowthorn, 1990.

[15] . See Jacquemin, 1984; Johnson, 1984; Norton, 1986; Thompson, 1989.

[16] .The palgrave Dictionary of Economics

[17] . مروري بر اقتصاد سياسي جايگاه ژاپن و كشورهاي تازه صنعتي شدة شرق آسيا را مي توان در كار Deyo, (1987) پيدا كرد. مقالات وايت White (1988) دربارة جايگاه دولت در كشورهاي تازه صنعتي شده شرق آسيا مفيد است. دربارة جايگاه دولت در دورة پس از جنگ جهاني به ترتيب در ژاپن، تايوان و كره - به اين منابع رجوع كنيد:

Magaziner and Hout, 1980; Johnson, 1982; Dore, 1986; and Okimoto, 1989.

Amsden, 1985 and Wade, 1990.

Jones and Sakong, 1980; Amsden, 1989.

 

[18] . از كارهاي نمونه در اين حوزه مي­توان اين­ها را برشمرد:

Coase,1 937; Coase, 1960, Richardson, 1960; and Simon, 1983.

كار ويليامسون (1975) به عنوان نمونه­اي از كارهاي جديدتر در اين حوزه شناخته مي شود. براي آشنايي با تحولات نظري جديدتر در اين زمينه به مقالات زير رجوع كنيد:

Pagano, 1985; Williamson, 1985; Matthews, 1986; Langlois, 1986; Putterman, 1986; Aoki, 1990.

[19] . كار شومپيتر (1987) در اين زمينه نمونه است. برخي ديگر از آثار برجستة معاصر از اين قرارند:

Rosenberg, 1976; Nelson and Winter, 1982; Fransman, 1986; Dosi et al, 1988; Johnson and Lundwall, 1989.

 

[20] . براي آشنايي با نوشته­هاي اين حوزه به اين مقالات و نيز به فصول 1 و 2 از اين كتاب رجوع كنيد:

Mueller, 1979; Schott, 1984; and Cullis and Jones, 1987.

 

[21] -contractarian literature

 

 

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: