« تكوين طبقه كارگر در انگلستان »
نوشته: ادوارد پالمر تامپسون
مترجم: محمد مالجو
ناشر: انتشارات آگاه
سال انتشار: 1396
در 952 صفحه و قیمت 75000 تومان
معرفی کتاب:
دوارد پالمر تامپسون در تکوين طبقه کارگر در انگلستان، برخلاف ساير نحلههاي تاريخنگاري، از منظر خبرگان و نخبگان و نهادهاي قدرت به تاريخ نمينگريست. نگاه او به تاريخ از "پايين" بود، از منظر فرودستان و تهيدستان. عبارت مشهورش را همه خواندهايم: "ميکوشم" قربانيان گذشته را "از خفت فراواني که نسلهاي بعدي بارشان کردهاند برهانم". تاريخ اجتماعي براي او مطالعه سنتها و مبارزههاي مردم عادي بود و ازاينرو سياست را نه منازعه ميان نخبگان رقيب بلکه غالباً تضاد طبقاتي ميان فرادستان و فرودستان ميدانست.... تامپسون اگر به روايت کلان ميرسيد، تکيهاش بر گستردگي دادههاي خُرد بود، انبوهي از دادههاي تجربيِ کاويدهشده. در اين روايتِ کلان ميشد صداي بيصدايان را شنيد. صداي تهيدستان و فرودستان.... ترجمه فارسي تکوين طبقه کارگر در انگلستان گرچه پس از پنجاهواندي سال به دست خوانندگان فارسيزبان ميرسد، اما سالهاست که ميتوان ردپاي تامپسون را در کار تني چند از مورخاني يافت که پژوهششان درباره گذشتههاي دور و نزديک ايران بوده است.... در تاريخنگاري ايران که عمدتاً تختهبند تاريخنگاريهاي مليگرايانه و آييني و استاليني بوده است، ترجمه فارسي اثر بزرگ تامپسون ستودني است. (برگرفته از پيشگفتار يرواند آبراهاميان بر ترجمه فارسي)
فرازوفرودهای تاریخ کارگران انگلیس
علی اخوت
26 شهریور 1396 در شرق نوشت:
«میکوشم جورابباف فقیر و پرزگیر لادایت (عضو جنبش ابزارشکنی) و بافنده چرخدستی «منسوخ» بافندگی و پیشهور «آرمانگرا» و حتی پیرو فریبخورده جوآنا ساوتکت (پیامبری خودخوانده در انگلستان در انتهای قرن هجدهم) را از خفت فراوانی که نسلهای بعدی بارشان کردهاند برهانم. حرفهها و رسمهاشان چهبسا زوالیافته باشند، خصومتشان با نظام صنعتی جدید چهبسا کهنهپرستانه بوده باشد، آرمانهای جماعتگرایانهشان چهبسا خیالبافانه، توطئههای طغیانگرانهشان چهبسا ناسنجیده. اما این روزگاران ناآرامی اجتماعی حاد را آنان به چشم دیدند نه ما. آرزوهاشان برحسب تجربه خودشان معتبر بود. اگر هم قربانی تاریخ شدند و احکام محکومیتشان را در طول عمر خودشان گرفتند، هنوز کماکان قربانی ماندهاند». این جملات بخشی از مقدمه ادوارد پالمر تامپسن بر کتاب «تکوین طبقه کارگر انگلستان» است؛ اثری درباره تاریخ کارگری انگلستان بین انقلاب فرانسه و نهضت چارتیسم که امروز به کتابی کلاسیک و مرجع تبدیل شده و ترجمه فارسی آن با تاخیری در حدود ٥٠ سال اخیرا به قلم محمد مالجو منتشر شده است.
کتاب از چند جنبه اهمیت اساسی دارد. نخست، متن محوری مکتب «تاریخ از پایین» محسوب میشود. دوم، تأثیر کتاب بر شکلگیری اولین «چپ نو» و نهایتا به خاطر یکی از بدیعترین تعاریف «مارکسی» از طبقه بعد از جنگ جهانی دوم. مکتب «تاریخ از پایین» گروهی از تاریخنگاران در دهههای ١٩٤٠ و ١٩٥٠ در حزب کمونیست بریتانیا بودند که شیوههای تاریخنگاری را دگرگون کردند. آنها بر این گمان بودند که گذشته را باید در پرتو تجربه مردم عادی مورد بررسی قرار داد و نه نخبگان و قدرتمندان. شناختهشدهترین چهرههای این مکتب اریک هابزبام، رادنی هیلتن، ویکتور کیرنن، جورج رودی، جان سیویل و کریستوفر هیل بودند. مطالعات هیل از انقلاب انگلستان، «تکوین طبقه کارگر انگلستان» و زندگینامه «ویلیام موریس» از تامپسن، و «عصر سرمایه»، «عصر امپراتوری» و «عصر نهایتها» از هابزبام شناختهشدهترین آثار این مکتب بهشمار میروند. «تکوین طبقه کارگر انگلستان» در خلال ٩٠٠ صفحه با کمک شواهدی همچون ترانههای مردمی و آیینهای مرسوم در کارگاهها تصویری از «تجربه» زیسته کارگران آن دوره را ترسیم میکند. نوشتههای تامپسن نه تحقیقهای خشک آکادمیک در میان بایگانیها بلکه آکنده از تعهدی سیاسی بودند که در تمام حیات او جاری بود. این کتاب را محوریترین و تأثیرگذارترین کتاب تاریخ اجتماعی و تاریخنگاری چپ نو در انگلستان میدانند که بر طبقه کارگر و صنعتگران در سالهای شکلگیری آنها یعنی ١٧٨٠ تا ١٨٣٢ تمرکز میکند. تامپسن تلاش میکرد عنصر «انسانگرایی» (اومانیسم) را به تاریخ اجتماعی اضافه کند، در انتقاد به جریانی که مردم طبقه کارگر را به یک توده آماری فاقد خوی انسانی تقلیل میدهد. تامپسن کارگران را در حال ساختن تاریخ خودشان نشان داد.
ساختار کتاب
تامپسن سه ویراست مختلف از این کتاب را در زمان حیات خود منتشر کرد. نخستین ویراست در سال ١٩٦٣ به انتشار رسید. دومین ویراست در سال ١٩٦٨ همراه با بازنگریهایی تقریبا در حد ششهزار کلمه در متن یا در زیرنویسهای فصلهای گوناگون خصوصا فصل هفتم و افزودن پینوشتی تقریبا دههزار کلمهای شامل برخی تعدیلها و پاسخ به نقدهای درگرفته در بین محققان منتشر شد. سومین ویراست نیز در سال ١٩٨٠ همراه با مقدمه کوتاه جدیدی به مناسبت بازنشر آن به بازار آمد. ترجمه فارسی کتاب بر مبنای سومین ویراست است و پینوشت ١٩٦٣ نیز در انتهای ترجمه فارسی آمده. درعینحال، متن فارسی واجد دو افزوده مترجم نیز هست: یک گاهشمار تاریخ انگلستان که مترجم آن را با تکیه بر اطلاعات متن اصلی کتاب و سایر منابع مرجع برای تسهیل مطالعه متن فراهم آورده و یک اصطلاحنامه که با استفاده از منابع گوناگون در توضیح بسیاری از اصطلاحات غالبا ناآشنا برای خوانندگان تدارک دیده شده است.
کتاب یک مقدمه کوتاه و سه بخش اصلی دارد. تامپسن در بخش اول سنتهای مردمی ریشهدار در قرن هجدهم را بررسی میکند که بر شورشهای سرنوشتساز ژاکوبنها در دهه ١٧٩٠ اثر گذاشتند. او با تأثیر جنبش مذهبی متدیست بر امیدهای طبقه کارگر آغاز میکند. (پدر و مادر تامپسن مبلغان کلیسای متدیست بودند). سپس به جنبش لادیسم میپردازد. جنبش لادیسم در اعتراض به انقلاب صنعتی در سالهاي ۱۸۱۱ و ۱۸۱۲ با آتشزدن چرخها و ماشینآلات کارخانههای بافندگی توسط بافندگان دستباف آغاز شد. اقدامات انجامشده توسط دولت بریتانیا در مواجهه با این جنبش، شامل یک محاکمه دستهجمعی در «یورک» بود که در سال ۱۸۱۲ صورت گرفت و به تعداد زیادی اعدام و تبعید و محکومیت کیفری منجر شد. تامپسن این جنبش را در زمینه دوران سخت اقتصادی حاصل از جنگهای ناپلئونی و شرایط و قوانین سخت کاری در کارخانههای نساجی جدید بررسی میکند.
در بخش دوم، او از عوامل مؤثر ذهنی به سوی عوامل مؤثر عینی حرکت میکند: تجربههای دستهجات کارگران طی انقلاب صنعتی و همچنین سرشت انضباط کاری صنعتی جدید و تأثیری که از کلیسای متدیستی پذیرفت؛ فعلههای کشاوررزی (بزرگترین گروه کارگران در انگلستان در حدفاصل سالهای ١٧٩٠ و ١٨٣٠)؛ کارگران صنعتی که در سال ١٨٣٠ هنوز نه کارگر کارخانه که در کارگاهی کوچک یا در خانه خودشان «پیشهور» یا فنیکار بودند و اگر فعله بودند در شغلی کمابیش موقت در خیابانها و سر ساختمانها و باراندازها کار میکردند. اصطلاح پیشهور دامنه بسیار وسیعی از موقعیتهای شغلی را دربر میگرفت، از استادکار افزارمند متمکن که فعله را به استخدام خویش درمیآورد و آقابالاسر نداشت تا فعلههایی که سخت جان میکندند و شبها در اتاق زیرشیروانی میخوابیدند.
در بخش سوم دوباره سرگذشت رادیکالیسم عوام پی گرفته میشود و از لادیسم تا عصر حماسی در پایان جنگهای ناپلئونی روایت میشود. سرانجام برخی جنبههای آگاهی سیاسی طبقه کارگر در دهههای ١٨٢٠ و ١٨٣٠ در فصل انتهایی کتاب بحث میشود.
تئوری اصلی تامپسن در این کتاب روایت تاریخ آگاهی طبقه کارگر است و در خلال آن میکوشد روند همبستگی، جمعگرایی و رادیکالیسم سیاسی طبقه کارگر را در انگلستان نشان دهد. فاصله زمانی بررسی کتاب ١٧٨٠ تا ١٨٣٢ است. فاصلهای که تامپسن آن را دوره «تکوین» طبقه کارگر میداند. به روایت مارکس، میتوان این دوران را دوران گذار از «طبقه در خود» به «طبقه برای خود» و رسیدن به آگاهی طبقاتی دانست. در توصیف مارکس از رشد سرمایهداری این دوره به اندازه دوره ١٦٤٠ (انقلاب انگلستان) مهم است. گرچه تا قبل از ١٨٧٠ طبقه سرمایهدار آشکارا مسلط بود ولی هنوز سود اصلی از تجارت به دست میآمد. در نظر مارکس، تنها سرمایهداری صنعتی میتوانست ایجاد بیحد سود را به این شیوه در حوزه تولید تامین کند و او سرمایهداری صنعتی را برترین شکل همه اشکال سرمایهداری میدانست. تامپسن تأثیر انقلاب صنعتی را از طریق تجربههای صنعتگران، بافندگان و دیگر کسانی که بر اثر دگرگونی از جامعه کشاورزی به جامعه شهری سلب مالکیت شده بودند بررسی میکند.
تامپسن در مقدمه ابتدا عنوان کتاب را توضیح میدهد. انتخاب کلمه تکوین (making) به این علت بوده که کتاب پژوهشی درباره فرآیندی فعالانه و پویا است و همانقدر محصول شرایط است که محصول عاملیت. «طبقه کارگر مثل خورشید در موقعی مقرر طلوع نکرد بلکه در فرآیند تکوین خودش حضور داشت». او به جای طبقه(ها) از طبقه استفاده کرده آن هم به دلایلی که بررسیشان یکی از اهداف اصلی تامپسن بوده. «طبقات کارگری اصطلاحی است توصیفی، همانقدر تعریفکننده که طفرهرونده. مجموعهای مجزا را با مسامحه به هم پیوند میزند: خیاطانی اینجا و بافندگانی آنجا که با هم طبقات کارگری را تشکیل میدهند» (ص ١٣).
طبقه چیست؟
طبقه همواره یکی از مناقشهانگیزترین مفاهیم در علوم اجتماعی قرن بیستم بوده است. «تکوین طبقه کارگر» انتقادی دوسویه است: از یک سو، از سنتهای پوزیتیویستی همچون پارسونز که در آن زمان بر مکاتب دانشگاهی محافظهکارانه تاریخنگاری اقتصادی تسلط داشتند و از سوی دیگر، انتقاد از سنت مارکسیستی خاصی (با نفوذی رو به افول در انگلستان آن روزها) که تصور میکرد طبقه کارگر زاده خودجوش روابط و نیروهای تولیدی جدید است. «تصور میشود این چیز، یعنی «طبقه کارگر» موجودیتی واقعی دارد که میتوان حدودش را کمابیش ریاضیوار مشخص کرد: انسانهای فراوانی که در رابطه مشخصی با ابزار تولید قرار دارند. به مجردی که این را فرض بگیریم پای آگاهی طبقاتی به میان میآید که طبقه کارگر باید داشته باشد (اما ندرتا دارد) البته مشروط به اینکه طبقه کارگر چنانکه باید و شاید از منافع حقیقی و جایگاه خودش آگاهی داشته باشد. اما روبنایی فرهنگی هست که این شناخت از مجرای آن به شیوههایی ناکارآمد ظاهر میشود. این وقفهها و انحرافهای فرهنگی دردسرسازند، پس چرا به کمک نوعی نظریه جانشینسازی رفعشان نکنیم: حزب یا فرقه یا نظریهپرداز که از آگاهی طبقاتی نه چنانکه هست بلکه چنانکه باید باشد پرده برمیدارد؟» تامپسن با این طعنهها به استالینیسم درصدد پررنگساختن نقش «تجربه» در تاریخ است. منظور او از طبقه پدیدهای تاریخی است که تعدادی رویداد ناهمگون و ظاهرا نامرتبط را وحدت میبخشد، هم از نظر ماده خام تجربه و هم از حیث آگاهی. او طبقه را نه به دیده «ساختار» و نه حتی به دیده «مقوله» بلکه به چشم چیزی مینگرد که حقیقتا در روابط انسانی واقع میشود و میتوان نشان داد که واقع شده است. فراتر از این نویسنده مفهوم طبقه را متضمن مفهوم رابطه تاریخی میداند که مثل هر رابطه دیگری سیال است و اگر بکوشیم آن را در لحظه خاصی از حرکتش نگه داریم و ساختارش را بشکافیم تن به تحلیل نمیدهد. «ریزبافتترین تور جامعهشناسانه همان قدر میتواند به ما نمونه نابی از طبقه را ارزانی کند که نمونه نابی از حرفشنوی یا عشقورزی را». (ص١٣) رابطه همیشه باید در میان مردمان واقعی و موقعیت حقیقی تجسد یابد. ما نمیتوانیم دو طبقه مجزا داشته باشیم که هر یک وجودی مستقل دارند و سپس به رابطه با یکدیگر وادارشان کنیم. نه بدون عاشق و معشوق میتوان عشقورزی داشت و نه بدون اربابان و رعایا حرفشنوی. طبقه نیز هنگامی واقع میشود که برخی انسانها در نتیجه تجربههای مشترک، چه به ارثرسیده چه به اشتراک گذاشتهشده، همانندی منافعشان را بین خودشان احساس و تقریر میکنند آن هم بر ضد سایر انسانهایی که منافعشان با منافع آنان متفاوت و معمولا متضاد است. تجربه را عمدتا روابط تولیدی تعیین میکنند که انسانها در بطنشان تولد مییابند یا بیاختیار واردشان میشوند. آگاهی طبقاتی نیز راهی است که در آن همین تجربهها به زبان فرهنگی در میآیند، متبلور در سنتها و نظامهای ارزشی و ایدهها و شکلهای نهادی. اگرچه این تجربه مقدر جلوه میکند، آگاهی طبقاتی مقدر نیست. در واکنشهای گروههای شغلی مشابهی که تجربههای مشابهی دارند میتوانیم نوعی منطق را ببینیم اما نمیتوانیم هیچ قانونی را پیشبینی کنیم. آگاهی از طبقه در مکانها و زمانهای گوناگون به شیوه مشابهی پدید میآید اما نه هرگز به شیوهای کاملا یکسان.
تامپسن تکوین طبقه کارگر را محدود به مبارزه طبقاتی نمیداند و با طرح رابطه دوسویه «بازنمایی» و «پذیرش» در بستر تجربه زندگی روزمره، به جستوجوی شکلگیری «هویت» طبقاتی طبقه کارگر میپردازد. پیامد چنین خوانشی فرآیند توامان مادی و گفتمانی و مهمانگاشتن نقش اقتصادی طبقه در تاریخ، بدون فراموشی نقش فرهنگ است؛ اینکه نیروهای اجتماعی و اقتصادی در خلأ رشد نمیکنند و حضورشان در زمینه شبکه پیچیده و تودرتویی از مناسبات فرهنگی است که به این نیروها سمتوسوی گوناگونی در تاریخ میبخشد. برخی از انتقاداتی که به مفهوم «تجربه» و ایده اصلی «انساندوستی سوسیالیستی» تامپسن وارد شده از ناحیه ساختارگرایان متأثر از آلتوسر بوده. دیوید رنتن در کتاب «مارکسیسم دگراندیش» که اخیرا به فارسی ترجمه شده به برخی از آنها پرداخته است. تامپسن بارزترین وجه تمایز اومانیسم سوسیالیستی را از استالینیسم وفاداری آن به مفهوم دیرینتری از آزادی میدانست و ضدتاریخیگرایی و مخالفت آلتوسر را با اومانیسم نقد میکرد. در مقابل، آلتوسر اومانیسم سوسیالیستی را انحراف دستراستی از استالینیسم میدانست. نظام مبتنی بر اخلاق که مارکسیسم اومانیستی مبلغ آن بود از جانب دیگر متفکران همچون السدر مکاینتایر نیز به نقد کشیده شد. به اعتقاد مکاینتایر، برای وضع کنونی هیچ گزینه سیاسی نمیتوان یافت که اخلاقی برتر و فارغ از زمان را بنا کند و بر پایه آن بتوان همه تاریخ انسان را محور داوری قرار داد. مشکل رویکردی که از اخلاقیات سرچشمه میگیرد این است که همه دریافتهای ما از اخلاق مشروط و وابسته به تاریخ است. تاریخنگاری استالینیستی صرفا با نگاهی اقتصادی و توجه به شیوه سازماندهی تولید، به تحلیل تاریخ میپرداخت. مطابق با این نگاه در هر جامعه، تولید آنقدر پیشرفت میکند که بیش از آن قادر به ادامه نخواهد بود و بهناچار انقلاب به وقوع میپیوندد و شکل تازهای از جامعه سر برمیآورد. جامعه طبقاتی مستقل از آنچه مردم انجام میدهند رشد میکند و سپس نابود میشود. در آن زمان، این نگاه تاریخی بر حزب کمونیست بریتانیا حکمفرما بود. این حزب در درون جامعه بریتانیا نیز در برابر حزب کارگر از تحرک سیاسی پایینی برخوردار بود و شکلگیری گرایش تاریخنگاران مارکسیست بریتانیایی واکنشی بود به هر دوی این ضعفها در درون حزب کمونیست بریتانیا. تامسون در همه عمر خود فعالیت نظری و عملی پیگیری در حمایت از ستمدیدگان داشت و در دو دهه آخر عمر خود آنچنان درگیر جنبش ضدجنگ در انگلستان بود که مطالعات تحقیقی خود را قطع کرد.
مخاطبان فارسی کتاب
همانطور که تامپسن در مقدمه میگوید این کتاب برای مطالعات کنونی تاریخنگاری آکادمیک درباره کشورهای پیرامونی همچون آسیا و آفریقا با توجه به روند «مدرنیزاسیون» فعلی در آنها بسیار مناسب است. اگر نقطه عطف این نوع چرخش در تاریخنگاری در اروپا انقلابهای دهه شصت میلادی بود در ایران این انقلاباسلامي ٥٧ بود که باعث توجه محققان ایرانی به این رویکرد شد. شناختهشدهترین نماینده تاریخ اجتماعی در ایران، یرواند آبراهامیان (نویسنده کتاب «ایران بین دو انقلاب» در سال ١٩٨٢) است که مقدمه کوتاهی نیز بر ترجمه فارسی کتاب تامپسن نوشته. از دیگر تاریخنگاران ایرانی این سنت تاریخنگاری که آبراهامیان در مقدمه به آنها اشاره میکند تورج اتابکی است. در بخشی از مقدمه آبراهامیان میخوانیم: «تامپسن در بازبینی تاریخ، به جای تأکید بیش از حد بر آمارهای اقتصادی، بر اهمیت «اقتصاد اخلاقی» و کرامت انسانی دست میگذاشت. در ثبت اعتراض مردمان در تاریخ، مثلا برای بالارفتن بهای نان، فقط در پی ناتوانی مالی مردمان نمیگشت تا با عدد و رقم نشانش دهد. حس توهیندیدگی مردمان بود که در تاریخ نگاریاش برجسته میشد. اگر به جزئیات میپرداخت، فقط به این دلیل بود که از دل بازبینی این جزئیات به روایتی جامع برسد و تحلیلی از این روایت جامع به دست دهد. اجتنابش از ارائه روایتهای کلان و تعمیمهای گسترده هیچگاه پسند آنانی نبود که برای بهکرسینشاندن روایت ازپیشساخته کلانشان، مجموعهای دستچین شده از دادهها را کنار هم میگذارند تا شاهدی بر مدعاشان باشد. تامپسن اگر به روایت کلان میرسید، تکیهاش بر گستردگی دادههای خرد بود، انبوهی از دادههای تجربی کاویده شده. در این روایت کلان میشد صدای بیصدایان را شنید. صدای تهیدستان و فرودستان. صدای دگراندیشان و... صدای «معترضان» و «اخلالگران». تامپسن به نسل جوان آموخت که حقیقت را شجاعانه به قدرت بگویند. در تاریخنگاری ایران که عمدتا تختهبند تاریخنگاریهای ملیگرایانه و آیینی بوده است، ترجمه فارسی اثر بزرگ تامپسن ستودنی است». (ص ٩)
10 تز درباره «تکوین طبقه کارگر در انگلستان»
لئون فینک . ترجمه: نوید نزهت
شرق در 26 شهریور 1396 منتشر کرد:
«تکوین طبقه کارگر در انگلستان» همان کتابی بود که با برافروختن شعلههای اشتیاق، مرا راهی دانشگاه وُریک کرد تا در سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹ نزد تامپسن تحصیل کنم و از همه مهمتر، به یک تاریخنگار بدل شوم. بازخوانی این کتاب همچنان امروز هم مرا جذب بلندپروازی خارقالعاده، استدلالهای پرشور و قدرت روایی آن میسازد. این مواجهه البته به طرز اجتنابناپذیری پرسشها و واکنشهایی بهکل متفاوت از خوانشهای اولیه پیش میکشد. آنچه در ادامه میخوانید، برخی از بارزترین پاسخهایم به این دست پرسشهای متأخر است.
۱ «تکوین طبقه کارگر در انگلستان»، بهرغم تمامی جذابیت و گیراییاش، آن عنوانی نیست که جان کلام درونمایه اصلی کتاب را به شکلی درخور بیان کرده باشد. «انقلاب صنعتی و مرارتهای طبقه کارگر در انگلستان» یا حتی «کارگران و تکوین دموکراسی در انگلستان» میتوانستند هر یک عناوین دقیقتری برای این اثر باشند. هرچند تامپسن چنین ادعا میکند که روند تکوین طبقه کارگر را «از دوران نوجوانی تا ابتدای بزرگسالی آن» ردیابی و ترسیم کرده، اما به نظر میرسد برای محکمکاری استدلال و مدعاهای خود، بیش از اندازه بر درک و شناخت خوانندگانش از آن دست رویدادهایی حساب باز کرده که همچون ظهور جنبش چارتیستها، پس از برهه مطرحشده در کتاب به وقوع پیوستهاند. بنابراین جای تعجب نخواهد بود اگر دورهبندی تاریخی تامپسن بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۴۰ را که بناست حجتی بر تحکیم یک فرهنگ «یکپارچه» کارگری باشد، به اندازه تقسیمبندی و تمرکز تاریخی هابزبام بر اواخر قرن نوزدهم که برای مثال در کتاب «کارگران: جهانهای کار» صورتبندی شده، متقاعدکننده نیابیم. تازه گذشته از اینها، اگرچه تامپسن درست همچون هابزبام، در چارچوب اصول و قواعد نظریه طبقاتی مارکسیستی دست به قلم برده، اما آنطور که پیداست این مسئله نهتنها تمرکز و نیروی تحلیلی او را تمام و کمال معطوف خود نساخته، بلکه تأثیر چندانی بر استدلال کلی اثر نیز برجای نگذاشته است.
۲ «تکوین ...»، هرچه که باشد، اثری تلخ و شیرین است. در انتها، تامپسن در مقام یک ضدمدرنیست، بیش از هر دستاورد پیروزمندانه اجتماعی، مبهوت «مصائب و فجایع» حاصل از انقلاب صنعتی است؛ آنجا که اذعان دارد اکنون «روشنتر میفهمیم که چهها از دست رفت و چهها به زیر زمین سوق داده شد و چهها هنوز لاینحل است». (ص۴۷۷) بهعلاوه، او اگرچه شرح و توصیف غنی و قدرتمندی از «استانداردها و شرایط» زندگی طبقه کارگر در بحبوحه انقلاب صنعتی به دست میدهد، اما بهجز در یک فصل مجزا پیرامون ظهور جنبش لادیسم در میان صنعتگران نساجی، بیش از آنکه نفوذ و عاملیت تاریخی کارگران را متکی بر قیامهای کار و کارگری بداند، بر نقش محوری تحولات و دگرگونیهای سیاسی و فرهنگی تأکید دارد.
۳ در شرح و تفصیل این ایده همان بس که از منظر تامپسن، دستاوردهای ستودنی این دوران بیش از آنکه مدیون روابط تولید، در تمامی معانی کلاسیک مارکسیستی آن باشد، حاصل حراست سرسختانه از آزادیهای مدنی و سیاسی و توسعه هرچه بیشتر آنان است. از همینرو، دستاورد کلیدی سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۴۰ که از قیام ژاکوبنها و ظهور دگراندیشان رادیکال تا برپایی انجمنهای همیاری و جنبش مقابله با حق تمبر مطبوعات را به خود دیده، چیزی جز پیگیری و ستاندن حقوق «آزادمرد انگلیسی» توسط «اعضای نامحدود» نیست. (ص۳۰) در این میان، دراماتیکترین حکایتهای کتاب نیز نه توصیف اعتراضات با محوریت کارگری، بلکه مرگ همسر توماس هاردی در نتیجه محاصره خانهاش توسط جمعی از اوباش و پادشاه و البته سه بار محاکمه ویلیام هون است که بهزعم تامپسن، «در زمره مضحکترین رویههای قضایی ثبت شده است». (ص۷۵۹) کتاب البته چنین ادعا میکند که تا سال ۱۸۱۹، «حقوق برخورداری از تشکیلات سیاسی، آزادی مطبوعات و آزادی گردهمایی عمومی» به مطالبه «کلوببازترین طبقه کارگر در اروپا» بدل شده بود. (ص۷۰۸)
۴ پیکار طبقاتی مدنظر تامپسن تنها یکی از چندین «جنگ عظیم فرهنگی» بود که در انگلستان آن دوران جریان داشت. از یکسو، «متدیسم و فایدهگرایی، رویهمرفته، ایدئولوژی مسلط انقلاب صنعتی را شکل میدادند». (ص ۴۳۴) از طرف دیگر اما این ظهور و رشد «ایده بنیادین جمعیبودن» بود که سنخ جدیدی از «نظام اخلاقی نزد طبقه کارگر» را تعین و تمایز میبخشید. (صص۴۵۴ ـ ۴۵۵)
۵ در روایت تامپسن، دین و سازماندهی اجتماعی بر مبنای مذهب جایگاهی بهمراتب محوریتر از آنچه عموماً تصور میشود، به خود اختصاص دادهاند. برای مثال، میتوان به تمایزگذاری دقیق او بین باپتیستهای عامگرای آرمینیوسی و باپتیستهای خاصگرای کالونیستی و همچنین نگرش تحسینآمیز او به جان نلسون، یعنی همان «سنگتراش اهل بریستال» اشاره داشت که «برای رفتن به سر کار در معدن از کنار خانه کشیشهای دگراندیش متقدم میگذشت و متنهایی را ردوبدل میکرد و از آموزههای گناه و نجات بهمدد فیض الاهی و تقدیر ازلی میگفت». (ص۴۹) گذشته از اینها، کشیشهای کاتولیک ایرلندی نیز نه فقط بهخاطر احساس تعهدشان نسبت به فقرا، بلکه بهاعتبار ایفای نقشی عملی در انتقال وجوه ارسالی مهاجران به سرزمین آبا و اجدادیشان احترام و توجه تامپسن را از آن خود ساخته بودند. حتی برخورد تامپسن با متدیسم هم واجد ظرافتها و سویههایی پنهانی بیش از آن است که در قطعه اغلب نقلقولشدهاش در باب «هزارهگویی یأس» به چشم میآید: «تنشها به طور مستمر در کانون [متدیسم] پدید میآمدند...
[برای مثال] ساختار شخصیتی پیوریتانی آن چیزی نبود که فقط در خدمت کلیسا و کارفرما قرار گیرد. به مجردی که این ساختار غالب میشد، همین ایثاری که مردان را قادر میساخت چنین نقشهایی را ایفا کنند، در مردانی دیده شد که اتحادیههای کارگری و کلوبهای همپدن را مدیریت میکردند و تا نیمهشبها مطالعه میکردند و مسئولیت اداره سازمانهای طبقه کارگر را برعهده میگرفتند». (ص۴۰۷)
۶ ارتباط متداوم روشنفکران، اعم از نویسندهها، بلواگران و شارحان حرفهای با عموم مردم درونمایهای تکرارشونده در اثر تامپسن است. به لحاظ تاریخی، همانطور که مبلغان عامی همچون هاردی، ریچارد کارلایل و ویلیام کابت از ستایش او بینصیب نیستند، «وِرد اهریمنی» دکتر اندرو یور نیز از بررسی موشکافانه او در امان نمیماند. این در حالی است که او به سیاقی مشابه، درست همزمان با بهسیخکشیدن جامعهشناسان و اقتصاددانان مدرن به جرم ترویج و اشاعه تصویری بیخطر از سرمایهداری صنعتی، پروژه خود را همسنگ پروژه معاصرانی چون ریموند ویلیامز و اریک هابزبام معرفی میکند. از طرف دیگر، یکی از پیامدهای شومی که تامپسن به انقلاب صنعتی نسبت میدهد، شکاف ایجادشده بین روشنفکران و کارگران در مقام دو طبقهای است که دیگر نمیتوانند بهآسانی گذشته یکدیگر را درک کرده و خطاب قرار دهند؛ طبقاتی که روزگاری در مخالفت با «بشارتهای انسان زیادهخواه» متحد بودند، اما شکاف ایجادشده بین آنان از این پس نه تنها سنت رادیکال را که از طرف جنبش اتحادیههای کارگری نمایندگی میشود، بهنوعی ضدروشنفکرگرایی مبتلا کرده، بلکه سنت رومانتیک روشنفکری را نیز ناچار از خزیدن «به پشت خاکریزهای یأس و ناامیدیشان» میسازد. (ص۸۶۸)
۷ اگرچه «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» از منادیان و پیشقراولان عصر تاریخنگاری اجتماعی است، اما گواهی به همان اندازه صریح و درخشان بر علاقه مؤلف آن به تاریخنگاری فکری یا شاید اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، رویکردی روششناختی به «تاریخ و ادبیات» است. خلاصه آنکه در اثر تامپسن، تحلیل متون - خواه نوشته جان بانین، توماس پین و ویلیام هزلیت باشد، خواه سروده ویلیام بلیک - همارز هرگونه اقدام اجتماعی در معنای عام آن حائز اهمیت است.
۸ برخورد و نگرش تامپسن به زنان گناهی از سر غفلت است. البته که نادیدهانگاری زنان، بدون آنکه شگفتیای به بار آورد، امری معمول در دوران تامپسن بوده است؛ اما آنچه این بیتوجهی او به زنان را برجسته میسازد، همانا دامنه فراگیر اثرش در دیگر جنبهها و همچنین درایتی است که تنها در برخی فرازهای کوتاه کتاب در باب «اجتماع»، زنان را در مرکز توجه مینشاند. تامپسن که مشتاق است تا از نقش فعالان زن قدردانی کند، نهتنها به چهرههای مطرحی چون مری ولستنکرافت و جوآنا ساوتکت میپردازد، بلکه پا فراتر گذاشته و حکایت زنانی چون سوزانا رایت، رفوگری ناتینگهامی را نیز در روایتش میگنجاند که به همراه کودک ششماههاش و به جرم فروش یکی از خطابههای کارلایل به زندان محکوم شده است. اما آنچه در این میان محدودیت به بار میآورد، چارچوب کانونی اثر است؛ چنانکه میتوان به جرئت گفت سیاست در «تکوین طبقه کارگر ...» تنها در فضاها و مکانهای عمومی به وقوع میپیوندد. این در حالی است که وارسی دقیق روابط اجتماعی در حوزه خانگی و فضاهای سربسته که از انواع و اقسام کنشهای کاری و مذهبی گرفته تا شیوههای پرورش کودک را در برمیگیرد، میتواند به شکلی بنیادین چارهساز عدم توازن جنسی باشد. با تمام این اوصاف، این واقعیت که تاکنون مطالعات انگشتشماری در پی پاسخگویی به این نقد دیرپا برآمدهاند، نشان از آن دارد که دشواریها تازه وقتی پای عمل میرسد، خود را نشان میدهند. اینها البته جدای از لزوم تحلیل جنسیتی عمیقتر کنشگران مرد است که قطعاً ورای گستره دید تامپسن قرار دارد. با اینهمه، او سرنخهای متعددی نیز به دست داده و آشکارا از ایدهآل مردانگی در صفوف رادیکالیسم انگلیسی سخن میگوید. او ضمن بازگویی این گفته ویلیام کابت که «فقط دو طبقه از مردان وجود دارند: کارفرمایان و زیردستان ذلیل»، چنین اضافه میکند که او «پرولتر کارخانه در منچستر را کمتر مصداق مردان نوظهور میدانست تا تولیدکنندگان خردهپایی که استقلال و حقوقشان را از کف داده بودند» (ص ۷۹۶).
۹ اما به چه شیوه دیگری میتوان اثر تامپسن را بر بینشهای متأخر منطبق و سازگار کرد؟ اصلیترین درونمایه کتاب که بهنظر همین امروز هم موضوعیتی حیاتی دارد، لزوم دستکشیدن از چارچوبهای سفتوسخت ملی به نفع نمونههایی است که با علم به اصل جابهجایی افراد، ایدهها، پول و قدرت در فراسوی مرزها، از نو سامان یافتهاند. البته در ابتدا باید اذعان داشت که یکی از نقاط قوت «تکوین ...» مقاومت سرسختانه مضامین و درونمایههای آن در برابر هرگونه تلاش برای تفسیر فراملی است. تامپسن اغلب به دلیل تمرکز محدود و البته خودآگاهانهاش بر رویدادهای انگلستان، در قیاس با آثار برخی از معاصران چپگرای خود همچون هابزبام و پری اندرسون، به محلیگرایی کوتهاندیشانه متهم میشود. اما به باور من، این تمرکز جغرافیایی مرزبندیشده از سوی تامپسن بیش از آنکه بازتابدهنده قوممداری یا محلیگرایی باشد، در حقیقت ادای احترامی به اقتدار و مرجعیت فضا و مکان در تاریخنگاری اجتماعی است. او نهتنها خود به این واقعیت معترف است که اگر بنا بود داستان تکوین طبقه کارگر محض نمونه در ولز، اسکاتلند یا ایرلند روایت شود، با حکایتی الزاماً متفاوت روبهرو بودیم، بلکه حتی در مطالعه موردیاش نیز با دقت و موشکافی حد و حدود صورتبندیهای اجتماعی و نوسانات متعدد آنان را بسته به مناطق مختلف انگلستان و حتی محلههای متفاوت شهر لندن ثبت و ترسیم کرده است؛ چنانکه برای مثال درباره انجمن ژاکوبنی نامهنگاری لندن مینویسد، «باید به یاد داشته باشیم که اولین سازماندهندهاش در خیابان پیکادیلی زندگی میکرد، نه در منطقه واپینگ یا در ساوتورک». (ص۲۹)
۱۰ با تمام این اوصاف، گمان میکنم اگر تامپسن امروز دست به قلم برده بود، سوژه مدنظرش پای او را به فراسوی مرزهای رسمی بریتانیای کبیر نیز باز میکرد؛ به خصوص که او پیشتر در اینباره که چگونه طبقه کارگر خود در این مناطق آستانهای به کار گمارده میشد یا نیروی مورد نیازش را از آن نواحی جذب میکرد، مطالعه و مداقه کرده بود. به عنوان نمونه، هم نیروی دریایی پادشاهی انگلستان و هم ناوگان بازرگانی آن کشور هر دو کارفرمایانی عمده بودند؛ چنانکه برای مثال ناوگان بازرگانی متکی بر هزاران نفر از ملوانان هندی و همچنین تعداد کمتری از بردگان اکنون آزادشده مستعمرات آمریکایی بود. بنابراین گزاف نیست اگر بگوییم درک و ترسیم ارتباط مستقیم و تلویحی کارگران انگلیسی با جهان فراسوی مرزها میتوانست به وضوح گام بعدی تامپسن در پروژه فکریاش باشد. البته که مشارکت و درگیری سیاسی شخص تامپسن در سیاست وقت بینالملل، به ویژه جنبشهای خلع سلاح اتمی در اروپا نیز به احتمال فراوان او را هرچه بیشتر به بررسی مسائل طبقاتی و نسبتش با امپراتوری ترغیب میساخت.
در پایان، فارغ از موافقت و مخالفتهای نوعی با متن کلاسیک تامپسن، این روح و اسلوب پرسشگرانه مختص این کتاب است که همواره پابرجا خواهد ماند. از زمان انتشار «تکوین...» به اینسو، شاهد موج عظیمی از تاریخنگاری اجتماعی بودهایم که متعاقباً با چرخش زبانی پستمدرنیستی به سمت مطالعات فرهنگی همراه بوده است. اکنون اما به لطف وضعیت نگرانکننده و هراسآمیز جاری در سطوح ملی، بینالمللی و جهانی نظارهگر احیای دوباره توجهات به سمت و سوی اقتصاد سیاسی، به ويژه در قبال آن دست از تصمیمگیریهای دولتی/تجاری هستیم که تقصیر بروز بحرانهای متناوب اقتصادی و اجتماعی جاری را بر گردن دارند. اینجاست که درمییابیم چطور تامپسن برخلاف بسیاری از معاصران و اخلاف تاریخی خود، هیچگاه بر آن دست از مخاطرات سیاسی چشم فرو نبست که سوژههایش را گذشته از جهان عصر خود، به جهان کنونی ما هم متصل میسازند. او درعینحال مصرانه ادعا میکرد که این پیوندها از دونپایهترین تا عالیرتبهترینمان را در پردهای فروپوشانده است؛ چنانکه برای اکتشاف و پردهبرداری از آنان تنها باید کندوکاو کرد.
پینوشتها:
١. تمامی نقلقولها از متن کتاب برگرفته از: تکوین طبقه کارگر در انگلستان، ادوارد پالمر تامپسن، محمد مالجو، نشر آگاه، ۱۳۹۵.
٢. لئون فینک استاد تاریخ دانشگاه ایلینوی در شیکاگو است. حوزه مطالعات او تاریخ اجتماعی و طبقه کارگر است و آثارش متمرکز است بر تاریخنگاری و بررسی اتحادیههای کارگری در ایالات متحده، مهاجرت و ماهیت کار.
منبع: فصلنامه Labour: Studies in Working-Class History of the Americas