كوچ ايدئولوژيك اقتصاددانان (2) كنث آرو
مجله «اكونژورنالواچ» در پروژهاي با عنوان «كوچ ايدئولوژيك نوبليستهاي اقتصاد» به بررسي پروندههاي 71 نفر از نوبليستهاي اقتصاد پرداخته است و از ميان نوشتههاي مكتوب و موجود آنها و براساس پيشزمينه خانوادگيشان به بررسي اين موضوع پرداخته كه آيا در گذر زمان آنها ليبرالكلاسيكتر شدهاند يا از شدت ليبرالكلاسيك بودن آنها كاسته شده است. درواقع، اين پروژه به موضوع تغييرات ايدئولوژيك در ذهن اقتصاددانان در چارچوب مكتب ليبراليسم كلاسيك ميپردازد و نشان ميدهد كه انديشههاي اقتصاددانان نوبليست در باب يك سياستگذاري يا يك تصميمگيري سياسي در گذر زمان چگونه دستخوش تغيير شده است.
راس استار مقالهاش درباره كنثآرو در فرهنگ اقتصادي نيو پالگريو را با گفتن اين جمله آغاز ميكند كه او «شخصيتي افسانهاي با طيفي از مشاركتها در علم اقتصاد قرن بيستم است... تاثير او با تعدادي از ايدههاي اصلي ترسيم ميشوند كه نام او را به يدك ميكشند: قضيه آرو، الگوي آرو-دبرو، شاخص ريسكگريزي آرو-پرات و اوراق آرو» . در كنار چهار حوزهاي كه در نقلقول استار به آنها اشاره شده، آرو در زمينه اقتصاد اطلاعات نيز پيشرو بوده است. در 1972، آرو در سن 51سالگي، (هنوز جوانترين برنده بوده) جايزه نوبل اقتصاد را بههمراه جانهيكس براي مشاركتهايش در نظريه تعادل اقتصاد عمومي و نظريه رفاه دريافت كرد. اما اگر جايزه نوبل اقتصاد بهدليل مشاركتهاي مشخصي به او داده ميشد و يك نفر ميتوانست بهطور مكرر آن را دريافت كند، آرو مطمئنا ميتوانست چندينبار نوبل اقتصاد را ببرد. اين موضوع نشان داده شده كه در ميان برندگان نوبل اقتصاد بيش از همه به آرو ارجاع داده شده است.
آرو از نسلي بود كه با ركود بزرگ شكل گرفت. همانند بسياري از آنها، او سوسياليسم را در سنين جواني پذيرفت و كارش را كه عميقا با درك چپ شكل گرفته بود به پيش برد. از بازانديشي چندين خودزندگينامه، به نظر ميرسد كه طي دههها، تفكر آرو بهطور پيوسته از آرمانهايي كه او را با سوسياليسم مرتبط ميساخت به سمت ايدهيي پراگماتيكتر از اصلاح واقعي دموكراسي اجتماعي موجود حركت كرده يا دست از سوسياليسم كشيده است.
آرو در نيويوركسيتي متولد شد و آموزش ديد. خانوادهاش درگير ركود بزرگ بودند. به سيتيكالج نيويورك رفت كه مجاني بود. در رشته رياضي و به قصد تعقيب يك مسير شغلي بهعنوان معلم دبيرستان تلاش مي-كرد. وقتي دريافت كه بازار [كار] طغيان كرده، براي مطالعه آمار به دانشگاه كلمبيا رفت و آنجا استاد اقتصاد هارولد هتلينگ را كشف كرد. آرو ميگويد با حضور در كلاس اقتصاد رياضي هتلينگ، «فهميدم كه جاپاي خودم را پيدا كردهام.» از دانشگاه كلمبيا كارشناسيارشد رياضي خود را گرفت و وارد دوره دكتراي اقتصاد شد، اما جنگ جهاني دوم مطالعات او را متوقف كرد؛ از 1942-1946 بهعنوان افسر آبوهوا در لشكر هوايي ارتش ايالاتمتحده خدمت كرد. با بازگشت به زندگي عادي، دوره دكتراي خود را ادامه داد و در 1947 در كميسيون كولز در شيكاگو مشغول بهكار شد. وي چندين تابستان در شركت رند كار كرد. آرو دوره دكتراي خودش را در 1951 به پايان رساند. در 1949 به هيات علمي دانشگاه استنفورد پيوست كه تقريبا براي هميشه بهاستثناي يكدهه آنجا ماند، آن يكدهه هم در هاروارد سپري شد. آرو در گروه تحقيقاتي شوراي مشاوران اقتصادي رييسجمهور جانافكندي حضور داشت.
در مقالهاي مشهور درباره مراقبت بهداشتي و درماني، آرو (روشهايي را كشف كرد كه در آن خدمات، فعاليتها و نهادها از الگوهاي مشخصي پيروي نميكنند. اين مقاله كه در آمريكناكونوميك ريويو منتشر شد، در مشروعيتبخشي و اقتدار بخشيدن به فعاليتي كه بهدقت تشريح شده بود از اين نظر اهميت داشت كه چقدر امور اقتصادي در يك صنعت يا بخش خاص «ناقص»اند يا «رقابتي» نيستند و باعث «شكست» ميشوند. در سالهاي اخير، آرو چنين موضوعاتي همانند پيشگيري از ماليات و تغييرات آبوهوا را بهعنوان مثالهايي از شكستهاي بازار تلقي كرد. براي مروري بر يكسري از كارهاي اصلي مبهوتكننده او، بهويژه از تاريخ دهه1950، به مدخل عالي استار در نيوپالگريو مراجعه كنيد.
پرفسور آرو بهشكل سخاوتمندانهاي به پرسشنامه ما پاسخ داد. پاسخهاي او در ادامه ميآيد: من مشكلاتي با اين موضوع دارم كه تعريف من از «ايدئولوژي» چيست و اينكه چطور در رفتار دانشگاهي و ساير رفتارهاي من نمود مييابد. من مجموعهاي از ارزشها را داشتهام و دارم و گمان نميكنم آنها بهطور بنيادي تغيير كرده باشند، اما تغيير موضوعات در جامعه يقينا منجر به تاكيدهاي متفاوت شده است.
در برخي موارد، زيربناي هر ايدئولوژي يك معرفتشناسي بوده است كه بر نااطميناني از دانش و دشواريهاي برقراري ارتباط با آن تاكيد كرده است. اين امر هميشه مرا از تعهد حداكثري به بخشي يا مجموعهاي از ارزشها يا يك سياست بازداشته؛ گويي هميشه چيزي در سوي ديگر وجود داشته است. براي من، اين امر تاحدي منجر به ترجيحدادن مسايل و مشكلاتي شده كه بهخوبي فرموله شدهاند (اين يك محدوديت است و نه خودستايي)، كه اين حداقلِ چيزي است كه ميتوانم بهروشني بگويم.
من تعهدات اخلاقي قوي دارم كه عبارتند از آزادي براي همه انسانها و احترام به ارزشها و نظرات ديگران. با توجه به تعهد اولي و در مسير آزادي، امكان ادامه حيات اقتصادي (درآمد، در اقتصاد مدرن) را نيز دخيل ميكنم. آزادي انتخاب در اقتصاد بازار بهمعناي توانايي انتخاب مشاغل و كالاهاست. بنابراين، من اعتقاد شكلگرفتهاي دارم مبنيبر اينكه كاهش نابرابري درآمد در تضاد با آزادي اقتصادي نيست بلكه بخشي از آن است. بهطور صحيحتر، من در روزهاي جوانيام دريافتم كه تبعيض نژادي مضر است حتي اگر برمبناي حمايت عمومي گسترده بنا شده باشد.
من از نظر فكري زودرس بودم و در عصري زندگي ميكردم كه دانشآموزان خوب به سرعتگرفتن تشويق ميشدند. قبل از 19سالگي از كالج فارغالتحصيل شدم. والدينم خيلي درگير اخبار روز و بهطور خاص، سياست جاري بودند كه سر ميز شام مورد بحث قرار ميگرفت، دقيقا از وقتي 10 يا 11 سال داشتم، آنها ميانهرو و ستايشگر فرانك روزولت بودند. مادرم در اين خصوص شوق و ذوق زيادي داشت و پدرم شخصيتي كلبيمسلك داشت.
با زندگي در دوران ركود بزرگ كه شخصا مرا تحتتاثير قرار داد، خودم را يك سوسياليست ميدانستم (از 12سالگي). بااينهمه، تقريبا بهمحضاينكه درباره آن فكر كردم، دريافتم كه اتحاد جماهير شوروي بايد استبدادي شرير باشد، چنانكه اين امر در محاكمههاي نمايشي (بلشويكهاي قديمي) نمود يافته بود. اين بينشها تقريبا تا زمان فارغالتحصيلي من از كالج در 1940 ثابت باقي ماند. وقتي دوره دكتري را آغاز كردم، قصد داشتم آماردان شده و در كلمبيا استخدام شوم كه هارولد هتلينگ آنجا تدريس ميكرد. بااينحال، دپارتمان آمار وجود نداشت، پس مجبور بودم در دپارتمان اقتصاد يا همان دپارتمان هتلينگ ثبتنام كنم. او درسي در اقتصاد رياضي ارايه ميداد و اين آغاز فرآيندي بود كه با آن علايق اوليه من چنانكه بايد، بهسمت اقتصاد سوق يافت. هتلينگ خودش سوسياليست بود، گرچه كسي بود كه به نقش بازار حتي در سوسياليسم تاكيد داشت. بنابراين بينشهاي پيشين من دوباره تقويت و روشن شدند. (بايد يادآوري كنم كه هتلينگ هرگز براي تاثيرگذاري بينشهايش بر ديگري تلاش نميكرد؛ من بينشهاي او را از كارهاي نوشتهشدهاش فراگرفتم). اينها يقينا كار مرا (بهتنهايي و با ديگران) در باب تعادل عمومي بهمثابه ايدهآلي كه بايد با تركيب شركت خصوصي و برنامهريزي و مقررات دولتي حاصل ميشد تحتتاثير قرار داد؛ بخش زيادي از آن در كار مشترك من با لئونيد هورويز ارايه شده كه با عنوان مطالعاتي در فرآيندهاي تخصيص منابع از سوي انتشارات دانشگاه كمبريج در 1977 منتشر شده است.
بعد از بازگشت از خدمت نظامي به دوره دكترا، رونقي در حال رشد را يافتم. بينشهاي كلي من به سمت برنامهريزي در اقتصادهاي تركيبي تغيير يافت مانند چيزي كه ظاهرا در آروپا پديد ميآمد. بهتدريج طي دهه بعد فهميدم كه برنامهريزي اروپايي تاحد زيادي گمراه كننده بوده است. از سوي ديگر، اين ايده كه بازار ميتوانست همه مشكلات را حل كند، بهنظرم آشكارا با استدلالهاي كاملا شفاف نئوكلاسيكي نادرست از آب درآمده بود. از نقطهنظر سياستگذاري، گرايش من («ايدئولوژي» ظاهرا لغت باشكوهي است) اساسا از نوع تحليل هزينه فايده بود. سياستگذاريهاي دولتي ميتوانستند مفيد باشند و بهكرات هم مفيد بودند، اما نتايج آنها بايد با گزينههاي بديل مقايسه ميشدند. هيچ يك از شعارهاي ساده نميتوانستند پاسخ مفيدي ارايه دهند. بعد از آن من به تمركز از نقطهنظر سياستگذاري به نقش سرمايهگذاري عمومي گرايش پيدا كردم؛ يك كار تكنيكي نمايندگي در اين خصوص در كتابم با موردكاي كورز، با عنوان سرمايهگذاري عمومي، نرخ بازدهي و سياستگذاري مالي بهينه از انتشارات جان هاپكينز در 1970 ارايه شده است. دو مقاله عموميتر كه بعضي از نقطهنظرات مرا ارايه ميدهند عبارتند از: «ادعايي احتياطي درباره سوسياليسم» و «دو تا به سلامتي مقررات دولتي» (كه البته من مسووليتي در قبال عناوينشان ندارم).
منبع: روزنامه تعادل – صفحه 15