فرانسیس فوکویاما
هافینگتونپست
روزنامه دنیای اقتصاد در شماره 4006 منتشر کرد:
فرانسیس فوکویاما، دانشمند علوم سیاسی بسیار معروفی است که به دلیل کتاب معروف خود «پایان تاریخ و آخرین انسان» به شهرت رسیده است. کتاب آخر وی، «نظم سیاسی و زوال سیاسی: از انقلاب صنعتی تا جهانی شدن دموکراسی» است. وی در آخرین گفتوگوهای خود با الکساندر گورلاچ در مورد رئیسجمهوری دونالد ترامپ، موج پوپولیستی که اروپا را درمینوردد و همچنین اخبار دروغ صحبت کرده است.
وی در پاسخ به این پرسش که جهان را در سالی که گذشت چگونه جمعبندی میکند و برای نظم جهانی چه اتفاقی افتاده است، میگوید: «شگفتی بزرگ این است که موجی از ناسیونالیسم پوپولیستی در مناطقی که قلمرو کلاسیک آنگلوساکسونهای لیبرالیست محسوب میشدند، به راه افتاده است. برای نخستین بار، حداقل در طول عمر من، رئیسجمهوری رویکار آمده است که آزادانه نقش ایالات متحده در نظم جهان لیبرال را انکار میکند. مساله دیگر با دونالد ترامپ فقدان شایستگی و صلاحیت وی برای این شغل است. وی برای این کار فاقد آمادگی و شخصیت لازم بوده و هیچ چیز از زمان شروع به کار وی نسبت به این دغدغهها تسهیل نشده است.»
وی اضافه میکند: «اکثریت جامعه آمریکا علیه وی رای دادند. او حمایت احساسی گروه کوچکی از مردم را دارد اما اکثریت کشور پشت سر وی قرار ندارد. جنبه جالب و مورد توجه ریاست جمهوری وی برای من، نقش جمهوریخواهان در این انتخاب است. وقتی این مساله را مورد توجه قرار دهیم، به نکات جالبی میتوان دست یافت. آنها باید بدانند که چه زمانی جلوگیری از وی لازم خواهد بود که هنوز اتفاق نیفتاده است و تا زمانی که مسائل اقتصادی خوب باقی بمانند نیز چیزی تغییر نخواهد کرد. از زمان شروع به کار ترامپ، در واقع وی سعی کرده موجی از توسعه اقتصادی به راه بیندازد، بنابر این ممکن است قادر باشد از آن برای پوشش دادن اهداف محبوبیتساز خود استفاده کند.
فوکویاما در مورد تاثیر احتمالی اتفاقات اخیر در آمریکا و بریتانیا (انتخاب ترامپ و برگزیت) بر رفتار رایدهندگان آنسوی آبها در انتخابات پیش روی فرانسه و هلند، نیز ذکر میکند: «سخن گفتن در مورد این موضوع تا حدی پیچیده است. از یکسو رهبران در این سوی مرزها، رئیسجمهوری ایالات متحده را ستایش میکنند و از سوی دیگر مقادیر بسیار زیادی رفتار ضد آمریکایی در اروپا مشاهده میکنید. مردم با خود میگویند «ما نمیخواهیم در کشورمان یک ترامپ داشته باشیم.» البته این یک مثال است، اما تبدیل به عاملی علیه «گیرت ویلدرز» سیاستمدار ضد مهاجرت در هلند شده است. بنابراین فکر میکنم تاثیراتی داشته باشد اما جامع نخواهد بود.»
نویسنده کتاب پایان تاریخ در مورد موج پوپولیسم و فشار آن بر نهادهای اروپایی و امکان بروز بحران در قاره سبز معتقد است: «این نهادها به خوبی کار نمیکردهاند اما یک مشکل دیگر نیز وجود دارد. این وقایع در عمل احساسی را توصیف میکنند که رایدهندگان اروپایی اطمینان خود را نسبت به نهادها از دست دادهاند. از جمله میتوان به بیاطمینانی نسبت به مواردی نظیر توافق شنگن که حرکت آزادانه مردم در سراسر مرزهای منطقه را مجاز میدانست، اشاره کرد.» فرانسیس فوکویاما پیرامون راه حل اینکه از دست دادن اعتقاد به نهادها از سوی مردم چه میتواند باشد که میگوید: «این سوال سختی است. اگر من کنسول آلمان بودم، به شدت روی ایتالیا و یونان تمرکز میکردم. همچنین نسلهای آفریقایی نسبت به اروپا بسیار فقیر است. شما باید این اطمینان را در مرزهای آبی ایجاد کنید و سپس به مرزهای داخلی بازگردید. همزمان میتوان گفت مهاجرت به سادگی در طول سالهای اخیر گستردهتر شده است. گمان میرود حدود ۸۰۰ هزار لهستانی در سالهای اخیر به بریتانیا مهاجرت کرده باشند. این رقم بزرگی است.»
وی مهاجرت درون مرزهای اروپایی را چندان متفاوت از مهاجرت بین قارهای نمیداند و معتقد است اتحادیه اروپا کار بسیار کمی در مورد خلق هویت انجام داده است. به عقیده وی «هیچ کس در ابتدا فکر نمیکند که در وهله نخست یک اروپایی است و پس از آن، یک آلمانی است. حتی در بسیاری از موارد عکس این حالت وجود دارد و منطقهگرایی اولویت پیدا کرده است. برای مثال در اسکاتلند و کالیفرنیا این پدیده مشاهده میشود. پرسش واقعی این است که در این گونه موارد حاکمیت تا چه میزان دشوار خواهد بود. بسیاری از مناطق جداییطلب نهادهای خود را تاسیس کردهاند. با وجود این، تصویر فرهنگی آرامش تا مقداری اتوپیایی و آرمانشهری خواهد بود. تا حدودی میتوان گفت پوپولیسم به این علت وجود دارد که نهادها نخبهمحور هستند. مساله نابرابری در فراگیری و جامعیت اقتصادی (برای همه) است.» فوکویاما ادامه میدهد: «مهاجرانی که از اریتره آمدهاند، در سال 2015 در ایستگاه قطار میلان، یک وعده غذا دریافت میکردند و نسل بعدی آفریقاییها در اروپا وارد خواهند شد.»
وی در مورد اینکه چه تفاوتی میان نیروی کار مهاجر و بومی در مواردی مانند تاکسی اوبر وجود دارد، ادامه میدهد: «میتوان این گونه نیز فکر کرد، اما در عمل سازمان سیاسی این گونه کار نمیکند. لهستانیهایی که شغلها را از بریتانیاییها میگیرند، نارضایتی ایجاد میکنند. جهانی شدن اقتصادی، مرزهای جهانی شدن سیاسی را فراتر برده است. ما هنوز مبنای جهانی را سازماندهی نکردهایم و من فکر میکنم هرگز قادر به انجام این کار نخواهیم شد. مباحث مربوط به بدهی یونان و آلمان بهترین مثال از این دست است که احساس خشم آلمانیها را نسبت به اینکه در حال حاضر پول مالیاتدهندگان آنها به دست یونانیها میرسد، برانگیخته است.»
وی در پاسخ به اینکه پس از چند جانبهگرایی موفق و 70 سال تلاش اروپا برای نهادسازی، آیا اکنون این وضعیت چرخشی به عقب است، میگوید: «تمرکز و امید نسبت به فراگیری و یکپارچگی اقتصاد بازگشته است و این از طریق جهانی شدن اقتصاد است که فرهنگها با یکدیگر یکپارچه میشوند. با این وجود به نظر میرسد از جهاتی جهان این گونه عمل نکرده است. این تنها در بخش اقتصاد نیست که مردم را به تحرک واداشته است بلکه مواردی نظیر هویت و فرهنگ نیز هست و این همان جایی است که اتحادیه اروپا در واقع در آن دست پایینتر را دارد. اخیرا یک اقلیت از نخبگان به وجود آمده است که خود را بهعنوان شهروندان جهانی در نظر میگیرند که به زعم آنان جغرافیا و فرهنگ اهمیتی ندارد. اگر این نخبگان فکر میکنند که بقیه جهان نیز شبیه آنان است، اشتباه میکنند. اکثر مردم هنوز هویت ملی دارند، اگر تعلق آنان به سطح منطقهای نباشد، تغییر دادن این نگرش امری زمانبر و بسیار دشوار خواهد بود.»
فوکویاما بار دیگر در مورد چارههای پیش رو معتقد است: «در حال حاضر هیچ طرح مشخصی برای این کار وجود ندارد. اگر از نظر اقتصادی حرف بزنیم، وقتی انزواگرایی یا سیاستهای حمایت گرایانه را دنبال میکنیم، در مسیر اشتباهی قرار داریم، آموزش قطعا عاملی در این راه خواهد بود.» وی معتقد است آمریکا به اصلاح مهاجرتی گسترده نیاز دارد، «در دولت جورج بوش، تلاشی در این راستا صورت گرفت که شکست خورد. اساسا هر دو سوی این مباحث به نکتهای اشاره میکنند. قریب به 11میلیون بیگانه غیرقانونی وجود دارد که نمیتوان آنها را اخراج کرد. باید راهی برای نگه داشتن آنها در کشور باشد» البته با این فرض که کار میکنند و قانون را میپذیرند.»
فوکویاما در پرسش آخر در مورد «اخبار کذب» میگوید: «قطبی شدن و عدم اطمینان نسبت به نهادهای موجود مخرب بوده و متاسفانه یکی از نتایج اینترنت است. به نظر میرسد که مردم هر چه در اینترنت میخوانند را معتبر میدانند.» فوکویاما در نهایت معتقد است: «اکنون روسیه و چین فعالانه نقشی در تحت تاثیر قرار دادن اطلاعات ایفا میکنند که شکل جدیدی از جنگافزار را تولید میکند. از سوی دیگر، میتوان استدلال کرد نهادهایی که همیشه از سوی نخبگان اداره میشدهاند، با وجود اینترنت قدرت خود را از دست میدهند. ممکن است دموکراسیها بدون درجه خاصی از کنترل از جانب نخبگان به خوبی کار نکنند اما این تمام چیزی است که در سالهای آینده باید منتظرش بود و دید.»