این روزها حملات زیادی به دکتر مسعود نیلی وارد می شود و افراد گوناگون با گرایشهای مختلف فرصت را غنیمت شمرده و ایشان را آماج انتقادات قرار داده و ایشان را مقصر وضع موجود می شمارند. شاید بد نباشد که برای مخاطبان گرامی انگیزه های مختلفی که چنین حملاتی را موجب شده مورد کنکاش قرار داده و آنها را به سهم خود تا حدودی تشریح کنم. انگیزه اصلی از این کار نه دفاع از شخص دکتر نیلی بلکه دفاع از یک رویکرد به سیاستگذاری و حل مسائل کشور در وهله اول و آشکارسازی نیات و انگیزههایی است که در پس نقدها و تخریبها وجود دارد و میتواند همان نیات و انگیزهها در مقاطعی دیگر قربانیان دیگری نیز داشته باشد. به اعتقاد اینجانب شناخت این امور برای همه فعالان سیاسی و اجتماعی و ناظران تحول اندیشه در کشور امری ضروری است.
پیش از هر چیز باید این نکته را روشن کرد که وجود انتقاد و نقد به هیچ عنوان عجیب و ناراحت کننده نیست. در مسائل اقتصادی عجیب نیست که دیدگاه های علمی مختلفی وجود داشته باشد و این دیدگاه های مختلف رقیب هم باشند. به عنوان مثال در سیاست پولی یک دیدگاه معتقد است که باید هدفگیری تورم ملاک باشد اما دیدگاه دیگری معتقد است که باید نقدینگی هدفگیری شود و دیدگاه سومی نیز هدفگیری نرخ بهره را توصیه می کند. وجود چنین تنوعی تا جایی که در چارچوب مکاتب علمی قرار می گیرد به هیچ عنوان ناراحت کننده نیست و اتفاقا برعکس چنین مناقشاتی برای جامعه علمی و حتی جامعه عادی سودآور است. شاید نمونه این بحثها را بتوان در نقدهای دکتر تیمور رحمانی و تا حدی دکتر شاکری بر دیدگاه های دکتر مسعود نیلی شاهد بود. ویژگی بارز اینگونه نقدها آنست که از مدار ادب خارج نشده و شخصیت مخالف را ملکوک نمی کنند و بیشتر از اینکه دنبال عقده گشایی باشند روشنگری و شناساندن اشتباهات را مسئولیت خود می دانند.
اما آنچه که این روزها شاهد هستیم فراتر از یک بحث طلبگی و عالمانه میان اقتصاددانان مطرح است و عملا کسانی پا به عرصه حمله به دکتر نیلی گذاشته اند که نه پایگاه علمی قوی و شناخته شده ای دارند و نه حملاتی که می شود از جنس نقدهای علمی است. در شرایط فعلی آنچه دیده می شود آنست که بیشتر افراد سیاسی با انگیزه های سیاسی حملات و اتهام های سیاسی را علیه ایشان مطرح می کنند. به همین دلیل بازشناسی این انگیزه ها شاید برای جامعه اهل فکر جالب توجه باشد.
دسته اول از کسانی که به دکتر نیلی حمله می کنند بیش از آنکه با دیدگاه ایشان اختلاف داشته باشند از اینکه یک اقتصاددان در دولتهای مختلف حاضر به ارائه مشورت به مسئولان سیاسی شود ناراحت هستند. از دید آنها مسائلی چون دمکراسی اولویت دارد و تا وقتی که حکومت موجود از استانداردهای بالای دمکراسی برخوردار نشود نباید با ارائه مشورتهای کارشناسی آن را کمک کرد. این افراد بیشتر روشنفکرانی هستند که با تکنوکراتها به دلیل همراهی با حکومت مشکل دارند و از آنها دل خوشی ندارند و خدمات اقتصاددانانی از این دست را عامل عمر بیشتر حکومتهایی می دانند که با آن مخالفند. این افراد کاری به این ندارند که اگر سیاست اقتصادی درستی اتخاذ شود رفاه بیشتری برای مردم نیز به همراه می آورد. این گروه چون از موضع اپوزیسیون سیاسی برانداز به مسائل نگاه میکنند اتفاقا مطلوبشان در بد شدن وضعیت معیشت مردم است و این را در راستای اهداف سیاسی خود می پندارند.
دسته دومی در کشور هستند که نگاه ایدئولوژیک و انقلابی به امور دارند. مشخصه بارز این افراد آنست که به عملکرد افراد چندان توجهی ندارند و برایشان تنها همسویی باورها با ایدئولوژی موردنظرشان اهمیت دارد. بر اساس ایدئولوژی مورد نظر این دسته از افراد، سیاست خارجی کشور به شکلی که تا کنون وجود داشته نه تنها درست و موفق بوده بلکه غایت اصلی تشکیل حکومت نیز بوده است. به همین دلیل وقتی دکتر نیلی این دیدگاه را مطرح کرد که نمی توان در شرایط روابط خصمانه با کشورهای جهان به رشدهای بالا و توسعه رسید این حرف را در حکم یک کفر و ارتداد ایدئولوژیک قلمداد کردند و به همین دلیل همه خدماتی که دکتر نیلی در اصلاح نظام اقتصادی و بهبود وضعیت اقتصادی انجام داده بود از چشمشان افتاد و به سرعت ایشان در زمره مطرودین قرار گرفت. برای این افراد همین کفر ایدئولوژیک کافی بود تا به دنبال فرصتی باشند تا سینه های پرکینه خود را خالی کنند و چه فرصتی از امروز بهتر!
این گروه انگیزه های مضاعفی نیز دارند. آنها این سودا را در سر می پرورانند که توسعه نیافتگی کشور را به پای کسانی بنویسند و خود را از هر مسئولیتی در این باره مبرا نشان دهند. مثلا می گویند چون عرصه نظامی در اختیار ما بود در تولیدات موشک در جهان مشهور و مدعی شدیم ولی چون عرصه اقتصاد در اختیار ما نبود به وضع موجود رسیدیم. آنها هدفی که دنبال می کنند این است که با قربانی کردن افرادی چون دکتر نیلی به عنوان نمادی از یک کارشناس با سابقه در دولت، قدرت را به دست بگیرند و با تصفیه حساب اساسی در دولت، هواداران و چاکران خود را در مراتب کارشناسی و مدیریت دولتی بنشانند.
دسته سومی نیز هستند که از اساس با مفهوم اقتصاد بازار به طور عام و نظام قیمتها به طور خاص مشکل داشته و دارند. این افراد گاه رسما دیدگاه چپ دارند و صادقانه دیدگاه های کمونیستی را مطرح می کنند ولی گاه چپ گرایی خود را در پشت اسامی و عنوان های دیگری پنهان می کنند. به عنوان مثال یک عده اگر آمالشان حذف مالکیت خصوصی و پیاده سازی نظام شوروی در ایران است اما چون این آرزو را دست نیافتنی می دانند هدف خود را یک گام پایین آورده و دولتی بودن اقتصاد را به آن ایده آل نزدیک تر می دانند. دسته دیگر نیز عدالت و برابری را اولویت خود می دانند و چون تصور می کنند که اقتصاد بازار با عدالت ناسازگار است می گردند و هر مفهومی در علم اقتصاد که به کارشان بیاید را به شکل معوج و تحریف شده برای نفی اقتصاد بازار به کار می برند. یک زمان مفهوم درست شکست بازار را به دست میگیرند و کل فعالیت های اقتصادی را مصداق آن بر می شمرند. یک زمان به نظریه های توسعه متوسل می شوند و می گویند که اقتصاد بازار برای کشورهای در حال توسعه مناسب نیست. زمانی دیگر زیر عَلَم نهادگرایی جمع می شوند و طوری القا می کنند که نهادگرایان جهان مخالفان اقتصاد بازار و نظریه قیمت هستند و به این بهانه به سازوکار بازار حمله می کنند. همه اینها نیز کسانی که سمبل تفکر اقتصاد بازار در کشور هستند را مورد حمله قرار می دهند که یکی از آنها دکتر نیلی است.
دسته چهارم از زاویه ای دیگر با دکتر نیلی خصومت دارند. مسئله آنها بیش از اینکه به ماهیت سیاستگذاری اقتصادی در ایران بر گردد به رقابت درون صنفی معطوف است. از دید آنها این اقدام دکتر نیلی، دکتر طبیبیان و دکتر مشایخی که راه را برای ورود تحصیلکردگان مهندسی به عرصه دانش اقتصاد بازکردند گناه نابخشودنی است که باید هرگاه فرصتی شد از این فرصت استفاده کرد و آن را تلافی کرد. این افراد از وجود رقابت در فهم دانش اقتصاد ناراحت هستند و مطلوبشان آن بود که نوعی انحصار در عرصه آموزش و پژوهش اقتصاد وجود می داشت و آنها کل این عرصه را در اختیار می داشتند. آنها ورود دانشجویان سایر رشتهها و افراد علاقهمند به علم اقتصاد را نه تنها مثبت قلمداد نمی کنند بلکه با توجیهات مختلف آن را تخطئه می کنند. لذا عجیب نیست که اینها نیز با گروه های دیگر هم داستان شوند.
دسته پنجم از مخالفان دکتر نیلی بخشی از بوروکراتها و مدیران دولتی هستند. این افراد نیز سازوکار بازار را دوست ندارند زیرا اگر سازوکار بازار نباشد آنها باید در مورد چگونگی تخصیص منابع تصمیم بگیرند و این قدرتی بی مانند به آنها می دهد. اما اگر سازوکار بازار حاکم شود مجالی برای آنها باقی نخواهد ماند. حال اگر کس یا کسانی بخواهند که این امپراطوری را کوچک کنند با مخالفت و بدخواهی آنها مواجه میشوند. بوروکراتها و مدیران دولتی ایران یک ویژگی دیگر نیز دارند و آن تنفر از علم به طور کلی و علم اقتصاد به طور خاص است. مدیران دولتی اهل مطالعه نیستند و برخی از آنها مدارک قلابی و نامعتبر دارند. به همین دلیل نسبت به هرکس که دانش درستی داشته باشد و علم را واقعا فهمیده باشد حسادت می ورزند. اینها گرچه به زبان، علم را مدح میکنند ولی با زبان تندتر هر کس که درسش را درست خوانده باشد تخریب میکنند تا نتواند در حکومت جایی بیابد. مثلا می گویند که کسانی که درست درس خوانده اند فقط به درد دانشگاه و سروکله زدن با دانشجویان می خورند و لاغیر! یا می گویند که علم خوب است ولی در ایران جواب نمیدهد! و یا میگویند که ایران وضعیت خاصی دارد که فقط مدیران تجربی، مختصات آن را می فهمند و اهل علم چون چنین تجربه ای ندارند نمی توانند نظریه ها را به درستی با شرایط کشور تطبیق دهند! این مدیران عاشقان جلسه و تکرار مکررات در همایشهای دولتی هستند و حاضرند صدها سفر استانی بی حاصل بروند اما یک مقاله علمی مطالعه نکنند که دیدشان را اصلاح کند. اینها نیز پیوسته با اهل علم در درون حاکمیت مخالفت کرده و مترصد هر بهانهای هستند که آنها را بکوبند و جای خود را باز کنند. این گروه از مخالفان دکتر نیلی و همفکرانشان را رقیبان خود برای کرسیهای موجود در دولت میدانند.
اما چه چیزی کمک کرده است تا این همبستگی و اتحاد در تخریب یک فرد ایجاد شود؟ واقعیت این است که شرایط اقتصادی مساعد نیست و چشم انداز بهبود آن نیز در کوتاهمدت و حتی میانمدت وجود ندارد. طبیعی است که توده مردم به طور طبیعی سوال می کنند که مقصر این وضعیت کیست؟ روشن است که دسته اول مسئولان، دسته دوم مسئولان و کارشناسان غیرانقلابی، دسته سوم اقتصاددانان بازار و دسته چهارم اقتصاددانان دارای تحصیلات لیسانس مهندسی و دسته پنجم هر کس که اقتصاد و درسش را به شکل جدی خوانده باشد مقصر معرفی میکنند.
آیا دکتر نیلی با وجود اینکه سمت بالایی چون مشاور اقتصادی رئیسجمهور داشته است به کلی بی تقصیر است؟ تردیدی نیست که وضع موجود پیامد بلندمدت سیاستهای غلطی است که در زمان خود ثمرات کوتاهمدت داشته است. متاسفانه سیاستپژوهی در ایران بسیار ضعیف و نادر است و کمتر رخ داده که تحقیقی در مورد پیامدهای یک سیاست به شکل علمی صورت گیرد. به همین دلیل بیشتر روشنفکران، نویسندگان، فعالان سیاسی و اجتماعی دنبال حرفهای کلی هستند و حرفهای کلی از این دست که یک نفر در پس پرده همه دولتها بوده برای اذهانی که به کلیگویی و سادهاندیشی عادت کرده جذابیت بسیار دارد. تا وقتی که سیاستپژوهی در کشور رواج نیابد آن وقت سهم درست افراد در کامیابیها و ناکامیها مشخص نخواهد شد و اتهام زنی و داستانسرایی مجال وسیعی در عرصههای عمومی خواهد داشت.
در عین حال باید به این واقعیت تلخ اشاره کنیم که عموم مردم تصور میکنند که سیاستمداران چشم به دهان مشاوران میدوزند و هر چه آنها میگویند را اجرا میکنند. بله سیاستمداران تا وقتی به قدرت نرسند خود را محتاج مشورت میدانند اما به محض اینکه در مسند قدرت قرار میگیرند این احتیاج را انکار میکنند. این تصور نادرست و ابلهانه ای است که تصور کنیم وقتی یک مشاور در جلسات دولت صحبت میکند دیگران به شکل هیپنوتیزم شده به سخنان او گوش میکنند و هرچه او میگوید را میپذیرند. واقعیت کاملا متفاوت است. حقیقت آنست که همان تنوع عقاید اقتصادی که در جامعه هست در جلسات نهادهای تصمیمگیری نیز وجود دارد. علاوه بر اینها رقابت نیز مطرح است. به عنوان مثال کسی که نگران بود مبادا روزی دکتر نیلی به جای او منصوب شود نه تنها تمام تلاش خود را نمود تا صدای دکتر نیلی به جایی نرسد و حرفهای او را وتو نمود بلکه ایده های معکوس چیزی که ایشان می گفت را دنبال میکرد. نباید از یاد برد آن انسجامی که در تیم اقتصادی دولت اول آقای روحانی در سال 1392 وجود داشت و ایفای نقشی که دکتر نیلی در آن سال توانست داشته باشد مرهون دشواری شرایط بیرونی بوده است. تجربه نشان داده که هر وقت شرایط آنقدر سخت میشود که مجال خطا کمتر میشود انسجام در تصمیمگیری به رغم پراکندگی و اختلاف دیدگاههای اقتصادی ظاهر میگردد که نمونه دیگر آن در ابتدای دولت آقای خاتمی بود. اما به محض اینکه دوره فراخی فرا میرسد کوسهای اختلاف به صدا در میآید و قدرتنمایی سازمانی مجال بیشتری در تصمیمگیری مییابد.
به اعتقاد اینجانب دکتر نیلی از یک جهت نیز مقصر است و آن اینکه هر کس باید خط قرمز مشخص، برجسته و قاطعی داشته باشد و وقتی دید از این خط قرمزها عدول شده هیچ مصلحت سنجی را نپذیرد و همکاری خود را علنا متوقف کند. این دیدگاه دکتر نیلی که حتی اگر بتوان 1 درصد برای جامعه مفید بود باید ماند، ایده کاملا اشتباه و فداکاری بی موردی است که اینک مشخص شده هزینههای بزرگتری برای جامعه به دنبال داشته است. ترسیم چنین خط قرمز کمرنگی نتیجه ای جز این ندارد که کار مطابق خواست آدمی پیش نمیرود ولی باید هزینههای تصمیمات دیگران را پرداخت.
این دیدگاه که نباید کاری کرد که دولت تضعیف شود نیز سم مهلکی است که پیوسته افراد بزرگی را در دولتهای مختلف قربانی کرده است و دود آن بیش از هر چیز به چشم دولتی رفته که اشتباهات بزرگ داشته است. بهترین شفقت برای هر دولتی این است که اگر واقعا به راه خطا رفت مدیران ممتازش راه خود را جدا کنند تا این پیام به جامعه و نیروهای سیاسی برسد که باید دولت را تحت فشار گذاشت تا به مسیر درست برگردد. دولت اصلاحات قربانی همین مصلحت بینی های نادرست شد. اگر دکتر نیلی به توصیه های مشفقانه اینجانب و دیگر خیرخواهان در سال 1395 گوش میکرد و آن را جدی میگرفت و در آن مقطع از دولت جدا میشد امروزه در کانون اینهمه هجمههای غیرمنصفانه قرار نمی گرفت.
حال در این وضعیت چرا باید از دکتر نیلی دفاع کرد؟ دلیل آن تنها به خاطر شخص خود ایشان نیست. اگرچه ایشان فرد بسیار محترم و زحمتکشی است و برای بهروزی جامعه تلاش بیمنت و بیادعایی نمود که قطعا شایسته تقدیر است اما مسئله امری فراتر است. امروزه در پس این حملات تلاشی است تا سازوکار اقتصاد بازار به عنوان راه حل ساماندهی فعالیتهای اقتصادی انکار شود. این قضیه با متهم ساختن و ملکوککردن چهرههای مشهور به این جریان انجام میشود. بیم آن میرود که اگر این خواست شوم محقق شود کشور ما بازهم سالهای سال در گره کور توسعهنیافتگی دست و پا زند و زمان بیشتری برای جهت یابی درست و حرکت برای خروج از مدار توسعه نیافتگی از دست برود.
منتشره در مجله آینده نگر، آذر ماه 1397