علی سرزعیم
معاون اقتصادی وزارت رفاه
بد نیست به یک معضل تاریخی اشاره کنم. سالها قبل آقای علی لاریجانی که بر صدا و سیما حاکمیت یافت ایده ای غلطی را دنبال کرد و آن این بود که برای جذاب کردن صداوسیما باید تعداد شبکه های تلویزیونی را زیاد کرد تا بتوانند با انبوه شبکه های ماهواره رقابت کند. همه می دانستند که مشکل تلویزیون ایران سانسور شدید و سوگیری سیاسی آنست و تا وقتی در این مسئله تجدیدنظر نشود رقابت با شبکه های ماهواره ای منتفی است اما تفکرات ایدئولوژیک آقای لاریجانی حاضر به قبول این حرف نبود. نتیجه آنکه به ناگهان سه شبکه تلویزیونی به دهها شبکه تلویزیونی (ملی، استانی و بین المللی) افزایش یافت و اکثرا هم شبانه روز شدند. این امر ولع برنامه عظیمی را ایجاد کرد و صدا و سیما محتاج آن شد که به هر نحو برنامه هایی ساخته شود تا عطش سیری ناپذیر تلویزیون را پاسخ دهد. اینگونه شد که سفره ای دیگر در دل حکومت گسترده شد و اهالی هنر روزی وسیعی یافتند. شامه رانت جویان بوی رانت را شنید و تعداد تهیه کنندگان به ناگه افزایش یافت. برنامه ها دقیقه ای به صداوسیما فروخته می شد و با کش دادن داستانها آب در شیر می کردند و به سازمان می فروختند. چیزی که پیوسته قربانی می شد کیفیت بود و سلیقه مخاطب که تنزل می یافت. تئوری نادرست آقای لاریجانی تکمله ای داشت و آن اینکه کمیت به مرور کیفیت را افزایش خواهد داد. تازه واردان عرصه تهیه کنندگی و فیلمسازی و برنامه سازی با این تئوری جعبه جادویی را از برنامه های مبتذل پر کردند و البته جیبشان هم پر شد. تنها یک شرط بر آنها تحمیل می شد و آن اینکه ضوابط سیاسی و فرهنگی مورد نظر سازمان تامین شود. یک بازی برد-برد برای آنها طراحی شده بود. سازمان برنامه های زیادی تحویل می گرفت و آنها هم برنامه های زیادی می ساختند و پول خوبی می گرفتند. تنها یک بازنده داشت و آن مردم و بیت المال بود که در این وسط اهمیت چندانی نداشت!
این کار البته بودجه فوق العاده ای می خواست. مسئولان وقت صداوسیما فرمول لازم را داشتند. حمله به دوم خرداد و حمایت یک جانبه از بخشی از حاکمیت تضمین کرد که بودجه مورد نظر آنها، هر چقدر که می خواستند، تامین شود. مخالفت مجلس ششم و تحقیق و تفحص از صداو سیما هم به کار نیامد و آقایان اعم از لاریجانی و ضرغامی مبسوط الید با همین فرمول به پیش راندند. سازمان صداو سیما به محفل واماندگان جناح اصولگرا تبدیل شد و تعداد کارکنان آن بی محابا افزایش یافت. تنها کسی که حاضر شد با این فرمول مخالفت کند و در این رویه اختلالی ایجاد کند رئیس سابق این دستگاه عظیم بود که تعداد شبکه ها را کاهش داد. کاهش شبکه یعنی کاهش سفره انقلاب برای برخی آقایان و خانمهای برنامه ساز و تلویزیون پرکن و روشن بود که موتورهای توطئه و زیرآب زنی روشن شود. چند اشتباه شخصی خود وی و مخالفت دولت نیز با این زیرآب زنی ها همسو شد تا آقای سرفراز برکنار شود و خوان نعمت آقایان کماکان گشاده بماند. شاید از دید بیرونی ها اشتباهات شخصی و مخالفت دولت عامل برکناری بود اما از دید آشنایان به این سازمان، گناه اصلی وی کاهش شبکه ها بود.
امروز عمده مجریان برنامه ها و تهیه کنندگان سابق و ... به صف اپوزیسیون پیوسته اند و پیوسته از رواج فساد شکایت می کنند و چهره مردم گرا به خود می گیرند. بله من هم معتقدم که باید به سمت مبارزه با فساد رفت ولی اعتقاد دارم که مبارزه با فساد با شفاف سازی ممکن می شود. این شفاف سازی باید در همه جا رخ دهد از جمله صداوسیما یعنی مردم بدانند که برای یک برنامه تلویزیونی چقدر پول از جیب مردم پرداخت شده است و چطور امثال مهران مدیری بار خود را بستند و تغییر طبقه دادند. نمی شود بر سر خوان رانتها نشست و مبارزه با رانت خواری را شعار داد. باید بیلان گذشته را رو کرد و نشان داد که با چه هزینه ای مجریان تلویزیون لبخند بر لب پشت دوربین حاضر شده و می شوند. هیچ کس طرفدار رانت و فساد نیست اما اینکه برخی رانت خواران مدعی مخالفت با فساد می شوند نوعی توهین به شعور مخاطب است که در قبال آن نمی توان ساکت بود.
https://telegram.me/ali_sarzaeem