سه شنبه, 28 آذر 1396 17:43

عباس آخوندی: ریشه آلودگی هوا و دگرگونی‌های اقلیمی

نوشته شده توسط

دکتر عباس آخوندی

در دنیای اقتصاد نوشت: گزارش تغییر اقلیم کاملا تکان‌دهنده است. وضعیت نه تنها نشان از تهدید ایران مرکزی توسط خشکسالی و بیابان‌زایی دارد، بلکه تمام حوزه تمدن ایران‌شهری و غرب آسیا در معرض تهدید است. آهسته و آرام بودن تغییرات سبب شده که کمتر این تهدید حس شود مگر در روزهایی این‌چنینی که شهرها و مردمانش با تنگی نفس کُشنده مواجه می‌شوند.

لیکن چنانچه به موضوع در یک بازه ۵۰ ساله نگاه شود، معلوم خواهد شد که چه اتفاق سهمگینی رخ داده و چه اتفاق‌های سهمگین‌تری در صورت بی‌توجهی نسل ما برای نسل بعدی در پیش رو است. گزارش این است، در سال ۲۰۱۴ دمای جو زمین به اندازه تقریبا یک درجه سلسیوس نسبت به صد سال گذشته گرم‌تر شده‌است. به‌ظاهر خبر بی‌اهمیتی است. لیکن، همین اتفاق به‌ظاهر ساده، زندگی بشر را در جهان و به‌ویژه در منطقه ما تهدید می‌کند. شدت این تغییرات در ایران بیشتر بوده ‌است. داده‌های تاریخچه‌ای سازمان هواشناسی کشور حاکی از گرمایش بیش از یک‌ونیم درجه‌ای دما در ایران است. همچنین بارش میانگین سالانه ایران طی ۵۰ سال اخیر سرجمع بیش از ۵۰ میلی‌متر کاهش یافته است. می‌دانیم که ما در یک منطقه نیمه‌خشک و خشک قرار داریم و ۵۰ میلی‌متر کاهش بارش یعنی حدود ۲۰ درصد کاهش نزولات جوی. لیکن مشکل وقتی جدی‌تر می‌شود که دانسته‌شود ترکیب کاهش نزولات جوی و افزایش ۵/ ۱ درجه دمای هوا یعنی رشد سالانه ۴/ ۵ میلی‌متری تبخیر و تعرق همین مقدار کم نزولات و اثرات تخریبی زیست محیطی سهمگین‌تر. به گزارش نماینده وزارت نیرو در شورای‌عالی معماری و شهرسازی سال ۱۳۷۶ نقطه عطفی در تحول رژیم نزولات آسمانی در ایران بوده که از آن به شکست هیدرولوژیکی در کشور تعبیر می‌شود. میانگین درازمدت آب قابل‌استحصال در ایران تا تاریخ فوق معادل ۱۳۵ میلیارد مترمکعب بود. این میانگین به ۱۱۶میلیارد مترمکعب کاهش یافته و در برخی سال‌ها حتی به ۸۰ میلیارد مترمکعب نیز رسیده‌است.

وقتی چنین اتفاقی در اقلیم رخ می‌دهد، اثرات تشدید‌کننده‌ای بر زیست‌بوم و زندگی ایرانیان خواهد داشت. افزایش غلظت گازهای گلخانه‌ای به‌عنوان یک دلیل شناخته‌شده و مورد پذیرش جهانی برای گرمایش جهانی است. این گازها بر اثر سوخت کارخانه‌ها، صنایع، نیروگاه‌ها، پالایشگاه‌ها، حمل‌ونقل توسعه کلان‌شهرها، خانه‌ها و سایر لوازم مصرف‌کننده سوخت‌های فسیلی تولید می‌شود. کلان‌شهرها اثرات تشدید‌کننده جزایر گرمایی را به‌همراه دارند. خوب است توجه شود که در ایران سالانه بیش از ۵۰۰ میلیون تن دی‌اکسید کربن تولید می‌شود و ایران در رتبه هشتم جهان قرار دارد. آنچه در طبیعت به‌عنوان چاهه‌های دی‌اکسیدکربن عمل می‌کند و می‌تواند آن را جذب کند، جنگل‌ها و اقیانوس‌ها هستند. لیکن، نکته مهم این است که عبور از حد این غلظت می‌تواند عملکرد طبیعی آنها را نیز مختل سازد. روند تخریب جنگل‌ها و مراتع برای تمام مردم شناخته شده‌است. لیکن روند تغییرات کیفیت آب اقیانوس‌ها شاید کمتر شنیده‌ شده باشد. غلظت بیش از حد دی‌اکسید کربن مایه اسیدی شدن آب اقیانوس‌ها و تهدید حیات آبزیان می‌شود. دریا به‌عنوان یک منبع اصلی تامین غذای جهان به این وسیله مورد تهدید جدی است. افزون بر این، معیشت ساحل‌نشینان نیز مورد تهدید قرار می‌گیرد.

این روزها همه به‌دنبال یک راه تکنیکی برای بهبود هوا هستند؛ ولی به‌نظر می‌رسد که آمادگی پرداختن به علت اصلی در هیچ سطحی وجود ندارد. قطعا هیچ انسان خردمندی با آن مخالف نیست. لیکن سوال بنیادین این است تا چه حد این تدابیر قابلیت اجرایی دارد؟ چه میزان هزینه دارد؟ چه میزان منابع می‌خواهد؟ چند سال به‌طول می‌انجامد؟ آیا با این سطح درآمدی امکان تحول اساسی در سیستم ملی حمل‌ونقل و گسترش حمل‌ونقل عمومی در درون و بیرون شهر وجود دارد؟ آیا هیچ فکر کرده‌ایم که خارج کردن یک میلیون و ۲۵۰ هزار وسیله نقلیه اعم از خودرو سواری تا تریلر ۱۴ چرخ که چنانچه همه آنها با خودرو سواری معادل‌سازی شود برابر با ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار خودرو خواهد شد، صرفا برای اسقاط آنها نیاز به حدود ۸ هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان است. این جدا از قیمت خودرو است. می‌توان تصور کرد این رقم حداقل معادل ۴۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری توسط خانوارها در سطح ملی خواهد بود. یا اجرای حمل‌ونقل ریلی حومه‌ای بیش از ۷ هزار میلیارد تومان سرمایه نیاز دارد؟ و ده‌ها مثال دیگر در مورد بهبود سوخت یا ارتقای کیفیت موتورخانه‌ها یا فیلتر کردن کارخانه‌ها و سایر مثال‌ها و اقدامات.

قطعا این یادداشت در پی آن نیست که به‌دلیل بزرگ بودن صورت مساله آن را حذف کند. لیکن در پی طرح سوال سودمندی نهایی این راهکارها و رفع ریشه اصلی مشکل به‌وجود آورنده وضع موجود است. تاکنون در مجموعه مطالب طرح شده در این‌باره کمتر به مفهوم ضرورت رعایت توان و ظرفیت اقلیمی مناطق و خرده‌اقلیم‌ها برخورد می‌شود. مشکل اصلی این است که تمنای توسعه اقتصادی و امکان انتقال آب در مسافت‌های طولانی پذیرش محدودیت توان اقلیمی را از فرهنگ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ما زدوده است. آیا وقتی اصفهانی‌ها با ذوق و شوق از ذوب‌آهن اصفهان و انتقال فولاد کاوه از بندرعباس به اصفهان تحت نام فولاد مبارکه و گسترش صدها صنایع آب‌بر در اقلیم نیمه‌بیابانی و خشک اصفهان استقبال کردند، فکر می‌کردند که عاقبت این کار خشک شدن زاینده‌رود و تشنگی مفرط شرق اصفهان خواهد شد؟ آیا وقتی تهرانی‌ها از رشد سریع تهران و افزایش روزانه قیمت املاک، استقرار انواع صنایع و خدمات و فزایندگی سهم تهران از تولید ناخالص داخلی سود می‌بردند و جمعیت این منطقه به بیش از ۱۳ میلیون نفر رسید، می‌توانستند فکر کنند که روزی با وضعیتی مواجه خواهند شد که اگر تمام آب‌های روددره‌ها و حوضه آبریز تهران، کرج و طالقان را هم به تهران بیاورند باز امکان رفع عطش تهران را ندارند؟ آیا اکنون که کرمانی‌ها و یزدی‌ها درصدد انتقال آب از مسافت‌های دور؛ از خلیج فارس به این خطه‌ها هستند و باز درصدد استقرار صنایع آب‌بر فولاد و معدنی در این مناطق هستند، کوچک‌ترین اندیشه‌ای به پیامدهای تغییر اقلیم در این مناطق می‌کنند؟ آدمی باید در عجب باشد که کرمانی‌ها آثار توسعه بیش از حد باغ‌های پسته در رفسنجان و فرونشست زمین را می‌بینند و باز به مخاطره تغییر اقلیم نمی‌اندیشند. هنوز تمنای اتصال دریای خزر به خلیج فارس در سر عده‌ای زنده است. هنوز گروهی درصدد انتقال آب دریای مازندران به سمنان هستند. گروهی راهکار دریاچه ارومیه را انتقال آب خزر به ارومیه می‌دانند. جمعی پیشنهاد انتقال آب دریای عمان به زاهدان و مشهد را دارند. گناه این وضعیت و رواج این خواسته‌ها و اندیشه‌ها، به گردن هیچ کس انداخته نشود. این معدل خرد عمومی غالب در ایران در سده گذشته است و تا جهت بازاندیشی در مبانی آن تلاشی نشود و خرد عمومی متوجه ناکارآمدی ادامه وضع موجود نشود، این تکرار‌ها تداوم خواهند داشت.

از آن گذشته فرض شود که با انتقال آب، مشکل کمبود آب مرتفع شد که تاکنون حتی یک نمونه موفق هم وجود نداشته است. آیا تمام مشکلات زیستی کلان‌شهرها مرتفع خواهند شد؟ مگر اقلیم فقط دسترسی به آب است؟ گرم شدن و آلودگی هوا، فرونشست زمین و آلودگی خاک را چه باید کرد؟ درست است که با فناوری‌های نوین امکان تامین آب، برق و سایر خدمات در هر نقطه از کره زمین به شرط پرداخت قیمت آن وجود دارد لیکن، آیا تصور می‌شود که بشر می‌تواند به جنگ محیط زیست و تغییرات اقلیمی برود؟ چرا یک‌بار برای همیشه پذیرفته نمی‌شود که در تمام کلان‌شهرهای کشور بیش از توان اقلیمی‌شان بارگذاری شده و باید بار آنها سبک شود. نویسنده که خود در سطح سیاست‌گذاری و مقام‌های بالای اجرایی حضور داشته و دارد کمتر با مفهوم محدودیت اقلیمی و سبک کردن بار کلان‌شهرها در نظام برنامه‌ریزی در مجامع تصمیم‌گیری اصلی کشور مواجه بوده‌است. از آمایش سرزمین زیاد گفته می‌شود لیکن، نه به مفهوم اعمال محدودیت‌های اقلیمی و جلوگیری از بارگذاری‌های سنگین و سپس انتقال آب در مسافت‌های طولانی، بلکه بالعکس از این مفهوم به منظور اثبات ضرورت تامین آب، برق و خدمات برای همین توسعه‌های ناموزون و حل مسائل آنها مراد می‌شود. آیا صنعتی در ایران بوده است که برنامه انتقال ۲۰ ساله خود را از کلان‌شهرها به مناطق اقلیمی مساعد برنامه‌ریزی کرده باشد؟ هیچ گاه شنیده‌ شده است که حداقل ادامه توسعه صنایع فولادی فعال در اصفهان به بندرعباس که جایگاه اصلی آن بوده است، انتقال یابد؟ یا برنامه انتقال صنایع خودرو از منطقه کلان‌شهری تهران به کنار دریای عمان مورد بحث بوده است؟ در برابر آن، هنوز تمناها و وعده‌های بزرگ انتقال آب در مسافت‌های طولانی جذاب‌ترین و پرطرفدارترین سخنی است که از زبان سیاستمداران شنیده می‌شود.

سخن این یادداشت این است که یکی از رازهای ماندگاری تمدن ایران سازگاری آن با شرایط اقلیمی آن بوده است. تمام فنون به‌کار رفته توسط ایرانیان اعم از قنات‌ها، بادگیرها و زیر‌زمین‌ها و ساختمان‌ها مطابق با شرایط اقلیمی و جهت تابش و وزش باد بوده است. همچنین سنت کشاورزی سازگار با اقلیم و مابقی پیشه‌های رایج. لیکن، اینک قدرت اغواگرانه فناوری‌های جدید ضرورت سازگاری با اقلیم را از یاد همه برده است. همه از بالا بودن شدت مصرف انرژی سخن می‌گویند؛ لیکن به سرعت به بهبود موتور وسایط نقلیه یا عایق کردن ساختمان‌ها و سایر اقدامات لازم برای بهبود عملکرد زیست محیطی تولید صنعتی و کشاورزی موجود می‌رسند. همه از ضرورت مدیریت آب می‌گویند؛ لیکن هنوز کشت‌های آب‌بر و مکیدن آب از اعماق زمین رایج است، ولی هیچ‌گاه ضرورت سازگاری با شرایط اقلیمی مورد تاکید و توجه قرار نمی‌گیرد.

این یادداشت در پی جلب تمام نخبگان اعم از دانشگاهیان، حرفه‌ورزان و سیاست‌ورزان و قانون‌گذاران به این واقعیت است که آینده ایران در مخاطره است. همه این سرزمین را که خاستگاه ماست دوست داریم و آن را آباد برای نسل بعدی خود می‌خواهیم. خود را فریب ندهیم. این راهی که در پیش گرفته شده‌است به بیراهه است. باید اصل سازگاری با اقلیم سیاست حاکم شود و با نقل و انتقال‌های آب در مسافت‌های طولانی مخالفت شود. باید برنامه‌های طولانی‌مدت برای انتقال صنایع سنگین و آب‌بر از محیط‌های کویری به ساحل را در دستور کار قرار دهیم و از تمام صنایع برنامه زمانی مشخص دریافت شود. باید درباره خودکفایی کشاورزی بازاندیشی کنیم. باید برنامه سبک کردن جمعیتی کلان‌شهرها در دستور کار قرار گیرد و با صراحت و راستی با مردم صحبت شود تا اجماع به‌دست آید. وگرنه، ایرانی که به نسل بعدی تحویل خواهد شد، قابلیت سکونت بسیار محدودی خواهد داشت و فقر و خشکی صفت غالب آن خواهد شد. به یقین فرزندان ما، ما را نخواهند بخشید.

 

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: