یکشنبه, 06 مرداد 1398 23:06

شهر عجیبی که مردم برای مُردن به آنجا سفر می‌کنند!

واراناسی، شهری در هند که مردم برای مُردن به آنجا می‌روند

 

برای هندی‌ها واراناسی یکی از شهرهای مقدس در جهان است که در آن، خانه‌های رستگاری برای زنان و مردانی وجود دارد که برای زندگی و مرگ به آنجا می‌روند. در ادامه، گزارشی را از زبان یکی از خبرنگاران BBC می‌خوانیم که قدم به این شهر مقدس و پر رمز و راز گذاشته است. با ما همراه باشید.

در یکی از روزهای آفتابی سال گذشته در حیاط مهمانخانه موموکشا بهاوان (مهمانخانه‌ای که در آن افراد به دنبال رستگاری هستند.)، زیر سایه درختی ایستاده بودم. همچنان که در حال گوش دادن به صدای دعایی بودم که از اتاق بغلی می‌آمد، با زنی برخورد کردم که یک پاکت بزرگ از نمک پارا در دست داشت، نمک پارا اسنکی ترد است که با آرد یا سمولینا درست می‌شود.

او درحالی‌که به من خیره شده بود، گفت: «نمی‌گذارم بروی مگر آنکه کمی از این اسنک بخوری.» گفتم گرسنه نیستم، اما او اصرار کرد، من هم کمی از اسنک برداشتم که باعث شد زن لبخند بزند. می‌خواستم درباره‌ی صدای دعایی که می‌شنوم از او سؤالاتی بپرسم اما زن حیاط را ترک کرد.

مدیر میهمان‌خانه به من گفت که این زن یک بیوه است و فرزندی ندارد و پس از مرگ همسرش 4 سال پیش به اینجا آمده است.

در صحبتی که با یکی از ساکنین راجستان داشتم گفت که 5 سال است که در این میهمان‌خانه حضور دارد و دارای یک پسر و دو دختر است که به‌ندرت به دیدن او می‌آیند. او خنده گرمی داشت و هنگام صحبت خوشحال به نظر می‌رسید. او گفت: «وقتی بچه‌ها ازدواج می‌کنند، همه‌ چیز تغییر می‌کند.»

گایاتی دوی که با یک شال پشمی در کنار ما نشسته بود، به آهستگی سرش را تکان می‌داد. او نیز 5 سال است که در این میهمان‌خانه زندگی می‌کند. او می‌گوید: «من هیچ شکایتی ندارم، امیدوارم وقتی مُردم آن‌ها بیایند و من را در وسط هیزم‌ها قرار دهند.»

این سه زن در میان صدها نفر دیگر که به این شهر آمده‌اند منتظر مرگ خود هستند. این شهر از نظر هندی‌ها یکی  از مقدس‌ترین شهرهای جهان است. وقتی شاهزاده‌های پاندارا که 5 شخصیت اصلی افسانه ماهابهاراتا در هند باستان هستند در جنگ سختی مقابل پسرعموهای خود به پیروزی رسیدند، برای کفاره گناهان خود که در زمان جنگ مرتکب شده بودند به این شهر آمدند. قرن‌ها مردمی که به دنبال آزادی هستند نیز به این شهر سفر می‌کنند.

طبق کتاب مقدس هندیان، مُردن در این مکان و پخش شدن خاکستر در آب‌های رود گنگ باعث می‌شود که چرخه تولد مجدد شکسته شده و شخص به رستگاری برسد. سوزاندن اجساد در نزدیکی رود و رها کردن خاکسترها بر روی آب سبب شده که رنگ آن خاکستری شود. طبق اعتماد مردم، شستشو در این آب باعث پاک شدن بدترین گناهان می‌شود. گردشگران و سایر افرادی که با قایق از روی این رود عبور می‌کنند، شاهد سوگواری خانواده‌های افراد متوفی هستند که در حال پخش کردن خاکسترهای مردگان خود روی آب اند.

خانه‌های طراحی‌شده با نام خانه‌های رستگاری در سراسر شهر توسط موسسه‌های خیریه و گروه‌های تجاری با نام کاشیواسیز گسترده شده است که محلی برای زنان و مردانی است که برای زندگی و سپس مرگ به این شهر می‌آیند.

موموکشو باهاوان یکی از قدیمی‌ترین میهمان‌خانه‌ها در این شهر است، به‌گونه‌ای که 40 اتاق از 116 اتاقش را به این زنان و مردان اختصاص داده است. به گفته ویکی آگاروال، مدیر میهمان‌خانه: «ما تعداد محدودی از اتاق‌ها را به این افراد اختصاص داده‌ایم و به خاطر صنعت گردشگری، نمی‌توانیم تمامی اتاق‌ها را در اختیار آن‌ها بگذاریم. اولویت با کسانی است که بسیار نیازمندند و می‌توانند هزینه‌های خود را پرداخت کنند و خانواده‌ای دارند که مراقب سلامتی آن‌ها باشند و وقتی‌که مردند مسئولیت آن‌ها را بپذیرند. ما افراد زیر 60 سال را نمی‌پذیریم.»

افراد در این شهر باید مبلغ 100000 روپیه را بپردازند تا بتوانند تا زمان مرگ در یکی از اتاق‌های میهمان‌خانه زندگی کنند. آگراوال می‌گوید: «ما برای آن‌ها غذایی تهیه نمی‌کنیم، خودشان مسول غذای خود هستند، هرچند اگر کسی توان مالی برای این کار را نداشته باشد مدیریت معمولاً به او کمک می‌کند.»

برخی از اتاق‌ها از اتاق‌های دیگر بزرگ‌ترند و در آن‌ها سیستم تهویه و مکانی برای پخت‌وپز وجود دارد. حمام و دستشویی مشترک است و در صورتی‌ که کسی مریض شود، به مراکز درمانی منتقل می‌شود. افراد می‌توانند برای پخت‌وپز و تمیز کردن اتاق خود یک نفر را استخدام کنند. آن‌ها روز خود را با دعا خواندن و صحبت با افراد دیگر می‌گذرانند.

در یکی دیگر از میهمان‌خانه‌ها، اوضاع فرق می‌کند. افراد برای ریاضت به این مکان می‌آیند. این میهمان‌خانه مانند هتل نیست، کسی هم نیاز به وسایل لوکس مانند تهویه هوا ندارد. فقط به مدت حداکثر 15 روز می‌توان در این میهمان‌خانه ماند، اگر شخص در این مدت از دنیا نرود، از او می‌خواهند که مکان را ترک کند. شوکلا می‌گوید: «ما استثنائاتی نیز داریم، مدیریت بنا به وضعیت سلامتی شخص ممکن است اجازه اقامت برای مدت‌زمان بیشتری را نیز به او بدهد.»

افراد باید روزانه مبلغ 20 روپیه را پرداخت کنند و بیشتر زمان خود را در معبد کوچکی صرف پرستش خدای خود کنند. قمار کردن، داشتن روابط پرخطر، خوردن غذاهایی مانند گوشت، تخم‌مرغ، پیاز و سیر که از نظر بعضی از هندی‌ها ناپاک است، ممنوع می‌باشد.

«اعضای خانواده فرد نیز می‌توانند در اتاق مجاور اتاق مرگ، سکونت داشته باشند. در ماه‌های سرد مانند دسامبر تا فوریه و ماه‌های گرم از می تا آگوست، این میهمان‌خانه مملو از افراد می‌شود. ما در اینجا میزبان افرادی هستیم که پس از ترک کردن اینجا به مدت دو سال دیگر به زندگی خود می‌پردازند، افرادی هم بوده‌اند که پس از انتظار دوهفته‌ای در اینجا برای مرگ، بلافاصله پس از رسیدن به خانه مرده‌اند. همه‌چیز در دستان اوست، اگر او نخواهد هرچقدر هم که اینجا بمانید نخواهید مُرد.»

به یاد گایاتی دوی افتادم که می‌گفت از زمانی که به اینجا آمده زمان را از یاد برده است. زنی به نام ویلما قبل از آنکه سال گذشته در اینجا بمیرد به مدت 40 سال منتظر مرگ خود بوده است. در عجبم که آیا فرزندان این افراد هزینه ماندنشان در این میهمان‌خانه‌ها را پرداخت می‌کنند؟ مدیر میهمان‌خانه به من گفت که یک زوج پس از سپردن کسب‌ و کار موفقشان به فرزندانشان، برای مرگ به این شهر آمدند.

او می‌گوید: «مردم می‌خواهند که این دنیا را پس از انجام چند کار خوب ترک کنند و ما مجرمان زیادی را در اینجا دیده‌ایم. همان‌طور که می‌بینید حتی بدترین مجرمان نیز دینی برای پیروی از آن دارند و دوست دارند قبل از مرگشان گناهانشان بخشوده شود.»

به اتاق مدیر بازگشتیم. در اتاق مبل‌های چوبی و کتاب مقدس هندیان و مدارک مربوط به افراد متوفی به چشم می‌خورد. در حین صحبت درباره مرگ سعی می‌کردم جانب احتیاط را پیش بگیرم اما شوکلا خیلی راحت درباره آن صحبت می‌کرد. آیا مرگ می‌تواند کار راحتی باشد؟

از او پرسیدم از اینکه توسط مرگ احاطه‌شده چه احساسی دارد؟ گفت: «ما از مرگ نمی‌ترسیم، بلکه آن را جشن می‌گیریم. مردم با امید به اینجا می‌آیند، نه ترس. اینجا شهر پادشاه شیوا است. طبق اعتقاد هندی‌ها شیوا خدای نابودی است و به‌ منظور خلق مجدد، همه‌ چیز را نابود می‌کند. مطابق با یک‌ضرب المثل قدیمی: برای رسیدن به بهشت اول باید بمیری.»

چند هفته پس از بازگشتنم به خانه، گایاتی دوی درگذشت. این خبر را مدیر میهمان‌خانه به من داد. واقعاً شوکه شده بودم، زیرا او بسیار خونسرد و بی‌تفاوت به نظر می‌رسید. از او پرسیدم که آیا دختر گایاتی برای سوزاندنش آمد؟ گفت بله آمد.

منبع: لست سکند

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: