چه در زندگی شخصی، چه در آموزش و چه در کسبوکار، همه ما به دنبال حداکثر کردن بهرهوری و کارآمدی هستیم. در پی تحولات تکنولوژی در زمینه دادهها و یادگیری ماشینی، ما هر روز به هدف خود نزدیکتر شده و بهسوی بهرهوری کامل در حال حرکتیم.
اما آیا به کمک چنین تکنولوژیهایی به هدف خود خواهیم رسید؟ آیا بهرهوری حداکثری به معنای واقعی کلمه درست است؟
ادوارد تنر (Edward Tenner)، دارای دکترای تاریخ از دانشگاه پرینستون، به بررسی این سوالات پرداخته است. او بیان میکند که بهرهوری حداکثری نوعی پارادوکس بوده و الگوریتمهای جدید و حجم دادههای زیاد پاسخی برای حل این مسئله نیستند. در ادامه، با بررسیهای تئوریهای تنر، سعی میکنیم تا درک بهتری از این مسئله داشته باشیم.
چرا بهرهوری حداکثری یک پارادوکس است؟
بالا بردن بهرهوری در یک فعالیت مشخص لزوما به نتایج کارآمدتری منجر نمیشود. اگر نگاه کلیتری به نتایج خود داشته باشیم، میتوانیم مواردی مانند اتلاف وقت، امکانات و راهحلهایی را ببینیم که مسئله بهرهوری را بهنوعی پارادوکس تبدیل میکند؛ بهعبارتدیگر، خود منطق بهرهوری دائمی در طول زمان دارای یک تضاد نهفته است.
در این بخش، با بررسی چند مثال به ابعاد این قضیه میپردازیم.
1.وابستگی به بهرهوری
بهرهوری همانند بسیاری از مفاهیم دیگر دارای خطرات و فواید خود است؛ و مثال سیبزمینی این نکته را بهخوبی نشان میدهد.
گیاه سیبزمینی برای اولین بار در کوههای آند شناخته شد و از آنجا به قاره اروپا راه یافت. ازلحاظ مواد غذایی موردنیاز بدن، سیبزمینی یک گیاه فوقالعاده است. به همین دلیل، پادشاه فردریک در کشور پروس به این گیاه علاقهمند شد.
او عقیده داشت که به کمک این گیاه، میتوان جمعیت سالم کشور را افزایش داد؛ و جمعیت بالاتر، به معنی تعداد سربازان بیشتر بود. در پی فعالیتهای ارتش پروس، داروسازی فرانسوی به نام پارمنتیر به اسارت در آمد. در ابتدا، وی از رژیم غذایی کاملا سیبزمینی سربازان و اسیران متنفر بود، اما در ادامه با مشاهده اثرات گیاه بر سلامتی وی، او به این گیاه علاقهمند شد؛ پارمنتیر احساس میکرد که با چنین رژیمی به آدم سلامتتری تبدیلشده است.
درنتیجه، وی پس از آزاد شدن تصمیم گرفت تا گیاه سیبزمینی را به کشور خود بازگرداند. از آنجایی که او دوستان قدرتمندی در فرانسه داشت، با راهنماییهای بنجامین فرانکلین، تصمیم گرفت تا ضیافتی برگزار کند که در تمامی غذاها از سیبزمینی استفاده شده باشد. حتی پادشاه و ملکه فرانسه نیز از گلهای سیبزمینی برای تزیین لباسهای خود استفاده کردند.
اما در ازای تمامی این نکات مثبت، یک نکته منفی بسیار بزرگ وجود داشت: استفاده از این گیاه، بیش از حد برای اروپاییها کارآمد بود. در ایرلند پرورش سیبزمینی نوعی معجزه محسوب میشد، و جمعیت با نرخ بالایی رشد پیدا کرد. اما در این میان ریسک نهفتهای وجود داشت.
سیبزمینیهای ایرلند کاملا یکپارچه بوده و از این نوع بذر رشد میکردند؛ مشکل این نوع از سیبزمینیها، مقاومت پایین آنها در برابر آفتی بود که در آفریقای جنوبی وجود داشت. آلوده شدن تنها یک سیبزمینی کافی بود تا بذر تمامی سیبزمینیهای ایرلند از بین برود.
در این میان، غارت و بیرحمی بریتانیا نیز بیتاثیر نبود، اما درنهایت، این وابستگی کامل بر روی یک گیاه بود که باعث شد تا یکمیلیون نفر از جمعیت ایرلند از گرسنگی فوت کنند؛ دو میلیون نفر نیز مجبور به مهاجرت شدند.
گیاهی که قرار بود گرسنگی و قحطی را از بین ببرد، باعث ایجاد یکی از وحشتناکترین آنها شد.
2.عدم موفقیت در بهرهوری
گاهی اوقات نیز ممکن است در پی تعقیب بهرهوری در یک مورد، باعث کاهش آن در مورد دیگری شویم.
یکی از مثالهای این مورد، نسخههای آنلاین پزشکی است. در ابتدا تصور میشد که سیستمهای این چنینی میتوانند علاوه بر حل کردن مشکل دستخطهای پزشکان، دادههای بهتری نیز برای درمان فراهم کنند. اما در واقعیت، این کار تنها بروکراسی آنلاین بیشتری برای پزشکان ایجاد کرده است.
طبق تحقیقات انجامشده، پزشکان معتقدند در حال حاضر بیش از هر موقع دیگری به کاغذبازی و کارهای اینچنینی مشغول هستند و درنتیجه، وقت کمتری برای معاینه بیماران دارد. و درهرحال بدیهی است که معاینه مستقیم یک بیمار از هر نوع داده دیگری دقیقتر خواهد بود.
پرورش الگوریتمها و برطرف کردن مشکلات آنها نیازمند وقتهای باارزش است، و در انتها شاید نتایج کاملا درستی نیز از آنها دریافت نکنیم. البته که الگوریتمهای مختلف توانستهاند زندگی سادهتر و بهینهتری برای ما فراهم کنند، اما لزوما تمامی آنها در هدف خود موفق نمیشوند.
3.محدودیتهای تجربیات و دادههای گذشته
الگوریتمها بر اساس داده شکل میگیرند، و تمامی دادهها از گذشته در دسترس قرار دارند. بسیاری از اثرات هنری موفق مانند «موبی دیک» در زمان خود از طرف بسیاری از انتشارات رد شدند؛ حال اگر تصمیمگیریها صرفا بر اساس الگوریتم شکل میگرفت، شاید هیچگاه این شاهکار ادبی چاپ نمیشد. همین مثال را راجع به «هری پاتر» نیز میتوان زد.
مفهوم دیگری نیز میتوان از این مثالها استخراج کرد: از بین بردن تمام بخشهای اضافه خود میتواند ناکارآمد باشد. بسیاری از موفقیتهای بشر از اضافات یا اثرات جانبی فعالیتهای اشتباه ایجادشدهاند.
برای مثال، مایکروفر و استفاده از اشعهی ماکروویو طی تحقیقاتی کشف شدند که در ابتدا هدفهای متفاوتی را دنبال میکردند. داستانهای مشابهی برای پنیسیلین و اشعه ایکس ری نیز وجود دارد؛ در اینجا هوش انسان بود که توانست کاربرد این نوع تکنولوژیها را تشخیص دهد، در حالی که آنها بهعنوان نکات اضافی طی آزمایشات محسوب میشدند.
4.تعادل در بازی بهرهوری
بهرهوری و کارآمدی میتواند نوعی تله نیز باشد، هنگامیکه رقبای شما نیز از آن بهره ببرند. در اواخر قرن نوزدهم، ارتش فرانسه نوعی ادوات جنگی را اختراع کرد که توانایی شلیک گلولههای ۷۵ میلیمتری را با نرخ یکی در هر چهار ثانیه داشت.
در آن زمان، این نرخ شلیک نکته قابلتوجهی نبود، اما چیزی که این سلاح را متمایز میکرد، توانایی بازگشت آن به موقعیت قبلی پس از هر بار شلیک بود، بدون آنکه نیاز به تنظیم مجدد آن وجود داشته باشد؛ درنتیجه نرخ موثر شلیک به طرز قابلتوجهی افزایش پیدا کرد.
به نظر میآمد که فرانسویها بتوانند با استفاده از این نوآوری، آلمانها را در نبرد بعدی شکست دهند. اما، به طرز قابلانتظاری، آلمانها نیز به این تکنولوژی دست پیداکرده بودند.
درنتیجه وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، بسیاری از نبردها به نبردهای سنگری تبدیل شدند؛ تکنولوژیای که قرار بود طول جنگ را کاهش دهد، به افزایش طول آن منجر شد.
در اینجا منظور این نیست که نباید نوآوری کرد و به دنبال کارآمدی نبود، اما در بحثهای رقابتی، کارآمد بودن میتواند درنهایت به خلاف هدف منجر شود.
5.بهرهوری به قیمت نوآوری
در آخر، بزرگترین هزینه وسواس بر روی بهرهوری میتواند فرصتهای ازدسترفته باشد.
اقتصادی که بر پایه پلتفرمهای نوآور و نرمافزارها شکلگرفته است، میتواند سرمایهگذاری خوبی باشد؛ درعینحال، شرکتهایی که در حال ضرر دهی هستند، ممکن است از طریق عرضه اولیه سبب ایجاد میلیاردرها شوند.
اما نوآوریها دشوار، در حال حاضر، در بخشهای فیزیکی و شیمیایی قرار دارند. این نوع نوآوریها نیازمند پذیرش ریسکهای بالایی داشتند و درنتیجه، کمپانیها و استارتآپها بیشتر به سمت نوآوریهای نرمافزاری تشویق میشوند.
یکی از بارزترین مثالهای این روند، باتریهای لیتیومی هستند که امروزه در وسایل الکترونیکی همه ما قرار دارند؛ درحالیکه تکنولوژی اصلی این نوع باتریها تقریبا مدت ۳۰ سال است که تغییری نکرده است. به همین دلیل است که هنوز تلفنهایی که برای یک روز کامل شارژ نگه میدارند بسیار نادرند.
از طرف دیگر، میان ثبت اختراع دستگاه فتوکپی چاپ خشک توسط چستر کارلسون در سال ۱۹۳۸، تا عرضه اولین دستگاه فتوکپی زیراکس ۹۱۴ در سال ۱۹۵۹ زمان ۲۰ سال سپری شد. این شرکت کوچک واقع در نیویورک مجبور شد تا از سختیهایی عبور کند که بسیاری از سرمایهگذاران و کمپانیهای آن زمان، علاقه و توانایی آن را نداشتند؛ چرا که از دید کسبوکاری، چنین حرکتی کارآمد محسوب نمیشد.
جالب است بدانید که در زمان عرضه این دستگاه دارای واحدی داخلی بود که «جلوگیر سوختگی» نام داشت؛ اما درواقع این واحد تنها یک کپسول آتشنشانی کوچک بود که در زمان وقوع آتش از آن جلوگیری میکرد.
جواب تنر بهتمامی این سوالات «ناکارآمدی حسی» است.
چگونه به طرز ناکارآمدی، کارآمد باشیم؟
1.توجه به نعمتهای غیرمترقبه
اولین نکتهای که میتوانید برای بالا بردن کیفیت کارآمدی انجام دهید، توجه به محصولات و خروجیهای ضمنی فعالیتهایتان است. حتی مسیرهای اشتباه نیز میتوانند پربازده باشند. همانند مثال استفاده عمومی از اشعه ایکس ری یا مایکروفر، از پرداختن به مسیرهای جدید نترسید.
2.کارها را از راه سخت انجام دهید
گاهی اوقات شاید انجام دادن کارها از راه سخت کارآمدتر باشد.
تنر، اینترنت اشیاء را دراینباره مثال میزند؛ به کمک این فناوری، بدون نیاز به راه رفتن و فعالیت جسمی شما میتوانید برقهای خانه را خاموش کرده، سیستم گرمایش را تنظیم و حتی خانه را جارو کنید. اما تحقیقات پزشکی ثابت کردهاند که راه رفتن، تکان خوردن و بلند شدن از بهترین فعالیتهایی هستند که میتوانید برای قلب خود انجام دهید.
همچنین، بعضیاوقات بهتر است تا در کارهای خود، کمتر روان باشیم؛ روانشناسان این مفهوم را «سختی خواستنی» مینامند.
نوشتن یادداشت و جزوه سر کلاس با استفاده از یک لپتاپ و کیبورد احتمالا بهترین راه درک آموزش اساتید محسوب میشود؛ چرا که سرعت بیشتری داشته و بعدا میتوانید حرفهای استاد را با دقت بیشتری مطالعه کنید.
اما تحقیقات مربوطه ثابت کردهاند هنگامیکه شما مجبور به خلاصه کردن حرفهای اساتید میشوید، درعینحال باید حرفهای وی را بهخوبی متوجه شده و درک کنید. به همین علت، شما به نحو فعالانه به درس توجه کنید؛ درصورتیکه در هنگام تایپ شما صرفا در حال نوشتن حرفهای استاد خواهید بود.
3.اشتباهات خود را به موقعیت تبدیل کنید
اگر ذهن باز و بدون پیشفرضی نسبت به اشتباهات خود داشته باشید، میتوانید بسیاری از شکستهای خود را به موقعیت تبدیل کنید.
تد لسکی، معمار خانه اپرا در مرکز لینکن، مقداری جوهر را بهطور تصادفی بر روی نقاشی خود ریخت. شاید افراد دیگر نقاشی خود را به دور میریختند، اما وی از تصویر ایجاد شده از این اشتباه الهام گرفت و در نهایت، لوسترهای ستارهداری خلق کرد که جزو معروفترینها در قرن بیستم محسوب میشدند.
4.با تنوع و نا همپیوستگی از خطر دوریکنید
تمرکز تنها بر روی یک راهحل و یک فرهنگ خاص میتواند خطرناک باشد.
در مثال سیبزمینی که پیشتر به آن اشاره کردیم، تمرکز بر روی یک گیاه برای مقابله با قحطی تنها تا زمان مشخصی جواب داد و سپس، سبب شکلگیری فاجعهای عظیم شد.
این نکته شامل حال ارگانها نیز میشود. نرمافزارها و الگوریتمها میتوانند در استخدام کارکنان به ما کمک کنند. اما باید دقت داشت که محیط اطرافمان همواره در حال تغییر است و هیچ نرمافزار و الگوریتمی و حتی خود ما نیز نمیتوانیم پیشبینی کنیم که در آینده، چه تکنولوژیای کارساز خواهد بود.
درنتیجه، در همین موقعیت استخدام کارمندان، سعی کنید تا از حس و تحلیلهای ذهنی خود بهره ببرید و توانایی شخصی خود را در تفکر افزایش دهید.
به حس عامه خود اعتماد کنید
درنهایت، تنر بیان میکند که ما باید به سمت نقطه ناکارایی مطلوب حرکت کنیم؛ نقطهای که در آن باوجود تمرکز بر افزایش بازدهی، بر افزایش آن وسواس نداشته و اهمیت لحظات آرام در زندگی را درک کنیم.
بهرهوری بیشازحد میتواند باعث ضعیفتر شدن همین معیار شود، اما مقداری ناکارآمدی حسی میتواند ما را در مسیر صحیح حفظ کند.
منبع: تجارت نیوز