به دنبال مباحثي كه در ماههاي اخير در رابطه با ايجاد تغييراتي در حوزه اقتصاد براي گشايش اقتصادي مطرح شده است، بحث اصلاح نظام بانكي و تغيير در سود بانكي نيز مورد توجه بوده است. بايد عنوان كرد سياستهايي كه اتخاذ شده است بدون ريشه يابي بوده و واقعيت اين است كه ما اين را ميدانيم كه سياستهاي پولي بسيار غلط بوده است. نرخ سود بانكي افزايش يافته است. فكر ميكنند ميتوانند از اين طريق نقدينگي را جمع كنند، غافل از اينكه اين نقدينگي ممكن است از بخشهاي توليدي گرفته شود و بخشهاي صنعت و كشاورزي را با دشواري مواجه كند. بايد پرسيد هدف چيست؟هدف اين است كه ما سرمايهگذاري توليدي انجام دهيم يا خير؟ اين نگاه غلطي در ايران است كه تصور ميكنند نرخ سود بانكي بايد با تورم همسازي داشته باشد. علم اقتصاد ميگويد كه نرخ سود بانكي با نرخ سوددهي بايد هماهنگي داشته باشد و بخشهايي كه سوددهي پاييني دارند متضرر ميشوند. بنابراين اين سياست پولي، سياست غلطي بود كه دنبال شد. ضمن اينكه تصمیم فروش اوراق مشاركت را دولت با همراهی بانك مركزي اتخاذ كرد كه سياست نادرستي بود و معلوم هم نيست كه اين منابع در كجا بايد هزينه شود. در اين زمينه بانك مركزي تنها تعهداتي را متقبل و ناچار شد اين اوراق را به سيستم بانكي واگذار كند. نكته ديگر اين است كه ما بدون داشتن يك استراتژي نميتوانيم انتظار اين را داشته باشيم كه اقتصاد ما شكوفا شود. متاسفانه به اين مساله توجه نشده است كه سياستهاي پولي بايد منابع را به سمت بخشهاي مولد و صنعت و كشاورزي سوق دهد، نه اينكه صرفا بخواهد اين منابع را جمع آوري كند. به هر حال ما نميتوانيم از يك طرف انتظار اين را داشته باشيم كه نقدينگي را در همه بخشها جمع كنيم و بعد هم بخواهيم بخشهاي توليدي را مورد حمايت قرار دهيم، چرا كه اين موارد با هم سازگار نيست. ما در حال حاضر با يك وضعيت بحراني مواجه هستيم، يعني بانكها تعهدات عظيمي را به مردم داده و سپردههاي مردم را جمع كردهاند و بايد وام بدهند، در حالي كه بازدهي بخش صنعت و كشاورزي به قدري پايين است كه اينها نميتوانند منابع را به سمت بخشهاي صنعت و كشاورزي ببرند و منابع به سمت واسطهگريهاي مالي و تجاري ميروند. اشتباه ديگر اين است كه وقتي صحبت از تورم ميشود قيمت تمام كالاها و خدمات را يكسان فرض ميكنند، در حالي كه چنين نيست. برخي از كالاها ممكن است افزايش قيمت داشته باشند و برخي ديگر نيز ممكن است نسبتا افزايش كمتري داشته باشند و قیمت برخي ديگر نيز حتي ممكن است كاهش پيدا كرده باشند. آن چيزي كه در اقتصاد حائز اهميت است رابطه نقدينگي و يا حجم پول و قيمتهاي نسبي است كه بايد مدنظر قرار دهند. فرض كنيد وقتي ميگويند رشد اقتصادي يا تورم، يعني همه بخشها را در نظر ميگيرند، كه چنين نيست. بنابراين آنچه مهم است قيمتهاي نسبي است نه متوسط قيمت، كه اينها جزو اشكالاتي است كه وجود دارد و ضربه بسيار مهلكي را به بخشهاي صنعت و كشاورزي وارد كرده است و باعث افزايش بيكاري و تعميق شرايط ركود تورمي در كشور شده است. وقتي ميگوييم نرخ سود بانكي بايد با نرخ سود هماهنگ باشد، يعني برخي بخشها نرخ سود بالا و بعضي بخشها نرخ سود پاييني دارند. اگر نرخ سود را از 25درصد به 30 درصد افزايش دهيم، باز هم براي بخشهايي كه رانت و انحصار دارند، مانند بخشهاي تجاري و دلالي و واسطهگريهاي مالي، سودآور است. بايد تاكيد كرد كه اين غلط است كه نرخ سود بانكي را بر مبناي تورم بسنجند. اين کار از ابتدا غير علمي و نادرست بوده است.
منبع: آرمان