دکتر حمید قنبری
کارشناس ارشد بانکمرکزی
بشر محکوم به عدم اطمینان است. انسان از آینده خود و اتفاقاتی که برای وی رخ خواهد داد، مطلع نیست و برای غلبه بر این وضعیت، اقدامات بسیاری انجام میدهد. گاه متوسل به جادوگران و غیبگویان میشود و گاه به علما و دانشمندان روی میآورد. یکیاز آخرین و معتبرترین گروههایی که انسانها برای غلبه بر عدم اطمینان در مورد آینده به آنها رجوع میکنند، اقتصاددانان هستند. مردم میخواهند بدانند که در آینده قیمتها با چه روندی رشد خواهند کرد؛ سرمایهگذاری در کدام کسب و کار بهتر است؛ پساندازهای آنها به چه میزان ارزش خواهند داشت و بسیاری پرسشهای دیگر از این دست برای آنها مطرح است. اقتصاددانان در تمامی این موارد مورد مراجعه عموم قرار دارند و با همه ناکامیهایشان و پیشبینیهای نادرستی که گاه و بیگاه عرضه میکنند، هر روز بیشتر مورد توجه مردم قرار میگیرند. چرا مردم به اقتصاددانان اعتماد میکنند؟
ضربالمثلی انگلیسی هست که میگوید Good is the enemy of best یعنی گاه مردم به جای اینکه بهترین کار ممکن را انجام دهند، کار درستی را انجام میدهند و همین آنها را قانع میکند. این قناعت، به نوبه خود، باعث میشود که هیچگاه نخواهند یا نتوانند کاری بهتر انجام دهند. اقتصاددانان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. آنها گاه پیشبینیهای درستی انجام میدهند، نتایجی منطقی میگیرند و به درستی سیاستهایی را ارزیابی میکنند؛ اما در همینجا متوقف میشوند و آنگاه است که از حل برخی از مسائلی که انتظار میرود باید بتوانند آنها را حل کنند، باز میمانند. همین امر باعث میشود که از اعتماد عموم به آنها تا حدودی کاسته شود. بگذارید این مساله را بیشتر شرح دهیم. اقتصاددانان اقدام به طراحی مدلهای اقتصادی میکنند. مدل باید بتواند نشان دهد بازیگران اقتصادی در شرایط مشخصی چگونه عمل میکنند و در صورت وجود یکسری شرایط، نحوه عملکرد آنها و نتایج حاصل از آن را پیشبینی کند. طراحی مدل، فعالیت جذابی است که در نتایج مثبت آن نمیتوان تردید کرد. اما تمامی مدلها در این نکته مشترک هستند که جزئی از واقعیت را بررسی میکنند و هیچ مدلی وجود ندارد که بتواند تمامی عوامل و مولفههای اقتصادی را در خود جای دهد. به عبارت دیگر، اقتصاددانان، با مدلهایی پیشبینیهای خود را انجام میدهند که محدود و جزئی هستند؛ حال آنکه جهان واقعی، آکنده از مولفههای بسیاری است که بررسی آنها در حیطه هیچ مدل واحد و مشخصی نمیگنجد. مشکل دیگر اقتصاددانان این است که معمولا دادههای کافی ندارند. فقدان دادههای کافی موجب آن میشود که پیشبینیهای آنها نیز همیشه کامل و قابل اتکا نباشد و امکان اشتباه و انحراف در آنها وجود داشته باشد. اقتصاددانان، خود به این نقصها واقفند و این جمله بسیار شنیده شده است که اقتصاددان خوب، کسی است که میتواند توضیح دهد چرا پیشبینیهایی که انجام داده نادرست از آب درآمدهاند. همچنین اقتصاددانان، نمیتوانند همانند دانشمندان علوم تجربی، عوامل مورد مطالعه خود را تحت کنترل کامل قرار دهند و آنها را به نحو بیطرفانهای مطالعه کنند و این نیز بر صحت و دقت پیشبینیهای آنها اثر میگذارد. اما با همه اینها، اقتصاددانان هنوز هم مورد توجه و اقبال مردم قرار دارند و مردم به آنها اعتماد میکنند. چرا چنین اقبالی به اقتصاددانان وجود دارد؟ اگرچه به دلایلی که در بالا گفته شد، بسیار اتفاق افتاده است که پیشبینیهای اقتصاددانان خطا باشد، اما اقتصاددانان در یک امر مهارت قابلتوجهی دارند و آن نشان دادن خطاهای پیشبینیها و استدلالهای یکدیگر است. اقتصاددانان، کاستیهای استدلالهای یکدیگر را بهتر از هرکسی متوجه میشوند و نشان میدهند و برای غیراقتصاددانان، این شیرینترین جنبه یافتهها و نوشتههای آنان است. اقتصاددانان، به خوبی میتوانند کاستیهای سیاستهای اقتصادی که همگنانشان پیشنهاد میدهند بیابند و در رابطه با کاستیهای آنها استدلال کنند. سیاستگذاران میتوانند از این طریق، مخاطرات هر سیاست را دریابند و مردم عادی نیز میتوانند کاستیهای سیاستهایی را که دولتها اتخاذ میکنند، دریابند. اقتصاددانان شاید نتوانند به ما نشان دهند که چه سیاستهایی درست است و چه اتفاقاتی در آینده قطعا رخ خواهند داد اما قطعا میتوانند به ما بگویند که اتخاذ سیاستهای نادرست، چه خساراتی به بار خواهند آورد و این آورده ارزشمندی است که همچنان مردم را علاقهمند به آنها نگه میدارد.