رشد جمعیت و پیامدهای آن بار دیگر مورد توجه افکار عمومی و محافل علمی قرار گرفته، ولی این بار آنچه به موج نگرانیها دامن زده، کاهش شدید رشد جمعیت و پیر شدن نسبی جمعیت است، اکنون وضعیت رشد جمعیت در ایران در مقایسه با دیگر کشورهای جهان چگونه است؟
آیا رشد جمعیت فعلی جوابگوی نیازهای توسعهای آتی خواهد بود؟ آیا امکانات فعلی کشور جوابگوی نیازهای اولیه جوانان در سالهای آتی خواهد بود و مهمتر از همه آنکه آیا رشد جمعیت به عنوان یک متغیر کلان نیازمند مداخله دولت برای تنظیم آن به سطح بهینه است، اینها همه از پرسشهایی است که بار دیگر در مرکز توجه سیاستگذاران کشور قرار گرفته است. در این میزگرد طرح پیشنهادی افزایش جمعیت با حضور دکتر سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و نماینده کنونی مردم مشهد و کلات در مجلس شورای اسلامی از موافقان طرح افزایش جمعیت و از پیشنهادکنندگان طرح مربوطه در مجلس از یکسو و از سوی دیگر دکتر ناصر شاهنوشی دکترای اقتصاد و عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد از مخالفان طرح افزایش جمعیت مورد بحث وتبادل نظر قرارگرفته است.
آقای شاهنوشی شما اخیرا مطلبی درخصوص طرح افزایش جمعیت که در آستانه تقدیم به صحن علنی مجلس است، ارائه کردید. لطفا بفرمایید بر چه اساسی افزایش جمعیت ایران را یک خطر بزرگ برای کشور دانستهاید و بر این اساس اقدام به نگارش آن کردید؟
شاهنوشی: از چند زاویه به این موضوع نگاه میکنم، ابتدا اینکه آیا ما با بحرانی به نام کاهش جمعیت مواجه هستیم یا نه؟ نرخ رشد جمعیت جهان عرب از 54/3 درصد در سال 1990 به 06/2 درصد در سال 2012 رسیده است، افغانستان از 5/4 به 44/2 درصد، امارات متحده عربی از 66/5 به 44/2 درصد، اندونزی از 8/1 به 4/1 درصد، چین از 46/1 به 48/0 درصد، پاکستان از 94/2 به 68/1 درصد، عربستان از 94/2 به 68/1 درصد و فلسطین از 3 به 81/1 درصد رسیدهاند. حال نرخ رشد جمعیت ما نیز در فاصله زمانی همین سالها از 56/2 به 4/1 درصد کاهش یافته است و در همین زمان جامعه جهانی کاهشی از 72/1 به 15/1 را در نرخ رشد جمعیت تجربه کرده است. مقایسه این اعداد با یکدیگر نشان میدهد که هیچ رخداد غیرمنتظرهای در کشور ما در قیاس با کشورهای دیگر روی نداده و این کاهش نرخ رشد جمعیت در همه جا از جمله کشورهای اسلامی روی داده است. با این همه میبینیم که هنوز نرخ رشد جمعیت کشور از میانگین نرخ رشد جهانی بالاتر است.
احتمال اینکه نرخ رشد جمعیت ما به کمتر از یک درصد یعنی کمتر از میانگین جهانی کاهش یابد 2 درصد است. بنده تمام سناریوهای ممکن را بررسی کردهام. اگر نرخ رشد جمعیت کشورمان تا 70 سال آینده يك درصد باشد، جمعیت کشور به 150 میلیون نفر یعنی به دو برابر میزان فعلی افزایش مییابد؛ بنابراین هراس ایجاد شده برای کاهش جمعیت هیچ مبنایی ندارد. ما در دهه 60 سیاستهای افزایش جمعیت را به دلایل مستقیم و غیرمستقیم اجرا کردهایم که هماکنون پیامدهایش در حال بروز است.
در حال حاضر در کشور بین 21 تا 22 میلیون فرد مجرد داریم که در صورت تصور زوج بودن آنها، 5/10 تا 11 میلیون زوج خواهیم داشت. تصور کنید از این تعداد زوج که پتانسیل بچهدار شدن را دارند، تنها 5 میلیون زوج به وجود بیاید و طی 5 سال بهطور متوسط 2 فرزند داشته باشند، جمعیت کشور طی 5 سال، 10 میلیون نفر افزایش مییابد؛ یعنی سالانه 2 میلیون نفر که اگر این دو میلیون نفری را که به جمعیت موجود اضافه میشود نسبت به 80 میلیون جمعیت کل کشور حساب کنیم، نرخ رشد جمعیت بین 5/1 تا 7/1 درصد میشود.
پدیدههای جمعیتی و ساختارهای اجتماعی آنقدر پیچیدهاند که ما پیشبینی دقیقی نمیتوانیم انجام بدهیم. دیگر کشورهای دنیا نیز سیاستهای کنترل جمعیتشان را به روشهای مختلف اعمال کردهاند. برای مثال چین در صورت عدم کنترل جمعیت خود به چنین رشد اقتصادی دست نمییافت و درواقع این کشور مدیون اولین سیاستی است که از زمان تین شیائو پنگ اعمال شد.
چین الان حدود 120 میلیون جنس مونث کم دارد؛ چون وقتی چینیها به سمت تک فرزندی رفتند بنا به فرهنگشان تعلق خاطرشان به فرزند پسر بود و چون سیاست تک فرزندی اجرا شده بوده، یک پسر به دنیا آوردهاند و هماکنون چین میبیند که تعداد دخترشان کم شده است. هند را فرض بگیرید، این کشور نرخ رشد جمعیتش در سال 1990، دو درصد بود و هماکنون به 26/1 درصد رسیده است. در واقع زمان خانم گاندی خواستند به زور جمعیت را کنترل کنند که موفق نشدند و در حال حاضر با سیاستهای تشویقی و فرهنگی در حال کنترل جمعیت هستند.
در مورد کرهجنوبی نیز میگفتند جمعیت این کشور کاهش مییابد؛ چرا که نرخ رشد جمعیتش 45/0 درصد است، اما خوشبختانه کرهایها گوش نکردند و با وجود اینکه میگفتند جمعیت کرهجنوبی نصف میشود؛ اما این اتفاق رخ نداد. یعنی پدیدههای جمعیتی و ساختار جمعیتی کشورها و از جمله کشور ما بهگونهای است که وقوع مشکل کاهش جمعیت غیرممکن است. حتی عرض کردم در بدترین حالت که ما یک درصد نرخ رشد جمعیت داشته باشیم، جمعیت ما به 150 میلیون نفر خواهد رسید که تبعاتش را بعدا بررسی میکنیم. اما این هراسی که ایجاد شده که ما در آینده با بحران کاهش جمعیت مواجه میشویم، هیچ مبنای علمی ندارد.
قاضیزاده: پیش از پاسخ به مباحث مطرح شده باید موضوعی را مطرح کنم که اصولا رویکرد ما به جمعیت باید چگونه باشد. آیا افزایش جمعیت تهدید است یا فرصت؟! «مالتوس» نخستین کسی است که تئوریهای جمعیتشناختی و جامعه شناختی را ارائه کرد. «مالتوس» جمعیت را عامل جلوگیری از توسعه کشورها میدانست که این نظریات غالبا مربوط به اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 بود که انقلاب صنعتی رخ داد و جوامع اقتصادی شدند و از شرایط تولید کشاورزی به شرایطی رسیدند که ابزار و تجهیزات جانشین نیروی انسانی شد و نیروی انسانی مصرفکننده تا حد زیادی در مخاطره قرار گرفت.
دولتها درگیر جنگهای بسیاری شدند و تامین امنیت، آموزش و بهداشت و زندگی سخت بود و جمعیت به عنوان یک عامل تهدیدکننده برای رشد و توسعه کشورها به حساب آمد. در دوره بعدی نظریهپردازان - بهخصوص هنگامی که برخی از کشورهای اروپایی وارد رشد منفی جمعیت شدند و مجبور شدند با نیروی مهاجر، بازار کارشان را تامین کنند - به این نظر رسیدند که جمعیت عامل توسعه است. تعارضات و نقصانهایی نیز در این نظریات وجود داشت که باعث ایجاد نظریات گروه سومی شد که رشد کمی و کیفی جمعیت را عامل توسعه میدانست.
هماکنون اقتصادهای دنیا قدرتشان را بر اساس سهم نیروی انسانی در تولید ناخالص ملی ذکر میکنند. تولید ناخالص ملی معمولا 3 جزء دارد، یک جزء منابع فیزیکی یا منابع زیستمحیطی کشور است. برای مثال کشور ما معدن و نفت دارد. جزء دوم زیرساختهای فیزیکی و زیربناهایی است که برای توسعه مطرح است، مثل راه آهن، سد و... و جزء سوم نیز نیروی انسانی است. در کشورهای توسعهیافتهای مانند ژاپن، بخش عمدهای از تولید ناخالص ملی را نیروی انسانی دانشبنیان و مهارتیافته تامین میکند. پس رشد جمعیت برای ژاپن یک فرصت است. با اینکه این کشور منابع زیستمحیطی و خاک محدودی دارد، تلاش میکند جمعیتش افزایش یابد، اما کشورهایی که رشدشان مبتنی بر منابع محدود زیستمحیطی است، رشد جمعیت در این شرایط میتواند برای آنها تهدیدکننده باشد.
یک موسسه بینالمللی آمریکایی به نام«RAND» مطالعات گستردهای را به درخواست صندوق توسعه و جمعیت سازمان ملل انجام داده که این مطالعات منتشر نیز شدهاست. همچنین یک رنکینگ بینالمللی وجود دارد به نام «National Power Score» که قدرتها را رتبهبندی میکند و حدود 40 شاخص را از قبیل شاخصهای فرهنگی، سایبری، میزان علم و فناوری، رشد اقتصادی و... مورد بررسی قرار میدهد. موسسه «RAND» در سال 2010 تحولات 50 سال اخیر را بررسی کرده و برای سالهای 2020، 2030، 2040، 2050 و 2060 سیر تحولاتی را که رخ میدهد برآورد کرده است.
این موسسه پیشبینی کرده است که مثلا چین در سال 2030، به لحاظ اقتصادی، از آمریکا پیشی میگیرد و در سال 2050، از لحاظ نظامی، هم از آمریکا جلو میافتد و ابرقدرت جهان میشود و با تاخیری هند در سال 2060 از چین هم پیشی میگیرد و به قدرت اول جهان بدل میشود و جالبتر آنکه 9 کشور عمدتا مسلمان و پرجمعیت نیز که شاید نامشان شما را به تعجب وادارد، جلو میافتند، مثل بنگلادش، پاکستان و نیجریه. این کشورها در میان 20 قدرت برتر دنیا جای میگیرند و براساس بررسیهای موسسه «RAND»، جمهوری اسلامی ایران تا سال 2030 به رتبه 15 میرسد، اما در 2060 جزو 20 کشور اول دنیا نخواهیم بود و به رتبه 24 و 25 تنزل مییابیم؛ مثلا عربستان سعودی با اینکه همیشه جمعیتش از ما کمتر بوده و کمتر نیز خواهد بود، اما جزو 20 کشور اول دنیا خواهد ماند.
رویکرد ما به جمعیت فقط این نیست که ببینیم چه جمعیتی داریم؟! رشدش منفی است یا مثبت؟ نکته اینجا است که با توجه به قدرتمند شدن کشورهای دیگر باید نگران باشیم یا نه؟ این یک بُعد استراتژیک است. برآوردهای جمعیتی بیش از 40 سال با توجه به متغیرهای وسیع اجتماعی و فرهنگی، برآوردهای صحیحی نیست؛ اما تمامی برآوردهای داخلی و بینالمللی ما نشان میدهد که درست است رشد جمعیت ما مثبت بوده، ولی حتما منفی خواهد شد و مطالعات بانک جهانی و مطالعات ما هم این را نشان میدهد. بعضی میگفتند 30 سال یا 50 سال دیگر منفی میشود. نکته اول اینکه این کارشناسان، TFR (نرخ باروری عمومی) را از نرخ رشد جمعیت مهمتر میدانند. نرخ جانشینی نشاندهنده این است که جمعیت موجود نمیتواند به اندازه خودش که دو نفر است دو نفر دیگر را جایگزین خودش کند، بنابراین، این یک امر قطعی است که رشد جمعیت ما منفی خواهد شد. نکته دوم اینکه ما الان در یکی از بهترین فرصتهای جمعیتی هستیم، در دوران پنجره طلایی جمعیت هستیم که در تاریخ ایران هیچگاه رخ نداده و نخواهد داد؛ یعنی یک دوره بینظیر است که تمام تمدنهای نوظهور مثل چین و هند از این دوران طلایی جمعیتشان توانستند استفاده کنند تا این قدرت را برای خود تولید کنند و حتی کشورهای اروپایی به جایی رسیدند كه در همان مرحله توانستند آن جهش را انجام دهند. این فرصت جهش همگانی است هم در علم و فناوری و هم در حوزه فرهنگ هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه حفظ جمعیت.
این کشورهایی که الان عقبمانده هستند قرار نیست همیشه عقبمانده بمانند، چون روند توسعه را بهشدت طی میکنند. دانشگاهها در حال توسعه هستند نیروی انسانیشان را تربیت میکنند، منابع انسانیشان را تجهیز میکنند و جلو میزنند. همین عراقی که جنگزده است و ما اینگونه به آن نگاه میکنیم یا پاکستان و بنگلادش با سرمایهگذاری چینیها و هندیها در این کشورها از ما جلو خواهند زد. بنابراین ما نباید نگران باشیم؟ این نگرانی بستگي به این دارد که ما چه جایگاهی را میخواهیم برای خودمان تعریف کنیم.
شاهنوشی: من نمیدانم در پزشکی مفهوم نظریه چیست. بسیاری از این نظریاتی که مطرح میشود شما نمیتوانید مطلق به آن نگاه کنید، ازجمله همینکه عرض کردم. اگر بخواهیم به نظریات جمعیتی نگاه کنیم، باید الان رشد جمعیت کرهجنوبی بنا به پیشبینیها منفی شده باشد.
قاضیزاده: اینها نظریه نیستند، اینها برآورد روش محاسبه است که متغیرهای متفاوتی روی آن تاثیر میگذارد و تغییر پیدا میکند.
شاهنوشی: یعنی میگوییم جمعیت کرهجنوبی با پیشبینیهایی که میشده منفی بوده، ولی اینطور نشده است. ببینید ما در مورد ژاپن که فرمودید یکزمان نیروی انسانی داریم و یکوقت هم سرمایه انسانی. آن چیزی که ژاپن را ارتقا داده نیروی انسانیاش نبود، سرمایه انسانیاش بود؛ یعنی نیروی انسانی مهارت دیده با کیفیت بالا و بهتازگی بحث فراتر از این رفته و دیگر نمیگوییم چیزی که عامل رشد و توسعه اقتصادی کشورها میشود نیروی انسانی است، در واقع سرمایه انسانی است و این به خاطر این است که ما نیروی انسانی را بهعنوان یک عامل تولید به سرمایه انسانی تبدیل میکنیم. الآن میگوییم خود دانش که متغیر تولید است میتواند به عنوان یک متغیر در کنار متغیرهای دیگر منجر به رشد و توسعه اقصادی کشورها شود. ازجمله در مدل سولو که متغیر دانش را به عنوان متغیر درونزا وارد کردند نه نیروی انسانی را.
آقای قاضیزاده دو ادعا را مطرح کردند: اول اینکه جمعیت فرصت است نه یک تهدید و دومی نگاه به مساله جمعیت باید یک نگاه استراتژیک باشد نه محاسباتی.
قاضیزاده: بنده عرض کردم موضوع جمعیت یک ماهیت استراتژیک دارد فارغ از رشد کم و زیادش؛ یعنی اینکه اول بزرگان نظام باید تصمیم بگیرند کجای عالم میخواهند باشند، میخواهند قدرت باشند یا نه؟ کجای این قدرت میخواهند باشند و بر اساس مولفههای مختلف باید یک نقطهگذاری مطلوب برایش انجام دهند و تلاش کنند آن را به دست آورند از جمله متغیر جمعیت، این یک. دوم اینکه ما باید نگران باشیم یا نه؟ عرض کردم بله حتما باید نگران باشیم و در تمام سناریوها چه بیرونی و چه داخلی اثبات شده است که رشد جمعیت ما منفی خواهد شد؛ حالا یک عده میگویند 30 سال بعد و یک عده هم میگویند 50 سال بعد. دلیلش هم این است که نرخ TFR یعنی باروری کل ما کمتر از حد جانشینی است. تمام افراد جمعیتشناس میگویند TFR ما بیش از این هم کاهش مییابد، یعنی قطعا به زیر 8/1 درصد خواهد رسید. یعنی با کاهش رشد جمعیت مواجه خواهیم شد. نکته بعدی هم توازن نیروی کار است؛ نیروی کار فعال و غیرفعال.
جناب شاهنوشی از نظر شما جمعیت یک مولفه استراتژیک است یا نه؟
شاهنوشی: الآن جمعیت مولفه قدرت است و به عنوان یک استراتژی مطرح است. چون میگوییم جمعیت مولفه قدرت است، آیا واقعا همینطور است یا نه؟ ببینید من میخواهم بگویم شما خیلی نظریات را وحی منزل تلقی نکنید. یکی از مشاوران آقای کلینتون در کتابش وقتی در مورد چین صحبت میکند میگوید چین جمعیتش زیاد است، ولی نباید نگرانش باشیم چون که چینیها توپ پینگپنگ تولید میکنند و رشد ورزشی آنها در صحنه فردای اقتصاد نمیتواند رقیب ما باشد، این را اوایل دهه 80 پیشبینی میکند. الان چین به کجا رسیده است؟ یعنی میخواهم بگویم بسیاری از نظریاتی که موسسات مختلف مطرح میکنند که الان در کجای قدرت اقتصادی جای میگیریم، اینها ضرورتا وحی منزل نیست؛ اما آیا جمعیت مولفه قدرت است؟ اگر جمعیت مولفه قدرت باشد الان بنگلادش باید کشوری باشد که در صحنه جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد. با140 میلیون جمعیت، کشوری است که مردمش از اتوبوسها آویزان هستند و در فقر زندگی میکنند و در سطح جهانی هیچ جایگاهی ندارند. جمعیت تنها عاملی شده برای خدمت به نظام سرمایهداری، غیر از این نیست که الان در دبی و قطر این جمعیت نیروی کاری است که از هند و پاکستان در تابستانها به نظام سرمایهداری خدمت میکنند. پس مولفه جمعیت نمیتواند، بیانگر اقتدار یک کشور باشد و اگر بیانگر اقتدار یک کشور بود چرا انگلستان ارتشاش را به 70 هزار نفر کاهش داده است؟
استراتژی امروز آمریکا کاهش جمعیت نیروی نظامیشان است، بنابراین اگر جمعیت چین میتوانست مولفه قدرت باشد تا قبل از دهه 50 یا 70، یعنی تا قبل از دهه 1980 باید یک کشور بزرگ در عرصه جهانی میبود. کسی از جمعیت چین در زمان مائو نمیترسید، چه چیزی از چین ایجاد نگرانی میکرد و روی آن حساب میکرد؟ خود جمعیت فی نفسه نمیتواند عامل اقتدار باشد و الان در قاهره شبها 2 میلیون نفر در قبرستانها میخوابند. آیا در خاورمیانه مصر با اینکه جمعیتش از همه کشورها بالاتر است، یک کشور قدرتمند محسوب میشود؟ یا یک کشور کوچک 600 هزارنفری که جمعیت اصیل خودش 300 هزار نفر است و بعضیها به دروغ میگویند کشور 600 هزار نفری قطر!؟ پس توان اقتصادی کشورها، توان دانششان و نیروی انسانی کیفیشان است که میتواند به آنها قدرت دهد. بنابراین اگر بگوییم جمعیت میتواند عامل قدرت باشد پس باید هند، چین و کشورهای پر جمعیت جهان حرف اول را میزدند.
اتفاقا چین جمعیت را محدود کرد تا بتواند به یک قدرت تبدیل شود. هند الان چه کرده است؟ در کنار تمام سیاستهایش سیاست کنترل جمعیت را دنبال میکند تا بتواند، یک قدرت برتر اقتصادی شود. الان این سیاستها دارد به شدت اعمال میشود و هند خیلی آرام به عنوان تنها کشوری که هندوئیسم دارد، جمعیتش را کنترل میکند.
جالب اینکه ما تنها کشوری هستیم که از کاهش جمعیتمان در آینده هراس داریم. اما در دیگر کشورها این هراس رخ نداده است، در نتیجه جمعیت نمیتواند، مولفه قدرت باشد. نیروی انسانی کیفی، دانش و تکنولوژی در دنیای امروز توان اقتصادی است. اگر شما میفرمایید عراق در آینده قدرت بالاتری از ما خواهد داشت نه به خاطر جمعیتش، بلکه به خاطر منابع سهلالوصول نفتیاش است که آن کشور را در جایگاه بالاتری قرار میدهد.
ایالت اوکلاهاما در آمریکا 300 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و به تنهایی کل غله آمریکا و روسیه را تامین میکند، اگر جمعیت مولفه قدرت بود، چرا استرالیایی که مساحتش 6 برابر ماست نرخ رشد جمعیتش26/1 است؟ چرا خود آمریکا که مساحتش 9 میلیون کیلومتر مربع و 6 برابر ایران است، نرخ رشد جمعیتش را کاهش داده است؟ من در مورد آمریکا عرض میکنم که نرخ رشد جمعیتش از 3/1 درصد در سال 1990 الان به 74/0 رسیده است. پس چرا آنان برای خودشان این کار را نکردهاند؟
قاضیزاده: شما در جریان سیاستهای تشویقی افزایش جمعیت در آمریکا هستید؟
شاهنوشی: بله.
قاضیزاده: پس دارند برنامهریزی میکنند، اما میزان موفقیتشان محدود است. این دو بحث است یا نتوانستند، جبران کنند چون وارد فازی شدهاند که از این دوران پنجره طلایی گذشتهاند و جبرانش سخت است.
شاهنوشی: امروزه آنچه کشورهای دنیا را مطرح میکند سطح تکنولوژی است، نه جمعیت. شما نقش سوئد را در عرصه جهانی ببینید.
قاضیزاده: هیچ جایگاهی در قدرت جهانی ندارد به همین خاطر خودش را در قالب اتحادیه اروپا تعریف کرده است تا تبدیل به یک قدرت شود وگر نه سوئد به تنهایی هیچ جایگاهی ندارد.
شاهنوشی: خب اینها به خاطر جمعیت نیست.
قاضیزاده: با اینکه بالاترین میزان شاخصهای رفاهی دنیا را کشورهای اسکاندیناوی دارند، اما هیچکدام از کشورهای اسکاندیناوی ذرهای در حوزه قدرت جهانی سهم ندارند.
شاهنوشی: این سیاست راهبردیشان است که اصلا در حوزه سیاستهای روز جهان مداخله نکنند. من نمیدانم در پزشکی مفهوم نظریه چیست، اما در اقتصاد نظریه درواقع اثبات نشده است، یعنی مقولهای که میتواند محقق شود، اما ضرورتا این طور نخواهد شد. در مورد نظریه مالتوس این بحث را داشتیم که بعدا منابع نمیتوانند، کفاف جمعیت را بدهند و بحرانهایی را به وجود خواهند آورد ولی مالتوس به تکنولوژی توجه نکرد.
میخواهم بگویم ایجاد این هراس در دل ما یک کار برنامهریزی شده است، چرا؟ چون ما جزو کشورهایی هستیم که در 25 تا 45 درجه عرض جغرافیایی قرار داریم. تمام پیشبینیها میگویند، این کشورها در 20 یا 25 سال آینده به سمت خشک شدن پیش میرود، یعنی ما با توجه به سیاست جمعیتیمان از یک طرف باید هم مواد غذایی وارد کنیم و هم نیازمند آب باشیم. چون هم در تامین آب و هم مواد غذایی مشکل خواهیم داشت. با این وضع در کجای صحنه جهانی میتوانیم، جای داشته باشیم؟ اندونزی کشوری است که 180 یا 190 میلیون جمعیت دارد، اما همین اندونزی الان کجای صحنه جهانی قرار دارد؟
قاضیزاده: اندونزی یکی از سریعترین نرخهای رشد اقتصادی دنیا را دارا است.
شاهنوشی: نه به خاطر جمعیتش.
قاضیزاده: برعکس به خاطر جمعیت و نیروی کار ارزانش است. چین، هند و اندونزی و هم کشورهای «آ سه آن» به خاطر نیروی کار ارزانشان هست که میتوانند، کالایی تولید کنند تا در عرصه جهانی رقابت کنند. بنگلادش الان به همین خاطر محل سرمایهگذاری عمده کشورهای چندملیتی از جمله خود چینیها شده و به همین خاطر نرخ رشد اقتصادیاش، در نرخ رشد جهانی منفی، مثبت است.
شاهنوشی: صحبت من این است که به خاطر نیروی انسانی نیست، بلکه بهدلیل سرمایه انسانی است و نمونه عینیاش چین است.
قاضیزاده: اتفاقا چین نمونه بارزی است که توانست با جمعیت خودش تولید انبوه و تولید قابل رقابت را انجام دهد. یکی از ایراداتی که ما در بحثها داریم و در بحث شما نیز دیده میشود تک ساحتی کردن بحث است، من عرض کردم مولفههای زیادی است که یکی از آنها جمعیت است. اما ما یک نقطه را میگیریم و با همان میخواهیم در مورد مثبت و منفی بودن کل بحث صحبت کنیم.
ببینید تکنولوژی باید باشد. تمام کشورهایی که توسعه پیدا کردهاند، یک روندی از توسعه را پیمودهاند. این کشورهایی که الان توسعهشان دانشبنیان است، به موقعیت دانشبنیانی رسیدند و دانش برایشان تولید ثروت میکند. قبلش توانستهاند توسعه وسیع و انبوه انجام دهند. آموزش را در 2 سطح وسیع عمومی و تخصصی توسعه دادند و حتی توانستهاند، از این مرحله عبور کنند تا حجم انبوهی از نیروی انسانی تحصیلکرده را تربیت کنند و توانستهاند در مراحل بالاتر اقدامات برجستهتری در حوزه تولید دانش و تبدیل آن به فناوری و ثروت انجام دهند.
چین در مرحله اول، تولید انبوه جمعیت داشته، سپس توانسته حوزه آموزش خود را بهطور گسترده توسعه دهد و بعد از آن انتقال تکنولوژی دهد. الان در فاز تولید تکنولوژی وارد شده و فاز بعدی هم تولید دانش است. به همین خاطر هم در سال 2050 از آمریکا عبور میکند و نه امروز، با اینکه جمعیت زیادی دارد. چون مراحلش باید کامل شود. من هم نگفتم تنها موضوع جمعیت است؛ اما یک عامل ثابت وجود دارد و آن جمعیت قابل قبول است.
چرا هند از چین عبور میکند؟ به خاطر جمعیت خوشفرمترش، یعنی به خاطر اینکه ساختار جمعیتیاش هرمی است و توانسته کف، یعنی جمعیت جوانش را حفظ کند. نسبت به چین که موفق شده سیاست کنترل جمعیتی را رعایت کند و روزی هند از چین پیشی خواهد گرفت و این متغیرها را ما باید با هم ببینیم.
شاهنوشی: بنده همه جوانب را با هم میبینم.
قاضیزاده: تک ساحتی کردن بحثها به همین خاطر است که من میگویم. باید به یک نقطه بهینه برسیم، یعنی جایی که باید تصمیم بگیریم. نباید بگوییم ما بین عرض جغرافیایی و طول جغرافیایی فلان هستیم، منابع آب زیرزمینی خشک میشود، بنابراین جمعیت ما با این خشکسالی بر اساس بررسی و مطالعات ما باید 22 میلیون شود.
شاهنوشی: دقیقا.
قاضیزاده: یعنی ما باید کاری کنیم تا با این استراتژی مبنایی که شما ذکر میکنید به جمعیت 22 میلیون نفری برسیم. با این تکنولوژیای که داریم، با این روش مصرف آبی که داریم و با این میزان آبی که قابل مهار است، با توجه به خشکسالی که پیشرویمان است، باید به 22 میلیون نفر برسیم. ما کشوری در حال تهدید هستیم، در تهدید تجزیه هستیم، در تهدید هجوم هستیم. نه ما، بلکه تمام کشورهای خاورمیانه.
همان کرهجنوبی که آقای دکتر به آن اشاره میکنند، سیاست تشویقی فوقالعاده جمعیتی دارد. 40 کشور دنیا سیاست تشویقی دارند. بعضیهایشان 30 سال است که سیاست تشویقی دارند؛ ولی سه کشور موفق شدند نرخ TFR را اصلاح کنند. بسیاری از این کشورها در چاله جمعیتی افتادهاند، یعنی نرخ رشدشان منفی شده است، چون موضوع جمعیت مرتبط با سبک زندگی است. بعدا مجبور شدند با مهاجران عرب، ترک، ایرانی و مسلمانان، نیروی کار کشورشان را تامین کنند و معضلات اجتماعی بسیاری برای خودشان به وجود آوردند.
اینکه ما فکر کنیم کاهش جمعیت برای ما یک فرصت است، یک خطای استراتژیک فوقالعاده است و هیچ کشوری در دنیا اجازه نمیدهد چنین اتفاقی برایش رخ دهد.
ممکن است آقای دکتر بگوید این مشکل امروز ما نیست، بلکه مشکل 30 سال آینده ماست. من میگویم اگر در تمام کشورهای دنیا این اتفاق را تجربه کردهاند، دلیل عدم موفقیتشان این بوده که دیر به فکر افتادهاند. اگر دوره باروری مطلوب ما از دست برود و این 11 میلیون جوانی که ایشان میفرمایند، در معرض ازدواج بالقوه هستند، ازدواج نکنند و اگر الان به موضوع کاهش سن ازدواج و نرخ طلاق نپردازیم، این جوانان از چرخه باروری خارج خواهند شد و وقتی خارج بشوند و دچار چاله جمعیتی بشویم، آنگاه فقط با نیروی افغانی، هندی و پاکستانی میتوانیم کشور را اداره کنیم نه با
نیروی ایرانی.
شاهنوشی: آقای دکتر اگر اجازه بدهید ما بحث را مورد به مورد پیش ببریم تا به جمعبندی مشخصی برسیم. اولا تمام پدیدهها نسبی است و ما نمیتوانیم بگوییم یک پدیده مطلقا بد یا خوب است. ما نیز نمیخواهیم بگوییم جمعیت زیاد بیفایده است. ما موضوع جمعیت را در چارچوب شرایط کشورمان میسنجیم، آیا جمعیت ما را به سوی امنیت رهنمون میکند یا نمیکند؟ اگر در چین همان سیاستهای مائو ادامه پیدا میکرد، آیا چین الان اینجا بود؟
قاضیزاده: در دهه 60 نرخ «TFR » 6بود که فوقالعاده بالا بود. اکنون نرخ «TFR» 5/2 هدفگذاری شده است و نه 6. باز یک پدیده نادر در کشور رخ داد که در دنیا به عنوان موردی مطالعه میشود و آن افت شدید نرخ «TFR» است. باروری کل هیچ کجای دنیا و در دوره کمتر از 20 سال، از میانگین 6 به 8/1 نرسیده است و این کاهش یعنی یک تغییر رفتار
بسیار شدید.
نرخ رشد مثبت ما به خاطر وجود موج دوم جمعیتی است، یعنی آنهایی که ابتدای انقلاب به دنیا آمدند الان به سن باروری رسیدهاند و اگر اینها فقط یک بچه بیاورند، باز هم نرخ رشد ما مثبت میماند، اما این یک رشد ظاهری است و پشت آن پوک است و این ما را به اشتباه میاندازد، همانطور که شما را در استنادات خود به اشتباه انداخته است. زیرا آن چیزی که در رشد جمعیت ارزش دارد، نرخ رشد ثابت جمعیت نیست، بلکه نرخ باروری کل است. جمعیتشناسان نرخ رشد را ملاک مناسبی برای قضاوت نمیدانند، چون نرخ رشد امری موقتی است و آنچه ثابت است، نرخ باروری کل است.
نرخ رشد را حتی با مهاجرت نیز میتوان حفظ کرد. میتوان با اقدامات بهداشتی درمانی و افزایش امید به زندگی، نرخ رشد را مثبت نگه داشت، یعنی تا سال 1404 حداقل بهدلیل افزایش طول عمر و امید به زندگی قطعا نرخ رشد مثبت میماند. اما نرخ رشد نشان نمیدهد که جمعیت فعال داریم یا نه. ساختار جمعیت را نشان نمیدهد و نمیگوید کدام نیرو مفید، معلول، فعال، غیرفعال، باسواد یا بیسواد است و همه را در خود جای
میدهد.
شاهنوشی: آنچه شما میگویید دو مساله مجزا است. درباره اینکه نرخ رشدجمعیت مهم است یا نرخ رشد باروری، بسیاری از جمعیتشناسان معتقدند هنگامی که نرخ رشد جمعیت مثبت است، نباید نگران باروری باشیم. اما عرض من این است که اگر یک اتفاق کوچک در کشور روی دهد و فقط تعداد ازدواجها به حد نرمال خود برسد، آن نرخ باروری هم که شما میگویید به بالای 2 میرسد. اگر زوجهای ما به شکل طبیعی ازدواج کنند و هرکدام یک یا دو بچه داشته باشند، به راحتی نرخ باروری به 2/2 میرسد. الان 49 درصد خانوارهای ما، بیش از سه فرزند دارند و به همین دلیل نباید نگران باشیم.
قاضیزاده: شما یک اشتباه محاسباتی دیگر هم دارید. چون «TFR» آیندهنگرانه است و اصلا گذشتهنگر نیست، میگوید اگر زنی امروز به دنیا بیاید، ما احتمال میدهیم این زن طی دوره باروریاش، این چند فرزند را به دنیا بیاورد. اگر منظور شما از امروز، زنان متولد قبل از دهه 60 است، رفتار باروری آنها سه فرزند به بالا بوده و حرف شما درست است. اما «TFR» آیندهنگرانه است به همین خاطر میگوید طبق رفتار باروری مثلا یک دختر 15 ساله که امروز وارد سن باروری میشود، تعداد بچههایش بیشتر از 8/1 نخواهد بود.
شاهنوشی: آقای دکتر من علت این مسائل را فقط کاهش تعداد ازدواجها میدانم.
قاضیزاده: کاهش تعداد ازدواج یکی از علل است.
شاهنوشی: ببینید اگر کسانی که ازدواج نکردهاند ازدواج کنند، 5 میلیون زوج شکل میگیرد و نرخ باروری هم بهطور طبیعی اصلاح میشود.
قاضیزاده: ما وقتی در مورد «TFR» صحبت میکنیم، باورهای مردم را هم بررسی میکنیم. بهدلیل وضعیت اقتصادی، میزان تمایل به فرزندآوری کاهش یافته است. به عنوان مثال مادر بنده تمایل داشت 9 بچه داشته باشد، اما 6 فرزند آورد. خواهران بنده به 4 بچه تمایل داشتند و 2 فرزند آوردند و همینطور کسانی که تمایل دارند دو بچه داشته باشند، یکی میآورند و این یعنی خطر. به همین دلیل ما باید سیاستهای تشویقی برای جمعیت داشته باشیم تا افرادی را که به یک بچه تمایل دارند تشویقشان کنیم تا دومین بچه را هم بیاورند.
شاهنوشی: من میگویم اگر شما دغدغه کاهش نرخ باروری را دارید، تمامی محاسبات نشان میدهد، اگر ازدواجهای ما به شکل منطقی و نرمال خودش بازگردد و هرکسی بهطور متوسط دو بچه داشته باشد، نرخ باروری ما به بالای 2 میرسد.
قاضیزاده: ببینید اولا چون خانمهای ما تحصیلکرده هستند و تمایل به اقتصاد و اشتغال پیدا کردند و از حالت سنتی خارج شدند، سن ازدواجشان بهطور طبیعی افزایش یافته است. زنی که دانشگاه را میبیند، آرزوها و امیدش نسبت به آینده تغییر میکند و کاملا متفاوت از یک خانم خانهدار میشود.
آقای قاضیزاده شما اين را كه یک زن تحصیلکرده، تعداد بچه کمتری میخواهد، چون کیفیت برایش مهم است، منفی ارزیابی میکنید؟
قاضیزاده: نه، من میخواهم بگویم آقای دکتر این عوامل را در نظر نمیگیرند، اما ما در این قانون –که ایشان به آن نقد دارند- به این عوامل پرداختهایم. طبقاتی که نمیتوانند خودشان را اداره کنند چهار یا پنج فرزند دارند، اما خانوادههای تحصیلکرده، نخبه و استادان دانشگاه یا بچه نمیآورند یا یک فرزند میآورند، بنابراین نگرانی ما به هم خوردن توازن جمعیت است.
شاهنوشی: کاهش نرخ باروری فعلی اتفاق بدی نیست. من میگویم افزایش نرخ باروری به قانون نیاز ندارد، اگر فقط ازدواجها به وضع طبیعی خودش برگردد، همه چیز درست میشود.
قاضیزاده: چطور برگردانیم؟ آیا بدون مداخله دولت و حاکمیت ممکن است؟
شاهنوشی: چون پسرها محدودیت مالی دارند و شغل ندارند، ازدواج نمیکنند. شما فرصتهای شغلی را ایجاد کنید، نیازی به تصویب قانون نیست. آقای دکتر به جای تصویب این قانون بیایید فضای کسب و کار را بهبود ببخشید.
قاضیزاده: آن مسائل جای خودش را دارد و مساله کاهش جمعیت هم جای خودش را.
شاهنوشی: با این کار فقط جمعیت طبقات خاصی زیاد میشود و تعادل به هم میخورد.
قاضیزاده: فرزندآوری بالای 30 سال از سال 84 که چیزی کمتر از 27 یا 28 درصد بوده به 1/23 درصد رسیده است، یعنی فرزندآوری به تاخیر افتاده است. پدیده بد دیگری که غیر از عدم ازدواج داریم این است که افراد از ازدواج تا فرزندآوری حدودا 3 سال و از فرزند اول تا فرزند دوم، 5/5 سال فاصلهگذاری میکنند.
شاهنوشی: هیچ کدام از اینها پدیده مذمومی نیست.
قاضیزاده: ببینید الان 30 درصد از زوجها یک فرزند یا کمتر از یک فرزند دارند.
شاهنوشی: درباره افراد بدون فرزند که اصلا بحثی نداریم، زیرا عمدتا به مسائل ناباروری باز میگردد.
قاضیزاده: بله، میتوانیم درمان کنیم؛ زیرا 95 درصد ناباروریها قابل درمان است و در قانون هم آوردهایم که باید ناباروریها را کمک کنیم تا درمان کنند.
شاهنوشی: بهطور کلی 45 درصد زوجهای ما بیش از سه فرزند دارند، یعنی اگر تعداد ازدواجهایمان در حالت طبیعی باشد، مشکلی پیش نمیآید.
قاضیزاده: این آمار شامل پدر و مادر من نیز میشود. به همین دلیل میگویم نرخ «TFR» مهمتر است؛ چون افرادی را که از دامنه باروری خارج شدهاند هم محاسبه کرده است و نشان میدهد در آینده چه اتفاقی میافتد.
شاهنوشی: من اینقدر این جمله را تکرار کردم که از گفتنش خسته شدم. اگر ازدواجها به حالت معمولی برگردد، این دغدغه شما برطرف میشود.
قاضیزاده: این حرف شما درست است، اما کامل نیست. ما در فصل اول همین قانون برای کاهش سن ازدواج تدابیری اندیشیدیم، یعنی برخلاف شما فکر میکنیم باید برای کاهش سن ازدواج برنامهریزی کنیم.
شاهنوشی: شما در پیشنویس این قانون گفتهاید اگر خانوادهها سه فرزند یا بیشتر بیاورند امتیازات بیشتری میگیرند.
قاضیزاده: ببینید الگوی فرزندآوری تغییر کرده و تغییر الگو برای ما مهمتر از نفس کاهش تعداد فرزندان است.
شاهنوشی: یعنی شما معتقدید اینکه الگوی ما از 6 فرزند به 2 فرزند رسیده، بد است؟
قاضیزاده: اگر جلوی این کاهش را نگیریم، حتما به پدیده بدی تبدیل خواهد شد. شما ما را به ایجاد هراس بیمورد متهم کردید، من میگویم هراسهای شما درباره از دست رفتن منابع و... بیمورد است. اگر ما تغییر الگو و کاهش جمعیت را رها کنیم مانند: کشورهای اروپایی و اسکاندیناوی در چاله جمعیتی خواهیم افتاد.
شاهنوشی: شما بحث را به سمت دیگری میبرید.
به نظر شما خروجی این قانون مطلوب است؟ به نظر میرسد با توجه به مشوقهای این قانون، قطعا شاهد افزایش جمعیت در حاشیه شهرها خواهیم بود.
قاضیزاده: قطعا اینطور نیست.
وقتی شما میگویید به ازای هر بچه یک میلیون تومان میدهید، افزایش جمعیت حاشیهنشین قطعی است.
قاضیزاده: ما کجا این حرف را زدیم؟ به ازای هر فرزند یا از فرزند سوم به بعد آقای دکتر؟
تازه اگر فرزند سوم هم باشد، منافاتی ندارد، زیرا معمولا مردمی که در حاشیه شهر هستند، حداقل 2 فرزند دارند.
قاضیزاده: در بحث اول ماجرا این است که ما به اصلاح نرخ باروری کل نیاز داریم و این کار یک رویکرد همهجانبه میخواهد. بنابراین ما این قانون را طبقهبندی کردیم و مجموعهای از سیاستهای تشویقی عام و خاص تعیین کردیم. سیاستهای تشویقی خاص، یعنی اینکه جوامع و طبقات خاصی را تحریک کنیم، اما سیاستهای عام مانند تمام دنیا است.
از یک زاویه دیگر نیز این قانون را طبقهبندی کردیم. برای این کار شبکه مسائل ماجرا را مشخص کردیم و حدود 11 مساله پیدا کردیم، اما دیدیم نمیتوانیم به هر 11 مساله بپردازیم. پس چهار مساله اصلی را مورد توجه قرار دادیم و باقی مسائل در قالب سیاستهای کلان جمعیتی که الان در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده است، بررسی شد. آن سیاستها در حکم سیاستهای بالا دستی برای سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و دیگر قوانینی است که باید تصویب شوند. یعنی اگر قرار است قوانینی در زمینه اقتصاد مقاومتی تصویب شود، باید سیاستهایی که در بخش اقتصاد در زمینه جمعیت دیدیم نیز اجرا شود. چهار موضوع اصلی که در قانون به آن پرداخته شده است کاهش سن ازدواج، بحث ازدواج، کاهش نرخ طلاق (به این دلیل که 50 درصد طلاقها در سه یا چهار سال اول اتفاق میافتد و دوره باروری را پنج یا 6 سال عقب میاندازد) و باروری مطلوب یعنی بین شأن اجتماعی و تحصیلی زنان و موقعیت مادری تناسبسازی کنیم. دو سیاست اول کلی است، اما از این نظر که پدیده افزایش سن ازدواج و افزایش طلاق در طبقات تحصیلکرده و طبقه متوسط به بالا بیشتر دیده میشود، خاص است. یعنی اگر بتوانیم سن ازدواج را کاهش دهیم تاثیر بیشتری بر جامعه خواهد داشت. محور اصلاح قانون، زن است، یعنی عمده بحثهای ما حول مادر خانواده است و اگر اتفاق بیفتد یک رویکرد همه جانبه است. این قانون تا کنون 15 بار ویرایش شده است و بند به بند آن توسط گروههای مختلف بررسی شده است. در مرکز پژوهشها کارگروهی با سه کمیته اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی نزدیک به یکسال و نیم روی این قانون کار کرده است و درنهایت بهعنوان یک دستاورد ذهنی به جمعی از نمایندگان ارائه شده که الان پیش روی شماست.
موضوع کاهش جمعیت کاملا فرهنگی و مربوط به سبک زندگی و آرزوهای یک جامعه است و به این مساله که یک فرد یا یک خانواده چه نوع زندگی و چه تعداد فرزند را مطلوب تصور میکنند، مربوط میشود. اگر این الگوها درست نشود، کاهش جمعیت برطرف نمیشود. جوامع غربی نیز چون موفق نشدند رویکردهای فکری و فرهنگی جامعهشان را تغییر دهند، به مهاجرتپذيري پناه آوردند.
شاهنوشی: پس چرا این کشورها دغدغه کاهش جمعیت را ندارند؟
قاضیزاده: این دغدغه را دارند.
شاهنوشی: نه، مثلا نرخ رشد جمعیت استرالیا 2/1 است.
قاضیزاده: همین الان استرالیا سیاستهای تشویقی دارد و دولت برای افزایش جمعیت کمک هزینه، پرستار بچه و سبد کمک غذایی خانوار میدهد. دولت این امکانات را بیشتر به بومیها میدهد، چون دولت میداند با جامعه استرالیا به جایی نمیرسد و سعی میکند با مداخله در جامعه بومی بتواند مشکل نیروی کار را حل کنند. اگر این دغدغه را نداشتند که اینقدر خرج نمیکردند.
شاهنوشی: بله، اما نه به این شکل که ما برخورد میکنیم، عرض کردم که نرخ رشد استرالیا 2/1 است.
قاضیزاده: نرخ رشد کشور ما هم 3/1 است.
شاهنوشی: نرخ رشد ما 4/1 است، تازه نرخ رشد استانی مثل خراسان 7/1 است. به هرحال آنها اینقدر که ما دغدغه داریم، نگران نیستند. ببینید آقای دکتر، تمدنها در جایی شکل میگیرند که آب هست، اما ما الان در وضعیت تنش آبی قرار داریم. اخیرا وزیر نیرو گفته است سرانه عرضه آب در تبریز که وفور آب داریم 600 مترمکعب و میانگین سرانه عرضه آب در ایران 1170 مترمکعب است، درحالیکه متوسط جهانی 8 هزار مترمکعب است. طبق آمار در سال 2025 ما جزو فقیرترین کشورها از نظر منابع آبی خواهیم بود. اخیرا معاون وزیر نیرو هشدار داده است که شهرهای ما دچار بحران خواهد شد و وقتی به سمت جیرهبندی آب برویم، امنیت اجتماعی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. جیرهبندی باعث تشدید عصبیت و میزان تنشهای اجتماعی میشود و آن امنیتی که شما میخواهید به کمک جمعیت ایجاد کنید، به خطر میافتد. افزایش جمعیت به این شکل امنیت اجتماعی را از بین میبرد. آقای دکتر بهدلیل کم آبی بسیاری از نواحی شرق کشور خالی از سکنه شده و جمعیت آنها در مشهد متمرکز شده است و این اتفاق باعث کاهش سطح امنیت ایران میشود.
با این سطح آب حداکثر نیاز 50 میلیون نفر جمعیت را میتوانیم تامین کنیم و برای بیشتر از 50 میلیون نفر باید واردات داشته باشیم. ما باید به ظرفیتهای کشور توجه کنیم، ایران یک اقلیم خشک و محیط زیستش بسیار شکننده است و اگر آسیبی به این محیط وارد شود، دیگر قابل جبران نیست. بحران آب بحران بیکاری نیست، بحران تورم نیست، بحران آب، بحران زندگی ماست.
شما به خاطر پیشبینی یک موسسه مبنی بر اینکه احتمالا در 50 سال آینده که نمیدانیم چه اتفاقی میافتد، رشد جمعیت ما منفی شود، به دنبال افزایش جمعیت هستید، اما به وضعیت موجود که خود وزیر نیرو نسبت به آن هشدار است، توجه نمیکنید.
قاضیزاده: اگر اجازه بدهید من چند کلمه آخر را بگویم. ما در این قانون از بین تمام مسائل مربوط به حوزه جمعیت فقط به چند موضوع پرداختهایم. نکات دیگر درباره بحث زیربناها، آب و کمبود منابع است. من در مقدمه بحثم گفتم اگر ما بخواهیم منابع آب را در نظر بگیریم، حتما با محدودیت مواجه میشویم، اما باید برای این مساله راه حل پیدا کنیم.
شاهنوشی: آقای دکتر من فقط میگویم اگر این قانون تصویب و اجرا بشود مورد استقبال بعضی طبقات اجتماعی قرار میگیرد و مشکل بزرگی برای کشور ایجاد میکند. خلاصه کلام این است که اولا ما نباید به این جمعیت فعلی میرسیدیم، چون این سطح جمعیت، امنیت اجتماعی ما را دچار اخلال کرده است. دوم اینکه بقای جامعه ما با افزایش جمعیت دچار مخاطره میشود. به عنوان مثال چین میخواهد در سال 2020 نرخ امنیت غذاییاش را از 90 درصد به 95 درصد برساند.
در حال حاضر نرخ امنیت غذایی ما 50 درصد است و با افزایش جمعیت امنیت غذایی ما به شدت دچار مشکل میشود. منابع آبی ما نیز جوابگو نیست، چون به ازای هر یک درصد افزایش جمعیت 4 درصد تقاضا برای آب افزایش پیدا میكند و این اتفاق تعادل زیستمحیطی و پایدار ما را بر هم میزند. اینکه میگویند رشد جمعیت ما در آینده منفی خواهد شد، هیچ استنادی ندارد و ما در مقوله جمعیت هیچ مشکلی نداریم و در آینده نیز نخواهیم داشت. در واقع بحرانی به نام بحران کاهش جمعیت در کشور ما وجود ندارد و تصویب قوانین افزایش جمعیت و تبلیغات در این زمینه تبعات بسیار منفی برای کشور به دنبال دارد.
منبع: دنیای اقتصاد - زینب پزشکیان، سپهر استیری