هیچ اقتصادی نمیتواند همیشه بر مدار رشد مثبت عمل کند همان طور که هیچ جانداری نمیتواند بدون درگیر شدن با بیماری، عمر کند. اما، میان بیماری تا بیماری تفاوتهای اساسی و مهمی وجود دارد. برخی از بیماریها گذرا و براحتی درمان پذیرند. برخی نیز عمیق و صعب العلاجاند. اقتصادهایی که در دوره ی تاریخی بلندمدت، در مجموع عملکرد قوی دارند، توانایی بهتری برای مواجهه با رشد منفی بخاطر عواملی چون کرونا یا حتی بحرانهای اقتصادی چون بحران ۲۰۰۸ را دارند.
در نقطهی مقابل، اقتصادهای با عملکرد ضعیف در بلندمدت، توانایی مواجهه با موقعیتهای رکودی جدید را از دست میدهند. درست مانند انسانی که بر اثر بیماری سختی ، توانایی بازسازی خود را از دست داده و اندام نحیفش در برابر شوکی جدید بهشدت آسیبپذیر میشود.
عملکرد اقتصاد ایران ، از نگاه تاریخی بلندمدت، بسیار ضعیف است. میانگین رشد اقتصادی سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸ منفی ۱.۶ درصد بود. دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ در پرتو درآمدهای ارزی افزایش یافته، به طور متوسط حدود ۵ درصد در سال بود. سالهای ۱۳۹۰ تاکنون نیز تقریباً برابر صفر است. میانگین رشد حدود دو دهه از چهار دهه، در مجموع منفی بوده است.
از منظر اقتصادی، رشد منفی بیش از اندازه، به معنای ناتوانی اقتصاد در انباشت سرمایه و ساختارسازی فعالیتهای تولیدی در جهت تولیدات با بهرهوری بالاست. مثالی میزنم. چندین سال است که از بحرانی به نام بحران در صنعت فرش نام برده میشود. این که با ظهور رقبایی به نام چین و هند و پاکستان، مزیت نسبی تولید فرش در ایران، در سایه تولید مبتنی بر نیروی کار ارزان قیمت آنها قرار گرفته و بنابراین، با از دست رفتن بازارهای صادراتی از سویی و اشباع بازار داخلی از سوی دیگر، بخشی از نیروی کار فعال در این صنعت با مشکل کار مواجه هستند.
این مشکل، به عنوان یک مثال ملموس، در اصل، ناشی از ناتوانی اقتصاد ایران در تجدید ساختار اقتصاد ی و انتقال منابع از رشته فعالیتهای با ارزش افزوده کمتر به رشته فعالیتهای با ارزش افزودهی بالاتر است. از دست رفتن مزیت نسبی در چنین تولیداتی، با ظهور رقبایی جدید، امری طبیعی است. در چنین شرایطی، اگر اقتصاد در مسیر تکاملی خود رشد خوبی داشته باشد، میتواند براحتی چنین تولیداتی را به کشورهای دیگر واگذار و منابع از جمله نیروی کار را در رشته فعالیتهای با ارزش افزودهی بالاتر درگیر کند. تولید فرش با برندهای هنری، یکی از این موارد هست که لازمهی آن ورود به مرحلهی اقتصاد دانایی محور و خلاق محور هست. لازمهی این نیز، هم رشد فناوری تولیدات به صورت عمومی به مرزهای جهانی، هم رشد درآمد سرانه به طور پایدار و هم تعامل سازنده با اقتصاد جهانی است.
بهطور مشخص در این مورد، از سویی رشد کیفی مبتنی بر پیشرفت فناوری، موجب افزایش بهرهوری و کنترل فشارهای تورمی و در نتیجه ارتقای مزیت رقابتی میشود. ازسوی دیگر، با رشد بخش گردشگری، تولیدات هنری فرش، جایگاه جهانی فرش غیر هنری را کسب و موقعیت خود را در گذر زمان تثبیت، و با کار کمتر صرف شدهای درآمد ارزی بیشتری کسب میکند که به معنای ارتقای بهرهوری است.
بحران صنعت فرش، نمادی از بحران اقتصاد ایران است. رشته فعالیتهای سنتی مبتنی بر فناوری تولید پایین یا غیرخلاقانه، توانایی رقابت با رقبا را ندارند. از سوی دیگر، بدلیل عدم ساختار سازی، امکانی برای جذب نیروی کار در رشته فعالیتهای دیگر وجود ندارد. به این اعتبار، اقتصاد ایران درگیر یک بحران ساختاری و عمیق هست که متفاوت از رشد منفی اقتصادهای دیگر بر اثر کرونا یا حتی بحران مالی چون ۲۰۰۸ است.
پیامدهای اجتماعی چنین موقعیتی چیست؟ به طور خلاصه میتوانیم بگوییم: اول، استمرار ناتوانی در ارتقای بهرهوری و در نتیجه تشدید موقعیت رکود تورمی. دوم، تشدید فقر و محرومیت و به بیانی بهتر پولاریزه (دو قطبی) شدن جامعه. تورم همراه با رکود، نابرابری را دامن میزند و به پولاریزه شدن جامعه سرعت بیشتری میدهد. سوم، این روند، در صورت، عدم برگشت، نمیتواند سر از انباشته شدن خشم اجتماعی در نیاورد. وقایع دی ۹۶ و آبان ۹۸، میتواند دوباره تکرار بشود. به تعبیر آلبرت هیرشمن، قانون " بقای انرژی اجتماعی " در همهجا در کار هست. اگر، مسایل چه در عرصهی داخلی و چه در عرصهی بینالمللی، حل و فصل نشوند، شورشها بمانند آتش زیر خاکستر هستند که در زمانی دیگر، دوباره، شعلهور میشوند.
استمرار وضع کنونی مبتنی بر تحریمها و انباشت سرمایه و رشد اقتصادی بسیار ضعیف بلندمدت، به معنای بدتر شدن وضع رفاهی بخش قابل توجهی از جمعیت و تشدید بحران بیکاری، بخصوص بیکاری جوانان، است.
در چنین شرایطی، پدیده طبقهی نوکیسهی باستی هیلز نشین، چاشنی خشم اجتماعی را بیشتر از قبل میکند.
روزنامه ایران