به نظر میرسد خشم جامعه ایرانی نسبت به آنهایی که خانه بهتری دارند، خودرو گرانقیمتتری سوار میشوند یا در این وانفسا، صفرهای مقابل حسابهای بانکیشان آنقدر هست که جوابگوی گشتوگذاری در یک کشور اروپایی باشد، شدت گرفته است. کمتر کسی با خود فکر میکند این افراد به دلیل تلاشها یا شایستگیهایشان به این موقعیت رسیدهاند. مهم نیست که این اندک افراد متمول جامعه چگونه به این جایگاه دست یافته باشند، مردم تنها یک چیز را میبینند: در مقابل این گروه، گروه بسیار بزرگتری فقیر شدهاند یا دستکم میپندارند که فقیرند!
باور جامعه این است که در سالهای اخیر، تنها عده کمی فرصت پیدا کردهاند که از نردبان ترقی بالا بروند؛ آنهایی که از رانتی برخوردارند، زد و بندی کردهاند، به منابعی دسترسی دارند که دیگران از آن محروماند و در یک کلمه، راه پیشرفت را دور زدهاند و مسیر را از بیراهههای میانبر بیاخلاقی و قانونگریزی طی کردهاند. آنها که جا ماندهاند اما، تصور میکنند نابرابری است که این فرصتها را برای قشر محدودی رقم زده. نابرابری که همواره وجود داشته اما حالا پررنگ و وقیح است و خودش را بیش از پیش به رخ محرومان جامعه میکشد.
سال 2008، چهار اقتصاددان آمریکایی مطالعهای را طراحی کردند تا نظریههای رایج نابرابری را مورد ارزیابی قرار دهند. بر مبنای یکی از این نظریات - مدل بهروزرسانی عقلانی- افراد درآمد خود را بر مبنای فرصتهای مختلف برآورد میکنند. اگر متوجه شوند که درآمد کمتری نسبت به همکاران خود دارند انتظار خود را از درآمدشان در آینده «بهروز» میکنند و نتیجه میگیرند که باید منتظر افزایش درآمد باشند.
فرضیه مشابه دیگری با رد این دیدگاه عقلانی میگوید، پاسخ افراد به نابرابری عقلانی نیست بلکه کاملاً جنبه احساسی دارد. اگر شما ببینید که نسبت به همکاران خود کمتر حقوق میگیرید آن را دال بر افزایش حقوق در آینده نمیپندارید بلکه احساس میکنید قدر و ارزش شما دستکم گرفته شده است! بر مبنای این تئوری کسانیکه احساس میکنند در پایینترین سطح نردبان درآمدی قرار گرفتهاند، ناامید خواهند شد و برعکس، بالانشینها احساس خشنودی خواهند کرد
کسانیکه خود را فقیر میپندارند تصمیمات متفاوتی میگیرند که اغلب شرایطشان را حتی بدتر هم میکند.آمریکاییهای کمدرآمد، سهم نامناسبی بلیتهای لاتاری میخرند؛ چیزی که به آن «مالیات بر فقرا» گفته میشود!
تشخیص اینکه افراد نسبت به نابرابری اقتصادی واقعاً چه احساسی دارند دشوار است اما دستکم اثبات شده که در بحرانهای اقتصادی، تاثیر احساسات بر قضاوت آنها شدت میگیرد. از رسواییهای مالی که به سرخط خبری رسانهها تبدیل میشود خشمگین میشوند و بر ثروتمندانی که از رانتهای مولتیمیلیاردی بهرهمند شدهاند میآشوبند. نکته مهم آنکه در این شرایط، نیروهای بازار را که سبب ایجاد چنین فرصتهایی برای گروههای خاص شده نادیده میگیرند. و البته در این میان خشک و تر با هم میسوزند، زورشان به آدمهای دم دستتر میرسد که الزاماً درگیر فساد نیستند؛ از همکاری که به تازگی ماشین بهتری خریده گرفته تا همسایهای که سفر خارج رفته است!
اثبات شده است که رابطه معناداری بین نابرابری اقتصادی و استرس و ناآرامی در جامعه وجود دارد. مطالعات نشان میدهد افزایش پوشش رسانهای نابرابری سبب شده افراد نسبت به دارایی و سرمایهشان احساس خطر کنند و به این باور برسند که فضای کشور ناعادلانه است؛
در ژانویه 2011 وقتی هزاران نفر از مصریان در اعتراض به فساد دولت در میدان التحریر گرد آمدند، تحلیلگران «افزایش نابرابری» را به فهرست عوامل موثر بر شکلگیری این موج اعتراضی بیسابقه افزودند. بانک جهانی در سال 2017 در گزارشی اعلام کرد در سالهای پیش از آغاز بهار عربی «ادراک نابرابری» در مصر رو به افزایش بوده در حالی که نابرابری واقعی -آنگونه که اقتصاددانان اندازه گرفتهاند- اگرنه کاملاً، ولی در حال کاهش بوده است. آیا این نشانه سوءادراک جامعه است؟
همان زمان نویسندگان بسیاری نوشتند که نفوذ رسانههای اجتماعی ماشه بهار عربی را چکاند! مصریها با دسترسی به وب بود که به اطلاعات گسترده و جدیدی دست یافتند و به تناسب آن، احساس و ادراکشان نسبت به نابرابری تغییر کرد. این اما تنها بخشی از تبیین واقعه است.
جامعه ایرانی که این روزها در تونل رکود اقتصادی به دام افتاده و نشانهای از بهبود و خروج از بحران نمیبیند، نابرابری شدیدتری نسبت به واقعیت احساس میکند. این احساس نابرابری زمانی تشدید میشود که مردم میبینند برخی، نه از راه تونل راکد اقتصاد، که از راههای هوایی رانت و فرصتهای بادآورده و خطای مکرر سیاستگذار، خیلی پیش از سایرین به مقصد میرسند!
تجارت فردا