×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 93
جمعه, 23 فروردين 1398 13:57

علی سرزعیم: باید استخوانِ کجِ اقتصاد را شکست

نوشته شده توسط

دکتر علی سرزعیم در گفت و گو با سایت فرارو:

فرارو- "فساد روز به روز بیشتر می‌شود و اقتصاد روز به روز شلخته‌تر. به گونه‌ای که کمتر کسی در آغاز سال 97 تصور چنین شرایط اقتصادی‌ای را داشت. اقتصاد در امروزِ ایران شلخته و به هم ریخته است که در این میان سطوح پایین آسیب‌های بیشتری را متحمل شده است"

اوضاع نابسامان فعلی چه علت یا علت‌هایی دارد؟ چطور می‌توان از شرایط فعلی خارج شد؟ عادی شدن خبر اختلاس و دزدی و ... برای مردم به چه علت است و چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد و ....سئوال‌هایی است که این روزها هم اذهان اهالی اقتصاد و هم ذهن مردم عام را هم به خود مشغول کرده است و همچنین موجب شده تا نگرانی در خصوص آینده اقتصاد ایران این چنین گسترده شود.

«وقتی اقتصاد متکی به نفت باشد، دشمن راه آسیب را می شناسد و درصدد تنگ کردن یا بستن گلوگاه بر می‌آید. بخشی از اصلاحات اقتصادی همین است که اتکا به نفت را کم کنیم. وقتی همه متفق‌القول به اقتصاد نفتی عادت دارند و دوست دارند دولت دخالت و مداخله کند، طبیعی است که اقتصاد آسیب پذیر می‌شود. وقتی یک استخوان کج رشد می‌کند، برای درست شدن باید آن را بشکنید. حالا می‌توان سختی ها را فرصتی دانست که به دلیل اقدامات دشمن فروش نفت‌مان کم شود. باید این استخوان کج را بشکنیم و درست آن را شکل دهیم. این‌ها فرصت‌هایی است که از این شرایط می‌توان بدست آورد.»

علی سرزعیم عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با طرح اظهارات بالا به پرسش‌های فرارو پاسخ می‌گوید:

چه دلیل یا دلیل‌هایی باعث شد، وضعیت اقتصاد در ایران به این میزان که اتفاق افتاده است، به هم بریزد؟
قبل از به هم ریختن شرایط، این تحلیل وجود داشت که به دلیل نقدینگی بالا قیمت‌ها سیر صعودی داشته باشد. حالا اینکه چرا نقدینگی بالا رفت و چرا اوضاع اینطور شد، بحث دیگری دارد. واقعیت تلخ این است که وقتی مناسبات اقتصادی از نظم خارج می‌شود، معلوم است که رفاه مردم پایین می‌آید و در دهک‌های مختلف درآمد شدت و ضعف متفاوتی دارد که چنین حالتی متاسفانه می‌تواند برای دهک های پایین دردسرهای بیشتری را در پی داشته باشد. همچنین باید متذکر شد که بی‌نظمی اقتصادی در رفتارهای اجتماعی و حتی در فرهنگی هم می‌تواند تاثیرگذار باشد. شرح این شرایط کافی است تا تصمیم‌گیران، تصمیم‌هایی صحیح بگیرند و تصمیم‌ها را هم در شرایطی ایده‌آل اجرایی کنند تا آرامش سلب نشود.

محرومیت اقتصادی در فضای سیاسی هم تاثیرگذار است؟
طبیعتا وقتی شرایط اقتصادی عوض می‌شود، تعادل سیاسی را هم بر هم زده و مشکلات زیادی را به وجود می‌آورد. به عنوان مثال در روزهای بحرانی، یک عده قدرت بیشتری پیدا می‌کنند و در مقابل عده ای قدرت‌شان کم می‌شود که این بالا پایین‌ها فضای سیاسی را از تراز لازم دور کرده و هرج و مرج را موجب می‌شود.

دولت مدعی است، یکسری عوامل بیرونی و درونی باعث شده‌اند تا اوضاع اقتصاد برهم بریزد. دولت چطور می‌تواند مردم عادی را که از مسائل پشت پرده خبر ندارند را از این مسائل آگاه کند. آیا اصولا لازم است، مردم بدانند چه خبر است یا خیر؟ 
طبیعی است مردم احتیاج به تبیین دارند. وقتی مردم می‌بینند، تحریم ها ماشه اقتصاد را کشیده ولو اینکه واکنش دولت یا حکومت درست بوده یا خیر و سهم اولی چقدر و سهم دومی چقدر بوده است، از جمله مسائل تحلیلی است. طبیعتا مخالفان دولت دوست دارند بگویند، عمده سهم مربوط به واکنش رئیس دولت بوده و طبیعی است که طرفداران دولت هم بگویند عمده سهم، مربوط به مخالفان دولت یا عوامل بیرونی بوده است. بعضا دانشگاهیان می‌توانند درباره این مطلب بی‌طرفانه‌تر صحبت و تحلیل کنند که تحلیل وقایع به مردم لازم‌تر از لازم است تا آنها مثلا در انتخابات با آگاهی‌ای بالا اقدام به رای دادن کنند.

حتی اگر مردم قانع شوند که مواردی در دست دولت نیست، در واکنش‌شان به گرانی‌ها چه تاثیری می گذارد.
یک وقت می‌بینید، مسائلی از بیرون آمده و می تواند بهانه‌ای برای مچ گیری باشد. ولی یک موقع هم می‌تواند بهانه‌ای باشد تا انسجام لازم به دست بیاید تا از این طریق افکار عمومی واکنشی درست نشان به فعل و انفعالات نشام بدهند که هر دو حالت بازی را می توان متصور شد.

برخی خروج آمریکا از برجام را دلیل بروز این وضعیت می دانند و برخی ترویج روزافزون فساد را، شما در شلختگی‌های اخیر عوامل بیرونی را بیشتر موثر می دانید یا درونی را؟
ببنید! در حقیقت ما یک اقتصاد بیماری داریم و وقتی بیماری آن را حل نمی‌کنیم، وخیم می شود و در این‌صورت آسیب‌پذیر خواهد شد. وقتی آسیب‌پذیر شود، هم فرصتی برای مخالفین حکومت فراهم می کنیم که تحریم کنند و ماشه‌ای را بکشند تا مشکلات را افزایش دهند. بنابراین مسئله اصلی این است که بدنه اقتصاد ما بیمار است و درصدد درمان بیماری نیستیم.

سال 90 که بحث اختلاس سه هزار میلیاردی منتشر شد، همه متعجب و بهت‌زده شدند. الان اما اخبار دادگاه‌های اختلا‌س‌های فلان بانک و بهمان موسسه منتشر می‌شود، برای مردم عادی شده است. این عادی شدن چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟
روال‌های حکمرانی نسبت به قبل تغییر نکرده و به همین دلیل با تبعات قبلی مواجه هستیم. در چنین حالت‌هایی تورم ایجاد شده و اعداد بزرگتر هم می‌شوند. طبیعتا قبح قضیه ریخته و در این صورت سفت بستن کمربندها و ایجاد اصلاحات سخت می‌شود. اگر خوب نیست، برای همه نیست و اگر هست، برای همه هست. وقتی شما سیستم چند نرخی را اجرا می کنید و 4200 تومانی و نیمایی و غیره می گذارید، حتما از درونش رانت هم در می‌آید. آن وقت سرمایه اجتماعی می سوزد و شرایط اقتصادی بدتر می‌شود.

اینکه فساد در سطوح مختلف مدیریت کشور رسوخ کرده است، نتیجهِ کدام کم کاری یا اهمال است؟
سیاست‌های فسادزا مثل تعدد نرخ ارز منابع ایجاد می‌کنند. سیاست هایی که قصد کنترل نرخ دارد هم حتما فساد ایجاد می‌کند. سیاست‌هایی که مداخلات دولت را تشدید می‌کند هم فسادزا است. آنها که دائم  قانون را به بهانه دور زدن تحریم دور می‌زنند، فساد ایجاد می‌کنند. به طور کلی هر وقت به هر دلیلی سراغ این مسائل برویم، تبعات خواسته و ناخواسته‌ای دارد.

آیا حجم گسترده فساد به بی‌اعتمادی عمومی دامن زده و این بی‌اعتمادی چه ضررهایی می‌تواند داشته باشد؟
این بی‌اعتمادی انجام اصلاحات اقتصادی را سخت می‌کند. چون اصلاحات اقتصادی بالاخره کار سختی است. هرچه اعتماد بیشتر باشد، راحت‌تر می‌توان آن را انجام داد. وقتی انجام اصلاحات سخت باشد، دوران نهفتگی طولانی‌تر شده و وخامتش بیشتر خواهد شد.

اقتصاد نفتی چقدر در این میان سهم دارد؟
طبیعی است، وقتی اقتصاد متکی به نفت باشد، دشمن راه آسیب را می شناسد و درصدد تنگ کردن یا بستن گلوگاه بر می‌آید. بخشی از اصلاحات اقتصادی همین است که اتکا به نفت را کم کنیم. وقتی همه متفق‌القول به اقتصاد نفتی عادت دارند و دوست دارند دولت دخالت و مداخله کند، طبیعی است که اقتصاد آسیب پذیر می‌شود. وقتی یک استخوان کج رشد می‌کند، برای درست شدن باید آن را بشکنید. حالا می‌توان سختی ها را فرصتی دانست که به دلیل اقدامات دشمن فروش نفت‌مان کم شود. باید این استخوان کج را بشکنیم و درست آن را شکل دهیم. این‌ها فرصت‌هایی است که از این شرایط می‌توان بدست آورد.

اینکه مردم معتقدند، نهادهای نظارتی کوتاهی می‌کنند و بعضا حتی گفته می‌شود دست‌شان در دست سوءاستفاده گران است ریشه در چه چیزی دارد و اینکه این باورِ مردم، چه هزینه‌هایی می‌تواند داشته باشد و چنین ذهنیتی چطور کمرنگ شود؟
هرگاه حاکمیت قانون تضعیف شود، این مسائل هم تبعاتش است. حاکمیت قانون در هر شرایطی ایجاد نمی‌شود و الزاماتی دارد. یکی این است که قوه‌قضائیه مستقلی داشته باشیم. دیگری اینکه این است که نهادهای نظارتی غیرسیاسی باشند. اما ما اینها را رعایت نمی‌کنیم و انتظار داریم، بتوانیم به تمام نقاط مطلوب هم دست پیدا کنیم که خب! این انتظار در شرایطی که داریم، انتظاری منطقی نیست.

اگر بخواهیم تعریفی از طبقات مختلف جامعه داشته باشیم، طبقات ثروتمند، متوسط و ضعیف است. این سه طبقه در شرایط فعلی هر کدام چه شرایطی را تجربه می‌کنند؟
چون هنوز دیتای دقیق منتشر نشده، نمی‌توان دقیق به این سئوال جواب داد. ولی در تحریم قبلی اینگونه بود که همه افت داشتند که سرمایه‌دارها افت‌شان شدیدتر بود، چون از پول نفت بیشتر منتفع می‌شدند.

طبقه ضعیف چه توقعی از مسئولین دارند و مسئولین در قبال مطالبه آنها چه کارهایی را باید انجام بدهند؟
ببینید! شما می‌گویید، قشر ضعیف. معلوم است که این قشر در برآورده شدن احتیاجات ابتدایی خود هم مانده‌اند و به همین دلیل تنها توقع‌شان این است که حداقل‌ها را داشته باشند. مسئولین هم باید بدانند، توجه نشان دادن به این قشر، بایدی است که نباید نسبت به آن بی‌توجه باشند.

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: