یک بار یک دوست هندی یک الگوی به شدت سادهسازی شده و فروکاسته از دستهبندی اقتصاددانان معروف هندی ارائه کرد که مکانیسم پشت آن برایم خیلی جالب بود و خیلیها به سرعت در آن جا میشدند. طبعا مثل هر دستهبندی سادهساز دیگری، کلی استثناء میتوان برای آن پیدا کرد - خود من میتوانم فوری استثناءهای زیادی ارائه کنم - ولی با قبول ریسک این خطا، بد نیست به ادعای آن فرد توجه کنیم.
۱) تیپ اول: فامیلی معمولا به «جی» ختم میشود که نشان از بنگالی بودن فرد است (مثلا بنرجی معروف MIT). کارشناسی اقتصاد در یک کالج خوب در هندوستان (مثلا در کلکته)، کارشناسی ارشد و دکترای اقتصاد از دانشگاههایی مثل LSE ، آکسفورد، هاروارد یا برکلی. مثالها: بنرجی، دبراج رای (ان وای یو)، داسگوپتا، آمارتیا سن، . تخصص: توسعه، نیروی کار، بهداشت، منابع طبیعی و ...
۲) تیپ دوم: لیسانس مهندسی برق یا مکانیک از IIT، ارشد MBA از موسسه مدیریت هند، دکترا MIT، کارنگی ملون، UCLA . مثال: سورش سوندارسان (کلمبیا)، دیکسیت (پرینستون)، کوتهاری (MIT). تخصص: اقتصاد مالی، اقتصاد ریاضی، نظریه بازی و ....
این دستهبندی را اگر جدی بگیریم یک چیزهایی به ما میگوید. مثلا میگوید برای اینکه اقتصاددان قوی در حوزههایی مثل توسعه بشویم یک آموزش درست و قوی دوره کارشناسی لازم است که ذهن فرد را مثل یک «علوم اجتماعیدان» بار بیاورد و شیرینی واقعی علم اقتصاد را به او نشان بدهد. یک چیزهایی را متاسفانه در سنین بالاتر سختتر میتوان تجربه کرد. مثلا این که شانس داشته باشی به عنوان دانشجوی سال دوم و سوم لیسانس در بین کشاورزان کارآموزی کنی و الگوی کشاورزی و زندگی روستایی و پسانداز و مصرف و تولید و روابط قدرت داخل جامعه و داخل خانواده را ببینی، فرصتی است که بعدا دشوارتر به دست میآید. برای موفق شدن در برخی گرایشهای اقتصاد این نوع دانش و بینش خیلی کلیدی است. پیشینه مهندسی به فرد مزیت رقابتی در بخش فنی اقتصاد میدهد و عجیب هم نیست که به سمت گرایشهایی که قابلیت فنی در آنها مهم باشد (مثل سنجی یا مالی) کشیده شود.
ما تیپ اول را در بین نسل نوظهور اقتصاددانان ایرانی کم داریم.
https://t.me/hamedghoddusi