این روزها همه نگران دلارند، و من گرچه دانش تخصصیام اقتصاد است اما اصلاً نگران دلار نیستم چون بازار دلار قواعد شناخته شده خود را دارد و حوزه پولی کشور هم متولی خودش را دارد و آن متولی که صدها نفر به او مشاوره می دهند دارد تلاش خودش را میکند. اگر درست نمیشود لابد مشکل در جای دیگری است. و اینکه مشکل کجاست را بیشتر ما میدانیم و دربارهاش خیلی سخن گفته شده است و چون گوش شنوایی نبود همه خسته شدیم و سکوت کردیم.
اما دغدغه من همواره حوزههایی است که متولی ندارد، معضلات آنجا کسی را نمیگزد، و مغفول ماندن آن حوزهها برای توسعهی فردای ما زیانبار است. ما حوزههای حساستر و بحرانیتر از دلار داریم که بیشتر آنها رها شده اند و حتی مقامات متولی هم گاهی به عمد بر آنها سرپوش می گذارند. آن حوزهها است که موجب نگرانی است و ما باید به فکرش باشیم.
من در نوروز امسال فرصت کردم و مجموعه مستندی را از یک فیلم ساز جوان دیدم که موبوط به یکی از این بحرانهای خاموش ایران است. دیدن آن مجموعه، دغدغهی سال های گذشته مرا بیدار کرد و بر آن شدم تا درباره آن چیزی بنویسم.
جامعهی ما یکی از پر مسئلهترین جوامع در حوزهی مسائل جنسی است و همچنین یکی از ناتوانترین جوامع در حلوفصل نیازهای جنسی شهروندان خویش است. این در حالی است که اسلام و به طور خاص تشیع یکی از سهلگیرترین مذاهب ابراهیمی در حوزهی زیست جنسی است. اما ما نه الگوی غرب را در حلوفصل مسائل جنسی جامعه به کار گرفتهایم و نه متأسفانه توانستهایم الگوی بسیار ساده و سهلگیرانه اسلام (تشیع) را در زندگی اجتماعی خویش مستقر کنیم. به همینخاطر به یک جامعهی پیچیده و پرمسئله از منظر جنسی تبدیل شدهایم که ظلم و بیعدالتی جنسی در آن بسیار عمیق و خطرناک شده است. گرچه این بیعدالتی جنسی در همیشه تاریخ کشورمان وجود داشته است اما امروز خیلی فراگیر شده است. روزگاری بیعدالتی در حوزه جنسیت و زیست جنسی به دربارها و خانههای اشراف محدود میشد و در سطح جامعه هم اگر بود گستره آن کمتر بود. امروز اما این بیعدالتی گسترهای فراگیر دارد.
یک مورد آن اینکه بر اساس سرشماری عمومی سال ۱۳۹۵ حدود سه میلیون و صد هزار زن در کشور داشتهایم که همسر خود را به علت فوت یا طلاق از دست دادهاند. سنت ناعادلانه جامعه ما چنین است که اگر مردی همسر خود را از دست بدهد، (حتی اگر فرزند داشته باشد) به راحتی و به زودی میتواند مجدداً ازدواج کند وحتی میتواند با دختری که قبلاً ازدواج نکرده است ازدواج کند. اما عکس این سنت برای زنانی که همسر خود را از دست میدهند به سختی و به ندرت اجرا میشود. بنابراین بخش بزرگی از این سه میلیون و صد هزار زن، دیگر هرگز فرصت ازدواج و برآوردن نیازهای عاطفی و جنسی خود را نخواهند یافت، و حکومت و جامعه نیز هیچ راهکاری برای برآوردهسازی نیازهای آنها نیندیشیده است. این جدای از صدها هزار دختری است که به خاطر دو سنت ناعادلانه دیگر، یعنی سنت «خواستگاری مرد از زن» و سنت «پایینتر بودن سن زن از مرد»، هرگز فرصت ازدواج پیدا نمیکنند. این بیعدالتی از آن روست که قوانین و سنتهای جامعه ما فقط یک راه را برای تأمین نیازهای جنسی جمعیتاش باز گذاشته و محترم شمرده است و همه راه های معقول دیگر را بسته است. تصور کنید قانونی تصویب شود که اعلام کند مردم جامعه برای دفع گرسنگی خود فقط حق دارند کباب بخورند و هر کس برای سیر کردن شکمش چیزی غیر از کباب بخورد، مجرم است. معلوم است که نیازهای جسمی و ذائقه و امکانات و تواناییهای افراد متفاوت است و هر کدام باید غذایی متناسب با شرایط خودش بخورد. بنابراین تجویز خوردن کباب برای همه، ظلم به بخشهایی از جامعه است. روشن است که در چنین جامعه ای جُرم «همه چیز خواری» خیلی گسترده خواهد شد. هر جا میروی میبینی که افراد در خفا دارند چیزی می لُمبانند که کباب نیست!
داستان نیاز جنسی هم از همین جنس است. جامعه ما یک راه را در جلوی جوانانش گذاشته است: «ازدواج رسمی قانونی دایم»، این هم با این همه دست و پاگیری رسوماتی مثل انواع جشنهای پرهزینه و بُرد و آوُردهای طرفین و جهیزیههای سنگین و مهریههای وحشتآور، و از همه مهمتر قوانین اسارتآفرین. معلوم است که با این اوضاع اقتصادی روز به روز امکان چنین ازدواجهایی کمتر میشود و وقتی جامعه و نظام مدیریتی کشور راه حل جایگزینی نداده باشند، جامعه برای خودش راهکار پیدا میکند، نخست پنهان و بعد هم کمکم علنی. «روسپیگری»، راهکار تاریخی ارزان و دم دستی بوده است که در همه جوامع در پاسخ به بیعدالتیهای اقتصادی و جنسی وجود داشته است. «ازدواج سفید» هم راهکار نوینی است که بخشی از نسل جوان امروز جامعه ما در پاسخ به بیعدالتیهای جنسی، و فرار از قوانین و رسم های غلط عرفی برگزیده است. خیلی ساده، وقتی ما همه راه های قانونی و اخلاقی و انسانی را برای برآوردهسازی یکی از نیازهای مهم انسانی میبندیم، حذفشدگان و نادیده گرفته شدگان مجبورند به راهکارهای غیرمتعارف متوسل شوند.
و افسوس آنجاست که اکنون که نسل جوان ما توانسته است با هزینههای سنگین از بند قیود و سنتهای دست و پاگیر تاریخی رها شود و راهکاری به نام «ازدواج سفید» برای خودش خلق کند، هنوز که هنوز است نظام تدبیر و نظام حقوقی ما ناتوان بوده است که این راهکار را که تقریباً همان «نکاح معاطاتی» است که در اسلام سابقه داشته و برخی از فقهای مذهب تشیع هم بر آن صحه گذاشتهاند، رسمیت ببخشد و اجازه دهد آنانکه میخواهند این مسیر را تجربه کنند، دستکم با آرامش روانی و بدون نیاز به مخفیکاری و در چارچوب قانون و با قابلیت پیگیری رسمی تبعات بعدی این روش، دست به انتخاب سهلتر و با مسئولیت محدودتری بزنند.
اما واقعیت این است که ما برای تصمیمگیری در این مورد بسیار ناتوانیم. «وای بر ما! اجازه بدهیم ازدواج سفید قانونی شود؟»؛ احتمالاً این جملهای است که بسیاری از مقامات و قانونگذاران ما وقتی به ازدواج سفید میاندیشند در ذهنشان میگذرد یا به زبان میآورند. و البته به علت همین ناتوانی در یافتن راهکارهای قانونی جایگزین، ازدواج سفید یا انواع روابط خارج از ازدواج رسمی، زیر پوست جامعه به سرعت گسترش مییابد و قطعاً بسیاری از زنان جامعه ما در این مسیرها آسیب میبینند.
حالا بگو چرا جامعه ما راه حل ندارد و راهکارهای تازه برای حل مشکلات خودش در این زمینه کشف یا ابداع نمیکند؟ پاسخ من این است: چون ناتوان است؛ چون گفتوگو در مسائل جدیاش را تمرین نکرده است؛ چون در حوزه مسائل جنسی چنان تابوها و حوزههای ممنوعه ایجاد کرده است که قدرت گفتوگو در این حوزه را از او ستانده است. راستی آیا جای پرسش نیست که «چرا در جامعه ما که «بکارت» را یک ارزش بنیادین در ازدواج میداند و چه زندگیها که به خاطر آن ویران نشده است و چه قتل ها که صورت نگرفته است، درباره بکارت آموزشهای لازم داده نمیشود و مثلاً کتابی، کلاسی، کارگاهی، همایشی، فیلمی، نشست علمیای یا مرکز مشاورهای در این مورد راه نیفتاده است؟». به گمانم ممنوعهها و تابوها اصلیترین موانع عقلانیت در یک جامعه است و ناتوانی یک جامعه در گفتوگو، باعث می شود که این ممنوعهها و تابوها همچنان پر قدرت برای نسلهای متمادی حاکمیت داشته باشند.
حالا بگو جامعه ناتوان است، چرا حکومت دستبهکار یافتن و معرفی کردن راهکارهای مختلف قانونی برای حل این معضلات نمیشود؟ پاسخ من این است: چون حکومت در چنبره نظام فقهی و حوزوی سنتی و فرونشسته در قرنهای گذشته، زمینگیر شده است و هنوز پس از چهل سال که همه نظامها و نهادهای آموزشی در دستش بوده است نتوانسته یک رشته «فقه اجتماعی» یا «فقه کلان» (همانند اقتصاد کلان) در دانشگاه یا در حوزه ایجاد کند تا راهکارهای فقهی حلوفصل معضلات اجتماعی از این دست را بیابد و به تدریج نیز به یک نظام فکری در حوزه «فقه اجتماعی« و «فقه مدیریت کلان» دست پیدا کند. من باز هم ریشه این ناتوانی را ترس حاکمان از «گفتوگو» درباره مسائل مهم میدانم. حاکمان ما از گفتوگو درباره مسائل اساسیمان وحشت دارند و این وحشت را چهل سال است با خود حمل میکنند و چهل است ما را در سرگردانی نگاه داشته اند.
بنابراین «ناتوانی در گفتوگو» به عنوان یک معضل ملی، یکی از موانع اصلی توسعه ماست؛ اما وقتی وارد حوزه مسائل جنسی میشویم دیگر ناتوانی نیست بلکه به نوعی فلج شدگی میماند؛ و البته این مشکل فقط در رسانهها و در حکومت نیست بلکه مسئله اصلی، ناتوانی خانواده و سپس مدرسه در ایجاد بستری آرام و مطمئن برای گفتوگو دربارهی مسائل جنسی است.
ناتوانی از این بیشتر که خانواده ما حتی از آموختن اسامی اندامهای جنسی، به کودکان ناتوان است و کودکان، اسامی این اندام ها را باید در کوچه و در مدرسه و در فحشهایی که بزرگسالان در خیابان به یکدیگر میدهند بیاموزند. نمیدانم آیا از جامعهای که در خیابان، به راحتی فحشهای کافدار میدهد و در محیطهای کسب وکارش فحشهای کافدار به فراوانی کاربرد دارد، اما از اینکه اسامی اندامهای جنسی را در خانواد به کودکش بیاموزد، ناتوان است، میتوان انتظار داشت که در یک گفتوگوی ملی به سوی یک الگوی بومی برای ترسیم نظام جنسی خود حرکت کند؟ میترسم به محض اینکه گفت وگو آغاز شود، نخست نیشوکنایه و سپس فحاشی جای گفتوگو را بگیرد.
فراموش نمیکنیم که رئیسجمهور پیشین بارها در گفت وگو با خبرنگاران خارجی گفته بود ما در ایران همجنسگرا نداریم. خود این سخن مصداق نوعی ناتوانایی است که حتی در اندیشه هم نمیخواهیم بپذیریم که جامعه ما یک جامعه پرمسئله است و هنوز راه حلمان پوشاندن مسائل است. آخر مگر میشود در جامعهای که دروغ رواج فراوان دارد، رشوه عادی شده است، غیبت، بدخواهی، مشروبخواری، خیانت به همسر و سایر رذایل اخلاقی به وفور و در مواردی بیش از جوامع دیگر رواج دارد، به یکباره یک رذیلهی اخلاقی صفر باشد؟ شک نکنیم که به همان اندازه که در جامعه ما دروغ بیش از سایر جوامع رواج دارد سایر رذایل اخلاقی هم گستردهتر است. آن هم در جامعه ای که نوشتههای ادبای بزرگش آکنده از داستانهای عشقی با اَمردان است و مثلا سعدی بزرگش در هزلنامه، اشعار فراوانی در باب مناسبات جنسی مردان دارد. روزگاری در مورد بیمار ایدز هم راه حل ما پوشاندن و انکار مسئله بود و هنوز هم آمار واقعی آن محرمانه است. بگذریم.
راستی چند درصد از پدران و مادران ما مهارت لازم را برای تربیت جنسی فرزندانشان دارند؟ و افسوس آنجاست که این ناتوانایی به سطوح مدیریتی و مجریان حکومتی هم سرایت کرده است. و چنین میشود که جرئت نمیکنیم درسی، کتابی یا یک نشست آموزشی به نام «مهارتهای جنسی» در برنامه مدارسمان گنجانده شود تا کودکان ما مهارت لازم برای مقابله با شرایط غیرطبیعی را پیدا کنند. راستی چرا تصور غالب ما و حتی بزرگان ما از «آموزش مهارتهای جنسی» این است که قرار است بیبندوباری جنسی به کودکان آموزش داده شود؟ تصور کنید که اعلام شود که لازم است در همه مدارس ایرانی کلاس آموزش آتشنشانی برگزار شود و بعد، ما اعتراض کنیم که «آی، شما میخواهید آتش زدن را به کودکان ما بیاموزید!».
آری آنان که برای آموزش جنسی کودکان ما در مدارس ممانعت به عمل آوردند، در برابر کودکانی که ربوده میشوند، کودکانی که به علت عدم آگاهی از مسائل جنسی، ناتوان از حفاظت از خود هستند، کودکانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند، و کودکانی که مورد آزار قرار گرفتهاند ولی آن را مخفی میکنند و بنابراین آزار بیشتری میبینند، مسئول خواهند بود.
وقت آن است که نسل آینده را از بیمهارتی در حوزه جنسی رهایی بخشیم؛ و وقت آن است که به کودکانمان حفاظت جنسی از خویش را بیاموزیم؛ و مگر ممکن است مهارتهای مربوط به حفاظت جنسی را بیاموزیم بدون اینکه درباره مسائل مربوط به آن گفتوگو کنیم؟ تا زمانی که گفتوگو درباره مسائل جنسی از حالت تابو و ممنوعه خارج نشود و به میان خانه و مدرسه و صداوسیما نیاید امکان یافتن هیچ راه حلی برای معضلات امروز و فردایمان در این حوزه وجود ندارد.
اکنون که حکومت سر در کار خویش دارد و عمده نگرانیهایش به مسائل امنیتی معطوف شده است و حتی قدرت و انرژی و فرصت ورود جدی برای مدیریت خطر بزرگی مثل «بحران آب» را هم ندارد و بنابراین معضلات مهم اجتماعی دیگر را کلاً به حال خویش رها کرده است، نوبت خانوادهها و نهادهای مدنی است که آستین بالا زنند و درباره مسائل اجتماعی خویش گفتوگو کنند و برای آنها راهحلهایی بیابند. برنامهریزی برای آموزش و مهارتافزایی جنسی کودکان در شرایط کنونی خارج از توان نهادهای رسمی و دستگاه های دولتی به ویژه آموزشوپرورش است.
جامعه ما جامعه ای است که همزمان در حوزههای مختلف فرهنگی اقتصادی و سیاسی در حال گذار است و هر گذار، برای خودش سطحی از آشفتگی و ناهنجاری یا بیهنجاری را برجای میگذارد. به همین علت در حوزه جنسی نیز جامعه در حال ورود به یک دوره گذار هیستیریک (هیجانی- نمایشی) است که میتواند برای کودکان ما بسیار آسیبزا و پرهزینه باشد. پس باید از هم اکنون کودکانمان را برای ورود به چنین جامعهای آماده و توانمند کنیم. برای آزار یک کودک تنها چند دقیقه کافی است اما برای آموزش آن کودک ماه ها آموزش نیاز است و ترمیم آسیبهای روحی کودکان آزار دیده سالها زمان میبرد. اکنون که سیاست گذارانمان از ورود به این مسئله و گفتوگو درباره آن وحشت دارند باید خودمان گفتوگو را آغاز کنیم و کمک کنیم تا خانوادهها و کودکانمان برای مدیریت حوزه جنسی خویش آمادگی لازم را پیدا کنند.
بنابراین برای شروع و برای عطف توجه خانوادهها به این مسئله مهم، پیشنهاد ساده من این است که مجموعه آموزشی «یک پیشنهاد ساده» را به هر خانوادهای که میشناسید که دارای کودک و نوجوان زیر ۱۵ سال است معرفی کنید. همچنین به هر زوجی که به زودی صاحب فرزند خواهد شد و هر مربی مهد کودک و هر معلمی دبستانی که در بین اقوام و دوستان خویش میشناسید توصیه کنید که این مجموعه ی (رایگان) را ببینند. و مدیران مدارس و مهدکودکها نیز آن را برای مربیان و معلمان خود به نمایش درآورند. ای کاش آموزش و پرورش دیدن آن را برای همه معلمان دبستان و پیشدبستان توصیه میکرد.
از طریق لینک زیر میتوانید به تمامی قسمتهای مجموعه آموزشی «یک پیشنهاد ساده» دسترسی پیدا کنید:
https://www.aparat.com/pishnahad_sade
پس از دیدن این مجموعه آموزشی در ایام نوروز، در تماسی که برای سپاسگزاری از کارگردان آن (آقای یاسر عرب) با او گرفتم متوجه شدم که متأسفانه این مجموعه هیچ حامی مالی نداشته است و صداوسیما و دیگر نهادهای متولی فرهنگی حاضر به حمایت مالی از این مجموعه نشده اند. حتی بعد از ساخت هم صداوسیما حاضر به پخش آن نشده است. البته کارگردان میگفت بسیاری از مدیران به طور خصوصی از من تقدیر کردند اما هیچکدام حاضر به حمایت مالی یا حمایت سازمانی برای انتشار آن از رسانههای رسمی نشدند. و البته این نیز خود شاهدی است بر ناتوانی سیاست گذاران و مسئولان ما که در حالی که اعتقاد دارند چنین مجموعهای برای آموزش فرزندان ما، مفید است جرئت اینکه پشت آن بایستند و حمایت کنند و آن را از رسانه های رسمی پخش کنند ندارند.
بنابراین اکنون که کارگردانی جوان جسارت و اهتمام ورزیده است و دوربین را به پستوخانه اسرار مگوی فرهنگ ایرانی برده است و مسئله ناتوانی ما ایرانیان در حوزه تربیت جنسی را بر آفتاب افکنده است، به ویژه آنکه این کار را بدون حمایت هیچ فرد یا نهادی و کاملاً با انگیزه و هزینه شخصی انجام داده است، باید به طور خاص از او تقدیر کرد.
و چنین شد که مصمم شدم تا این مجموعه آموزشی ۲۱ قسمتی را معرفی کنم. روشن است که روایت و رویکرد مطرح شده در این مجموعه البته یکی از رویکردهای علمی موجود است و ممکن است سایر صاحب نظران و متخصصان این حوزه، رویکردهای دیگری را به مسئله توصیه کنند. اما همین که طیف گستردهای از مسائل پوشیده و ممنوعه و مغفول مانده، در این مجموعه مطرح شده و برآفتاب افکنده شده و پرسش ایجاد کرده است، گام آغازین بزرگی است که راه را برای تلاشهای بعدی هموار میکند.
بیایید دست به دست هم دهیم تا مجموعه مستند آموزشی «یک پیشنهاد ساده» به دست تمامی خانوادههایی که کودک دارند و تمامی مادران و پدرانی که به زودی صاحب فرزند خواهند شد و همه مربیان و معلمانی که با کودک سروکار دارند، برسد و توصیه کنیم که آن را تماشا کنند. اگر هر یک از ما مطمئن شویم که باعث شدهایم یک پدر و مادر دارای کودک، یا یک مربی یا یک معلم این مجموعه را ببیند، ما به یک «#موفقیت _کوچک» دست یافتهایم که وقتی تکثیر میشود آثار بزرگ ملی دارد و میتواند مانند یک دومینو موجب تغییرات فکری و رفتاری در خانواده های ایرانی شود. انشاء الله.
محسن رنانی / ۲۴ فروردین ۱۳۹۷
https://t.me/Renani_Mohsen