فرشادها و مسعودها را گرامی بداریم
روزنامه آفتاب یزد مقاله زشت و سخیفی با عنوان «حسادت فرشاد به مسعود» منتشر کرده که در آن مواضع انتقادی دکتر فرشاد مومنی نسبت به دکتر مسعود نیلی به «حسادت» مومنی نسبت داده شده است. من با آقای دکتر مومنی قرابت فکری یا روششناسانه ندارم و در نقد ایشان و همفکرانشان زیاد نوشتهام و در جلسات حضوری هم با ایشان مجادله و اختلاف نظر کم نداشتهام. از آن طرف به عنوان شاگرد قدیمی و همکار دکتر نیلی همدلی و نزدیکی فکری با وی دارم. این را گفتم که روشن کنم انزجارم از مقاله آفتاب یزد از دلبستگی شخصی یا رابطه صنفی با آقای مومنی بر نمیخیزد. برعکس، علاقه و احترامم به دکتر نیلی - و عدم مشاهده واکنش مناسب از سوی سایرین - باعث شد تا این را بنویسم. با شناختی که از شخصیت و سلامت نفس دکتر نیلی دارم شک ندارم که وی هم از این مقاله ناپخته روزنامه آفتاب یزد رنجیده است و احتمالا کمبود وقت باعث شده است تا در این مورد موضع نگیرد و تبری نجوید.
نویسنده مقاله «حسادت»-محور آفتاب یزد به خودش اجازه داده در مقام دانای کلی قرار گیرد که گویا از درون انسانها خبر دارد. سودای تحلیل انگیزهها و روانکاوی سوژهها - به جای تحلیل عینی و منطقی استدلالهای افراد - تالی فاسدی است که تبعات خطرناکی دارد و نمیشود از آنها خلاص شد. بیایید اصلا یک لحظه فرض کنیم که نوشتههای فرشاد مومنی از سر حسادت بوده است. از کجا معلوم که نوشتههای بقیه ما ها از سر انگیزههای شخصی دیگری - مثل نیاز به دیده شدن، رفع تنهایی و خستگی، تخریب یک نفر، خندیدن به ریش بقیه و الخ - نباشد؟ مگر نویسنده باید حتما خیرخواهی خود را ثابت کند که به استدلال او توجه کنیم؟ محرک روانی نوشتن یک نوشته هر چه باشد، خود نوشته مثل تیری است که از چله نویسنده رها شده و حال باید با استدلالهای درون آن مواجه شد. کار رسانه امر خطیری است و نویسنده باید در مقابل هر کلمه نوشتهاش احساس مسوولیت کند. مطبوعات حرفهای در دنیا تیمهای ویژه دارند که کارشان بررسی و صحتسنجی اعداد و ادعاهای نوشتههای نویسندگان حتی حرفهای و مشهور است. راستش نمیفهمم یک خبرنگار چه طور به خودش اجازه میدهد به شخص محترم و دلسوزی چنین تهمتهایی بزند و روزنامه هم بدون بررسی ابعاد آن چنین نوشتهای را چاپ کند.
عجیبتر از مقاله اول، سرمقاله اخیر دنیای اقتصاد به قلم داوود سوری است که به عوض اتخاذ یک موضع منصفانه و سنجیده و تبری جستن از مقاله آفتاب یزد، بر آتش دعوای کذایی نفت میریزد. مقاله سوری ضمن تایید تلویحی مقاله اول، مترسک پوشالی و سراسر شر از فرشاد میسازد تا خواننده را قانع کند که با یک موجود منقرض شده در سطح دنیا (ولی فعلا تاکسیدرمی شده در ایران) مواجه است. بلی ممکن است که جریان اصلی اقتصاد رویکرد غالب باشد ولی بر خلاف مدعی و تصور نویسنده بقیه رویکردها - که ممکن است ما با آنها همدل و همروش نباشیم - «منقرض» نشدهاند و در حاشیه و به عنوان یک جریان اقلیت به حیات خود ادامه میدهند. هر چند در ایران برخی سودای خام یکدستسازی و فروش یک نسخه از اقتصاد بازار آزاد را به عنوان تنها شکل «علمی» اقتصاد دارند ولی خوشبختانه آکادمی و دنیای روشنفکری فراختر از این است و ارزش پلورالیسم روششناختی را میشناسد و تهمت «انقراض» در آن جایی ندارد.
علیرغم اختلاف نظر با فرشاد ولی در دفاع از او باید بگویم که علیرغم اینکه به نظر من فرشاد- هر چند گاه در نقد اقتصاد جریان اصلی از جاده انصاف و دقت خارج میشود (این را بر اساس نوشتهها و سخنان ایشان میگوییم) - ولی در عین حال به جنبههای مهمی از علم اقتصاد و پیچیدگیهای تحلیل جامعه و سیاستگزاری و رابطه قدرت و اقتصاد اشاره میدهد که برای ما شاگردان مسعود مهم و مفید بوده است. در غیاب فرشاد شاید ما فراموش میکردیم یا با این موضوع مواجه نمیشدیم که اقتصاد غیر از نتایج مبتنی بر مدلسازی و سنجی، تحلیلهای غیرکمی، مقایسهای، تاریخی و فلسفی هم نیاز دارد که گاه متناسب با موضوع مطالعه اتفاقا میتوانند شهودبخش و راهگشا باشند. اضافه کنید که در سطح شخصی، فرشاد مومنی در سختترین روزهای این کشور و زمانی که خیلی از ما ساکت بودیم صدایش را به عنوان یک اقتصاددان مسوول بلند کرده و نسبت به بحرانها و بیتدبیریها اعتراض کرد. آیا تحلیل کذایی «حسادت»-محور آنجا هم حرفی برای گفتن داشت؟
خلاصه حرف اینکه، در میانه انواع بحرانهای سخت و نگرانکنندهای که کشور ما با آن درگیر است، این شکل از صورتبندی و پرداختن به اختلافات نظری اقتصاددانان کودکانه مینماید. وقتی وضعیت بحرانی است اتفاقا بیشتر از حالت عادی به انواع و اقسام دیدگاهها و متدولوژیها نیاز داریم تا مطمئن باشیم که در تحلیل یک سیاست جنبههای مختلف مساله را میبینیم، ندانسته زیادهروی نمیکنیم، نقطه کور تحلیلی نداریم و احتمال یافتن راهحل را بیشینه میکنیم. فرشاد و مسعود و بسیاری دیگر از اسمها هر یک به نوع خود سرمایه فکری و مایه برکت و رونق بازار اندیشه در این کشور هستند. شمول و تنوع و آزادی بیان آرا و احترام به بقیه و تمرکز روی نقد استدلالها و الخ ارزشهایی هستند که ما باید از آن دفاع کنیم. مترسک ساختن از حریف و شکست او در نبرد خیالی سفید و سیاه مطلق در حد کلکلهای قبل بازی آبی و قرمز است و در شان تحلیلگران جدی نیست. حتی اگر با هیچ کدام از شیوههای تحلیلی و نتایج استدلالهای رقیب همدلی نداریم، حداقل حق حیات فکری و معنوی او را به رسمیت بشناسیم، ترور شخصیتیاش نکنیم و به قول ولتر جانمان را بدهیم که او هم بتواند حرفش را بزند.
@hamed_ghoddusi تماس با نویسنده
@hamedghoddusi