عصرها وقتي به دركه مي آيم، گاهي به دليل عريض نبودن انتهاي مسير ترافيك و صفي طولاني از ماشينها تشكيل مي شود. اما هميشه و هر روز، خودروسواراني از پرايد و تيبا گرفته تا بنز و پورشه هستند كه ناگهان از صف خروج و از مسير مخالف مسير را طي مي كنند. اينان كيستند؟ آريايي-اهورايي-اسلاميان واقعي يا بدلي؟ اينان در ذهن مردم، قهرمانان محلي و يكه تازان اند! يا نامدنيها!
وقتي در اواسط دهه هفتاد مهران مديري روي دور افتاد، من به تلويزيون دسترسي دائمي نداشتم. بنابراين، جسته و گريخته بعضي از برنامه هاي او را ديده ام. اما از همان ابتدا مشخص بود كه او عاشق خودويرانگري است. عاشق دست گذاشتن روي صفتهاي بد و ناپسند آريايي-اهورايي-اسلامي كه از همين رهگذر هم آنها را ترويج مي كند.
مهران مديري همانند بسياري از روشنفكران ايراني دست روي بدترين صفات جامعه گذاشته است. او در تمام كارنامه كاريش نشان داده كه: اعتماد در ميان ما جايي ندارد؛ صداقت پشيزي نمي ارزد؛ دروغگويي نقل و نبات ميان ماست؛ راستكاري و احترام به مشتري براي ما غريب است؛ در جنگ با دشمن فرضي مي بازيم و فقط مريخيها به مردم كمك مي كنند؛ پزشكان اورانوسي به بيماران ونوسي كمك مي كنند و در زمين ايران خبري از اين حرفهاي خوب نيست؛ .... و صدها صفت ناپسند ديگر. به بازخواني اين صفتها و ترويج آنها مي گويند خودويرانگري.
تخريب ناخلاق مهران مديري درست عكس تخريب خلاق عمل مي كند و مدام تخريب مي كند، بدون اينكه جايگزيني بهتر بسازد.
يادم هست مصطفي ملكيان در خانه عبدالله نوري يك سخنراني درباره بيست صفت بارز ايرانيان و روزنامه شرق آن را منتشر كرد: همه، صفتهاي بد و منفي؛ دروغگويي، بي اعتمادي، و ....
براي من مهران مدير تكرار مكرر و مرتب و نسخه تصويري همان سخنراني مصطفي ملكيان است. مديري در تمام اين سالها و ملكيان در آن سخنراني حكايت استاد دانشگاهي را داشتند كه در برج عاج نشسته و انتقاد ناسازنده مي كنند. گويي تنها رستگاران اين ديارند كه مي فهمند.
آلبرت هيرشمن فقيد و بزرگ كتابي دارد به اسم ميل به خودويرانگري؛ خودويرانگري يعني انتقاد از خويشتن. اما هدف از اين انتقاد گاهي بازنگري است و گاهي بازتوليد همان صفتهاي منفي. مهران مديري ما را مي خنداند؛ اما با نبش قبر و بازتوليد صفتهاي منفي ما. وقتي كارگردان كم كتاب بخواند و يا كتاب نخواند، معنايي هم كه از كلمات استنباط و ترويج مي كند، سطحي تر از هميشه خواهد بود.
حركت اورژانس در اتوبانها و تصادف در جاهاي مختلف اين ديار را ديده ام. در ممالك متمدن و فرهنگ هم همينطور. هر چه مي گذرد تعداد خودروسواراني كه پشت اورژانس طي طريق مي كنند، بيشتر مي شود. نزاع ميان رانندگان تصادف كرده در گذر زمان از فردي به خانوادگي حتي در بالاي شهر تبديل شده است. اما در تصادفات فرنگي گويي قفل فرمان هنوز اختراع نشده است.
مهران مديري براي من آشناست! هر روز و هر شب نمايندگانش را مي بينم! با رفتارهايي ضداجتماعي و ضدمدنيت و تمدن.
نيك مي دانم كه جامعه ما مهران مديري را مي خواهد! فيلمش مي فروشد و خودويرانگري او بازتوليد مي شود! اما من فيلم او را نمي بينم و به دخترم و دختر خواهر و پسر برادرم مي گويم اگر مي خواهيد يك گام به سوي تمدن و مدنيت برداريد، به جاي ديدن آثار مهران مديري، به اندازه همين يك و نيم ساعت كتاب خوب بخوانيد.
https://telegram.me/mfarhadpour