سید غلامحسین حسنتاش-کارشناس انرژی
در شرق نوشت: بنابر گزارش آماری شرکت بیپی، مصرف گاز ایران در سال ٢٠١٥ میلادی با حدود ١٩١ میلیارد مترمکعب، ٥,٥ درصد از کل مصرف جهانی گاز بوده است. درصورتیکه جمعیت ایران در همین سال حدود ١.١ درصد جمعیت جهان بوده است. در همین سال متوسط مصرف سرانه گاز طبیعی در جهان ٤٧٣ مترمکعب و متوسط مصرف سرانه گاز در ایران دوهزارو ٤٣٦ مترمکعب بوده است. اگر مصرف سرانهمان را با کشور پیشرفته و ثروتمندی مانند ایالات متحده آمریکا با تولید ناخالص ملی بسیار بالاتر از ما، مقایسه کنیم، مصرف سرانه این کشور در همان سال حدود دوهزارو ٤٣٠ مترمکعب و کمی کمتر از ما بوده است. البته اگر بررسی وضعیت بهرهوری انرژی مورد نظر باشد، عددهای گفته شده همهچیز را توضیح نمیدهد؛ چون در کل جهان کشورهای گرمسیر و سردسیر فقیر و غنی و با ساختارهای انرژی متفاوت وجود دارند. در ایران درحالحاضر حدود ٧٠ درصد کل انرژی کشور از گاز طبیعی تأمین میشود درحالیکه در همه جای جهان چنین نیست و مثلا در چین بیش از ٦٤ درصد انرژی مصرفی را زغالسنگ تشکیل میدهد؛ بنابراین برای مقایسه بهرهوری انرژی بین کشورها، بهتر است از شاخص شدت انرژی که میزان کل انرژی مصرفی به ازای مقدار مشخصی از تولید ناخالص ملی را نشان میدهد، استفاده کنیم که ایران از این نظر جزء کشورهایی است که وضعیت خوبی ندارد. درهرحال آنچه مسلم است، بهرهوری انرژی در ایران پایین است اما تجربه حذف یارانهها و افزایش قیمت سوخت در سال ١٣٨٩ بهخوبی نشان داد این مسئله با افزایش قیمت حل نمیشود. قیمت گاز در ایران درحالحاضر چندان هم پایین نیست. افزایش قیمت بدون اقدامات دیگر فقط به شرایط رکود/ تورمی که گرفتار آن هستیم، دامن میزند. بسیاری از اقدامات غیرقیمتی در قوانین و دستورالعملهای مختلف پیشبینی شده بوده که متأسفانه کمتر اجرا شده است. ضمنا گازرسانی به همه مصرفکنندگان خانگی در سراسر کشور و مناطق مختلف بدون توجه به منطق اقتصادی آن سیاست وزارت نفت بوده است و مردم تقصیری در اینکه چرا مصرفکننده گاز شدهاند، ندارند. مقایسههای فنی اقتصادی نشان میدهد مثلا در خیلی از مناطق با هزینه کمتری نسبت به گازرسانی، میشد و میشود انرژیهای موجود در محل مثل خورشیدی، بادی یا بیولوژیک را توسعه داد، ولی توجهی به این مطالعات و مقایسهها نمیشود. قبل از هر چیز و قبل از اینکه یقه مردم را بگیریم باید برنامه درستی برای انرژی داشته باشیم، باید منطق فنی اقتصادی را جایگزین تصمیمات شخصی کنیم. دولت باید مسئله بهرهوری انرژی را جدی بگیرد و مصوبات زیادی که در این زمینه وجود دارد، اجرا شود. درحالحاضر متولی بهرهوری انرژی، دستگاههای تولید انرژی هستند و این درست نیست؛ چون این دستگاهها فقط هرگاه کمبود دارند یاد بهرهوری میافتند و بعد یادشان میرود. باید امکانات و ابزار مصرف بهینه در اختیار مردم قرار گیرد و بعد مشترکان پرمصرف را مجازات کنیم. ضمنا باید به مسئله انرژی یکپارچه نگاه كرد تا بتوان به حل مشكلاتش پرداخت؛ گاز هم یکی از حاملهای انرژی است. موضوع فرهنگسازی در این حوزه، حرف تازهای نیست و حداقل ٢٠ سال در کشور سابقه دارد و فعالیتهایی هم صورت گرفته است. راهکارهای روشنی هم وجود دارد، اما آنها عمل نمیشود.
برای مثال، در همان اوایل دولت یازدهم وزیر نفت اعلام کرد (قریب به این مضمون) که اگر سرمایهگذارانی بیایند و حدود ٢٠ میلیون بخاری گازسوز موجود را با بخاریهای گازسوز با راندمان بالا (که در دنیا وجود دارد) جایگزین کنند، دولت حمایت میکند، چون محاسبه شده بود حتی اگر بخاریهای با راندمان بالا را مجانی هم بدهیم و بخاریهای کهنه را جمع کنیم، در دو، سه سال از محل صرفهجویی گازی که در سطح کشور ایجاد میشود، هزینهاش جبران میشود. اما چه شد؟ زمستان یاد این حرفها میافتیم و با وزش نسیم بهاری فراموشمان میشود. شرکتهایی را من میشناسم که سالهاست تلاش میکنند سیستم هوشمندکردن شوفاژخانهها را پیاده و از محل صرفهجویی حاصله هزینهشان را بازیافت کنند و هیچ حمایتی از ایشان نمیشود.
لازم است مردم عزیزمان هم مصرفشان را کنترل کنند. دلیلی ندارد در شرایط سرمای سخت که ممکن است بخشی از هموطنان گرفتار کمبود باشند یا با خوابیدن صنایع خسارت به کشور وارد شود، ما همه اتاقهایمان را گرم نگه داریم و با لباس تابستانی در خانه باشیم. اما در شرایطی صنعت نفت میلیونها مترمکعب در روز گاز غنی را به مشعل میفرستد و میسوزاند و محیط زیست خوزستان را نابود کرده است آن وقت نمیشود بهسادگی به مردم بگوییم مصرف نکنند. علاوه بر این، دولت باید به مردم کمک کند که بهینه مصرف کنند. دراینمیان گرفتار پوپولیسم هم هستیم. پوپولیسم این است که به هرجایی که منطق ندارد خط لوله گاز میبریم که نماینده با قول گازآوردن (و نه تأمین انرژی بهینه و مناسب)، از مردم رأی بگیرد.
به هر تقدیر، صورتمسئله روشن است. در سرمای زمستان مردم اولویت دارند. مگر میشود برای مردم گازرسانی کرد و بعد سایر حاملهای انرژی را هم در مناطق گازرسانیشده از دسترس مردم دور کرد و امکانات ارتقای کارایی انرژی را هم برای مردم فراهم نکرد و بعد در زمستان هم به آنها گاز نداد. به نظر من اگر حسابوکتابی بود مردمی که گازشان قطع شده و صدمه دیدهاند، باید میرفتند از شرکت گاز شکایت میکردند و خسارت میگرفتند.
درباره کنترل و محدودکردن مصرف که مثلا مردم گاز را به مصارف فانتزی مثل شومینه و تراس و فضای باز نرسانند هم کارهای زیادی میتوان کرد که بازهم بر عهده شرکت ملی گاز است. الان در بسیاری از کشورها کنتورهای هوشمند نصب و حتی کل شبکه را هوشمند میکنند که از طریق آن میشود حتی سهمیه روزانه یا ماهانه تعیین و تعریف کرد که اگر مصرف بیش از آن شد، قطع شود و آنگاه باید اطلاعرسانی کرد که مردم بدانند و مصرفشان را رعایت کنند. درباره پتروشیمیهایی که متأسفانه گاز خوراکشان قطع شده و خسارات سنگینی دیدهاند هم مشکل از جايي دیگر است. چه درباره پتروشیمیها و چه درباره سایر مصرفکنندگان صنعتی و غیرصنعتی، قراردادهای تأمین گاز، ترکمانچایی و یکطرفه است و سیستم رگولاتوری هم وجود ندارد. ببینید، چطور وقتی گاز ارسالی به ترکیه را قطع میکنیم یا گاز را با کیفیت غیراستاندارد تحویلشان میدهیم، شرکت بوتاش میرود در دادگاهها شکایت میکند و خسارت میگیرد. چرا قراردادهای داخلی نباید اینطور باشد که مسئولیت همه روشن باشد و کسی جور دیگری را نکشد؟ آن وقت وزارت نفت و شرکت گاز هم میروند کارهایشان را درست انجام میدهند که گاز کسی را قطع نکنند. وقتی هزینه کمکاری سازمانی به دیگری منتقل میشود، آن وقت آن سازمان دغدغه لازم را نخواهد داشت. دغدغههای عاطفی و حسننیتهای ملی که البته وجود دارد قابل احترام است، اما اینها نهادهای سنتی است که براي جامعه پیچیده امروزی کفایت نمیکند و باید به نهادهای مدرن قانونی و ساختاری تبدیل شود. کدام رگولاتور یا قاعدهگذاری وجود دارد که بر این قراردادها و اجرای درست آنها بین عرضهکننده انحصاری و مصرفکنندگان کنترل و نظارت کند؟ اگر قراردادهای روشنی وجود داشته باشد و سیستمهای هوشمند هم نصب شود، عرضهکننده هم میتواند در متن قرارداد بهویژه در فصل اوج مصرف میزان تحویل مشخصی را متعهد شود که مصرفکننده نیز تکلیف خود را بداند و بهدنبال بهینهکردن مصرف خود در محدوده تعهدشده برود.
مسلما در وضعیت اخیر، قطع گاز ترکمنستان هم مؤثر بوده است اما باید سؤال کرد چرا باید قطع میشد؟ آیا حداقل تا وقتی که از تأمین گاز کافی در شرایط اوج مصرف در همه نقاط کشور مطمئن نبودیم یا وقتی هنوز نتوانستهایم بههردلیل بعد از چندین سال خط لولههای مربوطه مثل دامغان به نکا را تکمیل کنیم که مردم لَنگ نمانند یا هنوز بههردلیل بعد از چندین سال، برنامههای لازم برای حل مشکل اوج مصرف را انجام ندادهایم، بهتر نبود با ترکمنها کنار میآمدیم؟ آیا بههیچوجه نمیشد کنار آمد؟ آیا زمان برای بههمریختن ساختار بینالملل گاز مناسب بود؟ آیا کنارآمدن با ترکمنها کمهزینهتر بود یا چندین میلیارد دلار خسارت مستقیم و غیرمستقیم و عدمالنفعهایی که با قطع گاز بعضی از مردم و نیروگاهها و صنایع به کشور وارد شده است؟ اینها سؤالاتی است که باید از سوی مراجع مستقلی در کشور پیگیری شود. اگر مصرف کنترل و بهینه شود، آنوقت باید به فکر سیاستگذاری برای استفاده بهینه از گاز مازاد افتاد و البته در سیاستهای گازی هم نباید دچار اشتباه بشویم. اینکه بعضا گفته میشود روشهایی مانند تبدیل گاز به جیتیال میلیاردها دلار درآمد برای کشورهایی نظیر قطر ایجاد کرده است، باید گفت قطر نمیتواند الگوی ما باشد. قطر یک کشور بسیار کوچک گرمسیر با یک میلیون جمعیت است. ثانیا کارایی و اقتصادیبودن جیتیال هنوز زیر سؤال است. با توجه به اینکه قطر مصرف داخلی گاز قابلتوجهی ندارد و جزیره است و گازش را بهراحتی با خط لوله نمیتواند به همه جا منتقل کند و درحالی که بازار LNG هم اشباع است، ممکن است جیتیال برای قطر صرف داشته باشد، ولی برای ما معلوم نیست بهصرفه باشد. قطر یک پالایشگاه ١٢٠ هزاربشکهای جیتیال با شرکت شِل دارد و یک پالایشگاه دیگر شامل دو واحد ١٧ یا ١٨ هزاربشکهای با شرکت ساسول آفریقایجنوبی که اطلاعات آنها بهشدت کنترل میشود چون ظاهرا دچار مشکلاتی هستند و اقتصادیبودنشان نیز مورد تردید است و بههمیندلیل در سالهای اخیر چندین پروژه دیگری که قرار بود در قطر به وسیله شرکتهای آمریکایی و اروپایی سرمایهگذاری شود، منتفی شد و فعلا در جای دیگری از دنیا نیز پروژه جدی جیتیال مطرح نیست. قویا معتقد هستم و در گزارش تحقیقی که قبلا در این زمینه تهیه کردهام، نوشتهام کشوری با حجم ذخایر گازی ایران حتما باید تحقیقات و تحولات «جیتیال» بهعنوان یک فناوری گازی را دنبال کند و حتی یک واحد کوچک تحقیقاتی یا پایلوت داشته باشد کمااینکه اغلب شرکتهای بزرگ نفتی چنین پایلوت تحقیقاتی را دارند، اما پالایشگاه بزرگ بهویژه در قیمتهای فعلی نفتخام به مصلحت نیست. بگذریم از اینکه اگر قطر به تکنولوژی مربوطه دسترسی داشته است ما معلوم نیست فعلا دسترسی داشته باشیم.
درباره کنترل و محدودکردن مصرف که مثلا مردم گاز را به مصارف فانتزی مثل شومینه و تراس و فضای باز نرسانند هم کارهای زیادی میتوان کرد که بازهم بر عهده شرکت ملی گاز است. الان در بسیاری از کشورها کنتورهای هوشمند نصب و حتی کل شبکه را هوشمند میکنند که از طریق آن میشود حتی سهمیه روزانه یا ماهانه تعیین و تعریف کرد که اگر مصرف بیش از آن شد، قطع شود و آنگاه باید اطلاعرسانی کرد که مردم بدانند و مصرفشان را رعایت کنند. درباره پتروشیمیهایی که متأسفانه گاز خوراکشان قطع شده و خسارات سنگینی دیدهاند هم مشکل از جايي دیگر است. چه درباره پتروشیمیها و چه درباره سایر مصرفکنندگان صنعتی و غیرصنعتی، قراردادهای تأمین گاز، ترکمانچایی و یکطرفه است و سیستم رگولاتوری هم وجود ندارد. ببینید، چطور وقتی گاز ارسالی به ترکیه را قطع میکنیم یا گاز را با کیفیت غیراستاندارد تحویلشان میدهیم، شرکت بوتاش میرود در دادگاهها شکایت میکند و خسارت میگیرد. چرا قراردادهای داخلی نباید اینطور باشد که مسئولیت همه روشن باشد و کسی جور دیگری را نکشد؟ آن وقت وزارت نفت و شرکت گاز هم میروند کارهایشان را درست انجام میدهند که گاز کسی را قطع نکنند. وقتی هزینه کمکاری سازمانی به دیگری منتقل میشود، آن وقت آن سازمان دغدغه لازم را نخواهد داشت. دغدغههای عاطفی و حسننیتهای ملی که البته وجود دارد قابل احترام است، اما اینها نهادهای سنتی است که براي جامعه پیچیده امروزی کفایت نمیکند و باید به نهادهای مدرن قانونی و ساختاری تبدیل شود. کدام رگولاتور یا قاعدهگذاری وجود دارد که بر این قراردادها و اجرای درست آنها بین عرضهکننده انحصاری و مصرفکنندگان کنترل و نظارت کند؟ اگر قراردادهای روشنی وجود داشته باشد و سیستمهای هوشمند هم نصب شود، عرضهکننده هم میتواند در متن قرارداد بهویژه در فصل اوج مصرف میزان تحویل مشخصی را متعهد شود که مصرفکننده نیز تکلیف خود را بداند و بهدنبال بهینهکردن مصرف خود در محدوده تعهدشده برود.
مسلما در وضعیت اخیر، قطع گاز ترکمنستان هم مؤثر بوده است اما باید سؤال کرد چرا باید قطع میشد؟ آیا حداقل تا وقتی که از تأمین گاز کافی در شرایط اوج مصرف در همه نقاط کشور مطمئن نبودیم یا وقتی هنوز نتوانستهایم بههردلیل بعد از چندین سال خط لولههای مربوطه مثل دامغان به نکا را تکمیل کنیم که مردم لَنگ نمانند یا هنوز بههردلیل بعد از چندین سال، برنامههای لازم برای حل مشکل اوج مصرف را انجام ندادهایم، بهتر نبود با ترکمنها کنار میآمدیم؟ آیا بههیچوجه نمیشد کنار آمد؟ آیا زمان برای بههمریختن ساختار بینالملل گاز مناسب بود؟ آیا کنارآمدن با ترکمنها کمهزینهتر بود یا چندین میلیارد دلار خسارت مستقیم و غیرمستقیم و عدمالنفعهایی که با قطع گاز بعضی از مردم و نیروگاهها و صنایع به کشور وارد شده است؟ اینها سؤالاتی است که باید از سوی مراجع مستقلی در کشور پیگیری شود. اگر مصرف کنترل و بهینه شود، آنوقت باید به فکر سیاستگذاری برای استفاده بهینه از گاز مازاد افتاد و البته در سیاستهای گازی هم نباید دچار اشتباه بشویم. اینکه بعضا گفته میشود روشهایی مانند تبدیل گاز به جیتیال میلیاردها دلار درآمد برای کشورهایی نظیر قطر ایجاد کرده است، باید گفت قطر نمیتواند الگوی ما باشد. قطر یک کشور بسیار کوچک گرمسیر با یک میلیون جمعیت است. ثانیا کارایی و اقتصادیبودن جیتیال هنوز زیر سؤال است. با توجه به اینکه قطر مصرف داخلی گاز قابلتوجهی ندارد و جزیره است و گازش را بهراحتی با خط لوله نمیتواند به همه جا منتقل کند و درحالی که بازار LNG هم اشباع است، ممکن است جیتیال برای قطر صرف داشته باشد، ولی برای ما معلوم نیست بهصرفه باشد. قطر یک پالایشگاه ١٢٠ هزاربشکهای جیتیال با شرکت شِل دارد و یک پالایشگاه دیگر شامل دو واحد ١٧ یا ١٨ هزاربشکهای با شرکت ساسول آفریقایجنوبی که اطلاعات آنها بهشدت کنترل میشود چون ظاهرا دچار مشکلاتی هستند و اقتصادیبودنشان نیز مورد تردید است و بههمیندلیل در سالهای اخیر چندین پروژه دیگری که قرار بود در قطر به وسیله شرکتهای آمریکایی و اروپایی سرمایهگذاری شود، منتفی شد و فعلا در جای دیگری از دنیا نیز پروژه جدی جیتیال مطرح نیست. قویا معتقد هستم و در گزارش تحقیقی که قبلا در این زمینه تهیه کردهام، نوشتهام کشوری با حجم ذخایر گازی ایران حتما باید تحقیقات و تحولات «جیتیال» بهعنوان یک فناوری گازی را دنبال کند و حتی یک واحد کوچک تحقیقاتی یا پایلوت داشته باشد کمااینکه اغلب شرکتهای بزرگ نفتی چنین پایلوت تحقیقاتی را دارند، اما پالایشگاه بزرگ بهویژه در قیمتهای فعلی نفتخام به مصلحت نیست. بگذریم از اینکه اگر قطر به تکنولوژی مربوطه دسترسی داشته است ما معلوم نیست فعلا دسترسی داشته باشیم.