در روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3942 نوشت:
در بانکداری متعارف، منابعی که سپردهگذار در اختیار بانک قرار میدهد، بدهی بانک محسوب شده و گویی سپردهگذار به بانک وام میدهد و در ازای آن سود دریافت میکند. خریدار سهام بانک، در حقیقت یکی از صاحبان بانک است و مانند صاحب هر بنگاهی، اگر بنگاه سودآور باشد میتواند به میزان سهامی که از آن بانک دارد، سود کسب کند و اگر بنگاه زیان کند، این زیان در کاهش ارزش سهام خود را نشان خواهد داد.
درست است که به غلط ما هر دو این پرداختی را سود میگوییم، اما این سود، آن سود نیست.
آورنده سرمایه بانک و سپردهگذار دو گروه کاملا مجزا هستند و جنس رابطه آنها با بانک متفاوت است. یکی صاحب بانک است و دیگری وامدهنده آن. برای هر بنگاهی (بانکی و غیربانکی) پرداخت سود به وامدهنده هزینه محسوب میشود و درصورتیکه این بنگاه پس از احتساب درآمد و هزینه، سود کسب کرده باشد این سود بین صاحبان بنگاه یعنی سهامداران تقسیم میشود. هزینه بهره، تعهد بنگاه است و صاحب سهام خود بخشی از بنگاه و نسبت به هزینههای بنگاه متعهد. حال چطور میتوان استدلال آورد که بانک موجودی فارغ از صاحبان (بخوانید سهامداران) خود است و نسبت به هر دوی سپردهگذاران و سهامداران متعهد است؟
بنگاه چه سودآور باشد و چه نباشد، چه سود موهومی تعریف بکند یا نکند، چه کارآمد باشد و نباشد، متعهد به پرداخت سود سپردههای خود است. اما تنها زمانی میتواند سود بین صاحبان سهام توزیع کند که واقعا سود کسب کرده باشد. بدون تردید اگر یک بانک ورشکسته شود، به این معنی که زیان بانک آن قدر باشد که سرمایه کفاف آن را ندهد، آن گاه مانند هر بنگاه ورشکسته طبق قانون، وامدهنده (بخوانید سپردهگذار) به بانک تنها میتواند به میزان دارایی باقیمانده برای بانک، سپرده خود را زنده کند.
البته در بانکداری مدرن امروز توصیه میشود بانکها برای تامین مالی خود از اوراق قرضهای استفاده کنند که قابلیت تبدیل به سهام را داشته باشد؛ به این معنا که خریدار اوراق قرضه تا زمانی که اوراق، سند بدهی بانک به صاحب اوراق باشد، بهره دریافت میدارد و درصورتیکه بانک وضعیت نامساعدی پیدا کند این حق را دارد که اوراق را جزو سهام خود تعریف کند و با خریداران اوراق مانند صاحبان بانک رفتار کند، اما این مورد با سپرده متفاوت است و تازه در اقتصاد ما هنوز چنین اوراقی تعریف نشده است.
این موضوعی کاملا عیان و عادی است که زیان بنگاه از آن صاحبان بنگاه باشد و اگر امروز بانک مرکزی اصرار بر این دارد که ترازنامه بانکها باید واقعیت را عیان کند تنها به این منظور است که نمیتوان سودی که نیست را توزیع کرد، اما در عین حال تا زمانی که بانک وجود دارد و ورشکسته نشده است، باید هزینه سود سپردههای خود را بپردازد و این منوط به سودآوری نیست؛ چون اصولا قبل از محاسبه سود باید هزینهها (از جمله سود سپردهها) پرداخت شود.
محاسبه سودی که وجود ندارد شاید امروز باعث خوشحالی سهامداران شود، اما با این نوع حسابداری و چشمپوشی از واقعیت، زمانی خواهد آمد که انباشت زیان واقعی، بانک را به ورشکستگی کامل میکشاند. آیا ندیدن واقعیت دردی را دوا میکند؟ پذیرش واقعیت گام اول اصلاح است. اصلاحی که اکنون بانکهای ما به شدت به آن نیازمندند.