«روزنامه تعادل»: اين مقاله قبل از انتقال دولت كامرون به ترزامي نوشته شده است.
برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر ميرسد، پايان يافتن همهپرسي «خروج بريتانيا» از اتحاديه اروپا نه بيانگر نقطه پايان عضويت كه تازه سرآغاز مشكلات و مصايب بيشماري است كه در هفتهها و ماههاي آينده و احتمالا سالهاي آينده خود را نشان خواهد داد. در اين مقاله سعي ميكنم به گوشههايي از اين مقوله بپردازم.
كامرون (نخستوزير سابق بريتانيا) براي مقابله با رشد راستگرايان افراطي، در طول انتخابات سراسري سال گذشته وعده داد كه درباره عضويت يا خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا به همهپرسي متوسل شود و اين كار در 23ژوئن 2016 انجام گرفت. اگرچه كامرون در محدود كردن موفقيت انتخاباتي راستگرايان افراطي به ميزان زيادي موفق شد ولي قمار همهپرسي را باخت. در فرداي روشنشدن نتيجه همهپرسي كامرون اعلام كرد با ملكه ملاقات كرده و استعفاي خود را به او تقديم كرده است. در حالت معمول وقتي اينچنين ميشود نخستوزير مستعفي زمان انتخابات بعدي را هم اعلام ميكند ولي در اينجا وضع فرق ميكند. از ماه اكتبر قرار است حزب محافظهكار رهبر تازهيي انتخاب كند كه به جاي كامرون نخستوزير خواهد شد و اين فرايند بسيار پيچيده و خطرناك مذاكره با اتحاديه اروپا براي خروج را سامان خواهد داد. گذشته از پيچيدگي اين مذاكرات بعيد نيست كه در داخل بريتانيا حزب حاكم با مشكلات حقوقي روبهرو شود چون در انتخابات سراسري قبلي با اين وعده كه كامرون نخستوزير خواهد بود حزب محافظهكار به قدرت رسيد و براساس قوانين اينجا هم وكلاي مردم حق انتقال وكالت به ديگري را ندارند ـ يعني به احتمال زياد رهبر تازه حزب محافظهكار بايد يك انتخابات سراسري فرابخواند تا درصورت موفقيت درانتخابات دولت را تشكيل بدهد. به سخن ديگر «حق حاكميت» حزب محافظهكار بايد از سوي مردم «تمديد» شود. قبل از آنكه به بررسي پيامدهاي احتمالي اين همهپرسي بپردازم بد نيست اشاره كنم كه اگرچه طرفداران خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا برنده اين همهپرسي شدهاند ولي هنوز تا به اجرا درآمدن آن هزار و يك مانع دستوپاگير وجود دارد كه بايد رفع شود. به چند عامل اشاره ميكنم.
*آيا آگاهانه بود يا خير؟ خبر ندارم ولي زمينهسازي حقوقي براي همهپرسي به گونهيي سازماندهي شد كه نتيجه آن هيچ ضمانت اجرايي براي پياده شدن خودبهخودي ندارد بلكه در واقعيت، يك «همهپرسي مشاورهاي» براي مجلس نمايندگان (پارلمان) است. يعني براساس قوانين بريتانيا تصميم نهايي با وجود همهپرسياي كه انجام گرفته است ولي همچنان با پارلمان است كه ميتواند به يكي از سه كار دست بزند.
الف ـ نتيجه همهپرسي را تصويب نكند كه اگر اينگونه بشود قضيه تمام ميشود. بريتانيا در اتحاديه اروپا باقي ميماند. پيآمدهاي سياسي اين تصميمگيري ميتواند بسيار عظيم و در عين حال بسيار منفي باشد. اگر اينچنين بشود براي رأيگيريهاي بعدي بعيد است مردم رغبتي به مشاركت داشته باشند ـ چون وقتي بتوان نتيجه رأي مردم را به اين صورت ناديده گرفت، در آن صورت، چه انگيزهيي براي مشاركت در انتخابات باقي خواهد ماند؟
ب ـ نتيجه همهپرسي را تصويب كند كه در آن صورت بايد دولت را موظف كند تا رسما از اتحاديه اروپا بخواهد كه ماده 50 {قرارداد ليسبون} را به جريان بيندازد. وقتي اين تقاضاي رسمي از سوي دولت بريتانيا به اتحاديه اروپا ارسال شود از آن تاريخ به بعد بايد حداكثر طي دوسال مذاكرات خروج بريتانيا از اتحاديه به سرانجام برسد ـ مگر اينكه با توافق طرفين اين مدت تمديد شود.
پ ـ نتيجه همهپرسي را تصويب نكند ولي دولت را موظف كند تا با اتحاديه اروپا مذاكرات را از سر بگيرد و در يك موقعيت ديگر ـ بسته به اينكه نتيجه مذاكرات چه باشد ـ همهپرسي ديگري فرابخواند. اگر زمينهسازي حقوقي همهپرسي به گونهيي باشد كه از نظر قانوني بدون تصويب پارلمان ضمانت اجرايي نداشته باشد اين «بازي» با همهپرسي ميتواند آن قدر تكرارشود تا رأيدهندگان سرانجام بر «سر عقل» آمده و آنگونه كه دولتمردان ميخواهند رأي بدهند. اگر به تاريخچه «يورو» ـ پول واحد ـ نگاه كنيم و چگونگي پذيرش يا عدمپذيرش آن را در نظر بگيريم در سوئد به نتيجه همهپرسي احترام گذاشتند و يورو را قبول نكردند ولي در هلند و ايرلند با همهپرسيهاي متعدد سرانجام «يورو» واحد پوليشان شد.
اگرچه اوضاع بهشدت متغير است ولي با آنچه در 27ژوئن پس ازكنفرانس برلين ـ بين مركل، اولاند و نخستوزير ايتاليا ـ اعلام شد به نظر ميرسد كه اتحاديه اروپا اين راه را بسته است. يعني رسما اعلام كرده است تنها در صورتي با بريتانيا مذاكره ميكند كه دولت رسما به جريان انداختن ماده 50 را تقاضا بكند. در غير اين صورت تا جايي كه به اتحاديه اروپا مربوط ميشود دليلي براي مذاكره با بريتانيا وجود ندارد. معترضه اضافه كنم كه از زمان انتخابات سراسري سال گذشته در بريتانيا دولت درگير مذاكره با اتحاديه اروپا بود تا بهاصطلاح امتيازاتي از اتحاديه بگيرد و عدم موفقيت دولت كامرون دراين مذاكرات يكي از دلايلي است كه بعضيها به عنوان عاملي در تصميم مردم به خروج مطرح ميكنند. اضافه كنم كه من البته اينچنين فكر نميكنم. به اين ترتيب به نظر ميرسد كه دولت بريتانيا تنها دو راه بيشتر ندارد.
*پارلمان انگلستان همهپرسي را تصويب نكند كه همانطور كه پيشتر گفتم قضيه فعلا تمام ميشود.
*يا اينكه نتيجه همهپرسي تصويب شود و ماده 50 هم رسما به جريان بيفتد، كه درآن صورت با يك دوره نسبتا طولاني از بياطميناني و تزلزل روبهرو خواهيم بود. اشاره كنم كه به جريان افتادن ماده 50 به معناي اين است كه خروج بريتانيا قطعيت يافته است. ولي داستان را در همين جا نميتوان رها كرد. سوال بعدي كه اهميت اساسي دارد اين است كه آيا بريتانيا با وجود خروج از اتحاديه به بازار واحد دسترسي خواهد داشت؟ اين پرسش برخلاف ظاهر جواب ساده و سرراست ندارد كه به آن خواهم رسيد. به اين ترتيب آنچه مهم است درخواست رسميدولت بريتانيا براي به جريان انداختن ماده 50 است و اين كاريست كه كامرون انجامش را به نخستوزير بعدي واگذاشته است. اما اگر چنين بشود ـ يعني اين تقاضاي رسمي انجام بگيرد فرايند خروج بريتانيا وجه حقوقي و قانوني پيدا ميكند و لازمالاجرا ميشود. ماده 50 شامل موارد زير است:
*هر كشور عضو ميتواند براساس قانون اساسي خود خواستار خروج از اتحاديه اروپا بشود.
*عضوي كه خواستار خروج است بايد به هيات رييسه اروپا خواسته خود را رسما اطلاع بدهد. براساس قواعد و مقررات هيات رييسه اروپا (Council of Europe)، اتحاديه با كشور عضو براي تنظيم مقدمات براي خروج و براي تنظيم مناسبات فيمابين بعدي مذاكره ميكند. اين مذاكرات بايد براساس ماده 218 (بخش 3) قرارداد عمل اتحاديه اروپا انجام بگيرد.
*هيات رييسه بهنيابت از سوي اتحاديه اروپا اين مذاكرات را با «اكثريت تعريفشده» و پس از تصويب در پارلمان اروپا به سرانجام ميرساند.
*از زماني كه توافق خروج به دست ميآيد هيچ يك از قراردادهاي اتحاديه درباره كشور عضو ضمانت اجرايي ندارد. اين توافق بايد حداكثر در طول دو سال به دست آيد مگر اينكه با توافق طرفين اين مدت تمديد شود. در اين مورد كشورهاي عضو اتحاديه حق وتو دارند (تقاضاي تمديد بايد با اكثريت مطلق تصويب شود).
*اگر عضوي كه از اتحاديه خارج شده براي پيوستن دوباره تقاضا بدهد براساس مقرراتي كه در ماده 49 بيان شده اين تقاضا بررسي خواهد شد.
آنچه از اين ماده روشن ميشود اين است كه اگرچه اتحاديه اروپا گردهمآمدني دلخواهانه است ـ بهاصطلاح هيچ كس اجبار ندارد در آن بماند ـ ولي براي حفظ يكپارچگي و وحدت، براي خروج مقررات دستوپاگيري تدوين شده است. اما درباره همهپرسي بريتانيا يكي از دلايلي كه وضعيت خروج بريتانيا از اتحاديه به ميزان زيادي ناروشن است اين است كه كسي از دولتمردان تصور نميكرد كه اكثريت مردم به خروج از اتحاديه اروپا رأي بدهند. به همين دليل، جزييات قدم يا قدمهاي بعدي قبل از انجام همهپرسي تدوين نشد و حالا هم نخستوزير اعلام كرده است كه حداقل تا سه ماه ديگر ـ يعني تا اكتبر ـ خواستار به جريان انداختن ماده 50 نخواهد شد كه به گمان من تنها نتيجهاش افزودن به بياطميناني و بيثباتي در بازارهاي مالي و پولي است. از سوي ديگر رهبران اتحاديه اروپا از بريتانيا خواستهاند كه هرچه زودتر اين كار را بكند چون بيثباتي و ناروشني كنوني به نفع هيچ كس نيست. همانطور كه پيشتر هم گفتهام وقتي اجرايي كردن ماده 50 رسما تقاضا شود در آن صورت خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا ضمانت قانوني پيدا ميكند و لازمالاجرا ميشود. ولي همانطور كه در ماده 50 بيان شده است در آنصورت بيش از 40سال قانونگذاري مشترك و دهها هزار ابزار حقوقي و قانوني بايد بازبيني شود. به اين ترتيب تا زمان تقاضاي رسمي براي اجراييكردن ماده 50 هيچچيز تغيير نميكند. دو مقولهيي كه در اين همهپرسي جاي برجستهيي داشت و احتمالاً مشوق اكثريت كساني شد كه به خروج از اتحاديه رأي دادهاند يكي مقوله تحرك آزاد و نامحدود نيروي كار در داخل اتحاديه (مقوله مهاجرت) و ديگري هم تنظيمات و قرارومدارهايي است كه از بروكسل {مركز اتحاديه اروپا} براي كشورهاي عضو صادر ميشود. بهطور كلي اساس مفهومي اتحاديه اروپا تاكيد بر چهار نوع آزادي است:
*تحرك آزاد كالاها؛
*تحرك آزاد سرمايه؛
*تحرك آزاد كار و؛
*تحرك آزاد خدمات؛
حتي در همين چند روز گذشته آنگلا مركل بر اهميت احترام اعضاي اتحاديه اروپا به اين چهار آزادي تاكيد كرده است.
اما برسر اقتصاد بريتانيا چه خواهد آمد؟
اگرچه پيشبيني كردن نه فقط آسان نيست بلكه شايد كار پسنديدهيي هم نباشد مضافاً كه همهچيز بستگي دارد كه دولت بريتانيا در چه زماني از اتحاديه اروپا بخواهد ماده 50 را اجرايي كند. البته دولتمردان بريتانيايي زمزمه كردهاند كه مايلاند قبل از ارسال جواب رسمي به اتحاديه درباره روابط بعدي خود با اتحاديه «مذاكره» كنند ولي رهبران اروپايي بدون اينكه سخنشان ابهامي داشته باشد نه فقط چنين خواهشي را رد كردهاند بلكه رسما اعلام كردهاند تا قبل از ارسال جواب رسمي به اتحاديه اروپا براي اجرايي كردن ماده 50 مذاكره بيمذاكره، ما با دولت بريتانيا مذاكرهيي نداريم. حتي خانم مركل هم به زبان بيزباني گفت تصميم گرفتيد از اتحاديه خارج بشويد، خوب اين كاريست را كه بهتر است دراسرع وقت بكنيد و ادعاي بعضي از سياستمداران بريتانيايي را رد كرد كه اگر «امتيازات» بيشتري بدهيد شايد بتوانيم با همهپرسي دوم مردم را متقاعد كنيم در اتحاديه اروپا بمانيم. خانم مركل بدون ابهام گفت كه بايد بين كشورهاي عضو و كشورهاي غير عضو تفاوت باشد و اينچنين خواهد بود و ادامه داد «وقتي كسي ميخواهد اين خانواده اروپايي را ترك كند نميتواند همه مسووليتهايش را كنار بگذارد و تنها بخواهد از منافع خانواده بهرهمند شود». به اين ترتيب همهچيز بستگي دارد كه درچند ماه آينده تحولات در چه مسيري صورت بگيرد، ولي اجازه بدهيد به چند نكته كلي درباره اقتصاد بريتانيا اشاره بكنم تا دشواري وضعيت كنوني وين چهارراه چه كنم كه در عنوان اين يادداشت آمده، اندكي روشنتر شود.
ساختار اقتصاد بريتانيا به گونهاي است كه صنعت قابلتوجهي ندارد. آنچه در اين سالها رشد قابلتوجهي داشته بهاصطلاح بخش خدمات ـ و بهخصوص خدمات مالي است. هدف و انگيزه اساسي سرمايه در اقتصاد بريتانيا حفظ موقعيت مسلطاش در بازارهاي خدمات مالي است ـ خدمات مالي، حقوق، حسابداري، رسانهها، معماري و پژوهشهاي داروشناسي و در نتيجه با اين وضعيت كنوني دسترسي نامحدود و بدون مانع به بازار واحد اتحاديه اروپا براي اين اقتصاد اهميتي حياتي دارد. به سخن ديگر دولتمردان در بريتانيا در شرايط كنوني با دو انتخاب دشوار روبهرو هستند:
*به شيوههاي مختلف ـ نتيجه همهپرسي را اجرا نكرده و ناديده بگيرند. اگرچه اين كار امكانپذير است ولي بدون هزينه سياسي نيست يعني مردمي كه رأي داده و متقاعد شدهاند كه ميخواهند خارج از اتحاديه اروپا باشند طبيعتا ساكت نخواهند نشست. پيشتر هم گفتم نتيجه همهپرسي بايد براي اجراييشدن به تصويب پارلمان برسد. ميدانيم كه نمايندگان پارلمان بطور عمده با خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا موافق نيستند. حدس ميزنم تصويب پارلمان اسكاتلند هم ضروري است ولي تا به همين جا خبر داريم كه پارلمان اسكاتلند رسما اعلام كرده است كه نتيجه همهپرسي را تصويب نخواهد كرد. فكر ميكنم گذشته از بحران اقتصادي احتمالي بهيقين شاهد يك بحران سياسي مهم هم خواهيم بود.
*اگر اينچنين نشود، راه دوم اين است كه انگليس بكوشد در وضعيتي شبيه به نروژ قرار بگيرد كه به گوشههايي از هزينههايش اشاره كردم. اين هم البته عملي است ولي بعيد است مورد توافق طرفداران خروج از اتحاديه قرار بگيرد. نه فقط اهداف ادعايي به دست نخواهد آمد بلكه صرفهجويي مالي هم به حدي نيست كه اين طرح را جذاب كند. چه ميشود نميدانم. اگربريتانيا عضويتاش در «هيات اقتصادي اروپا» را حفظ كرده بخواهد در وضعيتي شبيه به نروژ قرار بگيرد در آن صورت بايد «آزادي مطلق تحرك كار» را بپذيرد. به عبارت ديگر وضع آنها با اعضاي اتحاديه اروپا تفاوت ندارد و شهروندان كشورهاي عضو اتحاديه ميتوانند بدون محدوديت به كشورهاي عضو هيات اقتصادي اروپا هم مهاجرت كنند. و باز برخلاف ادعاهايي كه در بريتانيا ميشود نسبت مهاجران از كشورهاي عضو اتحاديه به جمعيت در سويس و نروژ از بريتانيا بيشتر است. تنها تفاوت موجود اين است كه به عنوان يك غير عضو در اتحاديه اروپا، كشور عضو هيات اقتصادي اروپا هيچ نقش و تاثيري در سياستپردازي در داخل اتحاديه نخواهد داشت.
در فاصله 2000 تا 2014 يعني در 15 سال گذشته بهطور متوسط 21% از كل سرمايهگذاري مستقيم خارجي در اتحاديه اروپا در بريتانيا انجام گرفت. اگر خروج بريتانيا به معناي آن باشد كه به بازار واحد ديگر دسترسي نامحدود و بدون مانع وجود ندارد ترديدي نيست كه سرمايهگذاران خارجي به جاي بريتانيا سراغ كشورهاي عضو اتحاديه خواهند رفت. اگر اينچنين بشود ترديدي نيست كه شاهد رشد بيكاري در بريتانيا خواهيم بود و حتي بعيد نيست به صورت يك بحران جدي مالي هم در بيايد. طي همين چند روز گذشته شاهد كاهش چشمگير ارزش پوند دربازارها بوديم و به همين نحو بازار سهام لندن هم روزهاي دشواري داشت.
يك برآورد اين است كه تا پايان سال اقتصاد بريتانيا گرفتار ركود ميشود. از سوي ديگر يك موسسه پژوهشي برآورد كرده است كه اقتصاد بريتانيا در دوسال آينده 3.6% رشد منفي خواهد داشت و بيكاري هم 000ر520 نفر بيشتر خواهد شد.
از سوي ديگر، عدهيي بر اين گماناند كه با سقوط ارزش پوند ـ در همين چند روز گذشته با 12% كاهش ارزش پوند روبهرو شديم ـ صادرات بريتانيا رونق ميگيرد و كسري تراز پرداختها كه الان 7% توليد ناخالص داخلي شده است كمتر خواهد شد. من به دلايلي كه خواهم گفت با اين نگرش موافق نيستم. البته خبرداريم كه بانك مركزي بريتانيا براي مقابله با بيثباتي در بازارهاي مالي 250ميليارد پوند اعتبار تازه به بازارها تزريق كرد و وعده داد كه درصورت لزوم حاضر است از نرخ بهره بكاهد تا به خانوارها و بنگاهها در مديريت بدهيشان كمك كرده باشد.
من با احتمال رشد صادرات موافق نيستم و به گمان من بعيد است اينچنين بشود چون حتي تجربه سالهاي اخير همين كشور خلاف آن را نشان ميدهد. پس از بحران 2008 ارزش پوند در بازارها بهشدت سقوط كرد، نرخ واقعي بهره ـ يعني نرخ اسمي بهره منهاي نرخ تورم ـ حتي منفي بود ولي نتيجه اين سياست ـ به خصوص نرخ بهره پايين و افزايش اعتبارات باعث رشد كسري تراز پرداختها شد. اين كسري مخاطرهآميز بايد با ورود سرمايه تامين مالي بشود. سرمايهگذاري مستقيم خارجي در تتمه صنايعي كه در بريتانيا داريم، خريد سهام بنگاهها يا خريد اوراق قرضه دولت يا سپردهگذاري نقدينگي در بانكها كه بتوانند براي سرمايهگذاري بيشتر وام بدهند. تنها طريقي كه ميتوان دراين كوشش براي جذب سرمايه موفق شد، افزايش نرخ بهره است نه كاهش آن. ولي در عين حال سطح بدهي خانوارها و بنگاهها در اقتصاد بريتانيا به حدي است كه افزايش نرخ بهره ميتواند بهسهولت سرآغاز يك بحران مالي تازه بشود. يعني عوامل اقتصادي بهشدت بدهكار با افزايش نرخ بهره قادر به پرداخت اقساط ماهانه نخواهند بود. با اين همه بعيد نيست ميزان كسري تراز پرداختها نه به دليل افزايش صادرات بلكه كاهش واردات كمتر شود چون به علت كاهش افزايش ارزش پوند بهاي كالاهاي وارداتي افزايش خواهد يافت. اگراينچنين بشود بعيد نيست شاهد رشد تورم در بريتانيا باشيم كه قوزي ميشود روي قوزهاي ديگر چون درآن صورت بانك مركزي احتمالاً مجبور خواهد شد نرخ بهره را با همه مخاطراتي كه دارد افزايش بدهد. پس به اين سوال برگرديم: آيا با كاهش ارزش پوند صادرات بريتانيا بيشتر نميشود؟ واقعيت اين است كه عينيت يافتن منافع احتمالي پوند ارزانتر به وجود تقاضاي موثر و كافي و روبهرشد در بازارهاي جهاني بستگي دارد. اگر بحران اقتصادي درمنطقه يورو ادامه يابد و اگر روند نزولي نرخ رشد اقتصادي در امريكا و چين متوقف نشود، دليلي ندارد كه كاهش ارزش پوند ضرورتا موجب صادرات بيشتر بشود. به سخن ديگر نكتهيي كه اغلب در اين مباحث ناديده گرفته ميشود اين است كه كاهش ارزش پولي ملي ـ اگر اثري داشته باشد ـ روي تقاضا تاثير دارد. به دليل تغيير قيمت. عوامل مربوط به عرضه و ظرفيت توليدي از تغييرات ارزش پول ملي تاثير نميپذيرند. يعني ميخواهم اين نكته را بيان كرده باشم كه كاهش ارزش پول ملي نه موجب تشويق سرمايهگذاري ميشود و نه بازدهي را بيشتر ميكند. حتي اين احتمال وجود دارد كه اثرش روي بازدهي منفي باشد چون بدون اينكه بهبودي در بازدهي شما روي داده باشد احساس ميكنيد كه به سبب كاهش قيمت توان رقابتيتان بيشتر شده است. ولي آنچه اهميت تعيينكنندهيي دارد اين است كه برسر سرمايهگذاري و سودآوري چه خواهد رفت؟
بالارفتن هزينه توليد ـ با گرانتر شدن آنچه كه وارد ميشود ـ تقاضاي ايستا در داخل و خارج بعيد نيست باعث شود سرمايهگذاران انگليسي و خارجي تمايل كمتري براي سرمايهگذاري داشته باشند. مضافاً اگر توجه كنيم كه متوسط نرخ سودآوري بنگاهها در پايان سال 2015 هنوز از نرخي كه در 1997 وجود داشت كمتر است و حتي در صنايع كليدي متوسط نرخ سودآوري در 2015 در مقايسه با 1997 نزديك به 50% كاهش نشان ميدهد. بياطميناني ناشي از همهپرسي احتمالا اين مشكلات را تشديد خواهد كرد.
اگر احتمال ركود دربريتانيا به واقعيت بپيوندد، تقاضا براي صادرات اعضاي اتحاديه اروپا به بريتانيا (براي مثال اتوموبيلهاي آلماني يا شراب فرانسوي و غيره) هم كاهش خواهد يافت و بعيد نيست آغاز ركود در بريتانيا درواقع سرآغاز ركود اقتصادي در كل اتحاديه اروپا باشد. بد نيست يادآوري كنم كه متوسط نرخ رشد اقتصادي جهان سير نزولي دارد و رشد نرخ سودآوري جهاني هم به صفر رسيده است. خبر داريم كه روند سرمايهگذاري هم در بسياري از اقتصادهاي جهان با رشد منفي روبهروست ـ بنگريد به اقتصاد برزيل و حتي كانادا ـ و بياطميناني ناشي از نتيجه همهپرسي تنها موجب تعميق اين مشكلات خواهد شد.
به جاي نتيجهگيري: براساس آنچه در صفحات پيش نوشتهام، بر آن سرم كه اگر پيآمد بريدن كامل از بازار واحد اتحاديه اروپا براي دولتمردان بريتانيا پذيرفتني نباشد كه به گمان من نيست، در آن صورت به احتمال زياد عملاً چارهيي غير از اين نخواهند داشت تا راهي بيابند كه بتوانند با حداقل هزينه نتيجه همهپرسي را ناديده بگيرند. من بر اين باورم كه مركز مالي لندن ـ كه حجم مبادلات روزانهاش 2. 7 تريليون دلار است و دركل بيش از 400 هزار نفر در اين بخش شاغلاند، خطرگريزتر از آن است كه پيآمد بريدگي كامل از اتحاديه اروپا را بپذيرد. بعيد ميدانم وضعيتي شبيه به وضعيت نروژ براي كساني كه خواهان جدايي بريتانيا از اتحاديه بودند پذيرفتني باشد ـ چون در آن صورت بريتانيا بدون اينكه عملا نقشي در شكلگيري اتحاديه داشته باشد تقريبا همه مسووليتهاي كنونياش را خواهد داشت. از سوي ديگر نيز فكر نميكنم اتحاديه اروپا حاضر باشد كه به بريتانيا امتياز بيشتري بدهد تا بتوانند با مشكلات كمتري نتيجه همهپرسي را ناديده بگيرند. به يك معني بعيد نميدانم كه توسل به همهپرسي درواقع ترجمان يك استراتژي بهتمامي باخت ـ باخت براي بريتانيا بود. چون در حال حاضر در وضعيتي است كه ظاهرا هر تصميمي كه در نهايت بگيرد به نظر درست نميآيد.
دوشنبه, 28 تیر 1395 12:31
احمد سيف: نگاهي به چشمانداز اقتصادي پيش روي بريتانيا بعد از خروج از اتحاديه اروپا
نوشته شده توسط دارایان
برچسبها
آخرینها از دارایان
- نرخ تورم تیر ماه ١٤٠٢ اعلام شد
- گزارش شاخص مدیران خرید در خرداد ماه 1402
- سیامک قاسمی: اقتصاد ایران کسی را که ریال نگه دارد، جریمه میکند / پیشبینی از قیمت ارز، طلا، سکه و مسکن
- بازگشت قیمت دلار به کانال ۴۸ هزار تومانی / بازی تکراری اسکناس آمریکایی یا سیاست بازارساز؟
- خانههای 500 میلیارد تومانی تهران+ جدول
- رابرت لوکاس، رهبر انتظارات عقلایی درگذشت
- علي مروي: اصلاحات اقتصادي نبايد با شوك قيمت بنزين شروع شود
- نیما نامداری: تبعات سانسور قیمتها
- اسفندیار جهانگرد: توهمات دولتی و برنامههای توسعه
- «بسته» 10بندي براي جلوگيري از پيشروي تورم
نظر دادن
لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: