محمد فاضلی
جوان وقتي در اتوبوس بيآرتي كنارم ايستاد، يكي دو ايستگاه بعد از ميدان انقلاب بود. تلفن همراهش را در دست گرفت و تا به آخرين ايستگاه برسيم به سه نفر تلفن كرد. براي هر سه نفر توضيح داد كه در حال نوشتن پاياننامه فوقليسانس است، پروپوزالش به تصويب دانشگاه رسيده است و به دنبال كسي ميگردد كه پاياننامهاش را بنويسد. جوان قبل از رسيدن به ايستگاه آخر فردي را يافت كه قبول كرد با مبلغ 750 هزار تومان پاياننامه را بنويسد و براي او توضيح داد كه «ميخواهم كار تر و تميزي باشد كه رزومه خوبي برايم به حساب آيد. »
قرار شد پاياننامه را آخر تيرماه تحويل بگيرد و تا شهريور آماده دفاع از آن شود. نعمتالله فاضلي مدتي قبل در شرح ايده «تكثير مكانيكي دانش» نوشته بود «تكثير مكانيكي دانش يعني جايي كه نه تنها مولفي در آن وجود ندارد بلكه به قول رولان بارت و «نظريه مرگ مولف»، مولف در توليد معنا دخالت ندارد و اين خواننده است كه معنا را توليد ميكند. ما اكنون در وضعيتي به سر ميبريم كه با مرگ متن يا متنهاي مرده يا مرگ مخاطب يا خواننده روبهرو هستيم؛ در يك فضاي كاملا مرده سير ميكنيم؛ در عصر تكثير مكانيكي دانش، متنهايي توليد ميشود كه سبك ندارد، امضاي نويسنده ندارد و ميتوان گفت متنهايي توليد ميشود كه توسط هركسي ميتواند نوشته شود.»
مرگ متن ناظر بر بيسبك شدن متنها يا متنهاي بدون پرسشي است كه به هيچ قصد علمي و حقيقتجويانهيي خلق نشدهاند، حامل خلاقيتي نيستند و احتمالا تنها براي ارتقاي رتبه علمي يا چيزي شبيه اين كارايي دارند. اهدافي كه با نفس علم بيگانهاند. وقتي مكالمه جوان به پايان رسيد و از نگارش پاياننامهاش مطمئن شد، ايده «مرگ متن» برايم اهميتي فوقالعاده يافت. ميفهمم كه فحواي نظريه مرگ مولف ناظر بر متن به مثابه چيزي بسيار فراتر از متن مكتوب آكادميك است و ناظر بر قضاوت ارزشي مثبت يا منفي درباره متن نيست و در عوض ايده «مرگ متن» ناظر بر قضاوتي ارزشي درباره متنهاي توليدشده و متنهاي آكادميك است حتي واژه مرگ نيز در هر دو عبارت دلالت بر معنايي متفاوت دارد اما من با همين واژه مرگ كار دارم.
پاياننامهيي كه براي اين جوان و البته شايد صدها هزار مثل او، نوشته ميشود، يك پله از «متنهاي مرده» مد نظر ايده مرگ متن پستترند. ايده مرگ متن ناظر بر متني است كه نويسنده دارد اما نويسندهاش اصالتي به متن نبخشيده و در قياس با هنر و به قول والتر بنيامين، هالهيي آن را فرانگرفته است. اما متن پاياننامههايي از آن جنس كه جوان سفارش ميداد و مقالههايي كه آگهيهاي ميدان انقلاب شما را به محل نگارش آنها راهنمايي ميكنند، مردهتر از متنهاي مرده بيسبك و خلاقيت هستند. اين پاياننامهها يا آن مقالههاي سفارشي چگونه نوشته ميشوند؟ حتما انباري از پاياننامههاي نوشته شده وجود دارد و آنكه در مقابل 750 هزار تومان حاضر شد ديوار كاخ دانش را يك رج بلندتر سازد، با هزار شعبدهبازي پارهها و فصولي از هر كدام را به هم در ميآميزد و چيزي خلق ميكند كه نويسنده، سبك، هدف، خلاقيت و اصالت ندارد، بيپدر و مادر است.
اما بياييد در اين متنمردگي تامل كنيم و ببينيم به كجا ميرسيم. تصور كنيد جامعهيي مردههايش را دفن نكند. اندك زماني كه بگذرد، بوي تعفن و بلا و بيماري، جامعه را فرا خواهد گرفت. متنهاي مرده نيز چون دفن نشوند همين بلا را به سر سرزمين علم و دانش ميآورند. يكي، دو مقاله از هر متن مرده خلق ميشود (عين كرمهايي كه روي لاشه مردگان راه ميروند)، مجلات را پر ميكنند و شاخص رشد علم ميشوند. استادان بسياري با همين مقالهها ارتقا ميگيرند و نشان و ويترين علم ميشوند. بوي گند اين كرمها را ميشود لابهلاي عناوين و ژستها پنهان كرد اما ذهن هر نويسندهيي كه آلوده چنين متنهاي مردهيي باشد، بياعتماد به نفستر و منفعتطلبتر از آن است كه شجاعت قلندريهاي علمي داشته باشد. اين مردهها اخلاق علم را متعفن ميكنند. متنهاي مرده هزينه براي دولت و جامعه دارند.
با هر متن مردهيي ميتوان رتبه اداري را ارتقا داد و حقوق و مزاياي بيشتري طلب كرد. منزلتها و مطالباتي كه بر پيكر اين متنهاي مرده بنا ميشوند، دروغينتر از آن هستند كه منشا خلاقيت و تحول باشند. صاحبان متنهاي مرده، ساختاري دروغگو هستند. مدركهايشان خالق مدعاي كارآمدي و توانمندي است اما از آن متنهاي مرده مهارتي برنميخيزد، آبي گرم نميشود، انديشهيي بر نميكشد، دانشجويي شوق دانستن وجودش را فرانميگيرد، مسالهيي حل نميشود اما طنابدار منفعتطلبي و بياخلاقي را بر گردن جامعه و دانش تنگتر ميكنند. اقتصاددانان ميگويند خلق پولي كه به ازاي آن كالا و خدمتي توليد نشود، تنها رشد نقدينگي و تورم را در پي دارد. مدرك دانشگاهي نيز از جنس اوراق بهادار است و مثل پول، اگر به ازاي توليد مدرك، مهارت و دانشي توليد نشود، عين رشد نقدينگي، باعث تورم ميشود.
تورم بيمهارتي، تورم منزلتهاي دروغين، تورم دروغين دانش، تورم اوراق مجلاتي كه بازتوليد مكانيكي متنهاي مردهاند و جز مردار كردن درختان فايدهيي ندارند؛ تورم كلاسهايي كه دانشجويان آن به عوض دم مسيحايي كه مرده را زنده كند، نسيم مطالبه و مصالحه بر سر خلق متنهاي مرده را استشمام ميكنند. متنهاي مرده، عين اوراق بهادار بيپشتوانه توليد كالا و خدمات كه خالق تورمند و عين مردههايي كه اگر دفن نشوند، تعفن و بيماري به بار ميآورند؛ جامعه علمي، حيات اقتصادي، منزلتهاي اجتماعي، كارگاههاي صنعتي، بروكراسي دولتي و جامعه را بيمار ميكنند. آيا آنها كه برآمده از مردارمتنها هستند وقتي به عنوان آقا يا خانم دكتر راهي آكادمي شدند، آنقدر روح مسيحايي دانشجويي و دانشاندوزي خواهند داشت كه خالق و مشوق متنهاي مرده نباشد؟ آيا اينها همان كانديداهاي آتي ترويج خلق متنهاي مرده نيستند؟ مردهمتنها محصول سيطره منشهاي ناخوشايند عرصه اقتصاد - منفعتطلبي، دلالي و بازي در بازار – و منشهايي برآمده از ميدان قدرت هستند. اين منشها كه علتهاي ساختاري به تقويت آنها همت گماردهاند، هنجارها و اخلاق علم را از ميدان به در كردهاند و ميدان دانش زير سيطره قواعد ميدان اقتصاد و ميدان سياست نفسش بريده است. انباشتن رزومهها از مردهمتنها، سودي به حال دانش نخواهد داشت. وقتي به رقص اين مردهها ميانه ميدان آكادمي ميانديشم و ميبينم كه هر كدام از مقالات، پاياننامهها و نوشتارهاي بياصالت در حكم سنگ قبرهايي هستند كه بر مزار خلاقيت و انديشه استوار ميشوند و روي هر يك ميتوان نام مرده، سال فوت و قاتلان را ديد؛ پرسشهايي عميق سر برميآورند.
چه شد كه مردارمتن زمين آكادمي را پوشاند؟ عوامل و زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي تكوين متنهاي مرده و قوام سازوكار مردهسازان چيست؟ مسووليت جامعه آكادميك براي تدفين و تكفين متون مرده چيست؟ ابعاد اخلاقي توليد متنهاي مرده چيست؟ راهكارهاي تقليل و حذف متون مرده كدامند؟ هزينههايي كه اين مردهمتنها بر جامعه تحميل ميكنند، چيست؟ با همه وجود و با وجود آنكه بسياري را خوش نخواهد آمد، بر اين باورم كه بايد پاسخ به اين پرسشها دغدغه ذهنهاي آكادميك باشد، اينها بايد به مساله اجتماعي علم در ايران بدل شوند و براي پاسخ گفتن به آنها با تمام توان بسيج شد. وقتي به اينها ميانديشم، يكي از وظايف نظام آموزش عالي امروز تا آيندهيي نه چندان نزديك را، گوركن بودن ميدانم. آموزش عالي فعلا بايد بكوشد تا فرآيند خلق متنهاي مرده را متوقف كند و مردهسازهاي بيشتر را از ورود به اين فرآيند بيانتها بازدارد. كميتگرايي و رانتجويي، عاقبتي اينچنين براي نظام علمي خلق كرده است. زنده باد قلندراني كه هنوز ميكوشند زندگي را به متن آكادمي و متنهاي آكادميك بازگردانند.
منبع: اعتماد