عنوان کتاب: اقتصاد فقیر
نویسندگان:
آبهیجیت بنِرجی وهندی و اِستر دوفلو
مترجمان:
دکتر جعفر خیرخواهان - عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی مشهد
دکتر مهدی فیضی- عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
ناشر: دنیای اقتصاد
سال نشر: 1392
معرفی کتاب: اقتصاددانان باید لباسهایشان را خاکی کنند!
کتاب «اقتصاد فقیر» حاصل سالها پژوهش میدانی برای بررسی جزئیات زندگی بسیار پیچیده فقرا و مسائل درهمتنیده آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است. نویسندگان کتاب، آبهیجیت بنِرجی Abhijit Banerjee) هندی و اِستر دوفلو (Esther Duflo) فرانسوی، بیش از پانزده سال از عمر خویش را صرف بررسی زندگی فقرا در روستاهای هند، مراکش، کنیا، اندونزی و بسیاری دیگر از کشورهای درحال توسعه کردهاند.
بنرجی و دوفلو هر دو، استاد اقتصاد در موسسه فناوری ماساچوست (ام.آی.تی) و از موسسان آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل[1] هستند.
رویکرد کتاب حاضر نیز بر این است که از پرسشهای بزرگ در اقتصاد توسعه (مانند اینکه چقدر باید به بازار آزاد در کمک به فقرا باور داشته باشیم؟ و آیا اساسا کمک جهانی نقشی در این زمینه ایفا میکند؟) فاصله بگیرد و به پرسشهای کوچکی (مانند چطور با مالاریا یا اسهال بهتر مبارزه کنیم؟ چگونه نرخ مدرسهروی کودکان فقیر را افزایش دهیم؟) بپردازد. بنرجی و دوفلو نشان میدهند که چرا فقرا گاه از فرصتهای برابر استفاده نمیکنند (چرا فرزندان فقرا گاه حتی با وجود دسترسی به مدارس رایگان، تحصیل نمیکنند) و برای افزایش استفاده از فرصتها چه میتوان کرد (چگونه میتوان نرخ مدرسه را روی این فرزندان افزایش داد).بنرجی و دوفلو در پژوهشهای خود برای مطالعه كارآيي سياستهاي مداخلهگرايانه در گسترهای از مسائل بهداشتی، آموزشی و کشاورزی (از بیماریهای مقاربتی جنسی تا غیبت معلمان از مدرسه و استفاده ناکافی از کود) با تحلیل دقیق مجموعهای از شواهد قوی از روش سنجشهای کنترلی تصادفیشده[2] استفاده کردهاند. بهطور کلی سنجشهای کنترلی تصادفیشده، اثربخشی سیاستها را مانند ارزیابی اثر داروها در بنگاههای داروسازی بررسی میکنند: یک نمونه بهلحاظ آماری تصادفی انتخابشده معمولا به دو گروه، شاهد و آزمایش، تقسیم میشود که از همه نظر با هم یکسان هستند، اما تنها گروه آزمایش درمان مورد نظر را دریافت میکند. به این ترتیب میتوان با کنترل سایر عوامل احتمالی موثر، تغییر معنادار متغیر وابسته را در مقایسه با گروه شاهد تنها به اثر علی متغیر مستقل نسبت داد. اقتصاد توسعه با استفاده از این دست سنجشها در سالهای اخیر نه تنها تولدی دیگر یافت بلکه بسیاری از توانمندترین اقتصاددانان را به خود جلب کرده و بستری برای آزمون نظریههای بنیادین اقتصاد و منبعی برای توسعه ایدههای مهیج جدید شده است.
این کتاب نشان میدهد دلیل شکست بسیاری از سیاستهای مبارزه با فقر در سالهای گذشته، فهم نادرست مساله بر پایه شواهد سست و نامعتبر بوده است. شیوه نگاه بنرجی و دوفلو در سراسر این کتاب، توجه به جزئیات، درک روش تصمیمگیری مردم و تمایل به تجربه و آزمایش است. به این ترتیب آنها بهتر توانستند بینشهای اولیه و انگیزههایی را دریابند که تصمیمهای فقرا و زندگیهای آنها را راهبری میکند؛ اینکه آیا تصمیمهایشان، مثلا در باب تحصیلات یا اندازه خانواده، آنها را فقیر میکند یا چون از بداقبالی فقیر هستند بهناچار تصمیمهایی از این دست میگیرند. در نهایت این یافتهها بصیرتهای جالبی را در مورد انگیزهها در زندگی فقرا بهدست میدهند و نشان میدهد که سیاستهای مبارزه با فقر چهوقت نتیجه میدهد و چهزمانی نتیجه نمیدهد و چرا؟ قوه اقناع کتاب از سویی در خواست نویسندگان آن برای شنیدن صدای فقرا و فهم چگونگی تطابق آنها با شرایط و از سوی دیگر تمایل نداشتن برای بسنده کردن به پاسخهای بیشکلی و ایدئولوگشده نهفته است. بهطور خلاصه کتاب حاصل پیوند مبارک کنجکاوی با ذهن باز و احترام به شواهد ارزیابیها است.
پیام کتاب این است که یک راهحل طلایی کلاننگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم بهمنظور اصلاح روشهای پیشین، فهم دوباره ماهیت فقر است. بنابراین بنرجی و دوفلو بدون کلاناندیشی در مورد سیاستهای مبارزه با فقر، بهشکل خرد به راهحلهای ممکن آن فکر کردند و نشان دادند وقتیکه سیاستهای بهدقت طراحیشده، زمینه فرهنگی-اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را لحاظ کند، حتی تغییراتی کوچک در سازوکار ارائه کمک جهانی میتواند بهطور چشمگیری کارآیی آن را متحول سازد.
بنرجی و دوفلو میکوشند سیاستهایی طراحی کنند که میتواند تاثیر واقعی روی بهبود زندگی فقرا داشته باشد و راههایی عملی و کارآمد برای رفع مسائل آنها بیابند، ضمن اینکه کاستی راهحلهای موجود را نیز آشکار سازند. مثلا بررسیهای آنها نشان میدهد که وامدهی خرد (Micro-Credit) چندان از جنس معجزهای نیست که طرفداران آن ادعا میکردند و کمتر از آنچه پیش از این اندیشیده میشد روشی انقلابی برای کارآفرینی و مبارزه با فقر است. همچنین نویسندگان کتاب به این نتیجه رسیدند که فقرا اغلب به این دلیل ساده به کسبوکارهای خرد روی میآورند که چاره دیگری ندارند، نه به این دلیل که استعداد، مهارت یا اشتیاق خاصی برای کارآفرینی دارند.شکلدهی و انتخاب برترین سیاستها در اقتصاد توسعه جدید در حقیقت حاصل فروتنی درباره میزان آگاهی و دانش ما و همچنین خوشبینی درباره توانایی ما برای یادگیری است.
سنجشهای کنترلشده تصادفی به فهم دلایل فقر و راهحلهای آن کمک میکنند. اینکه چرا فقرا با وجود داشتن خواستهها و تواناییهایی مشابه با هر کس دیگری از سایر طبقات درآمدی، زندگی بهکلی متفاوتی دارند، چرا آنها گاه برای اینکه پسانداز کنند، به دریافت وام نیاز دارند؛ چرا بچههای آنها به مدرسه میروند ولی اغلب چیزی نمیآموزند؛ چرا از خدمات رایگان بهداشتی استفاده نمیکنند اما به داروهایی پول میدهند که نیاز چندانی به آنها ندارند؛ چرا کسبوکارهای بسیاری را شروع میکنند اما عموما در هیچیک از آنها رشدی نمیکنند و چرا با وجود فقر تعداد زیادی بچه میآورند.
آیا اقتصاد توسعه همین گزارههای کلی است؟
سیاستگذاری توسعه چیزی فراتر از کنار هم قراردادن مجموعهای از فروض برونزا، اگرچه شهودی و تعدادی ادعای ابطالناپذیر، اگرچه چشمگیر، برای بهدست آمدن نتایجی از پیش مشخص (مانند انسان کلید توسعه است) میباشد که بهسادگی از صورتبندی مساله بهدست میآیند. مادامیکه شرایط ابطال فرضیه مشخص نشده باشد، قدرت توضیحدهندگی آن اساسا نامشخص، امکان ارزیابی آن ناممکن و توان راهبردی آن هیچ است. اقتصاد توسعه مرسوم در ایران بيش از آنكه واجد مجموعه تعريفشدهاي از اصول و نظريات منسجم و روششناسي مشخص علمي باشد، گزارههایی چنان کلی و البته درست را در باب توسعه بیان میکند که از فرط کلیت ابطالناپذیر مینماید و سیاستهایی که از فرط درست بودن هیچکس مخالف آن نیست و به هیچ کاری نمیآید و از این رو نمیتواند دردهای توسعهنیافتگی ما را که در جزئیات تعاملات انسانی پراکنده است درمان کند. متاسفانه آنچه تاکنون به عنوان اقتصاد بومیشده در ایران به مساله توسعهنیافتگی پرداخته، نسخهای بسیار فلسفی، کلیگویانه، روایی و با توصیف کیفی از دانش عمومی توسعه و نه لزوما اقتصاد توسعه است که کمترین شباهتی به ادبیات جدید این حوزه در دهههای اخیر بر مبنای نظریههای خرد، که قسمتی از آن نیز در این کتاب منعکس شده است، ندارد. پاک کردن تصویر نامرتبطی که نه تنها در مورد اقتصاد توسعه که بهطورکلی در مورد علم اقتصاد در ایران شکل گرفته تا سالها نفس نسل جدید اقتصادخواندهها را خواهد گرفت. در كشوری كه هنوز بسیاری از سیاستپیشگان و برنامهریزان اقتصادی آن، دلباخته الگوهای نهادگرایی در بدترین شكل فهمناشده آن و نظریههای مارکسیسم در عقبماندهترین قرائتهای آن هستند و پایهایترین اصول علم اقتصاد محل تردیدهای فیلسوفمآبانهاند، تلاش برای بهبود وضعیت جامعه، جدالی نابرابر در دو سطح است: دفاع از ابتداییترین اصول عقلانیت اقتصادی و تلاش برای بهرهگیری از اندیشهها، تجربیات و روشهای مدرن اقتصاد برای سیاستگذاری در اقتصاد بیماری كه بیش از همیشه به هوای تازه نیاز دارد.
اقتصاددانانی در هیات انسان شناسان!
تاکنون عموما رویه بر این بود که تنها انسانشناسان به قبایل و مناطق دورافتاده آفریقا میرفتند و با مردم محلی دمخور بودند؛ درحالیکه اقتصاددانان روی صندلیهای راحتی خود مینشستند و نظریات بنیادین طراحی میکردند. بنرجی و دوفلو اما بهمنظور فهم بهتر طبیعت فقر، بهجای بحثهای انتزاعی بیپایان، شیوه انسانشناسانه را برگزیدند، دستها و لباسها را خاکی کردند، پا به میدان گذاشتند، به گوشهکنار روستاها و زاغهنشینهای دورافتاده سر زدند، به خانههای فقرا رفتند و با آنها در مورد زندگی و دلایل و انگیزههای تصمیمهایشان صحبت کردند. آنها با به چالش کشیدن دانشهای دریافتشده بر پایه استدلالهای فرضی (Hypothetical Arguments) و بهجای انتظار کشیدن برای آماده شدن و رسیدن دادهها، خود با طراحی آزمونهایی در میدان، دادههای خرد را جمع کردند و به این ترتیب زمینههای تازهای را برای همکاریهای میان رشتهای با سایر حوزههای علوم اجتماعی بهخصوص روانشناسی و انسانشناسی بهوجود آوردند.
اقتصاد جدید، فرضیههای جدید
نسل جدید پژوهشگران اقتصاد در ایران باید به دنبال این باشند که چطور میتوان برای بررسی دقیق دلایل توسعهنیافتگی کشور، به جای بازتکرار مدلها و الگوهای مرسوم، فرضیههای تازهای را آزمود، نظریههای جدیدی ایجاد کرد و بر ادبیات جهانی توسعه افزود. این اتفاق در پژوهشهایی در کشورهایی با اقتصادهای مشابه ما مانند اندونزی افتاده است و در ایران نیز دور از دسترس به نظر نمیرسد؛ کشوری که بهقدری پیچیدگیهای نهادی و ساختاری جالب دارد و پر از مسائل کارنشده و دستنخورده است که بررسی آنها میتواند بینشهای تازهای را در شناخت رفتار افراد و کارآمدی سیاستها در کشورهای در حال توسعه ایجاد کند.در ایران نیز میتوان بهجای متوقف شدن روی موضوعات تکراری و حتی بهجای موضوعاتی کلی مانند یافتن خط فقر و شاخصهای آن یا برآورد ميزان و اندازهگيري شدت فقر در ايران، با رویکرد کاربردی این کتاب به مسائل فقرا نگاه کرد، به متن جامعه در مناطق دورافتاده رفت و با کشاورزان و مددجویان زیر پوشش کمیته امداد یا بهزیستی نشست، از زندگی و مسائل کسبوکارهای کوچکشان جویا شد، موضوعات ناب را شناسایی و دادههای مهم خرد آن را گردآوری کرد و به این ترتیب با دادههای دست اول به نوشتن مقالات جدید و قابل ارائه در سطح جهانی دست زد. این بهترین شیوهای است که میتوان علم اقتصاد از غرب آمده را برای کشوری بومی کرد که ادعا میشود شرایط حاکم بر آن چنان متفاوت از کشورهای توسعه یافته است که مدلها و الگوهای آنان بهکار اصلاح سیاستها و برنامهریزی اقتصادی آن نمیآید.
***
مخاطبان این کتاب نهتنها دانشجویان و دانشآموختگان رشتههای اقتصاد توسعه، روانشناسی، جامعهشناسی و انسانشناسی، بلکه همچنین همه افرادی هستند که دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا را دارند و از کمبودها و قابلیتهای محققنشده آنان رنج میبرند. کسانی که تنها به نیت خوب در انجام عمل خیرخواهانه بسنده نمیکنند و تاثیرگذاری و معناداری کوشششان در بهبود زندگی دیگران برای آنها مهم است. این کتاب که تا اندازهای با سالها تدریس در ام.آی.تی و سایر دانشگاهها رشد کرد، در بهار 2011 برای تدریس در دو درس چالشهایی برای فقر جهانی، درسی مقدماتی برای دانشجویانی بدون پیشزمینهای در اقتصاد و درس بنیادهای سیاستهای توسعه[3] برای دانشجویان پیشرفته کارشناسی و کارشناسی ارشد در ام.آی.تی ارائه شده است.
اسلایدها، تکالیف درسی و فایلهای تصویری این دروس در تارنمای کتاب[4] قرار دارد که میتوان بهعنوان مواد تکمیلی مطالب کتاب از آنها استفاده کرد. این کتاب را همچنین میتوان برای تدریس رویکردهای جدید در اقتصاد توسعه در ایران نیز مورد استفاده قرار داد، با این امید که بتواند دریچههای تازهای برای نگاه به مسائل توسعه در ایران مانند نابرابری، توزیع درآمد و سیاستهای حمایتی برای دهکهای پایین درآمدی بگشاید.
مطالب یکی از دورههای درسی مرتبط با مطالب این کتاب برای دوره کارشناسی با عنوان «استفاده از علوم تجربی در آزمون: زمینههای تجارب اقتصادی» در تارنمای پروژه مشترک دورههای آزاد رایانهای دانشگاه شهید بهشتی و ام.آی.تی قرار دارد که میتواند یاریگر تدریس این کتاب بهعنوان یک متن درسی دانشگاهی باشد. لازم به توجه است که عنوان اصلی کتاب(poor Economics)، «اقتصاد فقیر»، ایهامی ضمنی دارد. از سویی، شاید به کنایه، به ضعف رشته اقتصاد در تمام دهههای گذشته در برخوردی کارآ با مساله توسعهنیافتگی بهطور کلی و فقر بهطور ویژه اشاره دارد و از سوی دیگر از رویکردی تازه در این حوزه سخن میگوید که بر مبنای زیرعنوان آن به یک بازاندیشی بنیادین در مورد فهم اقتصاد فقرا و ماهیت پدیده فقر منجر میشود.
[1]: Abdul Latif Jameel Poverty Action Lab
[2]: Randomized Controlled Trials (RCTs)
[3]: http://mit-ocw.sbu.ac.ir/Default.aspx?tabid=4090