نیویورک تایمز
درباره عبارت «تئوری مدرن پولی» اخیرا بسیار سخن گفته شده و ما اقتصاددانهای دوران کنونی باید آن را درک کنیم. واقعیت این است که ما با مشکلاتی مواجه هستیم. البته بعید میدانم این مشکلات حاصل تئوری یاد شده باشد. برخی میگویند مشکلات از این تئوری سرچشمه میگیرد، اما تئوری مدرن پولی صرفا یک نام برای گروهی از ایدههای قدیمی است که از نو دستهبندی شده و در شکل جدید ارائه شده است. گاه از این تئوری برای توجیه استقراض بی محابای دولت برای اهدافی که قابل توجیه نیست، استفاده میشود؛ اما باید با دقت بیشتری به تبعات استقرار این تئوری برای اقتصاد نگاه کرد. مسلم است که افزایش هزینه در حوزه زیرساختها، آموزش، رفاه اجتماعی و محیط زیست احتمالا کاری عاقلانه است و افزایش کسری بودجه گاه زیانبخش نیست؛ اما ما واقعا نمیتوانیم پیوسته به استقراض بپردازیم، بدون آنکه زیانهای بزرگ و واقعی به اقتصاد وارد شود.
ایده قدیمی با بیان جدید
حال این سوال مطرح است که تئوری مدرن پولی واقعا چیست؟ خانم استفانی کلتون از دانشگاه استونی بروک و مشاور سناتور برنی ساندرز در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۶ آمریکا بهعنوان سخنگوی برجسته این تئوری شناخته میشود. او در مطلبی با عنوان «چطور باورهای ما درباره کسری عمدتا اشتباه است» که در سال ۲۰۱۷ در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد، آورده است، هنگامی که پیشنهاد افزایش هزینه دولت مطرح میشود نخستین سوالی که پرسیده میشود این است که منابع مالی این افزایش هزینه چیست؟ او معتقد است این واکنش اقتصاد آمریکا را از رونق باز میدارد. وی میگوید نگرانی درباره کسری بودجه حاصل یک اشتباه در طرز تفکر است: در واقع ناتوانی در درک این واقعیت که کسری بودجه دولت معادل مازاد به همان میزان در بخشی دیگر از اقتصاد است.
اظهارات خانم کلتون شبیه ایدهای است که در نیو دیل طی رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ مطرح شده بود. هواداران دولت روزولت به نگرانیها درباره افزایش بدهی مالی توجه نمیکردند. آنها میگفتند این افزایش چیز خوبی است، ما آن را به خود بدهکاریم. اما این نیمی از واقعیت بود. این ادعا تنها در یک حالت درست و دقیق بود. یعنی اگر تمامی آمریکاییها میزان مساوی اوراق قرضه دولتی در اختیار داشتند و مالیات برابر پرداخت میکردند تا اصل و سود آنچه را که بدهکار بودند پوشش دهند، در یک چنین وضعیت فرضی، بدهی و مالیاتها یکدیگر را خنثی میکردند و بدهی دولت بیمعنا بود. اما در اقتصاد واقعی هرگز چنین وضعیتی به وجود نمیآید، در نتیجه استدلال یاد شده بیمعناست.
پروفسور کلتون در یک ویدئو مسائل را به آسانترین شکل بیان کرد: «تنها ریسک بالقوه حاصل از رشد تدریجی بدهی ملی تورم است و با توجه به اینکه آمریکا هرگز با مشکلی به نام تورم مواجه نبوده، نباید تصور کنیم کشور با مشکل بدهی در بلندمدت مواجه خواهد شد.» اما ایشان با اشاره به اینکه نرخ تورم باید مورد توجه باشد، عملا به این موضوع اعتراف کرد که دولت نباید به میزانی بالا استقراض و هزینه کند. از سوی دیگر او به درستی گفته است که در برخی موارد آمریکاییها واکنشهای بیش از حد بزرگ به کسری بودجه دولت نشان دادهاند. در واقع طی دهههای اخیر حسابداران همواره درباره روش تعریف کسری بودجه اختلافنظر داشتهاند. برای مثال پیشنهاد شده است که دولت فدرال بودجه سرمایهای و عملیاتی مجزا داشته باشد؛ یعنی بین هزینههای عملیاتی و سرمایهگذاریهای بلندمدت تمایز قائل شود اما مشخص نیست چطور باید چنین تمایزی ایجاد شود و به همین دلیل تغییری اتفاق نیفتاده است.
اینگونه موضوعات حسابداری موضوعات فنی هستند و برای اثرگذاری بر اذهان عمومی مفید نیستند. خانم آلکساندریا اوکازیو کورتز، نماینده نیویورک در مجلس نمایندگان مشهورترین هوادار تئوری مدرن پولی است. او در طرفداری از برنامه «نیو دیل سبز جدید» که به همراه سناتور ادوارد مارکی نماینده دموکرات مجلس سنا مطرح کرد از تئوری مدرن پولی برای نادیده گرفتن انتقادها به روش تامین مالی رشد هزینهها استفاده کرد. این انتقاد مطرح بود که تامین منابع مالی مستلزم رشد نرخ مالیاتهاست. نیو دیل جدید که سنا آن را رد کرد پروژهای بسیار پرهزینه و گران است.
خانم کورتز در یک مصاحبه گفت: «وقتی تصمیم میگیریم با ایجاد کسری، هزینه کنیم باید این کار را با مسوولیتپذیری انجام دهیم.» از آنجا که نرخهای بهره پایین است و فرصتی بزرگ برای سرمایهگذاری دولت وجود دارد. اینگونه پروژهها باید با ایجاد کسری اجرا شوند. بار دیگر این استدلال مطرح است که وقتی سود سرمایهگذاری دولت از نرخ استقراض بالاتر است، باید هزینه کرد. این نوع استدلالها جذاب هستند اما همیشه به شکلی بیان نمیشوند که برای اقتصاددانها جالب باشند و به همین دلیل طبیعی است که مخالفتهایی بهوجود میآید. دو اقتصاددان از دانشگاه هاروارد اخیرا در مقالات خود به شدت از تئوری مدرن پولی انتقاد کردند. آنها معتقدند این تئوری بیمعناست و تبعات آن فاجعهبار خواهد بود. اما به نظر میرسد این دو اقتصاددان زیادهروی کردهاند. تئوری مدرن پولی زمینهساز فاجعه نیست، همانطور که این تئوری مجموعهای اصیل از ایدهها که نجات بخش اقتصاد باشد و همه مشکلات را حل کند نیز نیست. در تمامی دانشکدههای اقتصاد، اقتصاددانها وقت خود را صرف برخی از این مشکلات کردهاند. برای بررسی جدی موضوع بدهی عمومی، میتوان به کارهای روبرت بارو از دانشگاه هاروارد که در همین زمینه انجام شده رجوع کرد.
پروفسور بارو میگوید: «دولت در زمانهای مختلف به میزانهای گوناگون از هزینه کردن نیاز دارد و میتواند با استفاده از استقراض ترتیبی دهد که نرخهای مالیات بالا نرود.» همچنین در سال ۱۹۳۶ جان مینارد کینز دیدگاههایی در دفاع از هزینه با کسری با هدف تثبیت اقتصاد مطرح کرده بود. آیا این تحقیقات و دیدگاهها که چند دهه پیش مطرح شدهاند به اندازه کافی نو هستند که بتوان آنها را مدرن نامید؟ بعید است. باور من این است که تئوری مدرن پولی یک تئوری جدید نیست و نمیتواند مشکلات پیچیده اقتصاد کلان را حل کند؛ اما ما نباید بهطور خودکار و بدون فکر با هر پیشنهاد درباره افزایش هزینهها که سبب رشد کسری میشود، مخالفت کنیم. گاه نیاز فوری وجود دارد که هزینهها حتی اگر سبب رشد کسری و بدهی شود بالا رود؛ اما این مستلزم یک انقلاب در نظریه اقتصادی نیست و نیز مجوز افزایش نامحدود هزینهها و افزایش بدهیها را نمیدهد.
منبع: دنیای اقتصاد