عدالت؛ واژه اي است كه ساليان طولاني انديشمندان زيادي را به خود مشغول كرده است و كارشناسان زيادي سعي داشته اند تا با پژوهش و طرح پرسش هاي مختلف عدالت را به راهبردي براي زندگي بهتر انسان تبديل كنند. كتاب انديشه عدالت نيز حركتي است در همين راستا و سعي دارد تا باري از روي دوش فهم عدالت بردارد. البته شايد بهتر باشد بگوييم كه اين كتاب يك پرسشگري بزرگ درباره عدالت است. پرسش«عدالت چيست» درواقع نخستين نوري است كه آمارتياسن مي خواهد به ذهن مخاطب و كاوشگران عدالت بتاباند. اين كتاب توسط «وحيد محمودي» و «هرمز همايون پور» ترجمه شده است و در سال 1390 با همكاري انتشارات كندوكاو و روشن، به چاپ رسيده و به بازار كتاب عرضه شده است. وحيد محمودي البته پيش از اين نيز دستي بر آثار آمارتياسن داشته است. ترجمه او بر توسعه به مثابه آزادي جايي ويژه در ويترين انديشه هاي اقتصادي يافت. به نظر مي رسد وحيد محمودي با آگاهي آمارتياسن را انتخاب كرده است. اين نويسنده هندي ذهني پرسشگر و نقادانه دارد و نظريه عدالت خود را با نقد جان راولز (نظريه پرداز برجسته عدالت) تثبيت مي كند. سن براي پاسخ به اين پرسش كه عدالت چيست، دو پيكان فكري را مورد ارزيابي قرار مي دهد و سعي بر آن دارد تا به سادگي از پيچيدگي هاي آنان سخن بگويد. او اين پيكان هاي فكري را «نهادگرايي استعلايي» و «مقايسه واقعيت محور» مي نامد. در مورد سن اما نظريات گوناگوني مطرح مي شود. بسياري بر اين باورند كه او مدافع بازار است و گروهي ديگر اين روايت را بر نمي تابند. سن در مقدمه كتاب خود مي نويسد: «واقعيت آن است كه نظريه عدالت، به شكلي كه بر مبناي نهادگرايي استعلايي فعلاصورت بندي مي شود، بسياري از مهم ترين مقولات عدالت را به مجادلات توخالي حتي اگر بپذيريم با «حسن نيت» كاهش مي دهد. وقتي مردم در اقصي نقاط دنيا به خاطر دستيابي به عدالت جهاني بيشتر فعاليت مي كنند -در اينجا بر كلمه نسبي «بيشتر» تاكيد مي ورزم- هياهو كردن به خاطر نوعي «انسان گرايي حداقل» مناسبتي ندارد. همچنين، مردم به دليل نيل به يك جامعه دنيايي «كاملاعادلانه» مبارزه نمي كنند، بلكه فعاليت آنها صرفا با هدف حذف برخي سامانه هاي غيرعادلانه زشت و شرم آور صورت مي گيرد تا بر ميزان عدالت جهاني افزوده شود. همان كاري كه آدام اسميت يا كوندورسه يا مري وولستونكرافت در زمان خود مي كردند و به رغم چندگانگي ديدگاه ها نسبت به امور ديگر، توافق نسبت به آنچه آنها مي گفتند بايد از طريق بحث و تبادل نظر عمومي تامين شود. در غير اين صورت، مردمان آزرده و مظلوم ممكن است بازتاب صداي خود را در اين شعر نيروبخش شيموس هيني [شاعر پرآوازه ايرلندي] بازيابند:
تاريخ مي گويد، اميدوار مباش/ در اين سوي گور،/ ولي چه بسا، يك بار در طول حيات/ آرزوي موج عدالت برآيد،/ و ضرباهنگ اميد و تاريخ در هم آميزد.
هر چه اين آرزو براي در هم آميختن اميد و تاريخ جذاب و دلنشين است، عدالت نهادگرايي استعلايي جاي چنداني براي درگيرشدن و دل بستن ندارد. اين امر، تصويري گويا از نياز به خروج اساسي از نظريه هاي عدالت حاكم ترسيم مي كند. موضوع كتاب حاضر همين است.» مترجمان اين كتاب با ترجمه اين اثر اقدامي بزرگ انجام داده اند. از اين طريق آنها را مورد تقدير قرار مي دهيم.
منبع: روزنامه شرق ، شماره 1512 به تاريخ 5/2/91، صفحه 4 (اقتصاد)