ظهور نابسامانیها و بیثباتیهای اقتصادی اخیر چه بر سر آینده مهمترین طبقه اقتصادی- اجتماعی ایران میآورد؟ با اعمال تحریمها و وخیمتر شدن اوضاع و احوال اقتصادی چه تغییراتی در نقشهای سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط ایرانی ایجاد میشود؟
پاسخ به این پرسشها از آن روی مهم است که به اعتقاد اغلب صاحبنظران در حوزههای مختلف، طبقه متوسط موتور محرکه توسعه و پیشرفت جامعه به حساب میآید و هر تغییری در وضعیت این طبقه تأثیر مستقیمی بر ضریب پیشرفت یا بروز بحرانهای جدید در کشور دارد. برخی معتقدند طبقه متوسط در حال فربه شدن است و به اعتقاد برخی دیگر و همچنین به استناد گزارش مجمع جهانی اقتصاد، این طبقه در ایران در حال تضعیف، کوچک شدن و ریزش به دهکهای پایین جامعه است. با توجه به نقش انکارناپذیر طبقه متوسط در تحولات سیاسی و اجتماعی بویژه در ١٠٠ سال اخیر، رد یا قبول هر یک از این فرضیات میتواند چشمانداز متفاوتی از آینده کشور ایجاد کند.برای پاسخ به دو پرسش مطرح شده در ابتدا و تبیین تغییرات آرایش طبقاتی در جامعه ایرانی با علی سرزعیم، اقتصاددان، استادیار دانشگاه علامه طباطبایی و معاون امور اقتصادی و برنامهریزی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به گفتوگو نشستیم.
او میگوید طبقه متوسط لنگر ثبات سیاست در ایران است اما الان گمراه شده و با توجه به شرایط پیش رو اگر میخواهیم طبقات مختلف کمترین آسیب را از اعمال تحریمها ببینند میبایست دولت با حفظ منابع خود در جهت کمک به فقرا آرامشان کند، به طبقه متوسط امتیازات سیاسی - اجتماعی بدهد و از رانت طبقات بالا جلوگیری کند.
با تعریف طبقه متوسط آغاز کنیم. با توجه به شاخصهای جدید چه تعریفی میتوان از طبقه متوسط ارائه کرد؟ در واقع آیا از منظر کنش های سیاسی- اقتصادی- اجتماعی رخ داده در دهههای اخیر میتوان گفت آرایش طبقاتی در ایران دچار تغییر و تحولاتی شده است؟
طبقات متوسط عموماً از منظر جامعهشناسی تعریف میشود اما من همان تعریفهای اقتصادی را ترجیح میدهم. ما اقتصاد را دهکبندی میکنیم و با مسامحه سه دهک آخر را قشر برخوردار میگوییم، چهار دهک اول را هم اگر بگوییم قشر فقیر، دهک 5، 6، 7 را هم میتوان در گروه طبقه متوسط قرار داد. بهنظر من طبقه متوسط در ایران چند ویژگی مهم دارد؛ مهمترین آن این است که در دهههای بعد از جنگ سیاست ایران تغییر کرد به این معنی که اتکای حکومت به طبقه متوسط بیشتر شد و طبقه متوسط نقش محوری در سیاست ایران پیدا کرد. در یک مقطعی آقای احمدینژاد خواست تا مرکز سیاستگذاری و پشتیبانی سیاسی را از طبقات متوسط به طبقات پایین منتقل کند اما ظاهراً سیاست ایران به گونهای تعریف شده که طبقه متوسط خیلی تأثیرگذار است و میتوان گفت خواسته ایشان محقق نشد.
میتوانیم بگوییم در ایران یک طبقه متوسط گسترده ایجاد شده است؟
آنچه شهودی به نظر میرسد این است که طبقه متوسط سه دهک از 10 دهک اقتصادی را تشکیل میدهد اما وزن سیاسیاش خیلی بزرگتر از وزن جمعیتی آن است. یعنی افراد قرار گرفته در این طبقه بیش از وزن جمعیتی که دارند صدایشان در سپهر سیاستگذاری و سپهر سیاسی ایران شنیده میشود و این نکته خیلی مهمی است. سیاستگذارها ناچارند حرفشان را گوش کنند، ناچارند آنها را جدی بگیرند و حتماً خواستههایشان را میشنوند. مثلاً یک هموطن زرتشتی از شورای شهر یزد کنار گذاشته میشود. خود زرتشتیها که خیلی در اقلیت هستند نمیتوانستند این موضوع را بهعنوان یک مسأله ملی مطرح کنند، طبقات فقیر هم که گرفتاری اصلیشان فقر است و دغدغههای اینچنینی ندارد. بنابراین طبقه متوسط بود که این موضوع را بهعنوان یک مسأله ملی نزدیک به یک سال دنبال کرد و در نهایت دوباره با زور به حاکمیت خوراند که شما باید به بازگشت این فرد رأی بدهید. هر جا که طبقه متوسط پشت سر موضوعی قرار میگیرد آن را در دستور کار حکومت قرار میدهد، بالاخره جایی میبیند زورش میرسد و دوباره میتواند رأی حکومت را برگرداند. به همین دلایل است که طبقه متوسط طبقه خیلی مهم و تأثیرگذاری است.
این اثرگذاری طبقه متوسط که شما از آن سخن گفتید تنها ویژگی جامعه ایران است یا در سطح جهانی هم نمودهایی دارد؟
مطمئن نیستم که بخواهم تعمیم بدهم ولی معروف است که در اکثر کشورها طبقه متوسط پشتیبانان اصلی دموکراسی هستند.
بواسطه رویکرد مشارکتی که دارند؟
بله دقیقاً، معروف است که این طبقه پشتیبان اصلی دموکراسی است، با این تعبیر که طبقه متوسط چون خودش به تنهایی جمعیت قابل توجهی ندارد در جاهایی مثل تظاهرات، سرنگونی، انقلاب، شورش و... به تنهایی زورش نمیرسد مثلاً احساسم این است که اتفاقات سال 88 بهگونهای اعتراضات طبقه متوسط بود اما چون طبقههای دیگر به آن نپیوستند موفق نشد.
یعنی طبقه متوسط یک طبقه کیفی است که رویکرد کمی ندارد؟
بله، در جاهایی که تعداد مهم است به تنهایی زورش نمیرسد ولی در انقلاب سال 57 طبقات فقیر که به کمک طبقه متوسط آمدند توانست رژیم شاهنشاهی را سرنگون کند. در واقع پیشرو انقلاب همان طبقه متوسط بود که مخالف رژیم شاهنشاهی بود و با پیوستن طبقه فقیر توانست نظام را سرنگون بکند. به گونه دیگر میتوان گفت طبقه متوسط بالانس قدرت را تعیین میکند. بستگی دارد به کدام سمت برود، اغنیا یا فقرا!
به گمان من در سیاستگذاری اقتصاد به طور سنتی طبقه متوسط در کنار طبقه غنی قرار گرفته است. یعنی از سیاستهایی حمایت کرده که نفع عمده آن متوجه طبقه غنی و بخشی هم به خود طبقه متوسط رسیده است. این طبقه کمتر در کنار سیاستهایی قرار گرفته که به نفع فقرا بوده است.
نتیجه چنین اتفاقاتی هم این است که با وجود آن همه شعار عدالت و عدالت خواهی که بعد از انقلاب سر داده شد، سیاستهای اقتصادی ما عمدتاً عادلانه نبود و عمدتاً نابرابریها را کم نکرد و اتفاق بدی که در طول این دههها رخ داده این است که ما شاید جزو معدود کشورهایی باشیم که پیوسته به پولدارهایمان یارانه میدهیم، به جای آنکه به فقرا یارانه بدهیم. ما بهصورت سیستماتیک و نظاممند به پولدارها یارانه میدهیم. مثلاً همین ارز مسافرتی، چه کسانی سفرهای خارجی میروند؟ خوب معلوم است عمدتاً طبقه غنی و بخشی هم طبقه متوسط، متأسفانه در سیاستگذاری اقتصادی چیزی که من برداشت میکنم این است که جهتگیری طبقه متوسط نوعاً مخرب بوده یعنی به سمت سیاستهایی حرکت کرده که عمدتاً پولدارها از آن منتفع شدهاند. برای همین عجیب نیست اگر بگوییم ایران بهشت پولدارهاست. اگر ایران را به جای دهکبندی، صدکبندی کنیم آن صدک آخر وضعیت رفاهیشان تقریباً شبیه پولدارهای امریکا و اروپاست یعنی در مطالعات دیده شده آن صدک بسیار پولدار هستند. ما در ایران یک قشر فوقالعاده برخوردار داریم که رفاهشان مانند پولدارهای امریکا و اروپا است. اغنیای ایران همیشه از جهتگیری اشتباه طبقات متوسط سوءاستفاده کردند، آنها را جلو انداختند و میوهاش را خودشان چیدند.
برای این صحبتتان چه مصداقی دارید؟
مثلاً آمارها نشان میدهد در همین سال 97 حدود 20 میلیون خانوار وجود دارد و حدود 15 میلیون خودرو، یعنی تقریباً میتوان گفت دو سوم خانوادههای ایرانی دارای خودرو هستند و برخی خانوادهها هم دو خودرو دارند. حالا برمیگردیم به 27 سال قبل، یعنی سال 1370، تعداد خودروها ظاهراً کمتر از سه میلیون بوده یعنی فقط پولدارها و تا حدودی هم طبقه متوسط خودروی شخصی داشتند، اغنیا از آن موقع طبقه متوسط را جلو میانداختند که دولت یارانه بنزین را قطع نکند که مثلاً تورم ایجاد میشود، وضع همه بد میشود و... این نگرانیها و تهدیدات در عمل جواب داد و در چند دهه گذشته پیوسته سیاستگذار یارانه بنزین را حفظ کرده است. در نهایت نفع این سیاست غلط را طبقه غنی برد که خودرو داشت و تا حدودی هم به طبقه متوسط رسید.
این ویژگی رفتاری طبقه متوسط ریشههای تاریخی دارد یا محصول رخدادهای دهههای اخیر است؟
بهنظر من طبقه متوسط خیلی چشم و گوشاش به نخبگان است، نخبگان ما هم عموماً گرایش اقتصادیشان چپ است و این یعنی گمراه شدن طبقه متوسط یعنی تحلیلهای غلط شنیدن و جهتگیریهای اشتباه داشتن بویژه در کارزار انتخابات. نمادی برای این گفته دارم. شما میدانید که من کتاب مفصلی درباره آقای احمدینژاد نوشتهام و او را نقد کردهام اما معتقدم هدفمندی یارانهها اقدام درستی بود اما اشکالات جدی در اجرا داشت.
هدفمندی یارانهها جزو معدود تصمیماتی بود که نفع مستقیمی به فقرا میرساند. 4 تا 5 دهک اول جامعه از این تصمیم رضایت داشتند اما نخبگان از تعبیر گداپروری برای تحلیل آن استفاده کردند و برای طبقه متوسط هم این ذهنیت ایجاد شد که هدفمندی تصمیم درستی نیست. اما جالب اینجاست زمانی که به پولدارها یارانه میدادیم هیچ کس مشکلی نداشت و نمیگفتند کار غلطی است اما پای یارانه به فقرا که وسط آمد همه صداها معطوف به حذف آن شد. در نهایت این نگرش به دولت فعلی هم منتقل شده است. در حالی که یارانه جزو معدود یارانههایی بود که منافع دهکهای ضعیف در آن دیده شده بود.
این فاصله و شکاف طبقه متوسط با دهکهای ضعیف جامعه را ناشی از چه عواملی میدانید؟
فقرای ایران عمدتاً در شرق کشور و مناطق مرزی سکونت دارند و طبقه متوسط عمدتاً در شهرهای بزرگ مرکزی ساکن است. این طبقه متوسط برای سفر شمال را انتخاب میکند و عموماً ارتباط، برخورد و تماسی با چهره کریه فقر در ایران ندارد. در تهران هم وضعیت همینگونه است. ما اصولاً نمیدانیم در پایین شهر چه اتفاقاتی میافتد. از سوی دیگر فضای رسانهای ما پر شده از زندگی طبقه متوسط و بالا یعنی یا انسانها در فیلمهای ما بهگونه مبالغهآمیزی فقیر هستند که باورکردنی نیست یا به طبقههای بالا اختصاص دارند که اوضاع خانه، ماشین و شغل و درآمدشان خوب و رو به راه است.
با این تفاسیر میتوان گفت طبقه متوسط آگاهی طبقاتی ندارد؟ یعنی میخواهم بگویم در کنشها و انتخابها و جهتگیریهایش رفتاری غیرآگاهانه دارد؟
تا حدودی تفکیکهای جغرافیایی که در بالا صحبت کردیم اجازه نمیدهد طبقه متوسط درست ببیند و مطلع شود. در وجه دیگر موضوع نخبگان اطلاعات صحیح را منتقل نمیکنند، رسانهها هم به سمت مطالبات دهکهای بالا سوگیری دارند. برای مثال من کمتر خبرنگاری را دیدهام که پرسشاش از مسئولان این باشد که تورم دارد اثر یارانه را صفر میکند و دولت با چه راهکاری میخواهد آن را برای طبقات ضعیف جبران کند آن هم در شرایطی که بعضی خانوادهها با همین یارانه زنده بودند یا مثلاً آقای رشیدپور زمانی که مقابل رئیس جمهوری مینشیند از تعرفه خودرو هیبریدی میپرسد و از رئیس جمهوری قول میگیرد که کاهش یابد یعنی اصلاً پرسش و دغدغهاش مسائل دهکهای پایین نیست. خب، طبقه متوسط هم نگاهش به امثال رشیدپور است. من میگویم این طبقه آگاهی طبقاتی دارد اما گمراه شده است.
گفته میشود که طبقه متوسط در ایران رو به نزول و در حال ریزش است اگر با این فرضیه موافق هستید با توجه به نقش این طبقه در رخدادهای مهم سیاسی - اجتماعی از انقلاب 57 گرفته تا اتفاقات سال 88، انتخابات اخیر و حالا حوادثی هم که در چند ماه اخیر رخ داده و با توجه به اعمال مجدد تحریمها و شرایط دشواری که الآن تقریباً پس لرزههایش احساس میشود وضعیت و نقش این طبقه را چطور ارزیابی میکنید؟
من نمی دانم طبقه متوسط در حال کوچک شدن است یا نه اما آنچه مطمئن هستم این است که مشمولان فقر در کشور رو به افزایش هستند یعنی دهکهای بیشتری دارند به زیر خط فقر می روند.مثلاً الآن یک خانواده طبقه متوسط احتمالاً یک فرزند بیکار یا طلاق گرفته دارد. مریض دارد و هزینههای درمان خانواده را به خط فقر نزدیک می کند. در شرایط اعمال تحریم ها درآمد سرانه ما به دلار کاهش پیدا میکند یعنی تقریباً نصف می شود.
شرایط بد چگونه بین دهک های مختلف توزیع می شود؟
آنچه اجمالاً میدانیم این است که همه طبقات افت پیدا میکنند و وضعیت شان بد میشود اما سؤال اینجاست که کدام گروه بیشتر متضرر می شوند. ظاهراً وضعیت پولدارها از همه بیشتر بد میشود که موضوع جالبی است. به این دلیل که دهک های غنی در شرایط اقتصادی خوب از رانت های زیای برخوردار می شوند یعنی میوه رشد اقتصادی بیشتر سهم آنها میشود و همین که رشد اقتصادی قطع شود به یکباره بخش بزرگی از درآمدشان افت میکند. همه افت می کنند اما ظاهراً افت این گروه شدیدتر است و بعد از آنها هم فقرا هستند که عموماً بار تورم بر زندگی آنها سایه بیشتری می اندازد.
پس در شرایط پیش رومصونیتی برای طبقه متوسط وجود دارد؟
نه آنها هم دچار افت می شوند اما به نسبت دو طبقه دیگر کمتر است. مثلاً خرید و اجاره خانه گران میشود.پولدارها که چند خانه دارند و دغدغهای از این بابت ندارند حتی ممکن است از افزایش قیمت خانههایشان هم خوشحال شود. طبقه متوسط هم احتمالاً خانهای دارند که در آن زندگی می کنند. بنابراین بار تورم که 30 درصد آن متعلق به اجاره خانه است بیشتر به دوش دهک های پایین می افتد.
در شرایط بحران اقتصادی سهم طبقه متوسط از مطالبات سیاسی و اجتماعی چه تغییری می کند؟
در شرایط بحران اقتصادی وضعیت طبقه متوسط هم بد میشود اما کمتر از دو گروه دیگر. این طبقه همواره مطالبات اجتماعی و سیاسی داشته و دارد که حالا مطالبات اقتصادی هم به آن اضافه میشود.
این موضوع چه پیامی به ما می دهد؟
حکومت میتواند با دادن امتیازهای اجتماعی و سیاسی طبقه متوسط را راضی کند. دولت نمیتواند جلوی افت وضعیت اقتصادی آنها را بگیرد. اما میتواند امتیازات اجتماعی بدهد. اجازه ورود خانواده ها به ورزشگاه را صادر کند، زرتشتیان را به شورا برگرداند. این تصمیمات نه تنها خرجی برای دولت ندارد بلکه به حفظ طبقه متوسط هم کمک می کند.در واقع ثبات سیاست ایران را حفظ می کند.
پیشنهاد شما به دولت برای به حداقل رساندن آسیب تحریمها چیست؟
دولت باید با حفظ منابع خود از سقوط افراد درگیر در فقر نسبی به فقر مطلق جلوگیری کند. حالا با این چارچوب نگاه کنید ببینید داریم در مسیر درست حرکت می کنیم یا نه؟ من فکر میکنم نه. ما اصرار داریم نرخ ارز را پایین نگه داریم که نفع این تصمیم متوجه طبقات غنی است. افرادی که با این اقدام خانههایشان را می فروشند و تبدیل به دلار می کنند، به سفرهای خارجی میروند. رانت می گیرند. مثلاً اجبار میکنند که فروش محصولات پتروشیمی و فولاد باید به نرخهای پایین انجام شود چرا که به نظرشان با این تصمیمات نرخ تورم کنترل میشود در صورتی که این کارها تأثیری بر کنترل تورم ندارد. واضح است که طبقات غنی با خرید این اقلام و فروش آن به قیمت بازار سودهای کلانی به جیب می زنند. در واقع ما نه تنها به کاهش فقر کمک نکردیم بلکه شدت و شیب آن را هم بیشتر کردهایم. یعنی به امید کنترل تورم و بهبود اوضاع منابع را بهصورت رانت از دست دولت خارج و در اختیار عده ای خاص قرار می دهیم.
ترسیم چنین وضعیتی منجر به شکاف بیشتر دولت - ملت نمی شود؟
من فکر می کنم ترجمه حرف شما این میشود که اگر فقرا فقرشان از حدی بیشتر شود آماده ورود به خیابان و اعتراضهای شدید هستند.
ما در رابطه با جمعیت فقرایمان چقدر با این وضعیت فاصله داریم؟
من احساس میکنم اگر با همین فرمان حرکت کنیم شدت فقر آنقدر زیاد میشود که شاهد اعتراضهای خشن در شهر باشیم. حتی ممکن است غارتگری رخ دهد. افرادی ممکن است به خاطر فقر شدید هر کسی را که در خیابان ببینند جیبش را بزنند، ماشینش را بردارند یا خانه اش را غارت کنند. بروز این شرایط بستگی دارد به اینکه شرایط چقدر وخیم بشود. اگر طبقه متوسط هم به این جریان بپیوندد خب آن وقت به نظرم تهدید امنیتی برای حکومت خیلی جدی میشود. برای همین دولت اگر بخواهد از بروز این وضع جلوگیری کند باید با حفظ منابع و کمک به طبقه فقیر آنها را آرام کند، به طبقه متوسط امتیازات سیاسی - اجتماعی بدهد و از رانت طبقات بالا جلوگیری کند.
یعنی فقر و شکاف طبقانی میتواند منجر به رقابت طبقاتی و پیامدهای آن شود؟
طبقه متوسط ایران هرگز به دنبال بلبشو و هرج و مرج نیست. اصلاً به همین دلیل اصلاحطلبان را حمایت می کند تا بدون دردسر و خونریزی اصلاحات انجام شود. طبقه متوسط خانه دارد، شغلی دارد، زندگی نسبتاً مرتبی دارد یعنی چیزهایی برای از دست دادن دارد. به همین دلیل راضی به هرج و مرج نیست.
به لحاظ آرایش طبقاتی در ایران، اعمال تحریمهای پیش رو چه تغییراتی نسبت به سری قبل ایجاد میکند؟
این دفعه هم مانند سری قبل همه آسیب میبینند اما دهکهای بالایی و پایینی بیشتر متضرر میشوند. البته مانند سری قبل کسانی هستند که بهصورت حرفهای رانت خواری در این شرایط را بلد هستند. آنها مطلعاند که دولت مرتکب چه خطاهای نظام مندی می شود. چرا که دولتها همواره وسوسه میشوند تا نرخ ارز را کنترل کند. دولتها در این شرایط همیشه فریب می خورند و فرصت برای ماهیگیری عده ای فراهم می شود.
با ریزش طبقه متوسط به طبقه پایین، جامعه دچار دو قطبی ارباب رعیتی میشود؟
فکر نمیکنم به این سرعت این اتفاق رخ بدهد. اگه تحریمها 10 سال طول میکشید شاید درگیر این تهدیدها میشدیم. فکر میکنم این تهدیدها یک یا دو سال طول بکشد. اقتصاد دوباره میافتد روی روال و پول نفت دوباره بر می گردد.کسی فکر نمیکند این تحریمها بتواند با این شدت بیشتر از 10 سال دوام بیاورد. احتمالاً دوران ترامپ تمام میشود یا ائتلاف علیه ایران گسسته میشود. بهنظر نمی رسد این ائتلاف علیه ایران با ثبات باشد.
این جملات پایانی شما راهکارهای بیرونی برای کمتر شدن آسیب تحریمها بود ما راهکار درونی هم برای مقابله با آن داریم؟
از منظر درونی بستگی دارد بازی را چطور مدیریت کنیم. گاهی اوقات فشارها را به فرصت تبدیل میکنیم و دست به اصلاح سیستم های اقتصادی می زنیم در چنین شرایطی ظرفیت های به کار گرفته نشده در اقتصاد فعال می شوند. گاهی هم منتظر می مانیم تحریم ها تمام شود و به روال سابق بازگردیم. باید ببینیم کدام مسیر انتخاب می شود.
اصولاً جوامعی که با بحرانهای اقتصادی مواجه می شوند اخلاقی زیستن در آنها بشدت تحت تأثیر قرار میگیرد. برای جامعه ما که در شرایط کنونی با بحرانهای اخلاقی و اجتماعی متعددی مواجه است دل نگرانیها از بابت زیست اجتماعی و فرهنگی هم شدت می گیرد. شما هم به موضوع غارت و... اشاره کردید. چقدر این خطرات درکمین جامعه ما هستند؟
وقتی شرایط زندگی بد میشود نمیتوان انتظار داشت که اخلاق رشد بکند. در شرایط بحرانی معمولاً اخلاق افت پیدا میکند، به همین دلیل من به وضعیت آینده کشور به لحاظ اخلاقی و استانداردهای رفتاری خوشبین نیستم. من احساس میکنم نهادهای جامعه وقتی خوب رفتار نکنند کارکردشان را از دست می دهند و قبح خیلی از امور از بین می رود، وقتی قبح خیلی چیزها ریخت، آدمها راحتتر استانداردهای اخلاقی را زیر پا میگذارند. مثلاً میگویند چون عدهای دارند میخورند و میبرند پس چرا ما باید به خودمان سخت بگیریم آن هم بهخاطر چیزهای کوچک؟! این گونه میشود که کل جامعه در سراشیبی اخلاقی قرار میگیرد.
منبع: روزنامه ایران - سپیده پیری