رئیس خوب، روی کاغذ و در حرف رئیس خوب است، اما کارفرمایان بزرگ گذشته از کاغذ و حرف در عمل و شخصیت هم بزرگ هستند.
برخی از مدیران هستند که حتی یک گام از این هم فراتر گذاشته و برجسته و بی نظیر هستند.
آنها نه به خاطر کارهایی که انجام می دهند و دیده می شود، بلکه به دلیل آنهایی که دیده نمی شود، برجسته و عالی به چشم می آیند.
در گزارش پیش رو از کارهایی برای شما می گوییم که فقط از دست مدیران باهوش و عالی برمی آید:
1. آنها می بخشند و ... فراموش می کنند
وقتی کارمندی مرتکب اشتباه می شود، بویژه اگر اشتباهی بزرگ باشد، خیلی آسان است که تا ابد کارمند بخت برگشته را با پس زمینه اشتباهی که مرتکب شده، نگاه کرد.
اما رهبران باهوش و بزرگ فرقشان با سایر همتایانشان این است که می توانند یک سطح بالاتر را ببینند و به تمام ویژگی های کارمندشان توجه کنند و نه فقط به اشتباهی که مرتکب شده اند.
روسای کاردان و برجسته حتی قادر هستند اشتباه پیش آمده را فراموش کنند. زیرا می دانند دیدن کارمندشان تنها از زاویه همان یک اتفاق خاص می تواند بر رفتارشان با همه کارمندانشان اثری مستقیم و مزمن داشته باشد.
آنها می دانند که این نوع رفتار باعث می شود که کارمندشان جرات اعتراف به اشتباه خود را داشته باشد.
شاید بخشیدن کاری بزرگ و ارزشمند باشد، اما فراموش کردن از آنهم بزرگتر و باارزش تر است.
2. آنها اهداف شرکت را به اهداف شخصی کارکنان تبدیل می کنند
رهبران بزرگ در دست یافتن کارمندانشان به اهداف شرکت و مال خود دانستن آنها، برای کارمندان الهام بخش هستند.
روسای برجسته کاری می کنند که کارمند احساس کند آنچه انجام می دهد همانقدر که برای شرکت مفید است، برای شخص خود کارمند هم سود دارد.
هدف کارمندان چه حرفه ای شدن در کار باشد، چه به دست آوردن موقعیت رشد و پیشرفت، چه فرصتی برای درخشش و چه پر و بال دادن به کسب و کار مورد علاقه، کارمندانی که اهداف شرکت را اهداف خود بدانند، تقریبا همیشه بیشتر از کارمندانی کارایی و بازده دارند که اهداف شرکت را مال خود نمی دانند.
3. آنها گذشته از عملکرد به احساسات و انگیزه ها نگاه می کنند
گاهی کارمندان اشتباه می کنند یا خیلی ساده کاری را نادرست انجام می دهند. گاهی کار یا مسوولیتی را به عهده می گیرند که صلاحیت و شایستگی آن را ندارند. گاهی برای موقعیتی زیاد هستند، بازی در می آورند، سیاست به خرج می دهند، یا به اهداف شرکت در توجیه اهداف شخصی خود توجهی نشان نمی دهند.
در چنین مواقعی خیلی راحت است که چنین افرادی را بی خیال و سرخوش پنداشت. اما تقریبا همیشه یک دلیل محکمتر وجود دارد: آنها احساس خفگی می کنند، احساس عدم کنترل از جانب دیگران بهشان دست می دهد، خود را به حاشیه رانده شده می بینند، ناامید می شوند یا شاید تنها به دنبال یافتن مفهوم و منظوری در محیط کار هستند که عناوین و القاب نمی تواند در این راه کارساز باشد.
رئیس بانفوذ با این کارها کنار می آید. بعد به دنبال ریشه اصلی چنین معضلاتی می گردد که وقتی پیدا و حل و فصل شود، نتایج و تغییرات بسیار مثبتی و بزرگی با خود به همراه دارد.
4. آنها حمایت می کنند بدون اینکه به دنبال نشان دادن خود باشند
روسای هوشمند از کارمند خود دفاع می کنند، بدون اینکه بعد از آن حس طلبکاری بهشان دست بدهد. آنها از کارمندشان دفاع و حمایت می کنند اما بعد از آن به او نمی گویند که من از تو دفاع کردم اما... در واقع تهدیدی در کار نیست.
آنها می دانند که اگر از کارمند خود دفاع و پشتیبانی نکنند، اعتبار و شاید حتی اقتدار او تضعیف می شود.
کارفرمای باهوش از کارمند خود دفاع می کند چون حمایت از کارمند را حق او می داند حتی اگر بر فرض محال این خصلت نکته منفی در شخصیت کارفرما به شمار آید که قطعا اینگونه نیست.
5.آنها برای تصمیم گیری همه را دخالت نمی دهند
وقتی نیاز است که تصمیمی گرفته شود، این کارفرما نیست که تصمیم درست را می گیرد بلکه کارمندی است که بیشترین ارتباط را با معضل یا موضوع پیش آمده دارد.
قاطعیت یکی از خصوصیت های یک کارفرمای نمونه است. روسا و کارفرماهای برجسته قاطع هستند، منتهی اغلب هر کسی به روش خودش: آنها قاطعانه می گویند که خودشان فرد درست برای تصمیم گیری نیستند و سپس تصمیم می گیرند که چه کسی می تواند درست ترین نظر را در باب آن موضوع خاص داشته باشد.
دلیل این کار این نیست که می خواهند از مواجهه با چنین تصمیم گیری هایی خودداری کنند، بلکه می دانند که نباید چنین تصمیماتی را بگیرند.
6. آنها کنترل و نظارت را همچون یک اهرم قدرت نمی بینند
بسیاری از افراد علاقمند هستند که به صورت مستقل و برای خود رئیس باشند و تنها کاری که از ریاست بلدند، فریاد کشیدن است.
کارفرمایان برجسته و کاربلد دائم در حال کنترل کارمندان خود نیستند و کنترل مستقیم و امر و نهی برایشان اولویت ندارد.
به عبارت دیگر روسای کاردان به جای اینکه مثل شمر بالای سر کارمندشان باشند، نقش کمک کننده به او را دارند.
7. آنها به کارکنان خود اجازه می دهند تا خودشان یاد بگیرند
ساده است که کارفرما به جای یاد دادن ماهیگیری، به کارمندانش ماهی حاضر و آماده بدهد و فرصت کسب اطلاع را از آنها بگیرد، اما این روش مدیران برجسته نیست.
مسلما ماهیگیری یاد دادن از ماهی دادن سخت تر است و قطعا درسی که خود فرد برای یادگیری اش تلاش کند خیلی بهتر از آن که حاضر و آماده جلوی رویش قرار داده شود، در ذهن نقش می بندد و در خاطر می ماند،
از طرفی رهبران برجسته اهل دیکته کردن نیستند و سرزنش هم نمی کنند، بلکه تلاش می کنند تا همپای کارمندشان کار کنند تا بتوانند همه چیز را مدیریت و برای بازشدن گره ها چاره اندیشی کنند.
آنها کمک می کنند تا راه بهتر پیدا شود نه راه حل انتظامی!
8. آنها به کارمندانشان اجازه ایده پردازی می دهند
کارفرمای برجسته، آنچنان که گفته شد، دیکتاتور نیست، دیکته نمی کند و زور نمی گوید. پس طبیعی به نظر می رسد اگر فرصت ایده پردازی و نظر دادن را هم به کارمندانش بدهد.
رئیس کاردان به جای اینکه دائم کارمندنش را تحت کنترل بگیرد تا مبادا دست از پا خظا کند، دستشان را باز می گذارد تا حرفش را بزند.
رهبران برجسته به توانایی های کارمندان خود احترام می گذارند و به آنها اجازه می دهند تا ایده ها را ابراز کنند حتی اگر نتیجه شان از قبل تا حدی مشخص باشد.
9. آنها هر وقت به سمت خانه حرکت می کنند، با خود میگویند فردا بهتر کار خواهم کرد
رهبری کردن درست مثل یک میز پز از غذاهای متنوع است. رئیس یا کارفرما نگران کارمندان،، مشتریان وحتی نتایج کار است.
دقیقا به همین دلیل است که رئیس یا کارفرما وقتی بعد از یک روز کاری پرمشغله به خانه می رود به این فکر است که فردایی بهتر با تصمیم های هوشمندانه تر داشته باشد.
از همه مهمتر آنها وقتی به خانه می روند به این فکر می کنند که فردا بیشتر و بهتر کار کنند تا ساده تر و مطمئن تر بتوانند اطمینان کارمندانشان را جلب کنند.
منبع: بانکی دات آی آر