سه شنبه, 19 خرداد 1394 15:44

سقوط یورو: جنگ یا همکاری ارزی؟

حسین راهداری

بر‌خلاف نظر بسیاری در ایران - چه عموم مردم، چه سیاستمداران و چه برخی اقتصاد خوانده‌ها- که ارز کشور (ریال ایران) باید قوی و پرارزش باشد، واقعیت این است که بسیاری از کشورها در حال تلاش برای کاهش ارزش پول خود هستند. این کشورها نه کشورهای عقب افتاده اقتصادی و دچار سوءمدیریت، بلکه در عوض کشورهایی هستند که سرآمدان اقتصاد دنیا به حساب می‌آیند. این تلاش برای کاهش نرخ ارزها آنقدر رقابتی شده که حالت جنگ به خود گرفته است:


جنگ ارزی.

جنگ ارزی به تلاش رقابت گونه کشورها برای کاهش نرخ ارزهای خود در برابر ارزهای دیگر گفته می‌شود. دلیل تمایل برای کاهش ارز این است که کاهش مدیریت شده ارزش ارز، سبب بهبود تراز تجاری کشورها می‌شود. یعنی تمایل به واردات را کاهش و در عوض تمایل به صادرات را افزایش می‌دهد. این کار شبیه دزدیدن رشد اقتصادی از شرکای تجاری است. بنابراین می‌توان انتظار داشت که شرکای اقتصادی کشورها نیز بیکار ننشینند و اقدام به کاهش متقابل نرخ ارزهای خود کرده تا بتوانند اقتصاد خود را حفظ کنند. واضح است که این کاهش متقابل اگر در دور باطلی بیفتد، تا چه حد می‌تواند قدرت خرید مردم کشورها را کاهش دهد و اگر آن ارز، مثلا دلار آمریکا یا یورو باشد، تا چه حد می‌تواند بر اقتصاد کشورهای دیگر و مردم دنیا اثرگذار باشد؛ بنابراین اتهام جنگ ارزی، اتهامی است که بسیاری از سیاستمداران و سیاست‌گذاران اقتصادی کشورها، سعی می‌کنند که خود را از آن مبرا کنند.

اولین متهم دستکاری نرخ ارز برای کاهش ارزش پول در چندین سال اخیر، کشور چین بود که همیشه از طرف آمریکا متهم می‌شد که نرخ یوآن را به‌طور مصنوعی پایین نگه داشته است تا صادرات چین را افزایش دهد و افزایش صادرات چین به هزینه واردات عظیم آمریکا از این کشور بود. اما با بروز بحران مالی در آمریکا در سال 2008، آمریکا راهی نداشت جز درپیش گرفتن سیاست‌های پولی به شدت انبساطی از جمله برنامه تسهیل کمی (QE) که نتیجه آن بی‌ارزش شدن دلار بود. به‌دنبال آمریکا، انگلیس نیز برنامه مشابهی را در پیش گرفت و توانست ارزش پوند خود را در برابر ارزهای دیگر به شدت کاهش دهد. پس از چند سال، ژاپن مهم‌ترین کشور توسعه یافته‌ای بود که به این جرگه پیوست و توانست ارزش ین خود را در برابر ارزهای دیگر به شدت کاهش دهد. البته این اقدامات بی‌دلیل هم نبوده است. ژاپن به واقع دچار رکود اقتصادی بوده و ین نیز در سال‌های گذشته به شدت تقویت شده بود. به همین دلیل راهی جز کاهش ارزش ین برای اقتصاد این کشور باقی نمانده بود، اما سوال این است که کاهش ارزش یک ارز تا کی و کجا باید ادامه یابد؟

مثلا کشور انگلیس در میان اقتصادهای توسعه یافته، یکی از بهترین شرایط را در خروج از رکود اقتصادی ناشی از اتفاقات سال 2008 و بحران مالی جهانی داشت، اما تاکنون حتی قدمی از سیاست‌های چاپ پول خود عقب‌نشینی نکرده است و به نظر می‌رسد که مخدر چاپ پول آنقدر به مذاق سیاستمداران انگلیسی خوش آمده است که حاضر نیستند آن را کنار بگذارند. نمونه بعدی آمریکا است که پایان سیاست‌های انبساطی این کشور در‌هاله‌ای از ابهام به سر می‌برد. اگرچه همگان می‌دانند که به‌دلیل بهبود اقتصاد آمریکا، پایان دوران نرخ بهره پایین این کشور ناگزیر است، اما ابهام در زبان فدرال رزرو و زمان رخداد افزایش نرخ بهره آمریکا سبب شده است که افسار افزایش بیشتر ارزش دلار کشیده شود.

در مورد ژاپن هم با وجود همه اقدامات بانک مرکزی این کشور برای تحریم اقتصاد و ایجاد تورم، معلوم نیست اگر این اقدامات جواب ندهند و اقتصاد به بن‌بست رسیده این کشور نجات نیابد، در نهایت چه اقدام دیگری باقی خواهد ماند؟ آیا تزریق پول به اقتصاد ژاپن بالاخره متوقف خواهد شد؟

در این میان اما نمونه اروپا و برنامه تسهیل کمی این کشور جالب است. بعد از بحران مالی سال 2008، در ابتدا وضعیت اقتصاد آمریکا بسیار بدتر از اروپا به نظر می‌رسید. اما بحران اقتصادی آمریکا شبیه زلزله‌ای بود که سونامی آن با تاخیر فرا می‌رسید. زلزله در آمریکا در سال 2008، تبدیل به سونامی در اروپا در اواخر سال 2010 شد. بحران ورشکستگی بانک‌ها و شرکت‌ها در اروپا تبدیل به بحران بدهی کشورهایی مثل یونان شد که هنوز هم تداوم دارد. در آن زمان راه‌حل اروپا، بر‌خلاف آمریکا، اتخاذ سیاست‌های ریاضتی یا کاهش هزینه‌ها بود. اتخاذ این سیاست‌ها هم اعتراضات مردمی را در کشورهای مختلف حوزه یورو از اسپانیا و فرانسه تا یونان در پی داشت. اگرچه نشانه‌ها حاکی از این بود که سیاست‌های ریاضتی در اروپا موفق نخواهند بود، اما این سیاست‌ها به دلایل مختلف ادامه پیدا کردند.

یک دلیل مهم این است که اروپا نمی‌توانست همزمان با آمریکا سیاست‌های انبساطی در پیش بگیرد؛ زیرا هر دو همزمان نمی‌توانند از رکود خارج شوند! همزمانی خارج شدن از رکود این دو اقتصاد بزرگ و از همه مهم‌تر شریک بزرگ، به معنای آن است که آنها باید از دیگری رشد اقتصادی قرض بگیرند یا به‌عبارتی بدزدند تا بتوانند سر پا بایستند. مسلما وقتی هر دو دچار مشکل اقتصادی هستند، این امر امکان‌پذیر نیست. بازی باخت-باخت برای هر دو است. بهتر است یکی اجازه دهد دیگری اقتصادش بازیابی شود و سپس خود از این فرصت استفاده کند تا بتواند رکود اقتصادی را پایان دهد.

این اتفاق عجیبی نیست و در گذشته نیز افتاده است. در جنگ‌های ارزی بعد از جنگ جهانی اول و دوم، کشورها به‌طور دوره‌ای با توافق با دیگران، نرخ ارز خود را کاهش می‌دادند تا بتوانند از مزیت پول ارزان برای تقویت صادرات استفاده و اقتصاد خود را بازیابی کنند. مثل قمقمه آبی که بین سربازان تشنه دست به دست می‌شود و هر فردی فقط مقداری از آن را می‌نوشد.

حالا به نظر می‌رسد سناریوی مشابهی رخ داده است. شروع برنامه تسهیل کمی در اروپا همزمان شده است. با پایان این برنامه در آمریکا انگار که قمقمه آب را آمریکا به اروپا داده است تا تشنگی اقتصاد این حوزه برطرف شود. به همین دلیل است که شرکت‌های اروپایی بر‌خلاف سال‌های گذشته از کاهش ارزش یورو در برابر دلار رضایت دارند و همگان تایید می‌کنند که افت ارزش یورو توانسته است صادرات آنها را افزایش دهد. آمارهای ماه گذشته حوزه یورو نیز از بهبود نسبی اقتصاد این حوزه در همین چند ماه حکایت دارد. سوال این است که پس چرا این سیاست تا به این اندازه به تاخیر انداخته شده است؟ آیا این ناشی از توافقی ضمنی با آمریکا بوده است که ابتدا اقتصاد آمریکا به عنوان موتور محرک اقتصاد دنیا بازیابی شود و سپس اقتصاد اروپا سعی کند در همان مسیر اقتصاد خود را بهبود بخشد؟

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۵۰۱

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: