جنگ تجاری چین و آمریکا بیشک مهمترین اتفاق قرن حاضر است. اما آیا این نبرد فقط محدود به اقتصاد است یا تلاش برای در دست گرفتن سکان قدرت جهانی؟
نفوذ اقتصاد یک کشوردر سطح بینالمللی و وابستگی کشورهای دیگر به محصولات و خدمات تولیدی آنها، گونه بیبدیلی از گسترش قدرت جهانی آن کشور است. مسیری که رقابت در آن یک جنگ تمام عیار است.
این نبرد قابل درک و تحلیل نیست مگر آنکه اقتصاد را نه به عنوان هدف بلکه وسیلهای جهت توسعهطلبی در معادلات قدرت، در نظر بگیریم. چیزی که خلا آن به شدت در تحلیلهای اقتصاددانان ایران حس میشود.
توسعه اقتصادی یا توسعه قدرت؟
شاید گفته برتراند راسل بتواند در آغاز کار ما را یاری کند. آیا هدف کشورها ازتولید کالا و خدمات، صرفا کسب ثروت بوده است؟ یا کسب ثروت ابزای برای کسب قدرت است؟
اقتصاددانان مکتب قدیم و کارل مارکس که در این خصوص با آنها موافق بود، گمان میکردند که در علوم اجتماعی سودجویی اقتصادی را میتوان انگیزه اساسی انگاشت و اشتباه میکردند. میل به انواع کالاها، جدا از قدرت و شکوه، محدود است و با مختصری کاردانی میتوان آن را ارضا کرد. هوسهایی که واقعا گران تمام میشوند آنهایی نیستند که از عشق به آسایش مادی ناشی میشوند، مجلس شورایی که به زور فساد و ارتشا مطیع شده باشد، یا یک گالری شخصی از آثار نقاشان بزرگ قدیم که کارشناسان آن را دستچین کرده باشند، چیزهایی هستند که مردمان برای خاطر قدرت و شکوه در طلب آنها برمیآیند، نه به عنوان جای راحتی که در آن بتوان نشست.
همین که مختصر آسایشی فراهم شد، هم افراد و هم اجتماعات بیشتر در جستوجوی قدرت برمیآیند تا ثروت: ممکن است ثروت را همچون وسیلهای برای دستیافتن به قدرت طلب کنند، یا ممکن است برای افزایش قدرت از افزایش ثروت دست بردارند ولی در مورد اول نیز مانند مورد دوم انگیزه اساسی انگیزه اقتصادی نیست.
این اشتباه که در اقتصاد رسمی و اقتصاد مارکسیستی دیده میشود تنها جنبه نظری ندارد، بلکه اهمیت علمی آن بسیار زیاد است و باعث شدهاست که پارهای از رویدادهای بسیار مهم دوران اخیر به غلط تعبیر شوند. فقط با شناسایی این نکته که عشق به قدرت باعث فعالیتهای مهم اجتماعی است میتوان تاریخ را چه مربوط به زمان باستان و چه مربوط به عصر جدید به درستی تعبیر کرد
برتراند راسل (قدرت | صفحه 28)
ورود چین به عرصه قدرت جهانی | غول خفته بیدار شد
در رابطه با چین و ورودش به عرصه قدرتطلبی بینالمللی بهترین و موثرترین روایت شاید روایت ناپلئون و ریچارد نیکسون باشد. نیکسون زمان ما را به خوبی در سال ۱۹۸۸ پیشبینی کرده بود!
یکصدوشصت سال قبل ناپلئون درباره چین گفت: در آنجا غولی خفته است. بگذارید بخوابد، چون وقتی بیدار شود، جهان را تکان خواهد داد. اینک غول بیدار شده است. زمانش فرارسیدهاست و آماده است جهان را تکان را تکان دهد.
چین پس از نیم قرن جنگ با دیگران و خود، اینک متحد شدهاست. تنها ظرف پنجاه سال جمعیتش از ۴۰۰ میلیون تن به یک میلیارد افزایش یافته است. چین تحت رهبری تنگ شیائو پنگ یکی از برجستهترین دولتمردان قرن بیستم از مارکسیسم اصولی دور شده است.
شیائوپنگ با از میان برداشتن وزنه سنگین برنامهریزی دیوانسالارانه، نیروی سرشار یک پنجم جمعیت جهان را آزاد کرده است. اگر چین راه وی را ادامه دهد، نوههای ما در جهانی زیست خواهندکرد که سه ابرقدرت خواهد داشت نه دو ابرقدرت؛ ایالاتمتحده آمریکا، اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین
ریچارد نیکسون (پیروزی بدون جنگ | صفحه 281)
نیکسون یک چیز دیگر را هم به خوبی کشف کرده بود و آن مسیری بود که چین بعد از مائو برگزیده بود.
همانطور که در سال ۱۹۷۶ در پکن به هواکوفنگ رهبر آن موقع حزب کمونیست چین گفتم، زمانی میرسد که یک کشور بزرگ بین ایدئولوژی و ادامه حیات باید یکی را انتخاب کند. هواکوفنگ حرف مرا تایید کرد. چین در سال ۱۹۷۲ زنده ماندن را انتخاب کرده بود
ریچارد نیکسون (پیروزی بدون جنگ | صفحه 282)
رابطه آمریکا و چین | دوری از شوروی
اما نیکسون در تحلیل روابط آمریکا و چین یک چیز را لحاظ نکرد و آن دوران پساشوروی است. نیکسون بارها گفته بود علت نیاز آمریکا به نزدیکی با چین دور کردنش از مدار شوروی است و چین هیچ خطری برای آمریکا ندارد اما در شرایط بدون شوروی روابط چین و آمریکا را نسنجیده بود هر چند در سالی که این کتاب را نوشته بود کسی گمان نمیکرد شوروی به این زودیها سقوط کند.
به سود هر دو کشور بود که ما پیوندی نه بر اساس آرمانهای مشترک، بلکه بر پایه منافع مشترک بین خود برقرارکردیم. هر دو طرف درک کردیم به رغم اختلافهای فلسفی عمیق، دلیلی برای دشمنی ما وجود ندارد، اما دلیلی قوی که منافع مشترکمان دربازداشتن تهدید شوروی است، برای دوستی ما وجود دارد»
ریچارد نیکسون (پیروزی بدون جنگ | صفحه 282)
در ادامه نیز اساسا تضاد منافع چین و آمریکا را منتفی میداند.
روابط چین و ایالات متحده در دراز مدت ادامه مییابد اما نه بر اثر وحشت، بلکه به خاطر امید. هیچ چیزی بین ما قرارنخواهد گرفت، چون هیچیک نسبت به دیگری یا دوستان و متحدان طرف دیگر جاهطلبیهای ارضی نداریم. ما در دوستی با هم چیزی را از دست نمیدهیم، ولی خیلی چیزها به دست میآوریم
ریچارد نیکسون (پیروزی بدون جنگ | صفحه 283)
جنگ آمریکا و چین | ترامپ
اما بیاییم به اصل داستان و آن هم ترامپ است. ابتدا باید قبل از پرداختن به سیاست و نگاه وی به چین یک چیز را گوشزد کنیم. استراتژی ترامپ در امور بینالملل استراتژی عدم پیشبینی است. اگر اقدامات ترامپ خصوصا در قبال ایران و خاورمیانه متناقض و گاه احمقانه به نظر میرسد و نوعی هرجومرج در آن مشهود است بابت بیتدبیری وی نیست، بلکه وی در کتابی که پیش از رسیدن به قدرت نوشته ازین استراتژی حرف زده و بر روی آن تاکید کرده.
ما دستمان بسیار پر است، اما متاسفانه سیاستمدارانمان یا خیلی احمقند یا بیش از خیلی نادانند و این را نمیفهمند. شاید هم هر دو باشند!
ما چندین گزینه خیلی خوب داریم اما همیشه مهم است انعطافپذیر باشیم و نباید هرگز دست خود را رو کنیم. سیاستمداران ما خیلی حرف میزنند. رئیس جمهور اوباما بیانیههای شدید صادر میکند و به ما قول اقدامات قاطع میدهد، ولی پس از آن هیچ اتفاقی نمیافتد.
وقتی او قول میدهد اما به آن عمل نمیکند چه اتفاقی میافتد؟ او تمام اعتبارش را از دست میدهد. من نمیدانم ژنرالهای بزرگ ما مردانی چون مک آرتور و جورج پاتون چه خواهند گفت اگر بشنوند که رئیس جمهور نقشههای ما در خاورمیانه را برملا میکند یا دشمنان ما جرئت میکنند از برخی خطوط قرمز ما عبور کنند. از ماجراهای جالب اخیر، نقل قول تاجری است که مرا به عنوان مردی پیشبینیناپذیر معرفی کردهاست. توجه کنید که این یکی از تواناییهای برتر من است که به من کمک کرده، پول زیادی به چنگ آورم .
دونالد ترامپ ( چگونه عظمت را به آمریکا برگردانیم | صفحه 64)
رونمایی ترامپ از چین دشمن!
ترامپ در کتاب “چگونه عظمت را به آمریکا برگردانیم” به سبک روئسای جمهوری پیش از خود مسائل حقوق بشری را عامل نکوهش دشمنان قدرت آمریکا ذکر میکند
چین بد، آن است که معمولا از چشم بیگانگان پنهان است.
دولتی که دسترسی شهروندانش به اینترنت را کنترل میکند،
مخالفت سیاسی را سرکوب میکند،
روزنامهها را میبندد،
مخالفان را زندانی میکند،
آزادیهای فردی را محدود میکند،
حملههای سایبری به راه میاندازد و از روش کهنه در همه جای دنیا استفاده میکند تا اقتصاد کشورها را دستکاری کند.
دونالد ترامپ (چگونه عظمت را به آمریکا برگردانیم | صفحه 60)
در ادامه ترامپ آشکارا دلیل دشمنی خود با چین را بیان میکند:
خیلی افراد از من میخواهند که به چین به عنوان دشمن نگاه نکنم. اما آنها دقیقا دشمن ما هستند. آنان کل صنایع ما را با استفاده از کارگران خود که دستمزدهای پایین دارند نابود کردهاند؛ خسارت دهها هزار شغل را به ما وارد کردهاند؛ از کسب و کار ما جاسوسی کردهاند؛ فناوری ما را به سرقت بردهاند و ارزش پول خود را دستکاری کرده و پایین آوردهاند که واردات کالاهای ما را گرانتر و در واقع غیرممکن میکند
دونالد ترامپ (چگونه عظمت را به آمریکا برگردانیم | صفحه 61)
دشمنی با چین | اهرم انتخاباتی ترامپ
شاید یک دلیل موفقیت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری همین گفته وی بود که باعث شد آمریکاییها امید پیدا کنند پیروز نبرد با چین هستند.
ما درصددیم از اهرم خود برای تغییر شرایط استفاده کنیم تا منافع آمریکا و مردممان حفظ شود. باید کار را از سخت گرفتن بر چینیها آغاز کنیم!
من با شرکتهای چینی مذاکره کردهام و میدانم آنان چگونه تجارت میکنند. در واقع مالک بزرگترین بانک چین هستم که دفاتر آن در برج ترامپ قرار دارد. ما بارها در مورد اجاره با موفقیت مذاکره کردهایم. البته همیشه کار ساده نبوده است. چینیها افراد ماهریاند، اما من هرگز عقبنشینی نکردهام
دونالد ترامپ (چگونه عظمت را به آمریکا یازگردانیم | صفحه 63)
حال با این تفاسیر ترامپ راهکارش را در سال ۲۰۱۵ برای مهار قدرت و تسلط اقتصادی چین شرح میدهد:
برخی افراد، از من انتقاد میکنند چرا در حالی که ما با این کشورها (چین و مکزیک) دچار مشکلات و شکایات قانونی هستیم، آنجا کالا تولید میکنم؟
پاسخ من این است: من یک واقعگرایم. من یک رقیب تجاریم. وقتی روی معاملهای تجاری کار میکنم، بهترین معامله را انجام میدهم، البته باید فضای کسب و کار را تغییر داد تا تولیدکنندگان بتوانند همین جا یعنی آمریکا به بهترین معاملات دست یابند. چیزی که در حال حاضر وجود ندارد.
ما به قوانینی نیاز داریم که به شرکتهای آمریکایی اولویتهای مالیاتی و حمایتهای مالی بدهد تا آنها بتوانند تکنولوژیهایشان را ارتقا دهند و تولیداتشان را همینجا و در سرزمین خودمان انجام دهند ما باید روند تنزل ارزش پول برخی از کشورهای مشخص را متوقف کنیم.
ما تیم میزبانیم و باید اول شویم. چگونه میتوانیم مشاغل واگذارشده به سایر کشورها را بازگردانیم؟ جواب: این کار را با مذاکره برای توافقات تجاری مناسبتر با شرکای صمیمیمان آغاز میکنیم. باید مشاغل را از کشورهایی مانند چین، ژاپن و مکزیک به کشورمان بازگردانیم.
دونالد ترامپ (چگونه عظمت را به آمریکا یازگردانیم | صفحه 106)
جنگ تجاری چین و آمریکا نه یک جنگ صرفا اقتصادی بلکه نبردی بر سر ابرقدرتی جهان و تصاحب زمین یکدیگر است و تضاد منافع این دو غول در زمانی آغاز شد که دیگر خبری از شوروی نبود. استراتژی ترامپ خروج از بازار آزاد و ورود به اقتصاد حمایتگرایانه است. زیرا آمریکا دیگر توان حفظ ابرقدرتی خود در اقتصاد آن هم در شرایط تجارت جهانی را ندارد.
منبع: دورنما