سال ۱۹۷۲ شخصی به نام جیگمه سینگیه وانگچوک پادشاه کشور بوتان شد. ایشان جای پدرش را گرفت و پادشاه کشور شد. وقتی روی کار آمد، همان روز اول، یک سخنرانی کرد و خطاب به مردم بوتان گفت: "من معتقدم که میزان پیشرفت یک کشور به تولید ناخالص ملیاش نیست، این خطاست که تولید ناخالص ملی را میزان پیشرفت یک کشور میگیرند.
من از امروز میخواهم «خشنودی ملی» را ملاک پیشرفت کشور بگیرم و تأملی که کردهام این است که خشنودی ملی به ۴ عامل بستگی دارد." او اسم این ارکان را ارکان خشنودی انسان گذاشت و گفت باید این ۴ رکن را محور امور کشور قرار دهیم و کشورمان را براساس این ارکان اداره کنیم:
رکن اول حکومت دموکراتیک و آزاد بود و بعد هم دقیقاً میگفت دموکراتیک بودن و آزاد بودن هم باید به احوال انسانها قابل ترجمه باشد. اینکه حکومتی دموکراتیک هست یا نه را باید از شهروندان جامعه پرسید، نه اینکه بگویند چیزی در جایی هست و شما از آن بیخبری! کشورمان دارد با قدرت و شوکت و عظمت و حکمت چهار نعل میتازد، ولی خودتان دارید روز به روز مچالهتر میشوید!
دوم ما میخواهیم اقتصاد کشورمان را پیشرفت دهیم، اما پیشرفتی که دو ویژگی داشته باشد؛ اولاً فقط بر مبنای انصاف باشد (پیشرفت منصفانه)، ثانیاً این پیشرفت، ثابت و یکنواخت باشد، نه اینکه یک سال بالا برویم، دو سال پایین بیاییم! این بالا پایینها شهروندان را از پا میاندازد. بشر باید یک پیشرفت ثابت و رو به جلو داشته باشد.
سوم این که ما باید محیطزیستمان را سالم نگه داریم و بنابراین در کشورمان اجازه نمیدهیم برنامهای که بیش از ۶۰% جنگلها را از بین میبرد، اجرا شود. هر چه صنعت هم بگوید ۶۰% از کشور ما باید جنگل بماند. ما فقط در ۴۰% از خاک کشورمان هر کار بخواهیم میتوانیم بکنیم. ۶۰% باید همان حالت جنگل انبوهش را حفظ کند.
چهارم هم این که ما یک فرهنگ بودایی داریم که یک عناصر نامطلوب در آن راه پیدا کرده است. اما ۲۵ عنصر مثبت دارد. ما این ۲۵ تا عنصر را میخواهیم در تک تک فرزاندنمان رشد دهیم. عاشق فرهنگ بودایی هم نیستیم، فقط عاشق این ۲۵ عنصر خوبش هستیم.
*این شخص اولین کاری که کرد گفت برای این که این ۴ رکن حاصل شود من باید به عنوان حاکم هر تکه از قدرتم را به نهادی واگذار کنم. مثلاً یک پارلمان درست کرد و قدرت قانونگذاریاش را به آن واگذار کرد. همچنین قدرتهای دیگرش را به نهادهای دیگر واگذار کرد. در سال ۱۹۸۴، یعنی ۲۱ سال بعد، ایشان چون پیر شده بود به نفع پسرش کنارهگیری کرد و به زندگیِ شخصیاش پرداخت و پسرش بعد از او همان روش پدر را ادامه داد.
*سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۴، یعنی ۳۲ سال بعد از به حکومت رسیدن این پدر و پسر، یک ارزیابی از کشور بوتان انجام داد. این ارزیابی مطلقاً ارزیابی دولت یا ملت بوتان نبود. گروهی از کارشناسان بینالمللی از طرف سازمان ملل مأمور شدند که بروند و ببیند بوتان در چه وضعیتیست. نتیجه این شد که درآمد ناخالص سرانهشان از هند بیشتر شده بود. امید به زندگی از ۴۳ به ۶۶ رسیده بود. میزان مرگ و میر کودکان از ۱۶۳ نفر در ۱۰۰ هزار نفر به ۴۰ نفر در ۱۰۰ هزار نفر کاهش یافته بود. میزان سواد از ۱۰ درصدِ سال ۱۹۷۲ به ۶۶ درصد افزایش یافته بود. مدارس و کلینیکها به حدی فراوان شده بود که بسیاری از آنها دانشآموز و بیمار نداشتند!
*نکتهی مهم این که در بوتان سالانه بین ۷ تا ۸ خودکشی اتفاق میافتد. مصرف قرصهای اعصاب در این کشور از همه جای دنیا پایینتر است. برای این که آمدند خشنودی را ملاک قرار دادند، نه ۴ عدد را در هم ضرب کنند و بگویند این ملاک پیشرفت شماست!
*در کشور ما میگویند این درآمد ناخالص ملیتان است٬ ولی اصلا ما نمیفهمیم درآمد ناخالص ملی چیست، ما فقط میفهمیم که حالمان بد است، همین. حوصله نداریم، افسردهایم، با هیچکس حرف نمیزنیم، از همه طلبکاریم. مدام هم داریم به خودمان و دیگران تف و لعن میکنیم. اما درآمد ناخالص ملیمان چه شده است؟ این چه عددیست؟! و بعد هم به ما میگویند که نظام دارد با شوکت و حشمت و قدرت و حکمت پیش میرود، در حالی که ما در بدبختی به سر میبریم!
اکونومسیت فارسی