سياست هاي اقتصادي (نامه مفيد) تابستان 1389; 6 (16)(1 (78)):149-172.
متوسلي محمود,مشهدي احمد محمود
براي کساني که با علم اقتصاد آشنايي اندکي دارند مطالعه مقالات اين علم حيرت آور است. هر کس با مراجعه به مجلات معتبر اين رشته ممکن است از خود بپرسد، «آيا اين اقتصاد است يا شاخه اي از رياضيات؟»، به هر حال اين وضعيت کنوني اين شاخه از علم است. هر کس براي اينکه آن را ياد بگيرد بيش از آنکه نياز به شناخت فرهنگ، تاريخ، ساختارهاي نهادي جامعه و امثال آن داشته باشد بايد رياضيات بداند. در واقع وضعيت کنوني به نحوي است که يادآور اين جمله معروف بر سر دروازه آکادمي افلاطون است که، «هر که وارد اينجا مي شود بايد رياضيات بداند».
اما چه شد که اقتصاد تا اين حد به رياضيات وابسته شد؟ آيا رياضيات توانسته زمينه هاي بالندگي اين علم را فراهم آورد؟ يا اينکه بر عکس، آيا رياضيات موجب محدود شدن قلمرو علم اقتصاد شده است؟ آيا رياضيات مي تواند کليدي براي فهم مشکلات اقتصادي باشد؟ اساسا چه شد که اقتصاددانان متوسل به رياضيات شدند؟ اينها و پرسش هايي از اين قبيل همگي از جمله مسائل مهمي هستند که مي توانند در فهم رابطه بين اقتصاد و رياضيات و اينکه اين رابطه چگونه بايد باشد، نقش مهمي داشته باشند. در اين مقاله با تمرکز بر روي اين پرسش ها به عنوان دو يافته مهم نشان خواهيم داد که، اولا، توسل به رياضيات برخلاف تصور مرسوم، نه به عنوان واکنشي به نگرش هاي مارکسيستي و نظريه ارزش مبتني بر کار، بلکه بر آمده از يک خاستگاه فلسفي است که طبق آن براي اينکه اقتصاد يک رويکرد علمي تلقي شود بايد به رياضيات متوسل شود، ثانيا، توسل به رياضيات باعث محدود شدن قلمرو علم اقتصاد و حذف بسياري از مفاهيم و پديده هاي مهم از تحليل ها و تبعات ناخوشايند ديگري براي اقتصاد شده است.
كليد واژه: اقتصاد، رياضيات، فلسفه، انقلاب مارژيناليستي، جونز، والراس، اجورث
منبع: sid.ir