شنبه, 11 مرداد 1399 11:22

حسین سلاح ورزی: بی‌اعتقادی به عقل معاش مردم

نوشته شده توسط

 چرا هدایت نقدینگی به سمت تولید، گمراه‌کننده است؟

 

یکی از وزیران اقتصاد دوره اصلاحات به روابط عمومی خود دستور داده بود متنی منتشر کند و در فراخوان دهد که به بهترین پیشنهادهایی که بتوانند نشان دهند چگونه می‌توان راه نقدینگی در ایران را به سوی تولید و فعالیت‌های تولیدی باز کرد جایزه خواهد داد. در این فراخوان که در همان روزها نیز از سوی اقتصاد‌دانان و فعالان اقتصادی جوابش بدیهی بود پرسیده شده بود چرا نقدینگی کشور تمایل ندارد به سوی بخش تولیدی حرکت کند و سایر بازارها را هدف قرار می‌دهد. حالا و پس از سپری شدن 20 سال پس از آن پرسش عجیب هنوز در ایران کسانی هستند که پرسش یادشده را تکرار کرده و می‌گویند باید کاری کرد نقدینگی به سمت تولید هدایت شود. این افراد که در میان آنها اقتصاددان، جامعه‌شناس، مدیر ارشد امور فرهنگی و به ویژه سیاستمداران وجود دارند گویی باور دارند نقدینگی در ایران موجودی است که چون به حال خود رها شده گمراه شده است و وظیفه مدیران اقتصادی دولت و نیز نمایندگان مردم در مجلس قانونگذاری این است که این موجود گمراه شده که به بیراهه می‌رود و به جای سودرسانی به بخش با‌ارزش اقتصاد یعنی فعالیت‌های مولد باید کسانی باشند و سیاست‌هایی تدوین کنند که صاحبان پس‌انداز یا دارندگان نقدینگی از گمراهی بیرون آمده و به سوی خیر و برکت هدایت شوند.

 

چرا چنین دیدگاهی در ایران شکل گرفته و با وجود شکست‌های پی‌درپی هنوز نمی‌خواهند این اندیشه و این فکر و این حرف را رها کنند؟ در ادامه برخی از دلایل پیدایش و نهادینه شدن این فکر و این خواست و اراده سیاسی را توضیح می‌دهم.

 

قداست تولید

 

در سده‌های نخستین توسعه و رشد جوامع انسانی در حوزه کسب‌وکار و اقتصاد به دلیل اینکه تجارت خارجی سهم و نقش اندک و کم‌رنگی در اداره جامعه‌ها و نیز میزان اشتغال و ایجاد ارزش افزوده داشت، عموماً چنین بود که هر سرزمینی نیازهای خود به انواع کالاها را از درون سرزمین و به وسیله شهروندانش تولید می‌کرد. در چنین وضعیتی معلوم بود که تولید فعالیتی برتر به حساب می‌آمد و کالاهای تولیدشده از سوی شهروندان کشور- ‌ملت‌ها از یک طرف به دلیل به دلیل جمعیت کم و همچنین شرایط و تراکم جمعیتی در پهنه سرزمین، کالاها در همان بازارهای محلی و حداکثر ملی که بازارهایی محدود بودند میان شهروندان یک کشور مبادله می‌شد. در آن روزگاران هر فردی مازاد تولید خود را با مازاد تولید دیگران مبادله می‌کرد و تجارت داخلی نیز فعالیت درجه دوم شناخته می‌شد. با سپری شدن زمان و رشد فن و دانش و نیز رشد جمعیت و پدیدار شدن وسایل حمل‌ونقل به ویژه توسعه صنعت کشتیرانی به مرور تجارت خارجی سهم بیشتری در فعالیت‌های اقتصادی کشورها پیدا کرد.

 

در این شرایط بود که نظریه مزیت نسبی در تجارت خارجی که از سوی اقتصاددانان کلاسیک ابداع شده بود نیز به کمک آمد و این موضوع که با خرد و منطق انسانی و اقتصادی سازگاری داشت به مرور اندیشه و عمل را درباره سهم و نقش تجارت و انواع فعالیت‌های اقتصادی دگرگون کرد. بر اساس نظریه مزیت نسبی اگر کشور الف برای تولید 100 متر پارچه به دلیل تخصص و داشتن فن و نیروی ورزیده و نیز مواد اولیه ارزان‌تر 100 واحد پول هزینه می‌کند و کشور دیگری برای تولید همان 100 متر پارچه باید 130 واحد پول هزینه کند و هزینه انتقال بین دو کشور نیز برای پارچه 10 واحد پول است بهتر است کشوری که پارچه را با واحد پول بیشتری تولید می‌کند میزانی از پارچه مازاد تولیدی کشوری را که ارزان‌تر تولید می‌کند وارد کند و به جای آن به طور مثال گندم را با هزینه کمتر نسبت به کشور طرف داد‌و‌ستد‌کننده پارچه بفروشد. این داستان اگرچه در همان روزهای ابداع با مخالفت‌های شدید مواجه شد و هنوز نیز در ایران مخالفان جدی دارد اما به مرور قداست تولید را کاهش داد و دیگر مقوله‌ای به اسم سوق دادن نقدینگی به سوی تولید جای کمتری را در ذهن‌ها به خود اختصاص داد.

 

حالا در این شرایط گروهی از کسانی که می‌دیدند سود تجارت بیشتر از سود تولید است و تجارت در سطحی وسیع‌تر ممکن است، پس‌انداز خود را به سمت بازرگانی داخلی و خارجی سوق دادند. در همان روزهای پدیدار شدن تجارت خارجی بود که برای پرداخت بهای کالاها انواع وسیله مبادله مثل طلا و بعدها حواله‌های کاغذی و نیز پول نیز ایجاد شد و خود این فعالیت نیز سودآور شد و به از بین رفتن قداست تولید کمک کرد.

 

اکنون مقدس نبودن تولید در سطح ملی در این روزهای جهان یک اندیشه پذیرفته شده است و شهروندان و صاحبان پس‌انداز در وضعیت دولت کوچک و دولت چابک و غیرقیم منابع خود را به جایی و به فعالیتی می‌برند که نرخ سود بالاتر و کم‌دردسر‌تری دارد.

 

دیدگاه تضاد

 

پس از اینکه اندیشه‌های اقتصاددانان کلاسیک در باب تجارت خارجی به مرور جای باز کرد و کشورهای جهان نیز به سوی صنعتی شدن تخصصی‌تر رفتند در درون جامعه‌های صنعتی در غرب نابرابری پدیدار شد. به این معنی که سهم نیروی کار در واحدهای تولیدی و صنعتی که به کارگران داده می‌شد در مجموع کمتر از درآمدی می‌شد که صاحبان کارخانه‌ها از سرمایه و مدیریت به دست می‌آوردند. در این وضعیت بود که اندیشه‌های مساوات‌گرایانه در غرب در ذهن برخی از اندیشمندان شکل گرفت و خواستار تعدیل درآمدها به نسبتی برابر‌ میان کارگران و کارفرمایان شدند و از دل این اندیشه‌های تضاد بود که کارل مارکس همچون ستاره‌ای درخشید و اندیشه‌اش در میان گروهی از روشنفکران مقبولیت پیدا کرد. اندیشه تضاد بر پایه ناسازگاری میان کارفرمایان و کارگران بود و بعدها گسترش پیدا کرد و به تضاد میان تولید و تجارت نیز کشیده شد. به این معنی که بورژوازی به دو دسته بزرگ بورژوازی تجاری و بورژوازی صنعتی تقسیم شد و تولید ملی نیز در برابر واردات قرار گرفت. این اندیشه بعدها به وسیله حزب بلشویک در روسیه تزاری گسترش یافت و به تضاد میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای جهان سوم رسید و از ریشه این اندیشه شاخه‌های دیگری روییدند. بر اساس اندیشه تضاد بود که بار دیگر تجارت خارجی و اصولاً تجارت یک فعالیت زیان‌آور تشخیص داده شد و گفته شد کشورهای امپریالیستی با اندیشه تجارت آزاد ثروت طبیعی کشورهای فقیر را می‌برند و کالا به آنها می‌فروشند و بهتر است که کشورهای فقیر به جای واردات کالا از کشورهای امپریالیستی خودشان اقدام به تولید کنند.

 

این‌چنین بود که دولت‌های مساوات‌طلب با استیلای اقتصاد برنامه‌ریزی پس‌انداز ملی را به سمت تولید هدایت کردند. این اندیشه بود که بار دیگر به قداست تولید منجر شد. دهه‌های پرشماری پس از جنگ جهانی دوم و دوپاره شدن جهان به اردوگاه سوسیالیستی و دنیای آزاد شماری از کشورها تجارت را تقبیح کرده و به تولید بها دادند. معلوم بود که این دسته از کشورها تلاش می‌کردند گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که نرخ سود در فعالیت‌های تولیدی بالاتر باشد و البته با محدودیت‌های کمتر و به این ترتیب پس‌انداز ملی را به سمت تولید سوق می‌دادند.

 

استراتژی جایگزینی واردات

 

در دهه‌های 1950 و 1960 فاصله درآمدی کشورهای زودتر صنعتی‌شده مثل آمریکا، آلمان، انگلستان و فرانسه و به طور کلی اروپا با کشورهای آسیایی و به ویژه کشورهای مستعمره در آفریقا روندی فزاینده را تجربه می‌کرد. این وضعیت موجب شد نهادهای بین‌المللی که پس از جنگ جهانی دوم در حوزه اقتصاد شکل گرفته و به سازمان ملل متحد وابسته بودند برای توسعه کشورهای مشهور به جهان سوم نقشه توسعه طراحی کنند.

 

یکی از این نقشه‌ها که از سوی چپگرایان و ناسیونالیست‌ها ترویج می‌شد این بود که کشورهای کمتر توسعه‌یافته به جای اینکه منابع ارزی خود را برای واردات کالاهای صنعتی بادوام هزینه کنند بهتر است آنها را در داخل تولید کنند. این گروه که نظریه‌پردازان وابستگی نیز در میان آنها وجود داشت تاکید می‌کردند به این ترتیب کشورهای جهان سوم به توسعه صنعتی دست می‌یابند. اجرای این راهبرد اما الزام‌هایی داشت که یکی از آنها ناامن کردن فضای واردات و تجارت و رونق دادن به سود تولیدی بود که در عمل به معنای سوق دادن نقدینگی جامعه به سوی تولید بود.

 

تجربه اما نشان داد کشورهایی که زیر ضرب اندیشه‌های چپگرایانه یا ناسیونالیستی به این راهبرد گرایش پیدا کرده و دهه‌های قابل اعتنایی آن را اجرا کردند این روزها در برابر رقبایشان که راهبرد توسعه صادرات را اتخاذ و اجرا کردند از نظر سطح توسعه صنعتی بسیار عقب‌مانده‌ترند.

 

مورد علاقه سیاست‌ورزان

 

یکی دیگر از دلایلی که در برخی کشورها درباره هدایت نقدینگی به سوی تولید به طور جدی طرح و بحث وجود دارد از علاقه سیاستمداران پیروز در این کشورها سرچشمه می‌گیرد. این داستان درباره ایران از دهه‌های 1340 تا امروز وجود داشته و به ویژه پس از انقلاب با شدت و غلظت بیشتر ترویج پیدا کرده است.

 

سیاست در ایران به دلیل اینکه با نظام سیاسی غرب به ویژه آمریکا تضاد آشتی‌ناپذیر پیداکرده است علاقه دارد در مصرف هیچ کالایی به خارج و به ویژه به کشورهای غربی وابسته نباشد. سیاستمداران ایرانی بر پایه همین تفکر است که به تولید اهمیت بیشتری می‌دهند و می‌خواهند نقدینگی را به سوی تولید هدایت کنند.

 

تجربه نشان می‌دهد اندیشه حذف فعالیت‌های بازرگانی به ویژه تضعیف بازرگانی خارجی در دهه نخست انقلاب و تا قبل از شروع جنگ از سوی احزاب و گروه‌های چپ ارتدوکس تشویق و ترویج می‌شد و حتی روزگاری به این سمت تمایل پیدا شد که تجارت خارجی را به طور کلی دولتی کنند. این اندیشه نیز راه را برای طرح بحث‌های هدایت نقدینگی به سوی تولید باز کرد و هنوز نیز ادامه دارد.

 

بی‌اعتقادی به عقل معاش مردم

 

در ایران و در برخی از کشورهایی که هنوز دموکراسی اقتصادی و آزادی اقتصادی ریشه‌دار نشده است سیاستمداران و روشنفکران خود را ناجی شهروندان می‌دانند و باور دارند شهروندان عادی عقل معاش ندارند و باید آنها را به سوی فعالیت‌های مولد حرکت داد و درباره نقدینگی و هدایت آن به طور جدی حرف و بحث دارند. به باور این گروه باید دولت به شکل متمرکز و سازمان‌یافته و نهادهای وابسته به دولت و به ویژه بانک‌ها پس‌انداز شهروندان ناآگاه را به نیابت از آنها به سوی تولید سوق دهند و با این کار راه رستگاری اقتصادی کشور و مردم را فراهم کنند.

 

بی‌اعتقادی به عقل معاش شهروندان یک اندیشه خطرناک است که می‌تواند به تهیدستی شهروندان منجر شود و تجربه نیز این را نشان داده است.

 

برخلاف تصور روشنفکران و سیاستمداران، هر شهروند عادی که با رنج و زحمت درآمد به دست می‌آورد در صورتی که آزادی انتخاب داشته باشد و دولت و احزاب آنها را در یک مسیر هدایت‌شده و کانالیزه قرار ندهند بهتر از آنها می‌توانند از پس‌اندازهای خود درآمد به دست آورند.

 

کفگیر به ته دیگ خورده است

 

در این روزهای غم‌انگیز کسب‌وکار ایرانیان در سطح کلان و در سطح خانواده و در سطح بنگاه‌ها شاهد هستیم که داستان هدایت کردن پدیده‌ای که گروهی باور دارند گمراه شده است در دستور کار قرار گرفته است. واقعیت این است که دولت ایران به مثابه نماینده نهادهای حاکمیتی به دلیل از دست دادن درآمد سرشار و بادآورده از صادرات نفت دستش از مال دنیا خالی و خزانه‌اش بی‌رونق شده است. در این فضای ناراحت‌کننده است که نهاد دولت زیر ضرب قرار دارد که باید از منابع داخلی بتواند سرمایه مالی و اقتصادی لازم را برای تامین نقدینگی مورد نیاز مندرج در بودجه کشور فراهم کند. اما دیگر دوران ناآگاهی شهروندان به دلیل استفاده از شبکه‌های اجتماعی که روزانه صدها و هزارها خبر از فعالیت‌های اقتصادی منتشر می‌کنند سپری شده و آنها می‌خواهند از نقدینگی خود بالاترین و آسان‌ترین و زودبازده‌ترین نرخ سود را به دست بیاورند. این هوشیاری شهروندان که حاضر نبودند در شرایط عادی سرمایه‌های خود را به سمت بازار سهام بیاورند و ترجیح می‌دادند آن را در بازار سکه، ارز و در حالت محتاطانه بازار پول و خرید اوراق سرمایه‌گذاری کنند اکنون نیز به دنبال خرید سهام شرکت‌هایی هستند که با سخاوت دولت سود تضمینی دارند.

 

معما و مصیبت تولید و گریز نقدینگی

 

حالا و پس از توضیح دلایل تاریخی و سیاسی و نفوذ اندیشه‌های متضاد و نقش آنها در پدیدار شدن این اندیشه که نقدینگی و پس‌انداز شهروندان در حالت عادی به سمت تولید نمی‌آید و گمراه شده و می‌شوند باید به ذات این رفتار شهروندان در ایران معاصر توجه کنیم. واقعیت این است که هنوز همه عوامل و اندیشه‌های در بالا توضیح داده‌شده در ایران به شکل‌های گوناگون و نزد سیاستمداران و روشنفکران و مدیران اقتصادی وجود دارد. به این معنی که باور دارند باید با راهنمایی و ارعاب کاری کنیم که شهروندان نقدینگی خود را به جای اینکه به بانک‌ها بدهند و سود آسان به چنگ آورند یا با آن ارز و سکه و مسکن و اتومبیل خریداری کنند و سود آسان به دست آورند باید این نقدینگی را به سوی تولید هدایت کنیم. اما مردان تصمیم‌گیر در ایران برای اجرای این خواست و اراده سیاسی هرگز اندیشه‌ای از پیش اندیشیده‌شده ندارند و راه‌های سودآوری بالاتر در بخش تولید را به دلیل گرایش‌های پوپولیستی مسدود کرده‌اند. به این معنی که در هنگامه وفور درآمدهای حاصل از صادرات به بهانه اینکه شهروندان نباید به دلیل ضعف‌های ساختاری تولید در ایران تنبیه شده و کالای گران‌قیمت خریداری کنند با تخصیص دلار ارزان‌قیمت راه واردات را هموار کرده و تولید را تضعیف کردند و به این ترتیب بود و هست که شهروندان ایرانی ترجیح می‌دهند منابع خود را در بخش‌های دیگر سرمایه‌گذاری کنند و به اصطلاح نقدینگی را به سوی تولید نبرند. از سوی دیگر دولت‌های ایران برای اینکه محبوبیت سیاسی خریداری کنند بهترین راه را سرکوب تولید با تاسیس یا قدرت دادن به نهادهای نظارتی مثل سازمان حمایت مصرف‌کنندگان دانسته‌اند و قدرت آزادی انتخاب را از تولید و جذابیت سرمایه‌گذاری در این بخش گرفته‌اند.

 

از سوی دیگر با گسترش فعالیت‌های بانکداری و خریدوفروش اوراق قرضه و رونق گرفتن بازار سکه و ارز در این دهه تازه سپری‌شده و نرخ‌های سود بالاتر در این فعالیت‌ها، معلوم است افراد نقدینگی خود را به تولید نمی‌آورند. نباید شهروندان را نکوهش کرد و تصور کرد آنها عقل معاش ندارند و باید از سوی دولت هدایت شوند و نباید امیدواری بیهوده داشت که با ایجاد تنگنا برای سایر فعالیت‌های اقتصادی می‌توان نقدینگی را به سوی تولید هدایت کرد. این خواست و اراده سیاسی بدون داشتن ما‌به‌ازای واقعی در جامعه هرگز لباس عمل نمی‌پوشد.

 

کدام فعالیت واقعی در بخش تولید را می‌شناسید که در یک فصل نرخ سودی برابر با نرخ سود خرید ارز و سکه داشته باشد. کارشناسان باور دارند در بازار سرمایه نیز بیشترین تمایل برای خرید سهام عرضه‌های اول است که دولت به آنها یارانه سود می‌دهد و کمتر به سوی شرکت‌های واقعی جذب می‌شوند.

 

رها کنیم این بحث را

 

در پایان این نوشته یادآور می‌شوم که یک‌بار برای همیشه این اندیشه قیم بودن و خود را عاقل‌تر از مردم دانستن و دانای کل انگاشتن نهاد دولت را رها کنیم و با دادن آزادی عمل به همه فعالیت‌های اقتصادی و نیز باز کردن راه داد و ستد آزادانه سرمایه و خدمات و تجارت با جهان اجازه دهیم مزیت نسبی فعالیت‌های اقتصادی در ایران پدیدار شود و از این هراس نداشته باشیم که اگر تولید نباشد چه و چه می‌شود. اکنون کشورهای کوچکی در دنیا داریم که کالایی تولید نمی‌کنند اما مرکز مالی جهان به حساب می‌آیند و از همین مسیر به درآمدهای بالاتر دست یافته‌اند و نیز کشورهایی داریم که توانسته‌اند تولید خود را با وصل شدن به بازارهای جهانی رونق دهند و نرخ سود بالاتری به دست آورند و شهروندان نیز بدون اینکه هدایت ارادی بر سرشان باشد با رضایت پس‌انداز خود را برای خرید سهام شرکت‌های تولیدی به بازار سهام می‌آورند.

 

تجربه بیش از نیم قرن اقتصاد دستوری نشان می‌دهد تا روزی که به دانش اقتصاد احترام نگذاریم و تا روزی که عقل معاش مردم را باور نکنیم باز هم در همین نقطه می‌مانیم و می‌خواهیم با زور و تهدید نقدینگی را هدایت کنیم. به نظر می‌رسد این برخی ذهنیت‌ها هستند که نیاز به هدایت دارند.

تجارت فردا

 

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید:

2 نظرها

  • پیوند نظر وحید یکشنبه, 12 مرداد 1399 15:56 ارسال شده توسط وحید

    این که فرمودی دولت قیم مردم نباشه و به عقل معاش مردم احترام بذاره به نظر جمله صحیحی نمیاد.
    مردم برای امرار معاش در حوزه خرد برای خودشون برنامه میریزن ولی در مورد حرکت کلی ه جامعه قطعا باید نهادی تصمیم گیر باشه که منافع بلند مدت کل جامعه رو در نظر بگیره.
    و در این واقعیت که حوزه اصلی و بخش پایه ای هر اقتصاد باید بخش حقیقی باشه تردید ی وجود نداره.
    ظاهرا بستر فکری تون اقتصاد بازار آزاد هست و احتمالا موارد شکست نظریه بازار رو از بنده بهتر میدانید.
    بهداشت و امنیت و آموزش
    بنابر این نسخه بازار دامنه محدودی برای کارایی داره.

  • پیوند نظر درویش علی کولاییان شنبه, 11 مرداد 1399 23:30 ارسال شده توسط درویش علی کولاییان

    آقای اقتصاددان نیت خیرتان را از اینجا آغاز کنید !

    اقتصاددانی که مطالب بالا افاضه او است قائل نیست ایرانی و یا خانوار ایرانی شایستگی این را دارد بداند هر سال درآمد کلان و نقد نفت و گاز کشورش ، که به خزانه و یا به صندوق دولت هدایت می شود چه اندازه و چه میزان آن سهم او است . اقتصاددان ما با الگوی کهنه خود هنوز درآمد حاصله از نفت و گاز را درآمدی غیر مالیاتی تصور می کند . این یعنی بی خبر گذاشتن مردم از یک آیتم و یا از یک رقم مهم و سر نوشت ساز که به واقع مالیات همان مردم است . این طرز عمل که مدبر آن اقتصاددان ما است و نه سیاستمدار ، مردم از مبلغ کلانی که تادیه می کنند بی خبر مانده عقل معاش شان که اقتصاددان ما در این جا وقعی برای آن قائل است ، اصلاً به بازی گرفته نمی شود . بدین خاطر است که باید گفت آقای اقتصاددان نیت خیرتان را از اینجا آغاز کنید !