پنج شنبه, 23 شهریور 1396 15:38

مرتضی ایمانی راد: موانع شناختى اقتصاد ايران كدامند؟

نوشته شده توسط

 

مرتضى ايمانى راد

 در کانال تلگرامی موسسه مطالعاتى بامداد نوشت:

در اين يادداشت به چند مانع شناختى جدى پرداخته مى شود.  

 

1- نرخ بهره هر چه پايين تر باشد بهتر است . نرخ بهره بالا براى اقتصاد خوب نيست . سياستمدارانى كه در ايران در مورد نرخ بهره صحبت ميكنند به طور مستمر در مورد زيانهاى نرخ بهره بالا گوشزد ميكنند در حاليكه نرخ بهره خوب و بد ما نداريم . نرخ بهره با شرايط اقتصادى كشور بالا و پايين مى رود.  

2- بالا رفتن قيمتها اساسا نامطلوب است – براى حفط سطح قيمتها و پايين نگه داشتن تورم چه اشتباهاتى در بعد از انقلاب نشده است . واردات بى رويه ، پايين نگه داشتن نرخ ارز ، سوبسيدهاى غيراقتصادى و كوپنى كردن مصرف  نمونه هايى از اقدامات دولتها در بعد از انقلاب براى پايين نگه داشتن تورم است . اين تأكيد بيش از اندازه بر حفظ تورم و عدم توجه به ريشه هاى شكل گيرى تورم در بعد از انقلاب به عنوان يك عامل جدى ساختار دهنده در اقتصاد ايران تبديل شده است .  

3- هر اتفاقى كه در اقتصاد مى افتد يك دليل دارد. – اين باور نه تنها عموميت دارد بلكه بسيار خطرناك هم هست . اولين بار آدام اسميت با طرح دست نامرئى بر "پديدار شدگى " اقتصاد ، بدون اينكه نامش را ببرد ، تأكيد داشت . اقتصاد يك پديده مكانيكى نيست . اقتصاد يك سيستم پيچيده ، پويا و زنده است . وقتى با نگاه مهندسى و فنى به اقتصاد نگاه كنيم ، به محض اينكه به مشكلى برمى خوريم به دنبال علتش هستيم و وقتى علت را پيدا كرديم آن را تبديل به سياست ميكنيم . سياست را طراحى و سپس اجرا ميكنيم و بعد شكست ميخورد. كار بعدى پيدا كردن دشمن است . چون شكست سياست هميشه كار دشمن است . دشمن هم ميتواند هم داخلى باشد هم خارجى ! فهم "پديدارشده گى " emergence  در مسايل اقتصادى و سياست گذارى به نظرم بسيار مهم است . اگر اين فهم نباشد ما گرفتار اراده گرايى مى شويم و نتيجه اراده گرايى هم دخالت در بازار است . با اين ساختار در اقتصاد ايران همه آشنا هستيم . صنعت خودرو را مهندسى كرديم ، آن را بزرگ كرديم ، حالا صنعت خودرو را متهم ميكنيم كه چرا كارايى و كيفيت پايين است . صنعت خودرو نياز به مهندسى نداشت و ندارد. صنعت خودرو نياز به پويايى ، نوآورى و چا لشگرى دارد و اينها همه مستلزم آزادى عمل اين صنعت است . اراده ناشى از بد فهمى "پديدار شدگى " نه تنها به صنعت خودرو و فولاد لطمه زده بلكه كل صنعت را دچار عدم كارايى كرده است .  

4- قاطى كردن مساله عليّت و همزمانى – عليت را نميتوان ديد . شما يك خودكار  را در دست تان  نگه داريد و سپس آنرا به بالا پرتاب كنيد. از يك شخص بپرسيد علت بالا رفتن آن خودكار چه بوده است ؟  حتما پاسخ ميدهد نيروى دست شما . پاسخ صحيح است ولى آيا آن شخص عليت را ديده است ؟ عليت يك فعاليت ذهنى است نه يك فعاليت بصرى . چون همزمان دست من با بالا رفتن خودكار همزمان شده است ، من اولى را  علت دومى ميدانم . در اقتصاد ما از اين روابط علّى زياد داريم .  چون اين روابط را نميبينيم با مظاهر آن عليت را شناسايى ميكنيم . مثلا هميشه مى بينيم كه وقتى درآمد مردم بالا مى رود مصرف آنها هم بالا مى رود. بعد نتيجه ميگيريم كه پس علت بالا رفتن مصرف افزايش درآمد بوده است . ولى چون خود عليت را كسى نميبيند بين اينكه چى علت چى هست اختلاف نظر وجود دارد و بر همين اساس  مكاتب مختلف شكل گرفته است . جدا از اين مكاتب سياستمداران هم كه به نداشتن دانش اقتصادى خود واقف نيستند وقتى مى بينند كه دو متغير همزمان با هم رفتار ميكنند فكر ميكنند بين اين دو رابطه سببى است . مثلا وقتى زمانى نرخ ارز بالا مى رفت و قيمتها هم بالا ميرفت ، همه فكر ميكردند كه علت افزايش قيمت ها بالا رفتن نرخ ارز هست ، در حاليكه اين دو به طور همزمان داشتند با هم بالا مى رفتند. همزمانى دليلى بر عليّت نيست . هر چند كه بين قيمت دلار و تورم رابطه اى وجود دارد ولى علت بالا رفتن قيمتها ، عوامل موثر و مهمتر از دلار  وجود دارد. اين جايگزينى همزمانى با عليّت موجب بدفهمى هايى در اقتصاد شده است كه نتيجه اش سياستها ى بى اثر و اشتباه بوده است . حداقل كارى كه  اين مانع شناختى در اقتصاد ايران كرده است اين است كه  نرخ دلار هيچ موقع همراه تورم بالا نرفته است و هميشه با حفظ ارز ارزان اجازه داده ايم كه نوسانات يكبار را اقتصاد تجربه كند و كل سيستم تخصيص منابع را به هم بريزد.  

 

٥- تحليل ها و پيش بينى هاى اقتصاد به دليل كمى شدن و قابليت مدل سازى داراى قطعيت بالايى است . به نظرم اين ديگر يك مانع شناختى نيست . اين يك  توهم بزرگ است . اقتصاد بر خلاف ماشين يك سيستم زنده است . يعنى هر لحظه در حال تغيير است . گذشته از آن بسيار پويا است و در عين حال پيچيده است . بدون كم و كاست يك قانون حاكم بر اقتصاد همه كشورهاى جهان است . آن هم اصل عدم قطعيت uncertainty principle  است . بنابراين مدلهاى اقتصادى نمى توانند احتمالى نباشند. ولى چرا در ميان سياستمداران و سياستگذاران اينقدر قطعيت وجود دارد. دو علت دارد . يكى كم دانستن است . هر چه انسان مطلبى را كمتر بداند با قاطعيت بيشترى صحبت ميكند. در ميان رجل سياسى و علمى كشور هم همين پديده صدق ميكند. علت دوم بر مى گردد به خومحوريت . هر چه خودمحوريت ( تاكيد دارم روى اين واژه و بنابراين آن را از منيت جدا ميكنم هر چند كه همپوشانى بالايى دارند) بالا باشد قطعيت در ذهن در همه حوزه ها بالا مى رود. از جمله در مورد گزاره هاى اقتصادى . حال اگر اين دو با هم در يك نفر جمع شوند، ميتوان گفت چنين پديده اى براى اقتصاد كشور يك فاجعه است . در اين مورد بحث بسيار مفصل است . انشالله در يادداشتى ديگر به آن خواهم پرداخت .  

 

٦- اقتصاد ابزار است – وقتى اقتصاد ابزار باشد سياست اصل زندگى مردم است و مردم با اقتصاد شكم خود را سير ميكنند تا بتوانند كار سياسى و يا كار فرهنگى بكنند. ولى بر عكس ، اقتصاد در زندگى مردم تنيده است . اقتصاد با زندگى مردم يكى شده است . وقتى وضع اقتصادى خراب مى شود و فقر گسترش مى يابد پايه هاى سياست احتمالا ضعيف مى شود و قدرت حاكميت كمتر مى شود. چطور اقتصاد را با اين قدرت ميتوانيم ابزار بناميم ؟ اقتصاد ، سياست و فرهنگ سه پديده جدا از هم نيستند كه يكى به ديگرى سرويس بدهد. اين سه در رفتارهاى واقعى و علمى نشده ما با هم جمع و در هم تنيده اند. ما تنها به مقصود علمى آنها را از هم تفكيك ميكنيم . ولى وقتى من در ذهنم اين ها را از هم تفكيك ميكنم و اقتصاد را ابزار ميدانم و بر همين اساس سياستگذارى ميكنم ، نتيجه اش چيزى به جز دخالت در بازار ، شكل گيرى انحصارات ، عدم بهره ورى و از بين رفتن قدرت رقابتى اقتصادى و سياسى كشور و مشكلات ديگر نخواهد بود.  

 

٧- اقتصاد يك واقعيت بيرون از ذهن من است – به اين مانع بايد "ابر مانع " يا "ابر توهم " نام نهاد. اقتصاد بيرون از ذهن ما نيست ، داخل درون ذهن ما هم نيست . اقتصاد هر دو جا هست . ما يك شرايط داريم و يك تحليل و يا  انگاره context  از آن شرايط داريم كه از اولى بسيار مهم تر است . بنابراين يك اقتصاد در بيرون ذهن ماهست كه بخش ابژكتيو اقتصاد است و برداشتى كه من از آن بخش آبژكتيو دارم ( كه طبعا سابژكتيو است چون توسط ديگران قابل وارسى نيست ) كه در ذهن من است و محصول سالها زيست من در اقتصاد است . بنابراين اقتصاد يك واقعيت reality  كه بتوان آن را شناخت نيست . در واقع هر يك از ما يك مدلى از واقعيت model of reality  داريم كه برداشتمان از اقتصاد را نشان ميدهد. با توجه به اين بحث ، تفاوت نگاه به اقتصاد يك پديده بسيار طبيعى و اجتناب ناپذير است . ولى وقتى من مدل خود از واقعيت را با واقعيت يكى ميگيرم ، گرفتار جزم انديشى ، اراده گرايى و فشار به ديگران از طريق تضعيف دموكراسى ميشوم . رفتن از پارادايم  ابژكتيو به اقتصاد به سمت پارادايم ابژكتيو – سابژكتيو يك تحول به معنى واقعى است .  

٨- بقاء به جاى توسعه – ما معمولا براى حفظ شرايط موجود و اصالت دادن به بقاء توسعه را قربانى ميكنيم . استدلال هم داريم . ميگوييم فعلا بقاء را تامين كنيم تا بعدا بتوانيم باخيالى آسوده سياست هاى توسعه را پياده كنيم . ولى تنها شرط حفظ بقاء ( كه يك نياز ضرورى حاكميت است ) تنها و تنها توسعه است . پيشرفت است و دست يابى به نرخ هاى رشد پايدار است . به بهانه نبودن شرايط براى توسعه رشد را قربانى ميكنيم و وقتى اين اشتباه در اثر يك مانع شناختى ادامه پيدا ميكند ضرورت حفظ بقاء بيشتر مى شود. لازم به تاكيد نيست كه جنس سياست هاى معطوف  به بقاء با سياست هاى معطوف به رشد كاملا و به طور بنيادى متفاوت است .   

 

٩ - نگاه خيره اى به اقتصاد – در تاريخ ايران فلسفه كمك كردن به نيازمندان بسيار غنى است . در مذهب اسلام و در رفتارهاى مذهبى مردم هم اين ويژگى بسيار بارز است و به نوعى هويت سازى هم ميكند. اين مساله از فرهنگ اجتماعى و مذهبى به اقتصاد كشيده شده است . يعنى هر كس كه در اقتصاد ايران دچار مشكل مى شود انتظار دارد كه دولت به او كمك كند. دولت هم نفى نميكند، يا كمك ميكند و يا ابراز ميكند كه كمك خواهد كرد. مثلا بازار بورس به شدت ميريزد، همه كسانيكه سهام در اختيار دارند از دولت ميخواهند كه زيانشان را جبران كند. دولت هم نميگويد كه اين زيان يك پديده طبيعى است ، حتى به نوعى قول جبران هم ميدهد. و يا يك بانك ورشكست مى شود و سپرده گذاران خواهان دريافت همه وجه از دست رفته ، حتى فراتر از قانون هستند. بانك مركزى هم تعهد ميكند كه زيان سپرده گذاران را بدهد. اين نگاه همان نگاه خيره اى به اقتصاد است . وقتى كسى ، شركتى ، سازمانى و يا هر ارگان ديگرى دچار مشكل شود انتظار از دولت اين است كه مشكل را حل كند و اگر نميتواند جبران زيانهاى وارده را هم بكند لازم است قول بدهد كه در آينده اين كار را خواهد كرد. در نتيجه اين مانع شناختى ، كسى كه بد كار ميكند، غلط انتخاب ميكند، هيجانى تصميم ميگيرد، بلند  پروازى ميكند، خيالش راحت باشد كه تحت حمايت است . طبيعى است كه موفقها نياز به تشويق ندارند. گاهى اوقات بايد فتيله خود را پايين بكشند كه ناموفقها اذيت نشوند. لازم به گفتن نيست كه اين مانع شناختى در يك كلام نه تنها زمينه هاى عملى يادگيرى را از عاملين اقتصادى ميگيرد، بلكه مانع تميز سازى و بهينه سازى اقتصادى هم مى شود. ضمنا كلى هم منابع مالى از دست ميرود. دولت حتما بايد كمك كند، ولى تنها براى اينكه شرايط را براى رشد فراهم كند. در غير اين صورت كمك ها به اقتصاد لطمه خواهد زد ، كما اينكه تا كنون هم زده است .  

 

١٠- اقتصاد جهان مانع رشد و توسعه كشورهاى در حال توسعه هستند- اين مانع را عده اى از اقتصاددانان و سياستمداران دارند و عده اى هم چنين عقيده اى ندارند. در اقتصاد جهانى هم تهديد است و هم فرصت . در اقتصاد ايران هم ، هم تهديد است و هم فرصت . از طرف ديگر اگر قبول داشته باشيم كه اقتصاد ايران ، همانند هر اقتصاد ديگرى ، يك سيستم سازگار ، پويا ، پيچيده و زنده است ، اين سيستم ها از طريق يادگيرى در تجربه بزرگ و بزرگتر مى شوند. و يادگيرى تجربى هم در تعامل شكل ميگيرد. و بهترين نوع تعامل هم با كسانى است كه از ما بهتر ميدانند. در نظام جهانى ، بسيارند كشورها ، سازمانها ، دانشگاهها و افرادى كه ميتوانيم در تعامل با آنها ياد بگيريم و بهترين نوع تعامل هم سرمايه گذارى و واردات و صادرات است . ( نه شركت در نمايشگاهها و سمينارها ، هر چند كه اينها هم مهمند ولى ارزش كمترى توليد ميكنند) . بنابراين نظام جهانى منبع فرصتهاى ارزشمندى است كه بدون بهره گيرى از آنها رشد پايدار ممكن نخواهد بود. طبيعى است كه استفاده از اين فرصت ها زمانى تحقق مى يابد كه نسبت به تهديدهاى موجود هشيار باشيم .  

 

https://t.me/bamdad_institute

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: