کتاب «بیست و سه گفتار درباره سرمایهداری»، ها جون چانگ، ترجمه ناصر زرافشان، انتشارات مهرویستا، ۱۱۰۰ نسخه، تابستان 1392 ، ۳۹۸ صفحه.
معرفی کتاب از مدرسه اقتصاد
ها جون چانگ در این کتاب عموماً به دنبال پاسخگویی به سؤالهایی است که بهویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ برای همه کسانی مطرح است که طی چند دهه گذشته تحت تأثیر تبلیغات نولیبرالی قرار داشتهاند و وعدههای آن را باور کردهاند.
هاجون چانگ اقتصاددان کره ای و استاد دانشگاه کمبریج انگلستان و متخصص اقتصاد رشد، تاریخ اقتصادی و اقتصاد رفاه است. این اقتصاددان کره ای الاصل تاکنون در نهادهای اقتصادی گوناگون (بانک جهانی، بانک توسعه آسیا، بانک سرمایه گذاری اروپا، اُکسفام، موسسات وابسته به سازمان ملل و نیز مرکز تحقیقات اقتصاد و سیاست در واشنگتن) مشغول بکار بوده است. از این اقتصاددان تاکنون کتابها و مقالات بسیاری از جمله مالکیت معنوی و توسعه اقتصادی،، انداختن نردبان؛ استراتژی توسعه از منظری تاریخی،نیکوکاران نابکار(افسانهی تجارت خارجی آزاد و تاریخچهی پنهان سرمایهداری)، چرا کشورهای در حال توسعه به تعرفه نیاز دارند؟و بیست و سه گفتار درباره سرمایهداری چاپ گردیده است
وی از زمره نویسندگان و اقتصاددانان، منتقد ِ کاپیتالیست اقتصاد نولیبرالی است. اقتصاددانانی نظیر «چانگ» و «استیگلیتز» از درون منطق سرمایه بر آنند که نولیبرالیسم از توحشی برخوردار است که حتا با منطق شناخته شدهی سرمایهداری غیر ِ مالی نیز همخوانی ندارد.
هاجون چنگ صدای تازه ای در عرصه ی اقتصادشناسی است که قدرتمندانه به عرصه بحث جهانی سازی وعدالت اقتصادی گام نهاده وبا ارئه ی تاریخچه ای صریح وکاملا متفاوت درباره ی سرمایه داری جهانی،با جزم اندیشی های رایج درباره تجارت خارجی آزاد سرشاخ می شود.
دربرابر کتاب دنیای مسطح توماس فریدمن و دیگر اقتصاددانان نوایبرال که می گویند فقط با سرمایه داری بی مهار وتجارت بین المللی کاملا آزاد،کشورهای در حال تکاپو را می توان از تنگدستی رهاند،پروفسور هاون چنگ با هوشمندی ای جسورانه،شیوه ای جذاب ومنحصر به فرد وانبوهی از مثال های برگرفته از زندگی واقعی ،قایق استدلال توماس فریدمن ودیگر اقتصاددانان نو لیبرال را نقطه نقطه سوراخ می کند وقعر آب ها می فرستد.
هاجون چنگ ادعای آنان را به چالش کشیده نشان می دهد که ابرقدرت های اقتصادی امروز همه با سیاست حمایتگری بی پرده ودخالت دولت در عرصه صنایع توانستند به شکوفایی اقتصادی دست یابند.اما کشورهای ثروتمند خود را از این بابت به فراموشی زده اند،درباره معجزات تجارت خارجی آزاد افسانه ی شاه پریان می بافند واز طریق وکلایشان مانند بانک جهانی ،صندوق بین المللی پول وسازمان تجارت جهانی،سیاست هایی راکه به نفع خودشان است در حلقوم کشورهای در حال توسعه حقنه می کنند.
برخلاف مدل سازی های اقتصاددانان عادی،که در آنها مبنای رفتار اقتصادی انتظارات اقتصاددانان است،هاجون چنگ به بازبینی گذشته ها می پردازد تا رویدادهای جهان واقعی را نشان دهد.تاریخچه ای که پروفسور پیش رویمان قرار می دهد نقطه مقابل تاریخ رسمی غرب است وستون های افسانه پردازی های رایج درباره بازار آزاد را یکی پس از دیگری فرومی ریزد.
کشورهای توسعه یافته پروانه های انحصاری ساخت وبهره برداری وحق نشر را مقدس می انگارند،حال آنکه در گذشته با نسخه برداری پیگیرانه از فناوری های دیگران بود که صنایع خود را توسعه دادند.آنها اصرار می ورزند که اقتصاد مبتنی بر برنامه ریزی متمرکز رشد اقتصادی را در نطفه خفه می کند وحال آنکه بسیاری از کشورهای در حال توسعه پیش از فشارهای کشورهای توسعه یافته برای ضابطه زایی از اقتصادشان،از تولیدناخالص داخلی بالاتری برخوردارند.
لازم به ذکر است که از این نویسنده سه کتاب نیکوکاران نابکار ، چرا کشور های در حال توسعه به تعرفه نیاز دارند؟و ۲۳ گفتار درباره سرمایه داری،چاپ و به فارسی ترجمه گردیده است
کتاب «بیست و سه گفتار درباره سرمایهداری» را انتشارات مهرویستا در ۱۱۰۰ نسخه در تابستان امسال روانه بازار کرده است. این کتاب، ترجمه ناصر زرافشان، در ۳۹۸ صفحه تنظیم شده است.
او در این کتاب عملکرد اقتصاد نولیبرال و آنچه را طی این چند دهه تحت سیطره ایدئولوژی بازار آزاد روی داده است، به زبانی ساده تشریح میکند و بسیاری از فرضیات موهومی را که اقتصاد سرمایهداری از ابتدا به عنوان اصول قطعی و بیچون و چرا مبنای نظریهسازی خود قرار داده است، در هم میشکند.
روزنامه گاردین در مورد این اثر مینویسند: «ها- جون چانگ، این استاد کمبریج، در این کتاب افشاگر بزرگترین افسانههای زمان ما را در هم میشکند و حقیقت را در این خصوص که جهان به واقع چگونه عمل میکند، به ما نشان میدهد».
ها- جون چانگ در این کتاب عموماً به دنبال پاسخگویی به سؤالهایی است که بهویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ برای همه کسانی مطرح است که طی چند دهه گذشته تحت تأثیر تبلیغات نولیبرالی قرار داشتهاند و وعدههای آن را باور کردهاند.
او در پیشگفتار کتابش مینویسد: «این کتاب یک مانیفست سرمایهداری نیست. اعتقاد داشتن به ایدئولوژی بازار آزاد، به معنای مخالفت با نظام سرمایهداری نیست. من معتقدم سرمایهداری علیرغم مسائل و محدودیتهایش هنوز بهترین نظام اقتصادی است که بشر ابداع کرده است. انتقاد من به روایت ویژهای از سرمایهداری است که در سه دهه اخیر بر جهان مسلط شده است، یعنی سرمایهداری بازار آزاد…».
وی معتقد است: «این تنها راه ممکن برای اداره نظام سرمایهداری نیست. و همانگونه که نتیجه مسجل و مستند عملکرد آن طی سه دهه اخیر نشان میدهد، بهترین راه اداره کردن آن هم نیست. این کتاب نشان میدهد که راههایی وجود دارند که سرمایهداری میتواند و باید با پیش گرفتن آنها بهتر از این شود که هست».
او ادامه میدهد: «تصمیمات انسانی، بهویژه تصمیماتی که از سوی کسانی گرفته میشود که قدرت و جایگاه وضع قوانین و مقررات را دارند، همانگونه که توضیح خواهم داد، موجب میشوند امور به طریقی روی دهند که میبینیم روی دادهاند… اگر تصمیمات متفاوتی گرفته شده بود، امروز جهان جایی بود متفاوت با آنچه که فعلاً هست. با توجه به این امر، ما باید این پرسش را مطرح کنیم که آیا تصمیماتی که ثروتمندان و قدرتمندان میگیرند، بر خرد و منطق، بر عقل سلیم و بر دلایل و مستندات محکمی متکی است یا نه؟ تنها وقتی این کار را بکنید، میتوانیم انجام اقدامات درست را از ابرشرکتها، دولتها و سازمانهای بینالمللی بخواهیم…».
چانگ در گفتار یکم کتابش با عنوان «چیزی به اسم بازار آزاد وجود ندارد» مینویسد:
«به شما میگویند که:بازارها باید آزاد باشند. وقتی دولت مداخله میکند که تأیید کند شرکتکنندگان در بازار، چه کاری را مجازند انجام دهند و چه کاری را مجاز نیستند انجام دهند، منابع نمیتواند به کارآمدترین شکل خود مورد استفاده قرار گیرد. اگر صاحبان کسب و کار نتوانند آن کارهایی را انجام دهند که بیشترین سود را برایشان دارد، انگیزه خود را برای سرمایهگذاری و نوآوری از دست میدهند. به این ترتیب اگر دولت برای اجارهبهای محلهای مسکونی سقفی تعیین کند، مالکان انگیزه خود را برای تعمیر و نگهداری مستغلاتشان، یا ساختن واحدهای مسکونی تازه از دست میدهند…
اما به شما نمیگویند که:
چنین چیزی که از آن به عنوان بازار آزاد نام میبرند، وجود خارجی ندارد. هر بازاری برای خود برخی قواعد و حدودی دارد که آزادی انتخاب را محدود میسازند. بازار فقط به این دلیل آزاد به نظر میرسد که ما محدودیتهایی را که در بنیاد آن وجود دارد و قادر به دیدن آنها نیستیم، چنین راحت و بیقید و شرط میپذیریم. این را که تحت چه شرایطی یک بازار «آزاد» تلقی میشود نمیتوان به طور عینی تعریف کرد…».
وی در گفتار هفدهم خود با عنوان «تحصیلات بیشتر به خودیخود یک کشور را ثروتمندتر نخواهد کرد» نیز چنین مینویسد:
«به شما میگویند که: یک نیروی کاری که خوب تحصیل کرده باشد برای توسعه اقتصادی کاملاً ضروری است. بهترین دلیل این مدعا تفاوت میان موفقیتهای اقتصادی کشورهای آسیای شرقی است که دستاوردهای تحصیلی عالی آنها معروف و زبانزد همه است، با رکود اقتصادی کشورهای جنوب صحرای افریقا که یکی از پایینترین سوابق تحصیلی را در دنیا دارند…
اما به شما نمیگویند که:
دلایل و مدارکی که نشان دهد تحصیلات بیشتر به رفاه ملی بیشتر منجر خواهد شد، به شکل تعجبآوری ناچیز است. بسیاری از آن دانشی که در تحصیلات به دست میآید عملاً ربطی به ارتقای بهرهوری ندارد و به درد آن نمیخورد، اگرچه به افراد مردم امکان میدهد یک زندگی راضیکنندهتر و مستقلتر را برای خود دست و پا کنند…».
«با وجود افزایش روند فراملی سازی ِ سرمایه، اکثر شرکتهای فراملی در واقع همچنان شرکتهای ملی با عملیات بینالمللی هستند و نه شرکتهایی واقعن بدون ملیت. آنها بخش اعظم فعالیتهای اصلی و کانونی خود، مانند پژوهشهای پیچیده و تعیین راهکار را در کشور مادر انجام میدهند. اکثر تصمیمسازان ارشد آنها خود تبعهی کشور مادر هستند. به علاوه، زمانی که آنها مجبور به تعطیل کردن کارخانه یا کاهش مشاغل باشند، معمولا به دلایل مختلف سیاسی و مهمتر از آن اقتصادی، کشور خود را در انتهای فهرست چنین اقداماتی قرار میدهند. همهی اینها به آن معناست که کشور مادر، بدنهی اصلی مزایا و منافع یک شرکت فراملی را به خود اختصاص میدهد.»ص 133-134
چنین اشارهای از آن رو حایز اهمیت است که این نویسنده و اقتصاددان، از زمرهی منتقدین ِ کاپیتالیست اقتصاد نولیبرالی است. اقتصاددانانی نظیر «چانگ» و «استیگلیتز» از درون منطق سرمایه بر آنند که نولیبرالیسم از توحشی برخوردار است که حتا با منطق شناخته شدهی سرمایهداری غیر ِ مالی نیز همخوانی ندارد. اگرچه در این تنزیه و تطهیر منطق سرمایهداری ِ مورد وثوق ایشان نیز میتوان گونهای تلبیس آشکار را ردیابی کرد اما خواندن خوانشهایی غیر ِ چپگرایانه از نولیبرالیسم میتواند نگرههای چپگرایانه را مسلح به امکانات اسنادی و اقراری بیشتر و محکمتری نماید.
در ادامه مناسب ديدم به بهانه معرفي كتاب، اين فراز را نقل كنم:
«... دلايل متعددي وجود دارد كه بپذيريم توزيع مجدد در آمد رو به كاهش اگر از راه درست و در موقع مناسب انجام شود، بهتر مي تواند به رشد ياري رساند. براي مثال، در شرايط ركود اقتصادي، يعني همين شرايطي كه امروز با آن دست به گريبانيم، بهترين راه براي تقويت و ترقي اقتصاد، توزيع مجدد ثروت رو به كاهش است، به طوري كه مردمان فقيرتر تمايل پيدا كنند بخش بزرگ تري از درآمد خود را خرج كنند. وقتي يك ميليارد دلار اضافي از طريق مخارج رفاهي بيشتر، به خانوارهاي كم در آمد اختصاص يابد، تاثير آن در تقويت اقتصاد به مراتب بيشتر از وقتي است كه همين يك ميليارد از طريق كاهش ماليات ها به ثروتمندان اختصاص يابد. علاوه بر اين اگر دستمزدها را در سطح حداقل معيشت يا پايين تر از آن نگاه ندارند، درآمد اضافي مي تواند سرمايه گذاري كارگران را در امر آموزش و بهداشت و درمان خود تشويق كند، چيزي كه مي تواند قابليت توليدي و بهره وري آنان و به اين ترتيب رشد اقتصادي را افزايش دهد. افزون بر اين، برابري بيشتر در درآمدها مي تواند با كاهش اعتصابات صنعتي و ارتكاب جرائم، صلح و همزيستي اجتماعي را ارتقا بخشد كه به نوبه خود سرمايه گذاري را تشويق مي كند، زيرا خطر اختلال در روند توليد و بنابراين اختلال در روند ايجاد ثروت را كاهش مي دهد. بسياري از دانش پژوهان بر اين باورند كه در عصر طلايي سرمايه داري، يعني دوره اي كه نابرابري كمتر درآمدي با رشد سريع اقتصادي همراه بود، يك چنين سازوكاري جريان داشت.» (صفحه هاي 231 و 232)
شايد عبارت «توزيع مجدد درآمد رو به كاهش» در مطلب نقل شده از چنگ براي برخي خوانندگان گنگ باشد. اين عبارت به معني توزيع درآمد به نفع مردم و فقرا است كه نمونه اي از آن مي تواند اعطاي يارانه نقدي به مردم باشد. در برابر، «توزيع مجدد در آمد رو به افزايش» به معني سياستهاي حمايت از سرمايه داران است كه مي تواند در قالب طرحهايي مثل كاهش ماليات و تسهيل شرايط كسب و كار و … تبلور پيدا كند. چنگ در طي كتاب «بيست و سه گفتار …» و نيز كتاب قبلي، ادله خود را در مورد ادعاي نقل شده از كتابش بيان كرده است كه براي جلوگيري از تطويل در كلام از بازنشر آنها خودداري مي كنم.
اما آنچه به طور خلاصه از فراز نقل شده مي فهميم اينكه:
1- اگر اقتصاد ايران آن چنان كه گفته مي شود در شرايط ركود است، بهترين سياست، اجرا و تقويت سياستهايي همچون اعطاي يارانه نقدي به مردم است نه اجراي سياستهايي در جهت عكس اين سياست.
2- بحث «انعطاف پذيري دستمزدها» كه اين روزها برخي به بهانه تقويت اقتصاد ملي آن را مطرح مي كنند، اتفاقا به ضرر رشد اقتصادي خواهد بود.
3- با اجراي سياستهايي همچون كاهش يا قطع اعطاي يارانه نقدي به مردم و اجراي سياستهاي انقباضي (آن چنان كه در بودجه 93 ديده مي شود) اگر احيانا نرخ رشد در آينده بالا رفت مي توان ادعا كرد كه يا:
الف)آمار سازي شده است يا
ب) اين افزايش نرخ رشد از عاملي به جز اجراي اين سياستها ناشي شده است يا
ج) ناشي از تركيبي از دو عامل فوق بوده است.
شايد بشود به طريق معكوس در مورد نرخ رشد دو سال گذشته، به خصوص با وجود ساخت و سازهاي انبوهي كه در عرصه توليد مسكن انجام شده است (كه اين ساخت و سازها به معني رونق در دهها صنعت مهم مرتبط با ساختمان سازي و از اين طريق افزايش نرخ رشد اقتصادي است) ادعا كرد كه يا:
الف) آمار نرخ رشد اين سالها سياسي، غير علمي و ساختگي بوده اند يا
ب) كاهش نرخ رشد از عاملي به جز اجراي مسكن مهر و اعطاي يارانه نقدي و … ناشي مي شده است يا
ج) ناشي از تركيبي از دو عامل فوق بوده است.