پنج شنبه, 21 خرداد 1394 16:42

تحلیل فرشاد مومنی از رفتار لیبرال‌های وطنی: مغرورهای ناتوان

نوشته شده توسط

تحلیل فرشاد مومنی از رفتار لیبرال‌های وطنی در گفت‌وگو با «شرق»

تقابل اندیشه‌ها در ایران داستان دور و درازی دارد و در این تقابل تاریخی لیبرال‌ها همواره سعی در اثبات خود داشته‌اند. فارغ از این داستان، تأثیر رفتار این گروه در اقتصاد و سیاست موضوعی است که سعی کردیم بخشی از آن را در گفت‌وگو با چهره‌های صاحب‌نظر اردوگاه‌های مخالف واکاوی کنیم. برهمین‌اساس بحث را با فرشاد مؤمنی پی گرفتیم که وی نیز از غرور و هتاکی تاریخی این گروه گلایه داشت و بنیادگرایی را عامل عقب‌افتادن اقتصاد ایران از توسعه دانست، عقب‌افتادگی‌ای که از نظر وی در دولت هاشمی‌رفسنجانی بذرهای آن کاشته شد تا امروز شاهد فساد و بی‌انضباطی‌های مالی عمیق و ریشه‌دارشدن بورژوازی رانتی در کشور باشیم. گفت‌وگوی ما با فرشاد مؤمنی را در ادامه بخوانید.

‌آیا اندیشه‌ای که به‌عنوان لیبرالیسم در ایران وجود دارد را می‌توان لیبرالیسم واقعی دانست یا این یک برداشت آزاد لیبرال‌های وطنی از این اندیشه است؟
برای پاسخ به این سؤال باید دقت کرد که زمانی ما راجع به این مفهوم مثل یک رویکرد در فلسفه‌ سیاسی بحث می‌کنیم, زمانی هم در حوزه اقتصاد بحث می‌کنیم و زمانی دیگر به اعتبار شرایط ویژه اقتصاد سیاسی ایران و درهم‌تنیدگی اقتصاد و سیاست راجع به نوع عمل حاملان این ایده در ایران حرف می‌زنیم. زمانی هم در چارچوب یک استاندارد نظری که در عرصه سیاست‌گذاری اقتصادی مؤثر بوده است، صحبت می‌کنیم. طبیعتا هرکدام از این موارد، وجوهی مشترک و وجوهی اختصاصی دارند و به اعتبار نحوه تعامل جمعی، دادوستد بین این موارد وجود دارد. بنابراین در اصل می‌توان گفت کسانی که چنین باوری دارند، هم در عرصه روشنفکری ایران و هم در عرصه سیاستگذاری اقتصادی و هم در عرصه دانشگاه وجود دارند و تلاش می‌کنند کارآمدی این باور را به دیگران بقبولانند.
آیا این حاملان باور لیبرالیسم در طول تاریخ خود را با شرایط تاریخی و جغرافیایی تطبیق دادند یا اینکه در اولین برداشت خود از این اندیشه درجا زده‌اند؟
چیزی که در حوزه اقتصاد می‌شود با اطمینان بیشتر گفت این است که با کمال تأسف آنهایی که با این رویکرد به مسائل اقتصادی ایران نگاه می‌کنند و سعی می‌کنند از آن برای پیشبرد اقتصاد ایران استفاده کنند، چند نقص بزرگ در قول و فعلشان  دیده می‌شود. اولین نقص به حوزه مسائل روش‌شناسی برمی‌گردد. اینها آموزه بینادگرایی بازار را همچون یک رویکرد نظری که با ضوابط و سازوکارهای شناخته‌شده کاربست آن در معرض آزمون تجربی قرار می‌گیرد و در مورد کفایت آن داوری می‌شود، در نظر نمی‌گیرند، بلکه به این موضوع به چشم یک ایدئولوژی نگاه می‌کنند و با رویکردی نظری در عرصه مدیریت اقتصادی، انتظار برآورده‌کردن ویژگی‌ها و کارکردهای ایدئولوژی را دارند.
به‌این‌ترتیب اینها گزاره‌ها را ابطال‌ناپذیر معرفی می‌کنند؛ هرچند ده‌ها بار در معرض آزمون تجربی قرار گرفته و شکست‌خورده باشد. مسئله اساسی‌تر این است که کوچک‌ترین آمادگی برای گفت‌وگو یا تعامل با واقعیت را ندارند؛ به‌عنوان یک مصداق شاید بتوان در مورد یکی از فهمیده‌ترین آنها به مقاله بسیارمهم مسعود نیلی که در کتابی با عنوان اقتصاد ایران توسط مؤسسه نیاوران در سال ٧٦ منتشر شده است، اشاره کرد:
در این مقاله اگرچه با ضعف تحلیلی جدی مواجه هستیم اما نیلی در مجموع با صداقت گزارش داده است که اینها در تجربه آغازین تعدیل ساختاری از بنیادگرایی بازار چه انتظاری داشتند و در عمل چه شد. اینکه می‌گوییم با صداقت یک وجه مهم این است که ایشان خیلی‌شفاف و صریح اعلام می‌کند که ما از طریق دست‌کاری نرخ ارز فکر می‌کردیم که می‌توانیم همه مسائل بنیادی اقتصاد ایران را حل کنیم. در این مقاله قدم‌به‌قدم توضیح داده شده است که چه شد نتیجه دقیقا خلاف انتظارات تئوریک رقم خورد و با شکست روبه‌رو شد. نکته‌های بسیارجالبی در مقاله وجود دارد؛ مثلا اینها در مقام حرف‌زدن و تبلیغات ادعا می‌کنند که به روش علمی به مسائل نگاه می‌کنند و برای هر مسئله هم راه‌حل مشخص دارند اما نیلی خیلی به‌صراحت گفته است که در دام روزمرگی و واکنش‌های لحظه‌ای محض افتاده بودیم. جنبه روش‌شناختی این بازتاب این مورد است که آموزه بنیادگرایی بازار به تعبیر «پل کروگمن» به هیچ‌وجه خود را مقید به تاریخ و جغرافیا نمی‌کند بنابراین با پارادوکسی روبه‌رو هستیم که من به آن می‌گویم «پارادوکس غرور و ناتوانی» در چارچوب باور به بنیادگرایی بازار، چون آنها با این توهم با تئوری روبه‌رو می‌شوند که تئوری گزاره‌های جهان‌شمول ارائه می‌کند، اینها فکر می‌کنند در مورد همه‌چیز دانای مطلق هستند اما به محض اینکه در یک مورد خاص با یک قید تاریخی یا جغرافیایی معین، مثلا ایران در دوره ١٣٦٨ به بعد روبه‌رو می‌شوند، ملاحظه می‌شود اینها در هر زمینه‌ای که با غرور ادعا می‌کردند برای همه مسائل راه‌‌حل دارند، هرکدام از این حرف‌ها و راه‌حل‌های به‌اصطلاح مشخص، وقتی قرار شد به اقتصاد ایران و ویژگی‌های آن پیوند زده شود، با فاجعه‌های بزرگ همراه شد و فسادهای بزرگ و ناکارآمدی­‌های بزرگ خلق کرد.
‌حالا که در معرض آزمون قرار گرفت و پی‌درپی شکست خورد و فاجعه‌ساز شد، چرا باز بر این روش اصرار می‌شود؛ درحالی‌که نتیجه این تفکر بسیاردورتر از اهداف و شعارهای انقلابیون است؟
وجه روش‌شناختی مسئله را «کنت ارو» توضیح داده است که همان بحث پارادوکس غرور و ناتوانی است. وی می‌گوید کسانی که به بنیادگرایی بازار باور ایدئولوژیک دارند، آدم‌های هتاکی می‌شوند. اینکه از زبان «اَرو» این مسئله مطرح می‌شود یقینا خیلی قابل‌اعتناست و نشان می‌دهد که این پدیده منحصر به ایران نیست. وی از موضع روش‌شناختی توضیح می‌دهد که اینها چرا هتاک و کم‌حوصله هستند. نقطه عزیمت باورهای روش‌شناختی اینها این است که با فرض اطلاعات کامل، تحلیل‌های اقتصادی را شروع می‌کنند، بعد به‌طور طبیعی هرکس را که جور دیگری فکر می‌کند نادان و مغرض فرض می‌کنند چون بر این باورند که به علم محرزشده اشراف دارند. اگر دقت کرده باشید، نئوکلاسیک‌های وطنی ایران آنهایی که به‌خصوص درجه خویشتن‌داری کمتری دارند، همین هتاکی را دارند. این مسئله قابل‌درک است و به نظر من در یک فضای آرام علمی می‌شود این معضل را حل‌وفصل کرد؛ اگر واقعا مسئله علم باشد.
‌خب با این تفاسیر چرا اینها مقبول‌طبع ساختار دولت در ایران قرار می‌گیرند؟
وقتی ساختار دولت در ایران را واکاوی می‌کنیم می‌بینیم که قضیه فقط یک باور ایدئولوژیک نیست و مسئله به منافع هم گره خورده است.
حسین مهدوی در مقاله پیشگام خود در رابطه با دولت رانتی می‌نویسد؛ این دولت در جریان  تصمیم‌گیری و تخصیص منابع دو مشخصه دارد که عبارت‌اند از شتابزدگی و دل‌بستن به تصمیم‌های کوته‌نگرانه و اعتنای اندک به بایسته‌های کارشناسی یک تصمیم. در یک اقتصاد سیاسی رانتی که کوته‌نگری حرف اول را می‌زند، اینها به بنیادگرایی بازار دل می‌بندند؛ چراکه این رویکرد نظری تحلیل‌های خود را روی تعادل‌های لحظه‌ای استوار کرده است و می‌تواند برای خواسته‌ها و منافع  کوته‌نگران بزک علمی درست کند.
‌می‌فرمایید اینها به یک راهکار جهان‌شمول باور دارند؛ اما مگر می‌شود هر تصمیم و سیاستی را فارغ از شرایط کشور اجرا کرد.
بله، اینها راجع‌ به شرایط اولیه کشور که قید تاریخ و جغرافیا است وارد نمی‌شوند. یک اقتصاددان نهادگرا همه تلاش خود را از جنبه روش‌شناختی بر شرایط اولیه استوار می‌کند اما در یک اقتصاد رانتی شرایط اولیه چه‌جور شرایطی است؟ شرایطی که در آن فساد بیداد می‌کند، مجاری فوق‌بودجه‌ای بیداد می‌کند و عدم شفافیت تمام‌عیار در فرایند تصمیم‌گیری و تخصیص بودجه وجود دارد. خب نهادگرا اگر به موازین خود پایبند باشد، قید می‌کند که در چارچوب این شرایط چه می‌توان کرد ولی بنیادگراهای بازار حتی آنهایی که صداقت دارند هم کاری به این شرایط ندارند و راه‌­حل­‌های ساده اگرچه فاجعه‌آفرین ارائه می‌دهند؛ پس معلوم است که مقبول طبع قدرت واقع می‌شوند.
نکته بعدی این است که به اعتبار توهم جهان‌شمول‌پنداری، در برابر همه دشواری‌ها و پیچیدگی‌های یک اقتصاد توسعه‌نیافته رانتی به ساختار قدرت رانتی آرامش تزریق می‌کنند و می‌گویند ما برای همه مسائل راه‌حل‌ داریم.
‌یعنی من می‌توانم نتیجه بگیرم که دست‌کاری قیمت‌ها نه برای توسعه اقتصادی بلکه برای حل مقطعی مشکل کسر بودجه بوده است؟
بله، برای این موضوع مطرح می­‌کردند و می‌کنند که نیازی نیست به ساختار نظام توزیع رانت موجود دست زده شود بلکه با این ساختار و بدون اصلاح نهادی ساختارها، مشکل بی‌انضباطی و کسری مالی را از طریق دست‌کاری قیمت‌های کلیدی حل می‌کنیم؛ این خیلی برای ساختار قدرت رانتی خوشایند است. مشخصه کلیدی ساختار قدرت رانتی این است که غیرپاسخ‌گو است. بنابراین چون غیرپاسخ‌گو است، هرگز از آنها هم در رویارویی با پیامدهای فاجعه‌بار پاسخی نخواهد خواست؛ چراکه دم غنیمتی اصل موضوعه آنهاست.
شما به فهرست آمال و آرزوهای دولت نهم و دهم نگاه کنید که بعد از شوک قیمت‌ها قرار بود حاصل کار چه شود؛ همین آقای نیلی در دانشگاه شریف مصاحبه کرد و گفت از دیدگاه ما واردکردن شوک به قیمت حامل‌های انرژی لازم است اما کافی نیست؛ ادعا کرد شرط کفایت این است که به‌طور هم‌زمان به نرخ ارز هم شوک وارد شود. شما دیدید که وقتی احمدی‌‌نژاد توصیه اینها را عملی کرد، از سال ٨٩ ارز و حامل‌های انرژی دچار تغییر قیمت شد و فاجعه‌های بزرگ انسانی و اجتماعی رقم خورد اما حتی یک نفر از اینها نبودند که مسئولیت بپذیرند و به همان سنت مألوف که بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول آن را بنا گذاشت کل مسئله به اجرای بد نسبت داده شد.
‌البته ظاهرا این رفتار آنها سابقه داشته است؟
درست است، در دولت آقای هاشمی‌ هم کل فاجعه به اجرای بد نسبت داده شد.
‌در مورد تیم اقتصادی دولت هاشمی چرا این اتفاق رخ داد؟ این دولت که یکدست‌ترین تیم اقتصادی تاریخ معاصر را داشت.
بعد از انقلاب یکدست‌ترین تیم اقتصادی را دولت آقای هاشمی داشت. اینها عموما جز موارد استثنایی، باور ایدئولوژیک به آموزه بنیادگرایی بازار داشتند. یک تیم یکدست که از حمایت در بالاترین سطح سیاسی هم برخوردار بودند. از نظر میزان منابع ارزی و ریالی نیز در یک دوره زمانی یعنی ٦٨ تا ٧٢در مقایسه با هر دوره تاریخی قبل و بعد از انقلاب، تا آن زمان در قله امکانات هم قرار داشتند. در آن زمان در مناظره‌ای من گفتم که شما چشم‌‌بسته و کلیشه‌ای راه‌حل استاندارد مسئولیت‌‍‌‌گریزانه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را در پیش میگیرید و می‌گویید اجرای بد منشأ این شکست فاجعه‌بار بود و اصل کار درست بود. در آن زمان گفتم وقتی با این اوصاف که همه شرایط برای دولت مهیاست و برنامه درست اجرا نمی‌شود، دیگر چه انتظاری می‌توان داشت که کسی آن را خوب اجرا کند.
بحث بر سر این است که شبیه به این قضیه، ظاهرا در دولت روحانی هم درحال تکرار است. در این مورد چه نظری دارید؟
بله، دقت کنید آقای نیلی به‌عنوان مشاور اقتصادی رئیس‌جمهور با حضور در تلویزیون، گفته است با وجود تجربه‌های سالهای ١٣٨٩ تا ٩٢، در سند لایحه بودجه سال ١٣٩٣ نیز رشد متوسط ٥٥درصدی در قیمت حامل‌های انرژی در دستور کار قرار گرفته و ایشان به همان کلیشه‌ها استناد کرده است. اما در این سند، قیدی را گذاشته است که به نظر من منصفانه بود، چراکه گفتند ما می‌فهمیم در شرایطی که اقتصاد با یک رکود تورمی شکنند ‌آور روبه‌رو است، افزایش قیمت‌های کلیدی، کار درستی نیست. اما ما دو قید داریم که ما را برای این کار ناگزیر می‌کند؛ اول اینکه نگرانی شدید درمورد آلودگی هوا داریم. توجه داشته باشید از دیدگاه رویکرد تک‌ساحتی و تک‌سبب‌بینانه بنیادگرایی بازار، هرچیزی که مصرف بالایی دارد، کافی است تا شما از کلید قیمت استفاده کنید تا مصرف آن کاهش یابد. اینها به قید تاریخ بی‌اعتنا هستند که گاهی اوقات غیرارادی است، در نقد صحبت‌های ایشان، گفتم ایران تجربه دولت احمدی‌نژاد را دارد که ١٠ برابر میانگین رشد قیمت ‌شما افزایش قیمت را لحاظ کردند، اما درعمل چه اتفاقی رخ داد؟ مصرف کاهش پیدا نکرد، آلودگی هم افزایش پیدا کرد. کسری مالی هم ماند و عارضه‌های دیگری هم پدیدار شد ولی چون از دیدگاه بنیادگرایی بازار، مرغ یک پا دارد و به واسطه نقض‌های تجربی مکرر، باور آنها از اعتبار در ذهن ایشان نمی‌افتد، ایشان دوباره این کلیشه را تکرار کردند.
نکته دوم هم این بود که اعلام کردند دولت کسری مالی دارد و این یک راه برای جبران آن است. البته از صداقتی که به خرج دادند، سپاسگزاری کردم و می‌کنم چون در دولت قبلی هم کسری منابع مسئله اصلی بود، ولی می‌گفتند هدف از دست‌کاری قیمت‌ها، عدالت و... است.
 
من از همکاران اقتصادی رئیس‌جمهور تقاضا کردم کمک کنند که هم آقای نیلی یک‌بار دیگر گزارش اقتصادی سال ١٣٧٣ را بخوانند و هم آقای رئیس‌جمهور و هم دیگران که این حرف‌ها را می‌پذیرند و به آن دل می‌بندند. من به مفاد صفحات ٣٩تا ٤٦ گزارش اقتصادی سال ١٣٧٣ استناد کردم که در آن به‌صراحت گفته شده بود وقتی که دولت به سمت سیاست‌های تورم‌زا حرکت می‌کند، رشد شاخص ضمنی هزینه‌های مصرفی دولت، ‌چیزی بالغ بر ٣,٥ برابر رقم سی‌پی‌آی اعلام‌شده به‌صورت رسمی است.
یعنی چی؟
 
یعنی دولت از سیاست‌های تورم‌زا هم آسیب مالی بیشتری می‌بیند و هم آسیب کفایت و مشروعیت، یعنی کارآمدی دولت به‌شدت پایین ‌می‌آید و از همه ‌مهم‌تر اینکه گستره و عمق فساد هم درون دولت افزایش پیدا می‌کند.
 
شما به‌عنوان یک شاهد عملی دیگر، می‌توانید به گزارش تهیه‌شده توسط مرکز پژوهش‌های مجلس در سال ١٣٩٢ مراجعه کنید. این گزارش می‌گوید در دوره ١٣٨٤ تا١٣٩٢ اقتصاد ایران برای دستیابی برای هر یک واحد رشد اقتصادی در مقایسه با هشت‌ساله قبل از خود، پنج برابر دلار نفتی بیشتر تخصیص داده؛ این یعنی بی‌سابقه‌ترین سطح تجربه‌شده آمیزه فساد و ناکارآمدی. دقیقا در دوره‌ای که با توهم پول‌دارشدن از طریق شوک‌درمانی، شوک‌هایی بزرگ به قیمت کلیدی نرخ ارز و قیمت حامل‌های انرژی وارد شده بود، ولی این همه تجربه‌های پرهزینه به همین سهولت نادیده گرفته می‌شود. اینها حکایت از این دارد که درواقع ترکیبی از باورهای ذهنی و ملاحظات مربوط به منافع در این ماجرا درگیر است که اینها حتی به تجربه‌هایی که در دوره مسئولیت خود تجربه کرده‌اند هم اعتنا نمی‌کنند. همین الان هم شما نگاه کنید به موضوعی که برای من خیلی غم‌انگیز است، اگر شما به مطبوعات در فاصله اسفند ٩٣ تا پایان اردیبهشت ٩٤ که نگاه ‌کنید، می‌بینید بیش از هفت بار از موضع رسمی گفتند که قطعا در سال ٩٤قیمت حامل‌های انرژی را افزایش نخواهند داد. خب، می‌دانید چقدر غم‌انگیز است یعنی دوباره دارند مشروعیت دولت نزد مردم را با سخنان غیرمسئولانه و غیرواقعی معامله می‌کنند. بحث ما این است که حتی اگر شما دانش و تجربه پیشین را هم ندارید، کافی است به گزارش‌های مالی مثلا شرکت ملی گاز در سال ١٣٩٣ مراجعه کنید. ببینید در آن سال که این افزایش قیمت هم حاصل شد، اثر عملی این بود که شرکت ملی گاز درآمدش نسبت به سال ٩٢ بیشتر شد یا کمتر؟ اینکه عرض کردم آمیزه‌ای از ناکارآمدی و فساد، شما اینجا می‌توانید شگفتی‌هایی که این نئوکلاسیک‌های وطنی در ایران خلق می‌کنند را به‌صورت عینی، یک‌بار دیگر ببینید. گزارش‌های رسمی‌ای که مرکز پژوهش‌های مجلس به آنها استناد کرده، به‌صراحت می‌گوید قیمت گاز در سال ١٣٩٣ افزایش پیدا کرده است و مصرف گاز هم در این سال نسبت به سال ٩٢ افزایش یافته، اما درآمد شرکت ملی گاز کاهش پیدا کرده است. این اتفاق معنایی جز فساد و ناکارآمدی دارد؟ توجه داشته باشید که در این زمینه هم بخش بزرگی از مصرف‌کنندگان گاز را هم خود دولتی‌ها تشکیل می‌دهند. ببینید ما چند جور داریم هزینه بر نظام ملی تحمیل می‌کنیم.
اما دولت اصرار دارد با این سیاست‌ها توانسته جلو تورم را بگیرد و اگر سیاست‌ها تورم‌زا بوده، اما در عمل آثار حداقلی بر بازار و اقتصاد گذاشته است.
 
یک‌چیز بسیار خطرناک که امیدوارم گوشی برای شنیدن آن در دولت روحانی وجود داشته باشد، این است که اینها به جای اینکه این شکست‌ها و فسادها و ناروایی‌ها را ببینند و عبرت بگیرند، به این مسئله تمسک کردند که ما شاهکاری کردیم با این مضمون که افزایش‌های چشمگیر در قیمت‌های کلیدی و غیرکلیدی در سال ٩٣ اعمال کرده، اما آثار متناسب تورمی از آن سیاست‌ها مشاهده نشد. اینها الان دارند این‌را به‌عنوان یک نقطه قوت در عملکرد دولت در سال ١٣٩٣ مطرح می‌کنند. توجه به این مسئله را خیلی حیاتی می‌دانم، چراکه ممکن است پوست خربزه‌ای باشد که فساد، ناکارآمدی و فاجعه‌آفرینی‌ها را در این دولت از طریق تشجیع آنها، به اتخاذ رویکرد افراطی‌تر دست‌کاری قیمت‌های کلیدی دامن بزند.
‌ 
ماجرا چیست؟
 
ماجرا این است که به گواه گزارش‌های رسمی منتشره در زمینه بودجه خانوار در دوره سال‌های ٨٤ به بعد، ما با یک فروپاشی بی‌سابقه طبقه متوسط درآمدی و گسترش بی‌سابقه فقر روبه‌رو هستیم. این مسئله، اقتصاد ایران را هم‌زمان با بحران عرضه کل، با بحران تقاضای مؤثر نیز روبه‌رو کرده در شرایطی که فقر گسترده است، ‌افزایش قیمت‌ها هزینه‌های تولید را افزایش‌ می‌دهد و این باعث می‌شود باز دوباره بخشی از کسانی که در آستانه فروغلتیدن در فقر بودند، فرو بغلتند. آنها به جای اینکه از این ماجرا عبرت بگیرند و این واقعیت‌ها را آن‌طوری که هست‌، ببینند، آمدند به این مسئله دامن‌ زدند که ما سیاست‌های تورم‌زا اتخاذ کردیم بدون اینکه با تورمی روبه‌رو شویم. نکته اساسی‌تر این است که در همین سخنرانی اخیر دکتر مسعود نیلی در سمینار پولی و ارزی، ایشان دوباره به فقرا اشاره‌ای نمی‌کنند و اینکه چقدر در این زمینه بحران وجود دارد، می‌آیند روی دیگر این سکه را مطرح می‌کنند و آن این است که می‌گویند میزان رشد موجودی انبار بنگاه‌های تولیدی در سال ١٣٩٣ در قله تجربه‌شده، طی پنج‌سال گذشته بوده است. خب، چه چیزی باعث می‌شود موجودی انباری بنگاه‌های تولیدی جهش پیدا کند و به قله برسد مگر جز اینکه شما آمده‌اید هزینه‌های تولید را افزایش داده‌اید آثار این افزایش در قیمت تمام‌شده آنها منعکس شده و این باعث شده که بخش‌هایی از متقاضیان هم از گردونه تقاضای مؤثر حذف شوند. به‌نظر من این یک مسئله خیلی حیاتی است و باید امیدوار بود که ان‌شاءالله در یک بحث مستقلی به آن پرداخته شود. من از این فرصت استفاده کرده و برای مناظره رودررو با مسعود نیلی و سخنگوی دولت در این زمینه اعلام می‌کنم، به خاطر اینکه اگر به سیاست‌گذاران کلیدی کشور هم این تحلیل اشتباه منتقل شود و آنها هم تصور کنند که هنوز هم جا برای واردکردن فشارهای جدید و تحمیل کردن بر عامه مردم و تولیدکنندگان وجود دارد، من هشدار می‌دهم کشور می‌تواند در معرض اوضاع‌واحوال خیلی پیچیده‌تری قرار گیرد و خیلی حیاتی است که یک گفت‌وگوی ملی در این زمینه صورت بگیرد تا دولت از این اشتباه فاحش نجات پیدا کند.
اما در مورد ادبیات لیبرال‌ها، در طول تاریخ ٤٠ سال گذشته بارها دیدیم که مخالفان خود را لاییک، بی‌سواد و... خطاب می‌کنند.
واقعا آدم متأثر می‌شود. وارد این وادی‌ها نشوید. در سایت فرارو، برخی از این آقایان خیلی هتاکانه گفته بودند ماها بی‌سوادیم و چیزی نمی‌دانیم و اخلاق و راهکار هم نداریم. آنها با من تماس گرفتند و گفتند شما چه می‌گویید. من هم گفتم از نظر من اینها نه بی‌اخلاق و نه بی‌سواد هستند، شناخت اینها از واقعیت‌های ایران کافی نیست و بنیه کافی روش‌شناختی هم ندارند که محدودیت‌های تئوری بازار را درک کنند و تئوری را با ایدئولوژی اشتباه نگیرند.
‌آیا می‌توان دولت اول هاشمی‌رفسنجانی را پایه‌گذار به‌بیراهه‌رفتن در اقتصاد و ظهور بورژوازی رانتی دانست؟
به این وادی که وارد ‌شوید، خیلی‌ها را خوشحال می‌کنید. الان در ماجراهای دیگری، یک درگیری‌های دیگر وجود دارد که براساس آن خیلی‌ها خوشحال می‌شوند که ما منشأ همه معضلات و مشکلات را دولت و دوران هاشمی‌رفسنجانی معرفی کنیم. من خواهش می‌کنم از این موضوع بگذرید چون رویکردی غیرواقعی و تک‌سبب­بین و شخص‌محور را تجویز می‌کند که همگی ناقص و غیرعالمانه است؛ هرچند واقعا ‌هم بخشی از ماجرا همین‌طور بوده و شرح مفصل آن را در کتاب اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری آوردم و در این کتاب جدید با نام اقتصاد سیاسی توسعه در دوران معاصر که آنجا مقاله‌ای دارد که نشان می‌دهد در ٢٥سال گذشته یک اتحاد سه‌گانه، نیروی محرکه ازبین‌رفتن بهترین فرصت‌های تاریخی و قرارگرفتن اقتصاد ایران در یک سراشیب سقوط و انحطاط و ناکارآمدی و فساد گسترده بوده است. این اتحاد سه‌گانه یک ضلع آن دولت کوته‌نگر است، یک ضلع آن گروه‌های پرنفوذ و قدرتمند غیرمولد است و ضلع سوم آن نئوکلاسیک‌های وطنی هستند و من آنجا به تفصیل توضیح دادم که نئوکلاسیک‌های وطنی هم به‌شدت به‌کار گروه‌های غیرمولد می‌آیند و منافع آنها را در ایران تضمین می‌کنند و هم به‌کار دولت کوته‌نگر می‌آیند و خواسته‌های آنها را به شرحی که اشاره کردم تأمین می‌کنند و این کار را هم از طریق ایجادکردن بزک علمی برای آن رویه‌های رانتی و کوته‌نگرانه انجام می‌دهند. ببینید شما یادتان نرود که بخش بزرگی از فاجعه‌هایی که در دولت احمدی‌نژاد از طریق شوک حامل‌های انرژی و از طریق شوک ارز پدیدار شد، به پشتیبانی این نئوکلاسیک‌های وطنی صورت می‌گرفت که از آنها با پول درشتی که گرفته بودند، شهر به شهر می‌رفت و از همان دولت و سیاست‌هایش حمایت می‌کرد و وقتی که پول‌ها تمام شد، شروع کرد به انتقاد از دولت. ماجرا این است که ما اگر به‌صورت اصولی بحث‌ها را روی پایه‌ای قرار دهیم که با موازین مشخص تبیین‌ها و پیش‌بینی‌هایی که اینها ارائه کردند و وعده‌هایی که دادند، جلوی چشم قرار بگیرند و آنچه که حاصل شد هم جلوی چشم قرار بگیرد و کمک کنیم که اینها هم به معنای دقیق کلمه به راه راست هدایت شوند و متوجه شوند که اگر شما آن نفع شخصی را که خیلی‌خوب فهمیده‌­اید، با نفع همگانی هم‌راستا کنید، این تأمین منافع شخصی برای خودتان هم خصلت پایدار پیدا می‌کند؛ وگرنه به شرحی که اشاره کردم دائما اینها باید به‌صورت زیگزاگی حرکت کنند و از خودشان مسئولیت‌گریزانه مایه بگذارند و بگویند که همه‌چیز به اجرای بد خلاصه می‌شود. رفتارها و قول‌های خودشان را نادیده بگیرند، آنها الان جوری ژست می‌گیرند که گویی هیچ‌ نقشی در دوره احمدی‌نژاد نداشتند. یادشان رفته که قبل از او مقاله سراب عدالت می­‌نوشتند و تا ساخت رانتی چیز دیگری طلب کرد، آنها بلافاصله در دانشگاه شریف همایش عدالت اجتماعی برگزار کردند و گفتند اگر ساخت رانتی این را می­‌پسندد، ما آماده عدول از حرف­‌های پیشین و خدمتگزاری برای استمرار کوته‌­نگری هستیم. واقعیت این است که اینها نیز به سهم خود، به‌صورت خصوصی و عمومی آن، دولت را به این کارها تشجیع کردند و الان به گونه دیگری خود را تنظیم کرده‌­اند.

منبع: شرق - رضا غیبی

آخرین‌ها از فرشاد مومنی

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: