خسرو نورمحمدی
محقق اقتصاد و برنامهريزي توسعه
دكتر حسين عظيمي معتقد است: توسعه تحولي بنيادين در تمام ساختارهاي يك جامعه بر اساس يك انديشه اصلي و بنيادين است و اين تعريف مترادف با تمدن است. ولي جامعه ما باور ندارد كه هر تمدن بر اساس يك انديشه، بينش يا بصيرت اصلي بنيان گذاشته ميشود كه آن انديشه تمام ظرفيت تمدن مذكور را تحت تاثير قرار ميدهد و آن تمدن ظرفيتش متناسب با شكوفايي آن انديشه خواهد بود. هر دو تمدن اسلامي و تمدن صنعتي غرب بر دو انديشه و بينش انسان باوري و علم باوري بنا شدهاند. اين دو انديشه در تمدن اسلامي از طريق وحي به پيامبر اعظم نازل ميشود و تمدن صنعتي اين انديشه را از تمدن اسلامي ميگيرد. بر اين اساس، مباني و ريشههاي تمدن جديد صنعتي همان مباني و ريشههاي تمدن اسلامي است، منتها ضعيفتر و رقيقتر. تمدن جديد صنعتي متكي بر ظرفيت انسانهاست و تمدن اسلامي نيز متكي بر ظرفيت انسانهاست. يعني هيچكدام از اين دو تمدن متكي بر منابع نيستند و بالعكس بر توانايي ذهني انسانهايشان قرار دارند. از همين روست كه ميبينيم مهد تمدن اسلامي يعني عربستان اساسا فاقد هر نوع منابع فيزيكي بوده است. پس ظرفيت هر دوي اين تمدنها براي هر كشوري از جمله ما وجود دارد. يعني هر حكومتي انديشهاي داشته باشد كه همه انسانهاي جامعه را انسان تلقي كند و به هيچ بهانهاي براي انسانها اشرافيت قايل نشود و در كنارش انديشه تجهيز اين انسانها را به علم و فناوري داشته باشد، همانند تمدن اسلامي و تمدن صنعتي، ظرفيت ايجاد يك تمدن شكوفا را خواهد داشت. دكتر حسين عظيمي اعتقاد دارد: «ما انديشمندان جامعه چه در لباس روحاني و چه در كسوت دانشگاهي هنوز تكليف خودمان را با توسعه و تمدنسازي روشن نكردهايم و دقيقا نميدانيم تمدني را كه ميخواهيم بسازيم كدام انديشه اساسي را در كنارش دارد؟ يا اصلا براي توسعه نياز به انديشه خاصي هست يا نه؟ حتي در صورت پذيرش، چنين تمدني نياز به انجام چه اقداماتي براي ايجاد، رشد و شكوفايي دارد؟ و اين تمدن در ارتباط با تمدن صنعتي جهان چه وضعي دارد؟ بديهي است كه در چنين شرايطي نتوانستهايم مساله را براي مردم خود نيز روشن كنيم و به جاي آن در بحثهاي محدود فني و تكنيكي سرمايه، تخصص، رشد، اشتغال، تورم و امثال آن باقيمانده و نتيجه جدي و ملموس نيز حاصل نخواهد شد. تا بحث توسعه و تمدنسازي حلوفصل و روشن نشود، نميتوانيم اقتصاد، اجتماع، سياست و فرهنگ شكوفا داشته باشيم.»عظيمي معتقد است دولت تمدنساز، بايد در ابتدا از خود شروع كند و مجهز به ويژگيهاي «ثبات ساختاري، نوگرايي اجتماعي، شايستگي اجرايي، نقشپذيري علمي، پاسخگويي مدني و تناسب بينالمللي»١ شود. يعني چنين دولتي خود بايد انسانمحوري و علم محوري را بپذيرد. در اين صورت است كه دولت مزبور ميتواند با انديشمندان جامعه همكاري واقعي داشته باشد. در اين صورت وظيفه برنامهريزي توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه با همكاري دولت و انديشمندان تهيه ميشود، ايجاد فضاي علمي و خلاقيت و نوآوري در جامعه است و بقيه كار، واقعا به مشاركت مردم و سرمايهگذاران و نيروي انساني نوآور بستگي خواهد داشت، كه حسب تجربه بقيه كشورهاي جهان، چنين ظرفيتي در مردم تمام كشورهاي جهان ازجمله ايران وجود دارد. قطعا مردم ايران نيز ميتوانند در زماني معقول، مشكلات موجود را حلوفصل كرده، فرصتهاي جديد را ايجاد كرده و تمدني نو براي كشور به ارمغان بياورند.
پينوشت:
١- دکتر حسین عظیمی، اقتصاد ایران: توسعه، برنامهریزی، سیاست و فرهنگ، به کوشش خسرو نورمحمدی، نشر نی،١٣٩١، ص ٥٢٦.
منبع: اعتماد