شنبه, 20 دی 1393 17:26

رناني در مراسم رونمايي از ترجمه فارسي «سرمايه در قرن 21»: پيكتي؛ كينز دوم است نه ماركس مدرن

نوشته شده توسط

نخستين ترجمه فارسي از كتاب پرسروصداي «توماس پيكتي» به‌نام «سرمايه در قرن بيست‌و‌يكم» صبح پنج‌شنبه در خانه انديشمندان علوم انساني با حضور مترجم، ناشر و دكتر محسن رناني رونمايي شد.

در ابتداي اين مراسم اصلان قودجاني، مترجم كتاب در سخناني به روند ترجمه و مشكلات آن اشاره كرد. قودجاني با اشاره به اينكه اين كتاب را طي 87روز متوالي ترجمه كرده است، گفت: برخلاف عنوان كتاب كه تداعي‌كننده سرمايه ماركس است ولي نويسنده اين كتاب اصلا كمونيست يا سوسياليست نيست و به ماركس ارادتي ندارد.

همچنين دكتر حجت‌الله ميرزايي، استاد اقتصاد دانشگاه علامه نيز با اشاره به نقد و نظرهايي كه درباره اين كتاب شده است، گفت: آقاي پويا ناشر نقد فرهنگ تلاش زيادي براي انتشار اين كتاب داشته است. در سايت‌هاي ملي و بين‌المللي راجع به اين كتاب نقدهاي بسيار زيادي شده است.

در سطح بين‌المللي بسياري از اقتصاددان‌هاي خارجي از منتهي‌اليه راست تا منتهي‌اليه چپ در اين رابطه صحبت كرده‌اند ازجمله «ديويد هاروي»، «پل پرود منف اسكيد ليس». اخيرا خانم «مك كلوسكي» با تمسخر زيادي اين كتاب را خطاب قرار داده و گفته است، بسياري از مردم مايلند دنيا را جهنمي تصور كنند پس استقبال از اين كتاب عجيب نيست. از دولت كه عامل اين نابرابري‌ها است انتظار كمك دارد در‌حالي‌كه مساله مهم نابرابري نيست بلكه مساله فقر است. اما در كنار برخي كه از موضع راست كتاب را مورد نقد قرار داده‌اند چپگرايان نيز با اشاره به اينكه اين كتاب و نويسنده‌اش اسم «ماركس» را فقط يدك مي‌كشد، ماركس را بدنام كرده است بر اين باورند كه اين نويسنده فقط به‌دنبال اصلاحات اقتصادي است.

آنها تلاش امثال پيكتي را بيهوده دانسته‌اند و نظام سرمايه‌داري را اصلاح‌ناپذير خطاب كرده و درنهايت دسته سومي از نقدها هستند كه امثال «سلو» كه اقتصاددان معتبري در حوزه رشد اقتصادي است، مطرح كرده‌اند. سلو به‌صراحت مي‌گويد با استدلال‌هاي پيكتي موافقم زيرا داده‌هاي او مبتني بر نظام آماري مالياتي كشورهاي فرانسه، امريكا و غيره است و يك دوره 200ساله را مورد مطالعه قرار داده و با وجود ايرادهاي فني كه سلو گرفته است ادعا مي‌كند اين ايرادها قابل‌اغماض است. «پل كروك من» هم مي‌گويد: اهميت كار پيكتي در بازگشت نوعي اليگارشي و گوشزد‌كردن سرمايه‌داري موروثي در دنيا است. مجله فايننشال‌تايمز، ويژه‌نامه‌يي چاپ كرده است كه در آن به برخي اشتباهات آماري پيكتي اشاره كرده كه در نتيجه‌گيري‌هاي اين نويسنده تاثيري ندارد. پيكتي به وضع ماليات 1تا2درصدي در دنيا پيشنهاد داده كه اقتصاددان‌هاي چپ و راست آن را نقد كرده و معتقدند اين امكان‌پذير نيست. گروهي گفته‌اند انتظار اين است كه دولت اين كار را انجام دهد، چرا كه دولت خودش عامل اين نابساماني‌هاست و عده‌يي ديگر گفته‌اند انتظار است در نظام بازار اين اتفاق بيفتد كه اگر نظام بازار به چنين اصلاحاتي راه داده بود اين اتفاقات نمي‌افتاد. ولي اين پيشنهاد به‌عنوان پيشنهاد اساسي از طرف همه اقتصاددان‌ها با بدبيني مواجه شده است. نابرابري زاييده نهادهاي اقتصادي اجتماعي و سياسي است كه در جوامع وجود دارد. اين كتاب، پرفروش‌ترين كتاب غيررمان در اروپا و امريكا بوده است. در نظام‌هايي كه هدف عدالت اجتماعي و برابري تعريف شده است آيا اجازه چنين مطالعاتي به اقتصاددان‌هاي آن داده شده كه در رابطه با برابري يا نابرابري تحقيق كنند.

بعد از اين سخنان دكتر محسن رناني استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان درباره اين كتاب به ايراد سخن پرداخت. آنچه در پي مي‌آيد متن كامل اين سخنان است.

 پيكتي؛ ماركسيست يا مصلح كاپيتاليسم

پيكتي بسيار شبيه ماركس است. هم از لحاظ چهره و هم از نظر سن‌و‌سالي هم كه پيكتي وارد حوزه اقتصاد و نقد سرمايه‌داري شده است، تقريبا همان سن‌وسال ماركس در سال1848 است. صبوري‌اي كه ماركس دارد واقعا بي‌نظير است. مي‌توان او را پيامبري زميني دانست؛ هم به‌لحاظ شخصيت و هم از نظر زندگي زجرها و زحماتي كه كشيده و شفقتي كه به خلق داشته است مردم‌دوستي و  كاري كه انجام داده است منحصر‌به‌فرد است و تنها عاشق‌ها مي‌توانند كارهاي بزرگ انجام دهند فقط مشكل اينجاست كه برخي از كارهاي بزرگ عاشقان بسيار خسارت‌بار است. من در مقدمه كتاب گريزي به مصايب ماركس زده‌ام «اگر مادر كارل ماركس مي‌دانست فرزندش با افكار و نظرياتي كه توليد خواهد كرد موجب شورش‌ها و انقلاب‌ها، كودتا‌ها، استبدادها، زندان‌ها، اعدام‌ها، ترورها و اردوگاه‌هاي كار اجباري خواهد شد كه دست‌كم 100ميليون كشته روي دست بشريت خواهد گذاشت، شايد پس از تولد او، هرگز بند نافش را گره نمي‌زد و اجازه مي‌داد فرزندش براي نجات جان 100ميليون انسان قرباني شود. ماركس، اين پيامبر زميني كمونيسم، افكارش با سرعتي بيش از هر پيامبر ديگري منتشر شد و به عمل درآمد، به‌گونه‌يي كه تنها ظرف 100سال ‌پس از انتشار كتاب «سرمايه»اش گستره كشورهايي كه افكار او در آنها حاكميت سياسي پيدا كرده بود يك‌سوم جمعيت جهان را در خود جاي مي‌دادند و اين بيش از تعداد كل پيروان پرشمارترين دين جهان يعني مسيحيت با سابقه‌يي 2000ساله بود. باتوجه به سلامت نفس و عشقي كه به انسان در دل او موج مي‌زد، به‌گمانم اگر خود ماركس هم مي‌دانست كه نظرياتش چه بلايي بر سر بشريت خواهد آورد، اصولا به مدرسه نمي‌رفت و به كارگري مشغول مي‌شد و تن به استثمار سرمايه‌داران مي‌داد اما كتاب «سرمايه»اش را عليه سرمايه‌داري نمي‌نوشت. ضمن اينكه اين كتاب مويد به تاييدات الهي نبود و محصول نبوغ ماركس بود اما تفاوتي كه دارد اين است؛ حركت‌هاي بشري آلوده به خطا است وهر چه حركت بزرگ‌تر باشد خطر آن نيز بزرگ‌تر مي‌شود. ماركس يك حركت و انديشه بشري را ساماندهي كرد كه خيلي خسارت‌بار بود هرچند كه پشتوانه آن عشق بود. ماركس در زمان خود يك محقق و يك عالم اقتصاد كلاسيك بزرگ بود. روش وتحليل‌هاي ماركس هم براساس روش‌هاي مرسوم اقتصاد كلاسيك استوار بود تنها مفروضات آن متفاوت بود. به‌عبارت ديگر ماركس با استفاده از روش‌هاي تحليلي روز زمان خود و استفاده از مفروضات متفاوت به نتايج متفاوتي رسيد. اما چون اين توان را داشت كه اين تفاوت را تبديل به فكر كند به‌سرعت توانست بر مردم تاثيرگذار شود. بقيه عالمان اقتصاد پيامدهاي فكرشان به عالمان ديگر يا سياستمداران مي‌رسيد. درواقع ماركس اقتصادداني است كه پيامدهاي فكري‌اش توسط خود ويارانش به‌صورت ايدئولوژي به توده‌ها تزريق مي‌شد. تصور كنيد حرف‌هاي «آدام‌اسميت» به‌صورت ايدئولوژي به توده‌ها برسد و براساس آن انقلابي شكل بگيرد؛ انقلاب بازارگرا، انقلاب آزادي اقتصاد. از سوي ديگر پيكتي هم صبوري‌هاي ماركس را دارد اما بسيار نرم‌تر و لطيف‌تر. چرا كه صبوري‌هاي ماركس در اوج فقر و نداري و بيماري بود اما پيكتي در دنيايي موفق همان صبوري‌ها را داشته است اما هدفمند. پيكتي در 22سالگي دكترا مي‌گيرد و22سال بعد را روي يك موضوع كار مي‌كند. اين كار خيلي هنر مي‌خواهد آن هم در دنيايي كه اصلا كسي بر اين موضوعات توجهي ندارد. بيشتر دنبال كارآفريني و بحث‌هاي مدرن مانند نهادگرايي، جامعه‌شناسي اقتصادي و اقتصاد سياسي عصر مدرن هستند كسي بيايد روي موضوع كار كند كه ظاهرا چندان به آن علاقه‌يي وجود ندارد و به‌نوعي حرفي اضافه است آن‌هم بعد از فروپاشي نظام شوروي كه تمام عوامل نشان مي‌دهد سرمايه‌داري حرف آخر را مي‌زند و پاك است و راه خودش را پيدا كرده است. در چنين عصري كه شوروي فروپاشيده و حرف‌هاي چپ اصلا خريدار ندارد و بعد «فوكوياما» عصر پايان تاريخ را نويد داده و سرمايه‌داري را آغاز پايان تاريخ خوانده است و ديگر تلاطمي وجود نخواهد داشت و اگر هم باشد امواج كوچكي درون سرمايه‌داري خواهد بود. در چنين عصري دومرتبه پيكتي پرسشي كهنه را مطرح مي‌كند و آن تضاد ذاتي درون سرمايه‌داري است. تا اينجا اين حرف‌ها را ماركسيست‌ها هم زده‌اند اما پيكتي 100سال آمار دارد و از آن استفاده مي‌كند كاري كه ماركس نكرد. ماركس يا آمار در دسترس نداشت يا اگر هم داشت اهل استفاده كردن نبود؛ كاملا در فضايي مجرد و تئوريك و منتزع كار مي‌كرد اما پيكتي از 100سال و بعضي جاها 300سال اطلاعات طبقه‌بندي‌شده و منسجم آماري استفاده مي‌كند. يعني 100سال آمار را بررسي و دوباره يك پرسش كهنه را زنده و مطرح مي‌كند. هنر پيكتي اين بود اما 22سال هم براي اين كار زمان گذاشت و كار كرد. اين كار واقعا صبر مي‌خواهد و عشق و بدون عشق نمي‌شود.

در دنيايي كه هر روز موضوعات جديدي مطرح مي‌شود، 22سال كار كرد و موضوع وجود نابرابري در سرمايه‌داري را مطرح كرد. خوب همه اين را مي‌دانند اما استناد به 100سال آمار سرمايه‌داري است پيكتي توانسته است در 22سالگي از دانشگاه‌هاي خوب امريكا دكترا بگيرد و به پيشنهادهاي شغلي در امريكا با آن حقوق‌هاي اغواكننده جواب ندهد. بعد از دو سه سال كار در امريكا به‌دليل عدم جذابيت به فرانسه باز مي‌گردد و كارش را پيگيري مي‌كند. از اين جهت است كه مي‌گويم او به ماركس شباهت دارد، اما در عين حال او كار ماركس را نكرده است بلكه بيشتر كارش شبيه به «كينز» است. كينز عدم تعادل‌هاي ساختار در تخصيص نظام سرمايه‌داري را نشان داد و براي آن نسخه داد كه حداقل بر سه يا چهار دهه جواب داد و عدم تعادل‌ها اصلاح شد. كينز ضدسرمايه‌داري نبود. در واقع به سرمايه‌داري كمك كرد تا روح تازه‌يي پيدا كند. پيكتي كينز جديد است. منتهي عدم تعادل‌هاي ساختاري سرمايه‌داري را در حوزه توزيع ثروت بر درآمد به قصد اصلاح سرمايه‌داري قصد تخريب آشكار نكرده است. پيكتي در واقع يك عالم مصلح است ولي ماركس يك عالم انقلابي بود. عنوان كتاب پيكتي، عنواني عجيب نيست. كتابي است كه در لحظه خاص خود به‌دنيا آمد و اقبالش از اين جهت است. لحظه‌يي كه تولد پيدا كرد، موقعيت تاريخي‌اش لحظه مهمي بود. وقتي كه سرمايه‌داري نويد پايان تاريخ را مي‌داد آمد و گفت كه نظام سرمايه‌داري داراي تناقض است. كار پيكتي همچنين عاري از خطا نيست. اصلا كار انساني همراه با خطا است، اما مهم كاري است كه پيكتي انجام داده است. من فرض مي‌كنم كه تمام نقدهايي كه بر پيكتي مي‌كنند، وارد است. ولي زنده كردن ايده‌يي كه بعد از ماركس مدفون شدن هنر است. هنر سرمايه‌داري يعني همين. يعني به يك ضدسرمايه‌داري اجازه مي‌دهد در قلب سرمايه‌داري در كتابخانه بريتانيا در لندن، 10سال با هزينه و پشتوانه يك بچه سرمايه‌دار، - انگليس- كتاب سرمايه را عليه سرمايه‌داري بنويسد. اين هنر سرمايه‌داري است كه امكانات در خدمت ماركس قرار دهد تا او را نقد كند. بعد سرمايه‌داري براساس اين نقدها اقدام به اصلاح خود مي‌كند. بيمه‌ها را طراحي مي‌كند. جلوي انحصارات را مي‌گيرد. ولي در يك جامعه استبدادي مثل روسيه تبديل به انقلاب مي‌شود. اگر روسيه انقلاب كرد اشكال از ماركس نبود، اشكال از روسيه و جامعه روستايي استبدادزده آنجا بود. دوباره پيكتي مي‌آيد و نقدهايي بر اين نظام وارد مي‌كند. زمان زيادي نمي‌گذرد كه اوباما او را به كاخ سفيد دعوت مي‌كند و به مشاورانش مي‌گويد كه حرف او را بشنويد و كتابش را بخوانيد تا بدانيم كه چه بايد كرد. اين هنر سرمايه‌داري است، همچنان كه اوباما پيش از انتشار اين كتاب نيز به برخي اشكالات پي مي‌برد و طرح بيمه اجباري همگاني را مطرح مي‌كند و همان برگ برنده او در انتخابات مي‌شود. اين در نوع خود جالب است كه در يك كشور سرمايه‌داري بيمه اجباري است و اگركسي بيمه نباشد، مجرم است و جريمه مي‌شود. حالا پيكتي مي‌آيد و با انتقاد از نظام سرمايه‌داري، ابزاري جديد دراختيار مصلحان اين نظام قرار مي‌دهد. اين هنر يك نظام پويا و زنده است كه اجازه مي‌دهد ويروس‌ها وارد بشوند تا پادتن توليد شود و قوي‌تر شود.

 نه چپ، نه راست

ازسوي ديگر، طبيعي است كه محقق نابغه‌يي مانند پيكتي، به صراحت كامل درباره عقايد خود صحبت نكند و از سخنان تمسخرآميز يا تحقيرآميز نسبت به مخالفان فكري خود بپرهيزد زيرا وي به‌طور قطع واقف است كه سخن گفتن در لفافه- به‌شيوه تلويحي و غيرمستقيم- كمتر باعث موضع‌گيري تدافعي در مخاطبان مي‌شود و زمينه را براي پذيرش سخنان گوينده مساعد مي‌كند. بي‌ترديد از ابتدا تا انتهاي آن كوچك‌ترين نشانه‌هايي از تقيد يا جانبداري نويسنده نسبت به ماركسيسم يا سرمايه‌داري ديده نمي‌شود و صرفاً مي‌توان گفت؛ كتاب او يك منبع عالي و يك نمونه واقعي از پژوهش علمي درباره يكي از مهم‌ترين مباحث دنياي جاري است كه مدت‌ها در دنياي بحث دانشگاهيان و اقتصاددانان زنده خواهد ماند و سرمشقي بسيار خوب براي دانشجويان و اهل تحقيق است. آنچه كه در جاي‌جاي كتاب آشكار است، تقيد پنهان او به عدالت توزيعي و ناسازگاري وي با رويه متكبرانه نظريه‌پردازان اقتصادي امروز- به‌ويژه دانشگاهيان امريكايي- است كه علاوه بر مقدمه كتاب، در پايان فصل 14 نيز ديده مي‌شود: «در برخي اقتصاددان‌ها گرايشي شوم هست كه وقتي به شكل باورنكردني ادعاي دفاع از منافع عموم را مطرح مي‌كنند، به دفاع از منافع شخصي خود مشغول باشند. ظاهرا- باوجود پراكنده بودن داده‌ها، سياست‌مداران هر دو حزب در ايالات متحده خيلي ثروتمندتر از همكاران اروپايي خود بوده، در طبقه‌يي كاملا متمايز از امريكايي‌هاي معمولي جاي دارند. شايد اين واقعيت بتواند توضيح دهد كه چرا آن سياست‌مداران دوست دارند منافع شخصي خود را با منافع عمومي خلط كنند. كاملا محتمل است كه اگر پاي يك تكانه بنيادين در كار نباشد، تعادل فعلي مدت‌هاي مديد دوام مي‌آورد. آرمان پيشتاز بودن در برابري‌طلبي از يادها محو شده است و شايد «دنياي جديد» در آستانه تبديل شدن به «اروپاي سالخورده» در اقتصاد جهاني شده قرن بيست‌ويكم ...

ادامه در تعادل

منبع: تعادل - گروه گفت‌وگو علي طجوزي

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: