دکتر وحيد محمودي در گفتوگو با روزنامه تعادل
در انديشه درآمدمحوري فقر يعني كمبود درآمد، عدالت يعني توزيع درآمد!، توسعه يعني رشد درآمد! اما در گفتمان توسعه انسانمحور فقر يعني كمبود قابليت انساني، عدالت يعني برابري فرصتها كه در ازاي برابرتر شدن قابليتهاي فردي و محيطي به دست ميآيد و توسعه يعني توسعه انساني يا رشد قابليت انساني يا توسعه دامنه انتخابهاي انسان.
بهنظرم هنوز قضاوت درباره عملكرد دولت يازدهم زود است. دولت در يكسال گذشته تلاشهاي زيادي كرده كه كشور را به روي ريل برگرداند. در برخي از حوزههاي اقتصادي ازجمله كاهش تورم موفق بوده است. اما در حوزه رفاه و تامين اجتماعي تاكنون ديدمان روشني ترسيم نشده است و گويي اينكه هنوز در زمين احمدينژاد بازي ميكند، وضعيت بيكاري در كشور يك وضعيت بحراني است.
آيا متغير كانوني در بحث عدالت، برابرتر شدن درآمد است؟ حتي اگر فرصتها برابرتر شود در نبود شرايط قابليتي فردي، فرصتهاي برابر ممكن است به نابرابري درآمد منجر شود!
آمارتيا سن، در كتاب «انديشه عدالت»، از نهادگرايي عبور ميكند و معتقد است تنها نهادها نيستند كه ميتوانند يك جامعه را متحول كنند، بلكه قابليتها و ظرفيتهاي درون نهادي نيز به انسانها توان تغيير ميدهند. اين قابليتهاي انساني است كه امكان تحول نهادي را فراهم ميكند. اگر به نهادها اصالت دهيم، بهتصلب نهادي منجر ميشود، در حالي كه اگر اصالت با تواناييها و قابليتهاي انساني باشد، تغييراتي لازم ميشود كه مشمول همه وجوه زندگي بشري از جمله نهادها نيز ميشود. بر اين اساس، آمارتيا سن ضمن نقد جريان متعارف اقتصاد آزاد، ديدگاههاي نهادگرا را نيز نقد ميكند و از رويكرد انسانمحور دفاع ميكند و معتقد است پيوند بين عدالت و آزادي و برابري بر كانون خود انسان و در واقع قابليتهاي او بنا ميشود. جملات فوق را ميتوان ذات كلام پيروان انديشه اقتصادي «توسعه انسان محور» دانست. دكتر وحيد محمودي يكي از اقتصادداناني است كه گرايش زيادي به اين تفكر دارد. اين را ميتوان بهراحتي از متون ترجمه و مقالات منتشر شده با اين موضوع از سوي وي دانست. وحيد محمودي دانشآموخته اقتصاد از دانشگاه اسكس انگلستان است كه در ايران نامش با آمارتياسن، نظريه پرداز برجسته «توسعه انسانمحور» گره خورده است. محمودي در توضيح توسعه انسان محور به «تعادل» ميگويد: «وقتي از انسانمحوري در توسعه سخن ميگوييم معناي آن اين است كه فرآيند توسعه از ابتدا تا انتها بايد به انسان مربوط باشد. بدينمعنا كه انسان هم ابزار توسعه و هم هدف غايي و نهايي توسعه است. نميتوانيم انسان را در فرآيند توسعه نديد بگيريم و او را له كنيم به اميد آنكه در آينده يا در زماني كه ميوههاي توسعه به بار نشست، او را نيز بهرهمند كنيم. لذا برنامههاي توسعه را بايد بهگونهيي طراحي و اجرا كنيم كه نتيجهاش بهبود كيفيت زندگي انسانها باشد. نكته ديگر اينكه در مفهوم كيفيت زندگي نيز بايد تجديدنظر و دقت كنيم». با اين حال شايد آنچه اين رويكرد را با ديگر طيفهاي غالب در ايران يعني طرفداران اقتصاد آزاد كه قائل بهحداقل بودن دخالت دولت و استوار كردن اقتصاد برپايه رقابت و نهادگرايان كه بهبررسي عمومي و همهجانبه مسايل ميپردازد، متفاوت ميكند در اين است كه رويكرد توسعه انسان محور بر افزايش قابليتهاي افراد تاكيد دارد. چرا كه معتقد هستند كه حتي اگر فرصتها برابرتر شود، در نبود شرايط قابليتي فردي، فرصتهاي برابر ممكن است به نابرابري درآمد منجر شود. زيرا اگر فقط شرايط محيطي يكسان و رقابتي عادلانه براي افراد برقرار كنيم بازهم آنها كه از قابليتهاي فردي بالاتري برخوردارند، فرصتها را شكار ميكنند.
مهمترين مولفههاي انديشه توسعه انسانمحور چيست؟ اين تفكر از چه زماني و در برابر چه گفتماني شكل گرفت؟
قبل از آنكه از مولفههاي توسعه انسانمحور سخن به ميان آوريم، لازم است ابتدا انسانمحوري در رويكرد و انديشه توسعه را بشناسيم. محور بودن يعني كه كليه اجزاي يك سيستم بهطور مستقيم به او ارتباط دارند و به ابتدا و انتهاي فرآيند وصل است. لذا وقتي از انسانمحوري در توسعه سخن ميگوييم معناي آن اين است كه فرآيند توسعه از ابتدا تا انتها بايد به انسان مربوط باشد. بدينمعنا كه انسان هم ابزار توسعه و هم هدف غايي و نهايي توسعه است. نميتوانيم انسان را در فرآيند توسعه نديد بگيريم و او را له كنيم به اميد آنكه در آينده يا در زماني كه ميوههاي توسعه به بار نشست، او را نيز بهرهمند كنيم.
لذا برنامههاي توسعه را بايد به گونهيي طراحي و اجرا كنيم كه نتيجهاش بهبود كيفيت زندگي انسانها باشد. نكته ديگر اينكه در مفهوم كيفيت زندگي نيز بايد تجديدنظر و دقت كنيم. كيفيت زندگي واقعا تحت تاثير چه عواملي است؟ در واقع در پاسخ به اين سوال است كه قسمت دوم سوال شما پاسخ داده ميشود. بدينمعنا كه انسانمحوري به نوعي در برابر گفتمان درآمدمحوري قرار ميگيرد. يعني اينكه الزاما درآمد داشتن به بهبود كيفيت زندگي منجر نميشود چراكه اولا در بسياري از موارد بهبود كيفيت زندگي اساسا از متغيري به نام درآمد پيروي نميكند ثانيا در بسياري موارد، درآمد قابليت تبديل شدن به مطلوبيت را ندارد.
مثالهاي زيادي ميتوان زد. مثلا فرد داراي درآمد اما بيسواد؛ نميتواند درآمد خود را به مطلوبيت ناشي از خواندن يك كتاب داستان يا نامه دوستان تبديل كند. يا برخورداري از هواي پاك الزاما از متغيري به نام درآمد تابعيت نميكند.
در انديشه درآمدمحوري فقر يعني كمبود درآمد، عدالت يعني توزيع درآمد!، توسعه يعني رشد درآمد! اما در اين گفتمان فقر يعني كمبود قابليت انساني، عدالت يعني برابري فرصتها كه در ازاي برابرتر شدن قابليتهاي فردي و محيطي به دست ميآيد و توسعه يعني توسعه انساني يا رشد قابليت انساني يا توسعه دامنه انتخابهاي انسان.
حال ميتوانيم برگرديم به قسمت اول سوال يعني مولفههاي اين ديدمان. به نظر اينجانب مولفههاي ديدمان توسعه انسانمحور عبارتند از: عزت و كرامت انساني، آزادي انسان و انتخاب زندگي دلخواه.
اينها هركدام داراي ارزشي ذاتي هستند كه گمان نميكنم كسي يا جرياني بر اين حقوق و استحقاقهاي انساني شك كند و به نوعي ميتوانند آكسيومهاي اين تفكر باشند. بنيانهايي كه بر اموري پذيرفته و تقريبا بديهي استوارند يعني گمان نميرود كسي مخالف باشد كه انسان داراي عزت و احترام است، انسان آزاد است و حق دارد زندگي دلخواه خود را انتخاب كند.
اما نكته كليدي بحث ما اينجاست كه آن متغير كانوني كه عزت، آزادي و انتخاب را ممكن و در دسترس قرارميدهد همانا قابليتهاست. قابليتها (فردي- محيطي) همان مجموعه شرايطي است كه امكان شدن را براي انسان فراهم ميكند تا او آزادانه آنچه را كه ميخواهد باشد، انتخاب كند.
آيا توسعه انسانمحور در حال حاضر جزو جريانهاي غالب فكري در جهان بهشمار ميرود؟
لااقل از سال 1990 كه تلاشهاي سن و محبوب الحق موجب شد كه گزارشات توسعه انساني و شاخص VOI تهيه و ارايه شود و درجه توسعهيافتگي كشورها با آن سنجيده شود (نه فقط با شاخص GDP يا درآمد سرانه) ميتوان گفت كه اين انديشه پررنگتر شده است و امروزه عملا سنجش توسعهيافتگي با چنين تفكراتي صورت ميگيرد. واقعيت هم اين است كه حتي صاحبان تفكرات درآمدمحوري نيز لااقل به اينكه نتيجه اقدامات و سياستهايشان بايد بهبود كيفيت زندگي انسانها باشد، اذعان دارند. اما راهي كه پيشنهاد ميكنند گاهي به چند نسل در برخي جوامع طول ميكشد و انسانهاي زيادي در آن فرآيندهاي رايج محروم ميآيند و محروم ميروند.
عدالت در انديشه جان راولز، فيلسوف سياسي معاصر همانند عدالت در انديشه آمارتياسن اقتصاددان جايگاه ويژهيي دارد. از منظر اين دو عدالت چگونه تعريف ميشود؟ نقطه اشتراك و افتراق آنها در چيست؟
نظريه قابليت انساني سن از ابتدا داعيهيي در حوزه عدالت نداشت اما به تدريج كه انتقادهاي او از مكتب فايدهگرايي قوت گرفت و توسعه يافت به خصوص آن هنگام كه سن نشان داد برابرتر شدن درآمدها الزاما وضعيت رفاهي افراد مختلف را (به دليل تفاوتهاي فردي) به همان نسبت بهبود نميدهد؛ به تدريج رويكرد قابليت انساني رنگ و بوي يك نظريه عدالت به خود گرفت.
اگرچه تفكر جان روالز در حوزه عدالت از انديشههاي مطلوبيتگرايي بسيار فراتر ميرود بر ايجاد شرايطي كه افراد را با فرصتهاي برابرتر روبهرو ميكند، تاكيد دارد. اما نهايتا وي با تاكيد بر اينكه اقدامات ما در راستاي تحقق عدالت بايد منجر به رسيدگي به محرومترين اقشار جامعه باشد عملا بر توزيع درآمدها و فرصتهاي بيروني بين افراد به عنوان راهكاري براي نزديكتر شدن به وضعيت عادلانه متمركز ميشود.
اما سوال اين است كه آيا متغير كانوني در بحث عدالت، برابرتر شدن درآمد است؟ حتي اگر فرصتها برابرتر شود در نبود شرايط قابليتي فردي، فرصتهاي برابر ممكن است به نابرابري درآمد منجر شود! زيرا اگر فقط شرايط محيطي يكسان و رقابتي عادلانه براي افراد برقرار كنيم بازهم آنها كه از قابليتهاي فردي بالاتري برخوردارند، فرصتها را شكار ميكنند. لذا تفاوت اساسي ديدگاه سن اين است كه وي بر برابرتر شدن قابليتها يا فرصتهاي رشد قابليتها تاكيد ميكند.
نزديك به يك دهه است كه «توسعه انسانمحور» با ترجمه آثار «آمارتياسن» نوبليست اقتصاد به خصوص توسط شما در ايران مطرح شده است. اما به نظر ميرسد چندان از محافل آكادميك خارج نشده و مانند جريانهايي چون ليبراليسم و نهادگرايي به جرياني جاري و ساري در انديشههاي اقتصادي مبدل نشده است. دليلش چيست؟
البته تفكر توسعه انسانمحور در سطح جهاني از جايگاه خوب و مهمي برخوردار است. اما در ايران همانند بسياري از جريانهاي فكري ديگر از موقعيت منسجم و شكل يافتهيي برخوردار نيست. در دنياي پيشرفته بعضا ميبينيم كه برخي دانشگاهها و مراكز آكادميك بهطور متمركز متولي يك جريان فكرياند يا چند دانشمند و نظريهپرداز متفقا از يك رويكرد دفاع ميكنند و در تصادم انديشههاي اين جريانات رشد فكري و ارتقاي اين رويكردها نيز اتفاق ميافتد. به نظرم ميرسد كه براي جا افتادن اين مساله در ايران لازم است كه همانديشي به صورت متمركز صورت بگيرد به گونهيي كه نهادهايي رسمي يا به صورت NGO وجود داشته باشد كه به ترويج و توسعه اين تفكر كمك كند. دوم اينكه زماني يك انديشه جديد ميتواند در برابر رقبا قد علم كند كه بتواند ضعفهاي تئوريك و شكستهاي تجربي تئوريهاي رقيب را نشان دهد و تبيين كند.
تا اينجا براساس اسناد و كتب منتشره توسط مدعيان اين تفكر ميتوان گفت كه انتقادهاي نظري و در برخي موارد عملي قابل قبول و مهمي مثلا نسبت بر تفكر رايج فايدهگرايي به خصوص در حوزه اقتصاد رفاه و ارزيابي رفاه فردي صورت گرفته كه كتب آمارتياسن و مقالات همفكران او از آن جمله است.
يكي از مولفههاي اصلي در اقتصاد به مساله «آزادي انتخاب» مربوط ميشود. از ديدگاه توسعه انسانمحور، اين مهم چگونه تعريف ميشود.
اول بايد بپرسيم انتخاب يعني چه؟ و چه زماني انتخاب كردن معنا ميدهد.
پاسخ روشن است. انتخاب زماني معنا ميدهد كه شما لااقل دو گزينه پيشروي خود داشته باشيد.
مثلاً آدم فقير پول ندارد كه خوراك تهيه كند پس گرسنگي ميكشد. روزهدار هم گرسنگي ميكشد؛ آدمي كه اعتصاب غذا كرده است هم گرسنگي ميكشد. اما همه اينها با هم فرق دارند. پيشروي فقير فقط گرسنگي قرار دارد. او انتخاب ديگري ندارد. اما روزهدار ميداند كه سيري نيز در سبد انتخاب او وجود دارد. لذا براي آنكه انتخاب كردن معنا بدهد بايد دامنه انتخابهاي انسان گسترده شود. هرچه گستردهتر و متنوعتر باشد انتخاب معنادارتر است. اما چگونه يك انسان ميتواند براي زندگي دلخواه خود چندين گزينه پيشرو داشته باشد. پاسخ اين است: زماني كه قابليتهاي فردي و محيطي براي او فراهم باشد و فرد امكان حركت و شدن را داشته باشد مثلا يك نظام آموزشي و پرورشي بايد امكان هنرمند شدن، دكتر شدن، ورزشكار شدن و... را فراهم آورد حالا ممكن است افراد مختلف جامعه انتخابهاي متفاوتي كنند. يعني شانسهاي پيش رو بايد وجود داشته باشد يا امكانش باشد ولو اينكه انتخاب نشوند. اينجاست كه آزادي انتخاب معنا ميدهد. به نظر من رشد قابليت است كه دامنه انتخاب را افزايش ميدهد.
آزادي انتخاب يكي از مهمترين و اصليترين مولفهها در اقتصاد آزاد يا بازار است. تفاوت و نحوه نگرش به اين مفهوم چه تفاوتي يا چه نزديكي با انديشه توسعه ...
ادامه در تعادل
منبع: تعادل