آخر هفته گذشته غلامحسین حسنتاش چهره آشنای صنعت نفت میهمان موسسه مطالعات دین و اقتصاد شد تا از شرایط جنگی بگوید و اینکه نفت چگونه با تمام سختیها مانند تحریم بیمهکنندگان و خریداران، آتش لحظهبهلحظه دشمن و بمباران پالایشگاهها و مسیرهای انتقالی نفت و گاز صادر میشد. مهمترین نکات طرحشده از سوی حسنتاش در ادامه آورده میشود.
من هرچقدر که برای این جلسه به جستوجو در منابع برای تجربه صنعت نفت در دوران دفاع مقدس پرداختم بیشتر با کمبود منابع در این موضوع مواجه شدم. هرچقدر که در این زمینه کار بشود به اعتقاد من جا برای کارکردن بیشتر دارد. به اعتقاد من ما خیلی کم از این تجربه استفاده کردیم و خیلی زود این تجربه را فراموش کردیم. میخواهم خاطرات خودم را بهعنوان یک مسوول از شرایط کشور در آن هشتسال و اداره امور در آن شرایط برای شما تصویر کنم. چگونگی اداره کشور در آن شرایط حیرتآور است و فکر میکنم اگر کشورهای پیشرفته چنین تجربهای داشتند قطعا مانور زیادی روی این موضوع میدادند و این تجربه را بهعنوان یک افتخار و عامل انگیزشی بزرگ استفاده میکردند.
من صحبتهای خودم را در دو بخش تقدیم شما میکنم: بخش اول مشکلات تامین نیاز انرژی داخلی کشور و بخش دوم چگونگی صادرات و ایجاد درآمد ارزی.
تقریبا تمام میادین نفتی و عمده پالایشگاهها و تاسیسات نفتی ما در نیمه غربی کشور قرار دارد و میادین نفتی ما فوقالعاده به خاک عراق و جبهه جنگ نزدیک است. نقشهای که صدام بهعنوان عربستان بزرگ یا عربستان۲ منتشر کرد نشان میدهد که هدف عمده صدام این بود که بتواند ارتباط خوزستان را با بقیه کشور قطع کند. اتفاقی که اگر میافتاد بقیه کشور در سرما یخ میزد. چون در آن زمان ۹۵درصد انرژی ما از نفت و گاز تهیه میشد. سهم گاز در آن زمان حدود ۱۰درصد بود که آن هم فقط از گاز همراه با نفت تامین میشد؛ یعنی توان استفاده از میادین مستقل گازی وجود نداشت. چنانچه این اتفاق میافتاد شاید ما هرگز توان پسگرفتن آن را هم پیدا نمیکردیم چون در شرایطی که حتی سوخت هواپیما به ما نمیفروختند، تانکها و ماشینها و هواپیماهای ما سوخت نداشتند که حرکت کنند. ما باید همزمان هم نیازهای انرژی کشور را تامین میکردیم و هم برای اقتصادی که از سال ۵۲ بهشدت به نفت وابسته شده بود، با صادرات، ارز تهیه میکردیم.
میادین گازی ما پراکندگی بیشتری دارند و دورتر از مرز عراق قرار گرفتهاند اما میادین نفتی عمدتا در خوزستان و بخشی هم در استان لرستان قرار دارند. دو مسیر برای انتقال نفت به باقی کشور وجود داشت؛ نخست مسیری که به خط اهواز-تهران معروف بود که از استان لرستان به سمت تهران میآمد و مسیر دیگر مسیر مارون-اصفهان بود. در آن زمان روی نفت خام پس از استخراج، ۳۰واحد بهرهبرداری فرآوریهای اولیه مانند جداکردن گاز از نفت را انجام میدادند و بعد در تلمبهخانهای به نام گوره جمع و از آنجا برای صادرات به جزیره خارک پمپ میشد. یا از دو مسیری که عرض کردم به پالایشگاههای داخلی پمپ میشد. مسیر
اهواز- تهران، یک پالایشگاه در کرمانشاه را تغذیه میکرد و بعد به پالایشگاه تهران میآمد و بخشی از آن هم به پالایشگاه تبریز میرفت. از مسیر مارون- اصفهان هم برای تامین نفت پالایشگاه اصفهان و جبران کمبود پالایشگاه تهران استفاده میشد. در آن دوره هفتپالایشگاه در کشور وجود داشت. پالایشگاه آبادان که بزرگترین پالایشگاه کشور بوده و هست، آن موقع با ظرفیت تولید ۳۵۰هزاربشکه بلافاصله بعد از شروع جنگ از رده خارج شد. این پالایشگاه از آنجا که در خط مقدم جبهه قرار داشت، امکان استفاده از آن بههیچوجه مقدور نبود و تنها کاری که کردیم آن بود که تا جایی که توانستیم با چیدن بشکههای فلزی و ماسه، از پالایشگاه حفاظت کنیم و با تخلیه مخازن، آنها را از انفجار مصون نگه داریم. پالایشگاه اصفهان هم که در رژیم سابق ساخته شده بود، قبل از اینکه به بهرهبرداری برسد، با وقوع انقلاب اسلامی توسط پیمانکار آمریکایی رها شد. راهاندازی آن هم بسیار مشکل بود و امکان استفاده از ظرفیت کامل آن وجود نداشت.
صنعت نفت، جبهه اقتصادی جنگ بود. جالب است بدانید زمانی که جبههها فعال بودند، خیالمان راحت بود چون هواپیماها و توان نظامی دشمن درگیر بود و ما میدانستیم که حملههای کمتری خواهیم داشت اما بهمحض آرامترشدن جبهه، حملات به تاسیسات نفتی شروع میشد و این حملات بسیار براساس دانش، اطلاعات و حسابشده بود. دشمن نقاط کلیدی را بهخوبی میشناخت؛ هم خود پالایشگاهها و هم مسیر انتقال نفت بارها مورد حمله قرار میگرفت. پالایشگاه تبریز در طول جنگ ۲۸بار مورد حمله قرار گرفت. تلمبهخانههای مسیر مارون اصفهان، شاید بیش از ۳۰بار مورد حمله قرار گرفتند. تاسیسات قابلتوجهی در بندر ماهشهر قرار داشت که در گذشته برای صادرات محصولات پالایشگاه آبادان استفاده میشد و با تعطیلی این پالایشگاه میشد از آن برای واردات فرآوردهها استفاده کرد که آن مسیر هم از آنجا که تلمبهخانههای مشترکی با بخشهای دیگر داشتند، همواره مورد حمله قرار داشت. بندر ماهشهر و بندر امام هم خیلی زود درگیر جنگ شدند و امکان استفاده از آنها وجود نداشت.
در چنین شرایطی باید توزیع فرآوردههای نفتی مدیریت میشد که به همین دلیل کوپن بنزین توزیع شد. چیزی که من میخواهم بر آن تاکید کنم این است که صنعت نفت لحظهای از بازسازی عقبنشینی نکرد. برای مثال خاطرهای میگویم؛ روزی برای ما خبر آمد که پالایشگاه تبریز موردحمله قرارگرفته و تلفات هم داده بود، من بههمراه آقای آقازاده، وزیر وقت قصد داشتیم که راهی تبریز شویم که خبر آمد به پالایشگاه اصفهان هم حمله شده است. من وقتی به تبریز رسیدم تعطیلات پنجشنبه و جمعه بود و شنبه و یکشنبه هم تاسوعا و عاشورا بود. با توجه به شرایط روانی، مدیران پالایشگاه به من گفتند که این چهار روز را کلا فراموش کن! من که با وزیر تماس گرفتم، ایشان گفتند ما حتی یکساعت هم نباید وقت را هدر دهیم. قرار شد تعدادی جوشکار و برشکار از تهران بیایند که در این چندروز، کار را پیش ببرند و ما هم بهعمد این خبر را بین کارکنان شایع کردیم. کارکنان پالایشگاه که این خبر را شنیدند خودشان پیش آمدند و گفتند ما اجازه نمیدهیم کسی غیر از ما این کار را بکند و خودشان آمدند و در آن چهار روز کار را پیش بردند. اگر ما ذرهای در بازسازی کوتاهی میکردیم، کشور فلج میشد و اگر صنعت نفت از کار میافتاد شاید خیلی زود کشور متحمل شکست در جنگ میشد. در طول سالهای جنگ، آمار نشان میدهد که روند مصرف بنزین و دیگر فرآوردهها در کشور افزایشی بوده. این خود نشان میدهد صنعت نفت ضمن حفظ وضع موجود، ظرفیت تولید را توسعه داده است. در این دوره میدان گازی گورزین در قشم و میدان گازی سرخون در شمال بندرعباس و بهرهبرداری از پالایشگاه گاز هاشمینژاد در سرخس آغاز شد. خط لوله سرخس به نکا کشیده شد و نیروگاه نکا را تغذیه کرد. در آن دوره پالایشگاه کنگان ساخته شد و دو میدان گازی به نام نار و کنگان به بهرهبرداری رسید و شبکه گازرسانی بهشدت توسعه پیدا کرد. درست در روزهایی که تهران زیر آتش موشکی عراق بود، شرکت گاز فرصت را برای لولهکشی گاز مغتنم میشمرد و از نبودن مردم در شهر و نبود مشکلات ترافیکی استفاده میکرد تا این عملیات راحتتر انجام شود.
بخش دوم، بخش صادرات است؛ پیش از انقلاب بیش از ۱۵درصد نفت کشور از میادین دریایی تامین میشد که با شروع جنگ تقریبا همه این میادین بهعلت مشکلات امنیتی تعطیل شدند، که این خود در میادین مشترک باعث استفاده بیشتر شرکای ما از این میادین شد. در دوران جنگ دوهزارو۸۰۰ حمله به جزیره خارک ثبت شده که تاسیسات صادرات نفتی ما در آن قرار داشت. کشتیها نیز مرتبا مورد حمله قرار میگرفتند که همین باعث شده بود بیمههای بینالمللی حاضر به بیمه کردن کشتیهای ما نباشند. از سال ۶۳ که این حملات گسترش پیدا کرد شرکت ملی نفتکش که تا پیش از انقلاب چند عدد یدککش برای خدمات فنی داشت، توسعه پیدا کرد و کشتیهای زیادی خریداری کرد و ما با کشتیهای خودمان نفت خام را ابتدا از جزیره خارک به جزیره سیری (که سال ۶۵ مورد حمله قرار گرفت و دیگر امکان استفاده از آن نبود) و بعدها به منطقه هرمز میبردیم و در آنجا بهصورت کشتی به کشتی به خریدار تحویل میدادیم. کشتیهای بزرگی خریداری شده بود که از آنها در سطح دریا و در منطقه هرمز بهعنوان اسکله استفاده میشد. خود این کشتیها در مسیر بارگیری از خارک تا منطقه تحویل، مرتبا مورد حمله قرار میگرفتند. از اواسط جنگ این کشتیها به صورت کاروان درمیآمدند و این کاروان تحت پوشش نیروی دریای و نیروی هوایی قرار میگرفت. در بعضی شرایط که خطر بیشتر بود هواپیماهای ما بالای سر این کاروان پرواز میکرد که اگر هلیکوپتری برای حمله به کشتیها میآمد آن را بزنند. در شرایط عادیتر خلبان در پایگاه عسلویه در هواپیما آماده بود تا در صورت اعلام خطر بلافاصله بلند شود. ما در جزیره خارک
هشت میلیونبشکه توان بارگیری داریم اما در آن شرایط هیچ اسکلهای برای صادرات نداشتیم. خودم در چنین شرایطی در جزیره خارک بودم که قسمتهای سالم خطوط مختلف لوله را به هم ارتباط دادیم تا نفت به اسکله تی برسد و ما از آنجا با یک شلنگ ۲۲ اینچی نفت را به کشتی منتقل کردیم. کشتی که به اسکله متصل نبود با چند یدککش مهار شده بود تا ارتباط قطع نشود. یک روز ما ساعت دو بارگیری را شروع کردیم و ساعت شش به ما خبر دادند که باد کشتی را جابهجا کرده و شلنگ قطع شده و نفت به داخل دریا میریزد. من اینها را میگویم تا برای شما تصویر کنم که ما با چه مکافاتی باید یک قطره نفت را صادر میکردیم تا ارز مورد نیاز کشور تامین شود. همه اینها در شرایطی بود که کشور در تحریم بود و شرکتهای بزرگ پخشکننده نفت که عمدتا آمریکایی بودند از خرید نفت ایران منع شدند و ما مجبور شدیم خودمان بهدنبال خریدار بگردیم. در دولت آقای موسوی کمیتهای بهنام BTC درست شد که ماموریتش این بود که کشورهایی را که به ما صادرات داشتند، وادار کند که از ما به اندازه صادراتشان نفت بخرند.
در سال ۱۹۸۶ همزمان با تمام این مشکلات ، در اوپک اتفاق عجیبی افتاد. وزیر نفت عربستان در اجلاس اوپک اعلام کرد کشورهای اوپک دایما تولیدشان را برای حفظ قیمت کاهش دادهاند اما این کار اشتباه است و ما سهم بازار خود را از دست دادهایم؛ بنابراین ما باید تولید خود را افزایش دهیم تا سهم بازارمان حفظ شود و مهم نیست اگر قیمت نفت کاهش پیدا کند. خود عربستان این کار را عملا شروع کرد. نفتی که قبل از آن ۲۷دلار بود به ششدلار سقوط کرد. چند سال پیش معاون نفت وزارت خارجه آمریکا، در یک مصاحبه اعتراف کرد که این کار در آن زمان سیاست آمریکا بود تا ایران را به پایان جنگ مجبور کرده و همچنین فروپاشی شوروی را تسریع کند. نکتهای که میخواهم روی آن دست بگذارم این است که با همه سرمایهگذاری صدام برای جلوگیری از صادرات نفت ایران و حمایتهای جهانی از او، بازهم برای گرفتن توان ایران نظام سلطه مجبور بود که از چنین سیاستهایی استفاده کند که این خود نشانگر شکست دشمن در متوقف کردن صادرات نفت ایران است.
همانطور که در ابتدای صحبتم عرض کردم ما این تجارب را ثبت و ضبط و بالطبع استفاده نکردیم. ما متاسفانه جزو معدود کشورهایی هستیم که همین الان ۹۸درصد انرژی کشورمان از نفت و گاز تامین میشود و این منابع در مناطق خطرپذیر قرار دارند. تجربه جنگ حتما باید ما را به فکر میانداخت که سبد انرژیمان را متنوع کنیم. به نظرم شاید بهترین نوع انرژی برای ما انرژی خورشیدی باشد که تاسیسات مجتمعی ندارد و پراکندگی زیادی دارد و حتما باید سهم بارزی برای آن در نظر میگرفتیم.
نکته دیگر اینکه درست است که در جنگ سختافزارها آسیب میبینند اما نرمافزارها توسعه پیدا میکنند. نیروی انسانی، اطلاعات و تحقیقات، سازماندهی و مدیریت که بالهای توسعه هستند در زمان جنگ بسیار پیشرفت میکنند. ما در شرایط جنگ با بحثهایی مانند آمایش سرزمین که بعضا کماهمیت جلوه میکنند، درگیر بودیم و به اهمیتش پی میبردیم؛ اما متاسفانه نه از انگیزه انسانی و نه از توان مدیریتی و ساماندهیای که در جنگ به وجود آمده بود استفاده نکردیم. ما از سال ۵۲ تا سال ۸۴، هم در شاخص بهرهوری نیروی انسانی و هم در شاخص بهرهوری سرمایه، همواره رشد منفی داشتهایم جز سالهای جنگ؛ یعنی تنها سالی که بهرهوری افزایش پیداکرده، سالهای جنگ بوده است. ما خیلی زود از این مسیر برگشتیم و به فکر مانور تجمل افتادیم. خیلی زود به فرهنگ نفتی برگشتیم.
آخرین نکته اینکه چرا این نقاط قوت خیلی زود از دست رفت؟ جواب اینکه این عقیده بین مسوولان ما گسترش پیدا کرد که در طول جنگ فرهنگ آخرتطلبی در کشور ما رواج یافته و با این فرهنگ نمیتوان دنیاسازی کرد. چیزی که حتی به لحاظ نظری و علمی هم غلط و مغایر اندیشه جامعهشناسانی چون وبر است. این حرفها در دورههای مدیریتی که برای مسوولان گذاشته میشد القا میشد و بعدها من اینها را از مدیران ردهبالای کشور میشنیدم. اینگونه بود که فرهنگ مانور تجمل در کشور کلید زده شد.
منبع: شرق - وحید صابری