دکترجمشید پژویان
استاد اقتصاد
بعد از انقلاب فرهنگی، چارچوبهای آموزش اقتصاد تغییر پیدا نکرده است.
در توضیح تحولات اقتصادی و روششناسی آموزش علم اقتصاد در ایران و خارج از کشور باید بین کانادا-آمریکا و اروپا تفکیک قائل شویم. شروع آموزش علم اقتصاد در ایران، یعنی دهه 1340 آمریکا و کانادا بیشتر طرفدار بازار آزاد بودند و اروپا کمی بیشتر مدافع دخالت دولت. وقتی که در سال 1344، مرحوم پیرنیا، استادان را دورهم جمع کرد، تا دانشکده اقتصاد را در دانشگاه تهران تاسیس کند، استادان اکثرا فارغالتحصیل اروپا بودند و به همین دلیل بیشتر آموزش اقتصاد بر پایه همان مکاتب اروپایی شکل گرفته بود. اقتصاد آمریکا در آن دوره چند دهه از اقتصاد اروپا جلوتر بود و اتفاقا خود دکتر پیرنیا که در آمریکا تحصیل کرده بود، علاقه زیادی داشت تا اقتصاد به سبک آمریکایی را به کشور منتقل کند، به همین دلیل عدهای دانشجو از جمله خود من با حمایت دانشکده برای یادگیری اقتصاد به آمریکا رفتیم و در جریان انقلاب به ایران برگشتیم. مرحوم دکتر خلیلی تهرانی در جریانات انقلاب فرهنگی همت کردند و تعداد بیشتری از استادان ایرانی اقتصاد آمریکا را گرد هم آوردند و با بازگشت این گروه آخر تحولی در آموزش علم اقتصاد ایران به وقوع پیوست، سرفصل دروس عوض شد و در مجموع آموزش اقتصاد درایران بسیار به آموزش اقتصاد در آمریکا شبیه شد.
سه موج درعلم اقتصاد و انتقال آن به ایران
اولین انقلاب علمی اقتصاد توسط فریدمن پایهگذاری شد که ادعا کرد، آینده اقتصاد قابل پیشبینی است و دومین انقلاب را نهادگرایان در علم اقتصاد ایجاد کردند. جرقههای اولیه این انقلاب در جامعهشناسی زده شد و سپس به اقتصاد تسری پیدا کرد. سومین چرخش علمی اقتصاد که به ریگانیسم- تاچریسم نیز شهرت دارد، این است که دولت باید فقط در مواردی که بازار شکست میخورد، وارد عمل شود و به عبارت دیگر دولت نباید بنگاهداری کند به تعبیر دیگر همان خصوصیسازی.
پساز انقلاب فرهنگی چارت آموزشی اقتصاد تغییر نکردهاست
در ایران نیز این سه چرخش را میشود مشاهده کرد و همانطور که توضیح دادم، بلافاصله پس از موج اول بازگشت در زمان انقلاب فرهنگی، آموزش علم اقتصاد ایران خود را با علم اقتصاد روز دنیا تطبیق داد، اما پس از انقلاب فرهنگی پیشرفتهای جدیدی در آموزش علم اقتصاد در ایران رخ نداد و این یک مشکل جدی است؛ چراکه جریان بازگشت اقتصاددانان ادامه پیدا نکرد و روند دائمی انتقال دانش وجود نداشته است.در این دوره زمانی فقط بسته به اینکه استادان چقدر خود را بهروز نگه داشتهاند یا نه، این تغییرات به کشور ایران نیز منتقل شده است. مثلا همین استفاده از دادههای خرد در تحقیقات اقتصادی کلان که یک دهه قبل با هدف پیدا کردن پایههای خرد برای نظریههای کلان در آمریکا رونق گرفت گرچه توسط خیلی از استادان شناخته شده نیست، اما محققانی وجود دارند که از آن خبر دارند و درباره مسائلسنجی گرچه در کشور ایران خیلی پیشرفته نیستیم، اما استادان و دانشجویانی را میتوان پیدا کرد که سوادسنجی را در بالاترین سطح ممکن دارند.در آمریکا استادها باید سالانه گزارش دهند که چه تحقیقاتی را پیش بردهاند و همین باعث میشود که استادان همواره به روز بمانند، اما در ایران یک استاد میتواند بیست سال بدون خواندن حتی یک مقاله در مقامش بماند. این باعث شده تا در ایران هر کسی بنا به اراده و انگیزه خودش پیشرفت علمی پیدا میکند و تغییرات جدید آموزش علم اقتصاد فقط توسط بعضی استادان به دانشجویانشان انتقال داده میشود.