عجم‌اوغلو در چند حوزه مثل بازار کار، مدل‌سازی رشد و اثرات پیشرفت‌های فناورانه و در سال‌های اخیر اثرات شبکه، مطالعات ارزشمندی داشته است که همان‌ها برای اینکه وی شایسته دریافت نوبل شود کافی بود؛ ولی فعالیت اصلی عجم‌اوغلو در حوزه اقتصاد سیاسی است. در جایی از ایشان نقل شده که در دوران دانشجویی در حاشیه یک کنفرانس با رابینسون دیدار می‌کنند و هر دو درمی‌یابند که دغدغه اصلی هر دو فهم چرایی پیشرفت برخی جوامع و عقب‌ماندن برخی جوامع دیگر است.

روشن است که این دو از پاسخ‌های رایج در آن زمان قانع نشده بودند؛ ولی هر یک از یک زاویه به این پرسش می‌پرداختند. دارون عجم‌اوغلو از زاویه اقتصاد و رابینسون از زاویه دانش سیاست. مزیت اصلی عجم‌اوغلو مدل‌سازی ریاضی مفاهیم و دیدگاه‌ها و مزیت اصلی رابینسون تسلط بر نظریه‌های مختلف سیاسی، تاریخ کشورها، سیاست تطبیقی و اموری از این دست بود. به این ترتیب زوج پژوهشی موفقی شکل گرفت که فعالیت چند دهه آنها را جهت داد و نهایتا رابینسون از استرالیا به بوستون آمد تا بتوانند در کنار هم گفت‌وگوهای سازنده خود را پیش ببرند.

اولین مقالات جدی آنها درباره مدل‌سازی دموکراسی و غیردموکراسی و دموکراسی شدن بود که نطفه کتاب «ریشه‌های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» را ایجاد کرد. تبدیل مقاله به کتاب در سنت رایج اقتصاددانان نبود و کاملا احساس می‌شد این تاثیر رابینسون بوده است که مقالات به شکل کتاب درآمد و در رشته علوم سیاسی سروصدای زیادی را برانگیخت؛ زیرا نظریه جدیدی درباره دموکراسی شدن و غیردموکراسی ماندن ایجاد کرد. اگرچه این یک حرکت درست به سمت مساله دموکراسی و غیردموکراسی بود، اما هنوز تا یافتن پاسخ لازم برای مساله چرایی «توسعه‌یافتن برخی جوامع و توسعه‌نیافتن بیشتر جوامع» راه درازی باقی مانده بود. همزمان با انتشار آثار ارزشمند داگلاس نورث که درباره نقش نهادها در عملکرد اقتصادی کشورها، توجه آنها به نهادها بیشتر شد.

در واقع آنها در کتاب اول خود نهاد دموکراسی را مدل‌سازی کرده بودند؛ ولی اینک نگاه وسیع‌تری به مفهوم نهاد داشتند. آنها همواره تحت‌تاثیر نورث ماندند که توسعه یا توسعه‌نیافتن کشورها مرهون تحولات نهادی آن کشورهاست. از این‌رو در جهت اثبات این ادعا برآمدند. مشکل اصلی برای اثبات این ادعا این بود که مشخص نبود جهت علیت کدام است: آیا نهادهای قوی موجب رشد بالا می‌شود یا رشد بالا موجب شکل‌گیری نهادهای قوی می‌شود؟ هرچه بود این یافته آماری برقرار بود که کشورهای توسعه‌یافته از نظر شاخص‌های کیفیت نهادی وضع مناسب و کشورهای توسعه‌نیافته وضعیت نامناسبی داشتند.

بنابراین نیاز به متغیری بود که با نهادها همبستگی داشته باشد؛ ولی با رشد همبستگی نداشته باشد تا به قول اقتصادی‌ها مشکل درون‌زایی منتفی شد. نهایتا این متغیر کلیدی به شکل غریبی پیدا شد: نرخ مرگ و میر استعمارگران! ایده این بود که هرجا مریضی‌های کشنده وجود داشته و استعمارگران مناطق اشغالی را برای سکونت بلندمدت مناسب نیافته‌اند، نهادهای غارتگر درست کرده‌اند، ولی در جاهایی که برای سکونت مناسب بوده نهادهای مناسب ایجاد کرده‌اند. تصور من این است که این جانسون بود که توانست مسائل فنی مربوط به اقتصادسنجی این مدل را حل کند. این‌گونه بود که این مقاله منتشر و چاپ شد و سروصدای زیادی ایجاد کرد و نهایتا به جایزه نوبل منتهی شد. ایده ساده مقاله به زبان ساده این است که کشورهای غیرغربی توانایی ساخت نهادهای مناسب برای توسعه را نداشته‌اند و هرجا کشورهای غربی توسعه‌یافته این نهادهای مناسب را درست کرده‌اند این نهادها موجب رشد بعدی آن کشورها شده است و هرجا نهادهای بدی برجا گذاشتند، عقب‌ماندگی بعدی برجا گذاشتند.

بعدها این ایده با دو مفهوم نهادهای فراگیر (inclusive) و نهادهای طردکننده یا بهره‌کش (exclusive) تقویت شد که هسته اصلی کتاب چرا کشورها شکست می‌خورند را ایجاد کرد. آنها می‌گفتند نهادهای خوب یعنی نهادهای دربرگیرنده یعنی نهادهایی که منافع آحاد جامعه و منافع حاکمان را همسو می‌کرد و این امر موجب توسعه کشور می‌شد؛ اما نهادهای بد یعنی نهادهای طردکننده یعنی نهادهایی که منافع آحاد جامعه و منافع حاکمان در تعارض قرار می‌گرفت و این امر موجب عقب‌ماندگی کشور می‌شد. کتاب با کمک انبوهی از تاریخ‌نگاران منتشر شد و در جهان فروش بسیار خوبی کرد و به زبان‌های زیادی ترجمه شد. بسیاری از روشنفکران، دانشگاهیان و حتی سیاستمداران تصور می‌کردند به پاسخ نهایی رسیده‌اند؛ غافل از آنکه این ایده نه برای طرح‌کنندگان و نه برای پژوهشگران جدی در حوزه اقتصاد قانع‌کننده نبود.

برخی در مرگ‌ومیر آمار استعمارگران در نقاط مختلف خدشه وارد کردند و برخی در نکات اقتصادسنجی؛ ولی نقد جدی‌تر این بود که این پاسخ، در واقع پاسخ نبوده است و یک پاسخ‌نما بوده است؛ زیرا می‌توان دوباره پرسید که چرا برخی کشورها نهادهای فراگیر یافتند و برخی نهادهای طردکننده! کتاب بعدی عجم‌اوغلو تحت عنوان دالان باریک نشان داد که عطش آنها برای یافتن جواب هنوز از جواب خودشان هم سیراب نشده است و آنها در پژوهش جدیدترشان به کنش و واکنش جامعه و دولت توجه کردند و به این ایده رسیدند که هرجا قوی شدن جامعه و قوی شدن دولت پابه‌پای هم پیش رفته موجب توسعه کشور شده است اما هرگاه اینها با هم رخ نداده است، کشورها به توسعه نرسیده‌اند. در اینجا قصد ندارم بیش از این فعالیت فکری این پژوهشگران ممتاز را تشریح کنم؛ ولی ذکر یک تذکر خالی از لطف نیست.

اگرچه کارهای عجم‌اوغلو در سنت نهادگرایی جدید قرار می‌گیرد، ولی این نوع نهادگرایی با آنچه نهادگرایان وطنی ترویج می‌کنند بسیار فاصله دارد. عجم‌اوغلو و همکارانش به دانش اقتصاد خرد از بن دندان معتقدند و فکر نمی‌کنند که مبانی اقتصاد خرد در کشورهای در حال توسعه بی‌ربط است، بلکه می‌گویند در عوامل انگیزشی موثر بر رفتار نباید تنها به مفاهیم پولی توجه کرد، بلکه ارزش‌ها و هنجارها هم می‌توانند پاداش و تنبیه‌هایی ایجاد کنند که بر رفتار اقتصادی و غیراقتصادی موثر باشد!

عجم اوغلو و همکارانش همانند نهادگرایان وطنی ریاضیات و مدل‌سازی ریاضی و اقتصادسنجی را طرد نمی‌کنند، بلکه مهم‌ترین مزیت خود را در این حوزه تعریف کرده‌اند و به همین واسطه برنده جایزه نوبل شدند. عجم‌اوغلو و همکارانش برخلاف نهادگرایان وطنی جریان اصلی اقتصاد را نفی نمی‌کنند، بلکه خود را توسعه‌دهنده آن می‌دانند و کارهای خود را در جهت تقابل با جریان اصلی اقتصاد تعریف نمی‌کنند، بلکه کارهای خود را در نشریات جریان اصلی اقتصاد چاپ می‌کنند. همه این تفاوت‌ها تلنگرهایی است که می‌توان صحت ادعاهای نهادگرایان وطنی برای مطرح‌کردن این افراد در ذیل تفکر خود را آزمود.

منبع: دنیای اقتصاد